ایالات متحده مدتهاست پیام روشنی به متحدان اروپایی خود داشته است: بیشتر تلاش کنید!
بیشتر در زمینه دفاع هزینه کنید، خطرات بیشتری را بپذیرید، ناراحتی های بیشتری را تحمل کنید، گاز طبیعی شوروی و روسیه را رد کنید، جاسوسان کرملین را بگیرید، علیه اتحادیه های کارگری تحت رهبری کمونیست ها عقب نشینی کنید، نیروهای مسلح اروپایی را برای جنگیدن در جنگ های ایالات متحده بفرستید—این لیست طولانی بود. سهم اروپا هرگز کافی نبود. در واقع، نارضایتی در مورد تقسیم بار، مقدم بر تاسیس ناتو است. در سال 1949 در یک جلسه استماع سنا در مورد پیوستن ایالات متحده به این اتحاد، از دین آچسون، وزیر امور خارجه، سوال شد که آیا این به معنای "تعداد قابل توجهی از نیروها در آنجا" خواهد بود. وی پاسخ داد: "پاسخ به این سوال، سناتور، یک نه قاطع و مطلق است!" فرض در زمان تأسیس این بلوک این بود که حمایت ایالات متحده پلی به سوی اتکای به خود اروپا است.
ده سال بعد، رئیس جمهور دوایت دی. آیزنهاور شکایت کرد که اتکای به خود در حال تحقق نیست. وی طبق یادداشتی در سال 1959 گفت: "نیروهای ما در آنجا بر اساس یک وضعیت اضطراری موقت قرار داده شدند." وی گلایه کرد که اروپایی ها اکنون سعی می کنند این استقرار را به عنوان یک تعهد دائمی و قطعی در نظر بگیرند. وی شکایت کرد که متحدان سعی می کنند ایالات متحده را "احمق" کنند. از آن زمان، هر رئیس جمهور ایالات متحده این شکایت را تکرار کرده است، هیچکدام بیشتر از دونالد ترامپ.
اما در پشت فراخوان مکرر واشنگتن از اروپا برای "تلاش بیشتر"، معمولاً مورد دومی نیز وجود داشت: "نه اینطور." بدترین راز سیاست امنیتی فرا آتلانتیک این است که از سپیده دم جنگ سرد، ایالات متحده نه تنها به دنبال این بود که اروپا را در یک دفاع مشترک علیه اتحاد جماهیر شوروی متحد کند، بلکه آن را در حالت قیمومیت نیز نگه دارد. این به معنای خفه کردن همه تلاش ها برای ایجاد ساختارها یا استراتژی های دفاعی مستقل اروپایی بود.
برخی از اروپایی ها در برابر این امر مقاومت کرده اند. در سال 1958، رئیس جمهور فرانسه، شارل دوگل، یک هیئت مدیره سه جانبه ناتو برای استراتژی هسته ای درخواست کرد. وقتی بریتانیا و ایالات متحده امتناع کردند، وی ناوگان دریایی مدیترانه فرانسه را از فرماندهی ناتو خارج کرد و مجوز استقرار سلاح های هسته ای ایالات متحده در خاک فرانسه را پس گرفت. نیروی هوایی ایالات متحده مجبور شد با عجله 200 هواپیمای جنگی را از فرانسه خارج کند. در سال 1963، وی ناوگان های اقیانوس اطلس و کانال مانش این کشور را از فرماندهی ناتو خارج کرد. در سال 1966، وی خواستار خروج همه پایگاه های ناتو از خاک فرانسه شد و فرانسه را از ساختار فرماندهی این اتحاد خارج کرد.
تهدید از جانب اتحاد جماهیر شوروی بر این اختلافات سایه افکند. کمتر کسی تردید داشت که در صورت بروز درگیری نظامی، فرانسه در کنار متحدان ناتو خواهد جنگید. هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 منحل شد و تهدید از جانب مسکو از بین رفت—و با افزایش بی حوصلگی متحدان ناتو از رهبری ایالات متحده که در برخی مکان ها بیش از حد جاه طلبانه و در برخی دیگر بیش از حد مردد بود—متحدان اروپایی شروع به تأکید بر اولویت های خود کردند.
