فقط یک سال پیش به نظر میرسید بریتانیا در حال خروج از تقریباً یک دهه دیوانگی پس از برگزیت (Brexit) بود. انتخاباتی طراوتبخش و کسلکننده بین ریشی سوناک (Rishi Sunak) و سر کییر استارمر (Sir Keir Starmer) در جریان بود، دو تکنوکرات سختکوش و متین با ایدههای اقتصادی مرسوم. پس از پیروزی قاطع سر کییر، وزرا مباهات میکردند که سرمایهگذاران به جزیرهای از ثبات در دریایی از آشفتگی هجوم خواهند آورد.
امروزه پوپولیسم با قدرت تمام به بریتانیا بازگشته است. در انتخابات شوراهای محلی در انگلستان در تاریخ ۱ مه (May)، حزب اصلاحات بریتانیا (Reform UK) به رهبری نایجل فراژ (Nigel Farage)، معمار برگزیت (Brexit)، آماده است تا خسارات سنگینی را به حزب محافظهکار (Conservatives) وارد کند. آقای فراژ بار دیگر در حال زیر و رو کردن سیاست است و پیامدهای جدی برای بریتانیا و نقش آن در اروپا دارد. دلیل آن این است که اقدام دوم او تهدیدی است که جسورانهتر از اقدام اولش باشد: نه پیگیری برگزیت، بلکه پیگیری قدرت.
این ایده که دفتر ملی در دسترس آقای فراژ است، احتمالاً خیالی به نظر میرسد. بریتانیا دارای یک دولت کارگری (Labour) با اکثریت فوقالعاده است. آقای فراژ هشت بار تلاش کرد تا وارد پارلمان شود و اکنون رهبری جناحی متشکل از تنها چهار نماینده مجلس را بر عهده دارد، پس از اینکه با نماینده پنجم اختلاف پیدا کرد. بسیاری از دیدگاههای او نامحبوب هستند، به ویژه بهانهتراشیهایش برای ولادیمیر پوتین (Vladimir Putin). اما آقای فراژ سختتر و مصممتر از یک دهه قبل است و حزب جدیدش حرفهایتر است.
آنچه که اصلاحات (Reform) را به یک مدعی تبدیل میکند، یک ویژگی خاص در سیستم انتخاباتی نخستنفری بریتانیا (first-past-the-post) است. در دوران سیاسی مدرن، این سیستم مانند یک آونگ عمل کرده است و به یکی از دو حزب بزرگ اکثریت قابل توجه و قابل پیشبینی را اعطا میکند، حتی اگر تنها یک سوم آرا را به دست آورند. اما اصلاحات از دسامبر (December) تاکنون در نظرسنجیها بین ۲۰ تا ۲۶ درصد آرا را به دست آورده است، در حالی که در انتخابات سال گذشته ۱۴ درصد بود. اخیراً، این حزب کمی جلوتر از محافظهکاران و کارگران بوده است. با وجود سه حزب در این محدوده، تغییرات اندک در رایگیری میتواند نتایج به شدت متفاوتی را ایجاد کند. نظرسنجیهای امروز میتواند به اصلاحات بیش از ۲۳۰ کرسی بدهد. تنها ۲ درصد افزایش ممکن است مجموع کرسیهای آن را به نزدیک ۳۰۰ برساند، فقط ۳۰ کرسی کمتر از اکثریت مطلق.
انتخابات بعدی هنوز تا چهار سال دیگر برگزار نخواهد شد. اما وقتی این اتفاق بیفتد، این ماشین بختآزمایی میتواند به آقای فراژ جایزه بزرگی بدهد. اگر فکر میکند که کسب اکثریت بعید است، میتواند یک پیمان پیش از انتخابات با حزب محافظهکار (Tories) منعقد کند تا نقشه انتخاباتی را تقسیم کنند و در دولت با آنها سهیم شوند. یا میتواند از یک پیمان خودداری کند و، در یک پارلمان معلق، حزب محافظهکار را در دولتی مستقر کند که بقای آن به حمایت او وابسته باشد. صرف نظر از عنوانش، او تصمیمگیرنده خواهد بود.
همه این نتایج برای بریتانیا بد خواهد بود. آقای فراژ به اندازه «آلترناتیو برای آلمان» (Alternative for Germany) و «اجتماع ملی» (National Rally) در فرانسه مسموم نیست. مانند جورجیا ملونی (Giorgia Meloni) در ایتالیا، او مدتهاست که از راست افراطی دوری کرده است و پول ایلان ماسک (Elon Musk) را رد کرده است تا از تامی رابینسون (Tommy Robinson)، یک تحریککننده خیابانی، حمایت نکند. او همچنین اشتباه نمیکند که مهاجرت در بریتانیا به خوبی مدیریت نشده است، نامحبوب است و رشد اقتصادی ناچیز بوده است.
