تیترها روند نگرانکنندهای را اعلام میکنند: نوجوانان آمریکایی در میانه یک بحران قرار دارند. نرخ اضطراب و افسردگی در آنها سالهاست که در حال افزایش است. و بسیاری از عواملی که به این ناخشنودی دامن میزنند – هزینه روانی همهگیری کووید-۱۹، تمرینات تیراندازی در مدرسه، تغییرات اقلیمی، رسانههای اجتماعی – همچنان ادامه دارند.
در میان همه این تیرگی، کنجکاو شدم بدانم نوجوانان چگونه خود را سرپا نگه میدارند. به یاد میآورم که احساسات نوجوانی چقدر میتوانند شدید باشند؛ اضطراب و ناامیدی ممکن است شدید به نظر برسند، اما شادی و سرخوشی نیز چنیناند. نوجوانان در حال یادگیری این هستند که میخواهند چه کسی باشند، گستردهترین طیف احساسات خود را تجربه میکنند و در جستجوی چیزهای خوب هستند. در تلاش برای فهمیدن همه اینها، شاید جوانترین افراد در میان ما واقعاً متخصصان نگاه فراتر از شرایط چالشبرانگیز برای یافتن خوشبختی باشند.
بنابراین من از دهها جوان از سراسر کشور خواستم تا با کلمات خود توضیح دهند که دقیقاً چگونه این کار را انجام میدهند. آنها به من گفتند که از هر چیزی لذت میبرند، از خودکارهای پومپوم کرکی گرفته تا لیستهای پخش نویز سفید و بستنی پشمکی. بله، گاهی اوقات این نوجوانان احساس ناامیدی و فشار میکنند. اما آنها همچنین روتینهایی دارند که بهطور قابل اعتمادی برایشان لذت به ارمغان میآورند.
این مصاحبهها برای وضوح فشرده و ویرایش شدهاند.

با صدای بلند با اردک پلاستیکی صحبت کردن
طی سال گذشته، در حال یادگیری برنامهنویسی بودم. برای نوجوانان، بسیاری از چیزها در جهان در حال حاضر خارج از کنترل ما احساس میشود. راه خروج از این وضعیت، در واقع ساختن چیزی توسط خودمان است.
زمانی که کد من کار میکند، احساس رضایتبخشی دارم، اما بخش مورد علاقه من در واقع زمانی است که کار نمیکند، زیرا در این زمان است که با اردک پلاستیکیام صحبت میکنم. "دیباگینگ با اردک پلاستیکی" مفهومی است که توسط مهندسان ابداع شده است. اساساً، وقتی برنامهنویسی میکنم، یک اردک پلاستیکی واقعی کنارم دارم. وقتی با مشکل روبرو میشوم، به سمت اردک برمیگردم و کاری که انجام دادهام را قدم به قدم توضیح میدهم.
خانه ما واقعاً پر سر و صدا است، بنابراین معمولاً در یک شعبه پانرا در محلهام برنامهنویسی میکنم. دوست دارم یک چای شیرین بگیرم و سر یک میز مستطیلی خاص بنشینم، میزی نزدیک پریز برق. آیپد، کامپیوترم، قلم اپل و اردک پلاستیکیام را آماده میکنم. (حدود ۱۰ تا اردک دارم. اخیراً از اردک طرح هندوانهایام استفاده میکنم، اما احتمالاً برای تابستان به اردک کنار استخر تغییر خواهم داد.) سپس شروع به برنامهنویسی میکنم. در حال حاضر مشغول ساخت یک بازی پازل هستم.
هر بار که یک خطا روی صفحه نمایشم ظاهر میشود، اطرافم را نگاه میکنم تا ببینم کسی در حال تماشاست یا نه. سپس زمزمهوار با اردکم صحبت میکنم.
صحبت با اردک پلاستیکی مرا شاد نمیکند، اما پیدا کردن راه حل با کمک اردک مرا شاد میکند. وقتی بالاخره مشکل را حل میکنم، آنقدر خوشحال میشوم که احساس میکنم میتوانم اردک را ببوسم. اغلب با صدای بلند نفس نفس میزنم. وقتی در خانه برنامهنویسی میکنم، مادرم صدای فریاد هیجانزدهام را میشنود و میپرسد مشکلی پیش آمده است یا نه. این یک احساس شادی غرقکننده است، چون راه حل را پیدا کردهام و حس کنترل را دوباره به دست آوردهام. — ریم خلیفه، ۱۷ ساله، کوئینز، نیویورک.