یک رویداد مهم، توافق همکاری فرانسه و انگلیس در سال 1998 بود که در سن مالو، فرانسه به امضا رسید، که بیان می کرد اتحادیه اروپا (که بریتانیا در آن روزها به آن تعلق داشت) "باید ظرفیت اقدام مستقل را داشته باشد، که توسط نیروهای نظامی معتبر، ابزارهای تصمیم گیری برای استفاده از آنها و آمادگی برای انجام این کار، به منظور پاسخگویی به بحران های بین المللی پشتیبانی می شود." مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده، با قاطعیت به متحدان ناتو گفت که تلاش های نوپای اروپا برای همکاری در زمینه امنیت باید به معنای "کاهش ناتو، عدم تبعیض و عدم تکرار" باشد.
حامیان دفاع اروپا در ربع قرن پس از آن، دوران پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته اند. هر چه فرانسه بیشتر از "خودمختاری استراتژیک"، "آزادسازی" و سایر مفاهیم مد روز صحبت می کرد، بریتانیا و سایر اعضای آتلانتیکیست ناتو بیشتر عقب نشینی می کردند. سیاست مشترک امنیت و دفاع اتحادیه اروپا " بیشتر کلمات تولید کرد تا جنگجویان "، همانطور که جولیان لیندلی-فرنچ، رئیس گروه آلپن، به من گفت.
اکنون این وضعیت تغییر کرده است. اروپایی ها که از جنگ روسیه در اوکراین و اختلافات فرا آتلانتیک وحشت زده شده اند، در مورد مراقبت از دفاع و امنیت خود جدی هستند—به شدت جدی. جنگ لفظی در حال وقوع است. تیموتی گارتون اش، مورخ دانشگاه آکسفورد، از " آمریکای وحشتناک " می نویسد. اندرو رابرتز، عضو مجلس اعیان بریتانیا، "خشونت محض" رفتار دولت ترامپ را محکوم کرد، که به گفته وی، بریتانیا را به "قلمرو کاملاً ناشناخته" سوق داده است. فردریش مرز، صدراعظم منتخب آلمان، یکی از حامیان مادام العمر آتلانتیک گرایی آلمان، خواستار "استقلال" آلمان از ایالات متحده است. کاجا کالاس، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، که قبلاً نخست وزیر استونی فوق آتلانتیکیست بود، گفت: "جهان آزاد به یک رهبر جدید نیاز دارد."
مشکلات کنونی فقط آغاز کار است. چه اتفاقی می افتد اگر کاخ سفید نه تنها از حمایت از اوکراین دست بکشد، بلکه تهاجم اروپایی بعدی روسیه را به عنوان یک "درگیری مرزی" ناچیز که ارزش دخالت ایالات متحده را ندارد، رد کند؟ یا بدتر از آن—اگر کاخ سفیدی همسو با روسیه، فعالانه با اقدام اروپا برای کمک به کشور مورد تهاجم مخالفت کند، چه؟ واشنگتن می تواند هر سلاحی را که از فناوری پیشرفته ایالات متحده استفاده می کند، غیرفعال کند، دسترسی به ماهواره ها و سایر زیرساخت های حیاتی را قطع کند و مقر ناتو را که توسط ایالات متحده اداره می شود، تعطیل کند.
در حال حاضر، بزرگترین تغییر در تصمیم گیری است. ناامیدی، انزجار و وحشت فزاینده، اروپایی ها را شوکه کرده است تا به اختلافات بین خودشان که از زمان خرابکاری ایالات متحده در تهاجم انگلیس-فرانسه-اسرائیل به مصر در جریان بحران سوئز در سال 1956، امنیت اروپا را فلج کرده است، پایان دهند. در آن زمان، فرانسوی ها تصمیم گرفتند دیگر هرگز به آمریکایی ها اعتماد نکنند. انگلیسی ها تصمیم گرفتند دیگر هرگز اختلاف فرا آتلانتیکی دیگری نداشته باشند. امروزه، آتلانتیکیست های سابق اروپایی که دهه ها به عنوان یک ترمز شکاک و عملگرا در برابر هرگونه صحبت در مورد ارتش، بودجه دفاعی، ستاد فرماندهی نظامی یا سرویس اطلاعاتی اروپا عمل می کردند، به تسریع کننده های تغییر تبدیل شده اند. کاسپار ولدکمپ، وزیر امور خارجه هلند، در ماه فوریه گفت: "همه ما به دوگلیست تبدیل شده ایم."