مشکل آقای فراژ این است که ایدههای او، بار دیگر، بریتانیا را فقیرتر و ناکارآمدتر میکند. برخی از اعضای جدا شده حزب محافظهکار (Tory) در این تاجر سابق فلزات یک تاچرگرای (Thatcherite) واقعی میبینند، اما خودشان را فریب میدهند. آقای فراژ وعده یک سیاست مهاجرتی «خالص صفر» (net-zero) را میدهد که تمام خدمات عمومی را که برای پر کردن جای خالی به مهاجران وابسته هستند، فلج میکند. درست است که او یک کاهشدهنده مالیات مشتاق است و پیشنهاد میکند آستانه مالیات بر درآمد را از ۱۲۵۷۰ پوند (۱۵۹۰۰ دلار) امروز به ۲۰۰۰۰ پوند (۲۵۳۰۰ دلار) در سال افزایش دهد و مالیات بر ارث را حذف کند. اما او هیچ برنامه معتبری برای پرداخت همه اینها ندارد - یک تله فیلی که نخستوزیری لیز تراس (Liz Truss) را بلعید. در واقع، او میخواهد پول بیشتری خرج کند و وعده میدهد که یارانههای سوخت را به بازنشستگان بازگرداند و صنایع آب و فولاد را ملی کند. و حتی در حالی که با وعده لغو اهداف کاهش آلایندگی، با کسبوکارها لابی میکند، میگوید «دنیای بزرگ شرکتی» به مردم عادی آسیب میزند.
برای یک اقتصاد باز که بخشی از آن توسط سرمایه از خارج تامین میشود، این یک صحبت خودزنی است. اروپا برای مقابله با تهدید اقتصادی ناشی از تعرفههای آمریکا و تهدید امنیتی ناشی از تجدیدنظرطلبی روسیه، به یک هدف مشترک نیاز دارد. نفرت آقای فراژ از بروکسل (Brussels) به مشکلات بریتانیا میافزاید.
اگر آقای فراژ واقعاً در دولت بود، ایدههای بد با هرج و مرج همراه میشد. فعالیت او در حاشیه به او آموخته است که از واگذاری قدرت به همکارانش اجتناب کند. سابقه او پر از اختلافات است. او از تشکیلات بریتانیایی که فکر میکند او را تحقیر کردهاند، از بانک انگلستان (Bank of England) گرفته تا خدمات کشوری (civil service)، متنفر است. او به سیاستها به عنوان ابزارهای انتخاباتی برای ایجاد شکاف بین رقبایش و رایدهندگانشان فکر میکند. در کشوری که دولت پیچیده و اداره آن دشوار شده است، این دستورالعملی برای فلج شدن است.
ممکن است فکر کنید که محافظهکاران از این چرخش وقایع برای تسلط بر مرکز سیاسی، جایی که انتخابات در آن برنده میشوند، استفاده میکنند. اینقدرها هم ساده نیست. برگزیت حزب را رادیکال کرد. بسیاری از محافظهکاران امروزی در غرایز پوپولیستی آقای فراژ سهیم هستند. آنها میترسند که حزبشان دچار خونریزی شود، مگر اینکه لباسهای اصلاحات را بدزدد. آنها با دلیلی نگران هستند که حرکت به سمت جریان اصلی، آرای بیشتری را به سمت راست سوق میدهد تا اینکه از مرکز بازپس گرفته شود.
حزب کارگر در موقعیت قویتری قرار دارد. تا زمانی که رای جناح راست تقسیم شده باشد، ممکن است متوجه شود که قدرت به راحتی به دستش میرسد. اما رایدهندگان در نهایت از سر کییر و سابقه غیر الهامبخش او خسته خواهند شد، احتمالاً به زودی در انتخابات بعدی. و آن لحظه آقای فراژ خواهد بود.
یک فراژ دوتایی
پیروزی حزب کارگر حاوی وعده یک چرخه فضیلتآمیز بود. ثبات سیاسی فضایی را برای اصلاحات دشوار ایجاد میکند و سرمایهگذاری را تشویق میکند. رشد اقتصادی بالاتر به معنای خدمات عمومی بهتر و رایدهندگان خوشحالتر خواهد بود. ناپایداری که به مدت یک دهه بریتانیا را تکان داد، آرام میشد.
اگر سر کییر این فرصت را هدر دهد، آینده متفاوتی میتواند باز شود. بریتانیا میتواند در یک حلقه شوم از رشد کم، یک رأیدهنده عصبانی و دولتهایی که از اصلاحات نامحبوب فرار میکنند یا ایدههای سرمایهگذاریکش را دنبال میکنند، گرفتار شود. آقای فراژ با برگزیت (Brexit) به تعبیه رشد ضعیف و ناکارآمدی دولت کمک کرد که حتی اکنون سوختی برای بازگشت او فراهم میکند. بریتانیا در حال حاضر یک دهه را صرف تلاش برای گذران زندگی در دنیایی کرده است که آقای فراژ ایجاد کرده است. بریتانیا توانایی تحمل دومی را ندارد. ¦