خوابیدن پشت تلفن با بهترین دوستم
یکی از دو بهترین دوست من، جورجیا، خیلی پرحرف است. او خیلی صحبت میکند. من خودم هم زیاد حرف میزنم، و او این ویژگی را در من بیشتر میکند. با بعضی افراد میتوانم یک گفتگوی آرام داشته باشم، اما با او نه.
در پایان کلاس نهم شروع به صحبت کردیم، اما وقتی در کلاس دهم به تیم فوتبال پیوستم، خیلی به هم نزدیک شدیم. در مدرسه، هم در کلاس و هم در مورد اتفاقاتی که وقتی با هم نبودیم افتاده، زیاد با هم صحبت میکنیم. بعد از اینکه از مدرسه به خانه میرسم، دو یا سه ساعت با هم صحبت نمیکنیم. اما تا ساعت ۷ یا ۸ شب، دوباره با هم صحبت میکنیم. یا من به او زنگ میزنم چون دارم روی تکلیفم کار میکنم و به انگیزه نیاز دارم، یا او به من زنگ میزند. بیشتر شبها مکالمه ما با خوابیدن من تمام میشود، و صبح روز بعد بیدار میشوم و میبینم که او دیگر پشت تلفن نیست و شب به خیر برایم پیامک فرستاده است.
عاشق این هستم که کسی را داشته باشم که بتوانم در مورد هر چیز بیربطی با او صحبت کنم. وقتی اتفاقی میافتد – مثل دعوا با دوست دیگر، یا تجربه یک تبعیض جزئی – احساس تنهایی میکنم. داشتن یک نفر باعث میشود احساس کنم اتفاقی که افتاده منطقیتر است. متداولترین سوالی که از جورجیا میپرسم این است: "من دیوانه هستم، یا این برای تو هم معنی دارد؟"
این همچنین باعث میشود احساس کنم دوباره بچه شدهام. حالا که بزرگتر شدهام، چیزهای مهم زیادی برای فکر کردن وجود دارد – مثل اینکه چگونه وارد دانشگاه شوم، یا چگونه هزینهاش را پرداخت کنم. من و جورجیا در مورد مسائل جدی صحبت میکنیم، اما گاهی اوقات از صحبت در مورد چیزهای مهم خسته میشوی. آن وقت فقط نیاز داری یک ساعت در مورد اینکه چگونه بیلی آیلیش سزاوار آلبوم سال بیش از بیانسه بوده است، گلایه کنی. — دستینی یانگر، ۱۷ ساله، جکسون، میسیسیپی.

به تنهایی ماهیگیری رفتن
فوراً میتوانم بگویم چیزی که مرا خوشحال میکند چیست: ماهیگیری است. دوست دارم آن را به عنوان فراری از واقعیت در نظر بگیرم. هر بار که برای ماهیگیری بیرون میروم، همه چیزهای دیگر ناپدید میشوند.
بسیاری از چیزها در زندگی من برایم ساختاربندی شدهاند. بیدار میشوم، مدرسه، تمرین ورزشی و تکلیف دارم. ماهیگیری راهی است که میتوانم این حلقه را بشکنم.
بیشتر وقتها، هر وقت که بتوانم، به تنهایی ماهیگیری میکنم. اگر چند ساعت بعد از تمرین فوتبال یا دو و میدانی وقت داشته باشم، ممکن است به برکه محلیام بروم و برای مدتی لذت ببرم. آخر هفتهها یا در تعطیلات مدرسه، اغلب صبحها کنار دریاچه پیاده میشوم و شب برمیگردم. با گذشت زمان، با آزمون و خطا، مکانهای زیادی را پیدا کردهام که دوست دارم به آنجا بروم: یک دریاچه را برای کپور، یکی را برای گربهماهی و دو تا را برای باس دوست دارم. وقتی با مکانی آشنا میشوی، رابطه عمیقتری با آن پیدا میکنی. میدانی کجا بروی، در کدام نقطه بنشینی و ماهیها کجا جمع میشوند. میتوانم بگویم ۹۵ درصد اوقات ماهی را میگیرم و دوباره رها میکنم. میتوانی باد سردی که از دریاچه میوزد را حس کنی و ببینی کدام پرندهها پرواز میکنند و کجا لانه میسازند. این آرامشبخش است و رضایتبخش، چون خودت آن را کشف کردهای.
گاهی اوقات چیزی صید نمیکنم، اما باز هم لذت میبرم. از ماهیگیری صبر را یاد گرفتهام. این به من کمک میکند بدون اینکه دیوانه شوم برای امتحان درس بخوانم، و برای کریسمس یا تولدم بدون اینکه کل خانه را برای پیدا کردن کادوهایم زیر و رو کنم، منتظر بمانم. — رن کندی، ۱۴ ساله، ریجوود، نیوجرسی.