مذاکرات در مورد یک پیمان دفاعی و امنیتی جدید بین اتحادیه اروپا و بریتانیا پیشرفت کرده است، که با امضای احتمالی آن در ماه مه، به یک دوره نه ساله پس از برگزیت در روابط فرا کانالی پایان می دهد. وزرای بریتانیا به طور منظم در اجلاس های اتحادیه اروپا شرکت می کنند، همانطور که وزرای نروژ غیر عضو اتحادیه اروپا نیز حضور دارند. کشورهای بزرگ عضو اتحادیه اروپا، مانند آلمان و فرانسه، که با حسادت از منافع امنیت ملی خود در برابر مداخله بروکسل محافظت می کردند، اکنون بیشتر مایل هستند که کمیسیون اروپا—به رهبری اورسولا فون در لاین، وزیر دفاع سابق آلمان—رهبری را با استقراض مشترک، آژانس های جدید، قدرت های جدید و دامنه جدید بر عهده بگیرد.
همه اینها پیامدهای عملی دارد. برای شروع، این زمان وحشتناکی برای فروش سلاح های ساخت ایالات متحده یا هر نوع سیستم فناوری پیشرفته در اروپا است. ترامپ به طور علنی فکر کرده است که ویژگی های جنگنده های جدید نسل ششم F-47 فروخته شده به متحدان را محدود کند و گفت: "ما دوست داریم آنها را حدود 10 درصد کاهش دهیم، که احتمالاً منطقی است زیرا یک روزی، شاید آنها متحدان ما نباشند، درست است؟" نگرانی ها همچنین در مورد یک کلید کشتار به اصطلاح در سلاح های ساخت ایالات متحده در حال افزایش است که به واشنگتن اجازه می دهد به طور یکجانبه، به عنوان مثال، دسترسی به نرم افزار و سیستم های داده را محدود کند. این وتوی فناوری ایالات متحده قبلاً اوکراین را متوقف کرد از استفاده از موشک های Storm Shadow بریتانیایی—که حاوی سیستم های هدایت ساخت ایالات متحده هستند—علیه اهدافی در داخل روسیه.
زبون بازی های ترامپ معاملات را غرق می کند. گزارش ها حاکی از آن است که پرتغال و کانادا در حال بررسی لغو بخشی از خرید جنگنده های پنهانکار Lockheed Martin F-35 Lightning II خود هستند. ایتالیا با دیدن اینکه ایلان ماسک خدمات ماهواره ای را از اوکراین دریغ کرده است، از خرید Starlink منصرف شده است. دانمارکی ها در حال بحث هستند که آیا تهدیدهای ترامپ به گرینلند به این معناست که آنها باید سیستم دفاع هوایی Franco-Italian SAMP/T NG را به سیستم های پاتریوت ایالات متحده در قراردادی که قرار است اواخر امسال امضا شود، ترجیح دهند یا خیر. تولیدکنندگان سلاح بریتانیایی به یک تهاجم بازاریابی دست زده اند و زنجیره های تامین " ضد ترامپ " خود را برجسته می کنند.
برنامه ها همچنین برای یک ابزار مالی اروپایی بزرگ برای تأمین مالی دفاع پیشرفت می کنند. (افشا: من یکی از نویسندگان پیشنهاد برای یک بانک تسلیح مجدد اروپا هستم.) یک شرط کلیدی: فقط قراردادها با تولیدکنندگان سلاح اروپایی تأمین مالی خواهند شد. همه اینها نه تنها برای ایالات متحده هزینه مشاغل، سود و مالیات خواهد داشت—بلکه نفوذ ایالات متحده بر اروپا را نیز از بین می برد.
اشتراک اطلاعات یکی دیگر از سنگرهای نفوذ ایالات متحده در اروپا بوده است. برای دهه ها، توانایی های گسترده سیا، آژانس اطلاعات دفاعی، آژانس امنیت ملی و سایر آژانس ها به طرف آمریکایی برتری در روابط با همتایان اروپایی خود داده است. سرنخ های طرف آمریکایی به کشورهایی مانند آلمان و استونی کمک کرده است تا جاسوسان روسی را دستگیر کنند. در مقابل، آژانس های اروپایی خوشحال بودند که در هرگونه توانایی ویژه ای که ممکن است مفید باشد، کمک کنند.
دیگر نه. جاسوسان اروپایی اکنون قبل از به اشتراک گذاشتن بهترین لقمه های خود با همتایان آمریکایی خود، دوباره فکر می کنند. یکی از مقامات اطلاعاتی اروپا به من گفت: "فرض کنید که به PDB ختم شود و او آن را لو دهد؟" او به خلاصه روزانه رئیس جمهور، تقطیر روزانه بسیار طبقه بندی شده از مهم ترین اسرار جامعه اطلاعاتی ایالات متحده اشاره می کرد. اروپایی ها همچنین نگران هوسبازی دولت هستند. آنها دیدند که به اشتراک گذاری اطلاعات با اوکراین قطع شده است تا دولت در کیف را به دلیل عدم تمایل به پیروی از برنامه های آتش بس ایالات متحده مجازات کنند. فرض کنید کاخ سفید تصمیم بگیرد به یکی دیگر از متحدان اروپایی همان دارو را بدهد؟ تلاش های اطلاعاتی اروپا زمانی مورد تمسخر قرار می گرفت. اکنون آنها در حال به دست آوردن بودجه، نفوذ، کارکنان و تخصص هستند.
گذار آشفته خواهد بود. اروپا هنوز به طرز اسفناکی از نیروها، تانک ها، توپخانه، مهمات، تدارکات، نظارت و سایر دارایی های مورد نیاز برای یک دفاع متعارف قوی کمبود دارد. همچنین فاقد قدرت هوایی و سلاح های دوربرد مورد نیاز برای بازدارندگی متعارف موثر است. حتی ارائه یک نیروی اطمینان بخش متوسط در اوکراین پس از آتش بس بدون پشتیبانی لجستیکی و سایر پشتیبانی های ایالات متحده خیالی به نظر می رسد.
جبران این امر مستلزم نمایش چشمگیر وحدت سیاسی است که می گوید "با ما بازی نکنید"—به علاوه برنامه های قانع کننده برای تسلیح مجدد، سربازگیری و وضعیت هسته ای. اروپایی ها همچنین باید با حملات روسیه در زیر آستانه جنگ آشکار، خرابکاری در زیرساخت ها، حملات سایبری، پول کثیف و تبلیغات کنار بیایند. همه اینها نه تنها به معنای قربانی کردن برخی از حاکمیت سیاسی ملی و آتش زدن تابوهای دیگر خواهد بود، بلکه مالیات های بالاتر، استانداردهای زندگی پایین تر و خدمات عمومی کمتر سخاوتمندانه نیز خواهد بود.
مسیر روشن است. هر چه ترامپ بیشتر "اول آمریکا" را اعلام کند، اروپایی ها بیشتر می شنوند sauve qui peut—و از لاشه اتحادی که به اشتباه آن را بدیهی می دانستند، فرار می کنند. هر قدم در این جهت، نفوذ بیشتری برای اروپا و اهرم کمتری برای ایالات متحده ایجاد می کند. همانطور که فون در لاین اخیراً اشاره کرد، "واقعیت یک متحد قوی است." و واقعیت به شدت در حال فشار برای تغییر است.
تناقض ها فراوان است. ایالات متحده در نهایت به چیزی خواهد رسید که همیشه می خواست از آن اجتناب کند: یک اروپای لاغر، میانگین، عضلانی و مستقل. در واقع، نباید چندان خیالی باشد که بنای یادبودی برای ترامپ در مرکز بروکسل ساخته شود و او را در کنار بنیانگذاران وحدت اروپا مانند ژان مونه، رابرت شومان و سیمون ویل قرار داد.
همه چیز بد نیست. این موجودیت جدید—شاید حتی بتوان آن را ایالات متحده اروپا نامید—ممکن است یک شریک توانا و موثر برای دولت های آینده ایالات متحده در برخورد با چین، مبارزه با تغییرات آب و هوایی و موارد دیگر باشد. اما این بیشتر یک مشارکت برابر خواهد بود. در مورد سایر مسائل—مانند مدیریت مالی جهانی، درگیری در خاورمیانه و حقوق بین الملل—اروپایی ها ایده ها و اولویت های خود را خواهند داشت. آنها بدون تردید و شاید ناخوشایند آنها را مطرح خواهند کرد. دوران قیمومیت بهایی داشت. اما آمریکایی ها ممکن است وقتی که از بین برود، دلتنگ آن شوند.