گوش دادن به موسیقی گاسپل
وقتی احساس خستگی یا شک و تردید میکنم، به موسیقی گاسپل گوش میدهم. این مرا بالا میبرد. یکی از آهنگهای مورد علاقه من "Deliver Me" از دونالد لارنس و گروه Tri-City Singers با همراهی لیاندرا جانسون است. بخشی از آن به انرژی ریتم برمیگردد. بخشی از آن به این برمیگردد که چقدر احساس میکنی خوانندهها واقعاً کارشان را انجام میدهند. و بخشی از آن به معنویت مربوط میشود. اگر هدفونهایت را گذاشتهای و چشمانت را بستهای، در حال لذت بردن هستی. میتوانی همه چیز را پشت سر بگذاری.
من در خانوادهای گاسپل بزرگ شدم. هر هفته به کلیسا میرویم، و وقتی به خانه میآییم، مادرم گاسپل پخش میکند، چیزی شبیه حال و هوای تمیزکاری روز یکشنبه.
وقتی گوش میدهم، میتوانم روح را در حال حرکت در خود احساس کنم. این یک چیز ثابت نیست. احساس یک موج ناگهانی میکنم، و این باعث میشود احساس مثبت، خوشحالی، پرانرژی و متمرکز بودن داشته باشم. دوست دارم کاری انجام دهم که نیاز به حرکت داشته باشد، مثل راه بردن سگم یا شستن ظرفها.
من از برخی مشکلات سلامت روان رنج بردهام و گاسپل به من کمک کرده تا به حالت عادی برگردم. وقتی احساس میکنم یک گلوله استرس هستم، هدفون میگذارم و انگار یک سپر از موسیقی اطرافم را گرفته است. این به شما کمک میکند به بودن خود ادامه دهید. — آیزایا گریگوری، ۱۷ ساله، بالتیمور.

تماشای ویدئوهای عروس دریایی
عروسهای دریایی حیوانات مورد علاقه من هستند. آنها یکی از اولین حیواناتی هستند که وجود داشتهاند و بسیار سادهاند. مغز و استخوان ندارند و بیشتر از آب ساخته شدهاند. با این حال ۵۰۰ میلیون سال بعد، هنوز اینجا هستند. مهم نیست چه اتفاقی در جهان میافتد، آنها همچنان قادرند در آن زندگی کنند و ادامه دهند.
هنگام قرنطینه در طول همهگیری، شروع به پخش ویدئوهای عروس دریایی در پسزمینه حین کلاسهای آنلاین و انجام تکالیفم کردم. از آن زمان تاکنون مجموعهای از صدها ویدئوی عروس دریایی در TikTok و YouTube جمعآوری کردهام. به خصوص دوست دارم پخش زندهها را تماشا کنم، مثل پخش زنده از آکواریوم خلیج مونتری. معمولاً آنها را عصرها تماشا میکنم، زمانی که در حال آرام شدن هستم. تماشای زنده به خصوص آرامشبخش است چون میدانم در این لحظه، عروسهای دریایی آنجا هستند.
تماشای رقص شاخکهایشان در آب برایم بسیار آرامشبخش است. این به من احساسی آرام و شاد میدهد. عروسهای دریایی ماه مورد علاقه من هستند زیرا به هم برخورد میکنند که بسیار بامزه است. این مرا یاد بسیاری از افراد در یک جاده شلوغ میاندازد که هر کدام در مسیر خود حرکت میکنند. وقتی عروسهای دریایی با هم برخورد میکنند، به آرامی مسیرشان را تغییر داده و ادامه میدهند. حتی وقتی اتفاق سختی میافتد، آنها به من یادآوری میکنند که این پایان دنیا نیست. — مارن گوسارد، ۱۸ ساله، مینیاپولیس.

ست کردن لباس با دوستانم
دوستان من و من بسیار شبیه به هم لباس میپوشیم. مثلاً در روزهای خاص، ممکن است شلوار جین بگ و تاپهای چسبان بپوشیم. ما استایل را از یکدیگر یاد میگیریم. وقتی یکی از دوستانم میگوید فلان لباس واقعاً به تو میآید، این باعث میشود بخواهم بیشتر آن را بپوشم. این فقط مربوط به لباسها نیست؛ مربوط به افرادی است که لباسها را میپوشند.
این حس اجتماع ایجاد میکند. در مدرسه من، بسیاری از مردم از یکدیگر تقلید میکنند، اما در مورد ما متفاوت است زیرا ما به یکدیگر احترام میگذاریم. ما به نظر یک باند شبیه به هم میرسیم، اما هر کدام شخصیت خاص خودمان را داریم.
ما آن را به عنوان یک راه برای داشتن سرگرمی با هم میبینیم. وقتی بیرون میرویم، ممکن است لباسهای خود را در یک بوتیک یا فروشگاه صرفهجویی ست کنیم. دوست داریم با هم آماده شویم، مخصوصاً برای یک قرار ملاقات. وقتی در خانه یکی از دوستانم جمع میشویم، یک لیست پخش میگذاریم و درباره اینکه چه کسی چه لباسی میخواهد بپوشد و چگونه میخواهیم موهایمان را درست کنیم، صحبت میکنیم. این حس بسیار خوب و امن ایجاد میکند. احساس میکنم برای افرادی که لباسهایم را میفهمند، درک میشوم. با دوستانم، میتوانم خودم باشم. — ژیریا هوارد، ۱۶ ساله، اتلانتا.

تماشای فوتبال استرالیایی
فوتبال استرالیایی در هر نوبت ۱۰ ثانیهای چیزی باورنکردنی برای ارائه دارد. شما همیشه در لبه صندلی خود نشستهاید. دویدم و به تیم پیوستم و از آن زمان عاشق آن هستم.
دو تیم از ۱۸ بازیکن، در زمین بیضی شکل مسابقه میدهند. چیزی شبیه به یک هشت ضلعی کشیده شده. چهار پست گل وجود دارد. دو تا در وسط و دو تا در بیرون. وسطیها ارزش شش امتیاز دارند و بیرونیها ارزش یک امتیاز. هیچ توقفی در بازی وجود ندارد مگر اینکه یک بازیکن از زمین بیرون برود یا آسیب ببیند. حتی وقتی یک تیم گل میزند، بازی ادامه مییابد و بازیکنان از خط نیمه به سمت دروازه مقابل میدوند و بازی دوباره با یک توپگیری از زمین آغاز میشود.
ما در منطقه خود یک لیگ حرفهای نداریم، اما یک لیگ آماتوری داریم که من در آن بازی میکنم. بهترین بخش این است که با آدمهایی ارتباط برقرار میکنی که علاقه مشترکی دارند. وقتی در مدرسه در مورد آن صحبت میکنی، مردم درک نمیکنند. اما وقتی با بچههای دیگر صحبت میکنی، آنها از این ورزش لذت میبرند.
فوتبال استرالیایی به من آموخته است که چگونه در برابر شکست واکنش نشان دهم. من همیشه بهترین بازیکن نیستم. در مورد چیزهای دیگر در زندگی، اگر در چیزی موفق نباشم، ممکن است بخواهم آن را رها کنم. اما با فوتبال استرالیایی، از باختن یاد میگیرم. این به من کمک میکند تا به عقب برگردم و ادامه دهم. — جاکوب اسمیت، ۱۸ ساله، فورت ورث، تگزاس.

فکر کردن درباره برنامهریزی شهری
وقتی کوچک بودم، هرگز به این چیزها فکر نمیکردم. اما من در دیتون، اوهایو، یک شهر پس از صنعتی شدن، بزرگ شدم، جایی که ساختمانها تخریب میشدند. یک پارک در پایین خیابان ما بود و آنها شروع به ساختن یک محوطه مسکونی در آن کردند. همیشه کنجکاو بودم که این تغییرات از کجا میآیند و چه کسی این تصمیمات را میگیرد.
برنامهریزی شهری یک موضوع است که من به طور جدی به آن فکر میکنم. چیز مورد علاقه من این است که به ساختمانهای قدیمی و مکانهای مهم محلی فکر کنم و اینکه چگونه میتوان آنها را بازسازی یا دوباره استفاده کرد. به طور خاص به یک فروشگاه مواد غذایی تاریخی فکر میکنم که به یک مرکز اجتماع با یک کتابخانه و فضا برای فعالیتهای محلی تبدیل شد. این به من الهام میدهد که میتوانم شهر خود را تغییر دهم و بر جامعه خود تأثیر بگذارم.
برای برخی افراد، تغییرات آب و هوایی میتواند بسیار طاقتفرسا باشد. در مورد برنامهریزی شهری، احساس میکنم که میتوانم تفاوت ایجاد کنم. میتوانم ببینم که چه چیزی باید در شهر من تغییر کند، و میتوانم اقدام کنم تا آن تغییرات را اتفاق بیندازم.
سال گذشته در برنامه تابستانی دانشگاه ایالتی اوهایو در مورد برنامهریزی شهری شرکت کردم. ما مدلهای معماری را در اتاقهای خوابگاه میساختیم. اتاق من پر از مقوا، کاغذ و نوار بود. بیدار شدن و دیدن مدلهایم مرا خوشحال میکرد و من را برای روز آماده میکرد. ساختن یک مدل احساس بسیار خوبی میدهد، زیرا میتوانی ایده خود را از ذهنت به یک چیز واقعی تبدیل کنی. این احساس کنترل میدهد. — کلر گارتنر، ۱۸ ساله، دیتون، اوهایو.