اگر تمام فضاهای پارک کنار خیابان نیویورک را پشت سر هم ردیف کنید، خط به استرالیا می‌رسد. با این حال، هیچ‌کس نمی‌تواند جای پارک پیدا کند.
اگر تمام فضاهای پارک کنار خیابان نیویورک را پشت سر هم ردیف کنید، خط به استرالیا می‌رسد. با این حال، هیچ‌کس نمی‌تواند جای پارک پیدا کند.

منطقه ممنوع پارک: خطرات یافتن جای پارک در نیویورک

چرا رانندگان شهر سالانه دویست میلیون ساعت را صرف دور زدن در خیابان‌ها می‌کنند؟

یکی از اولین کارهایی که جورج بیچیکاشویلی در آمریکا انجام داد، تأمین چند جای پارک در خیابان در برانکس برای شرکت کن ادیسون (Con Edison) بود؛ با دستمزد ساعتی ده دلار. بیچیکاشویلی، که اهل تفلیس گرجستان است، نمی‌فهمید چرا کسی باید برای این کار پول بدهد. او گفت: "فقط چهار جای پارک را اشغال می‌کنی و آنجا می‌نشینی تا زمانی که بهت بگویند برو." اما کار، کار است. صبح روز ۱۸ نوامبر ۲۰۲۲، بیچیکاشویلی یک مینی‌ون کرایسلر آبی را وارد خیابان سنت ترزا در پلهام بی کرد. طبق دستور، آن را روی یک منهول کن ادیسون پارک کرد، چند مخروط نارنجی گذاشت و مستقر شد. او کلاه ایمنی و جلیقه کار نئونی پوشیده بود. صبح زیبایی بود. طلوع خورشید را در آینه عقب تماشا می‌کرد. زمستان داشت یواش یواش می‌رسید. نفسش شیشه را بخارآلود می‌کرد.

بیچیکاشویلی بیست و نه ساله بود، مردی خونگرم با خوش‌بینی روشن. او به نیویورک نقل مکان کرده بود زیرا مصمم بود زندگی جالبی داشته باشد. در تفلیس، او در باله ملی سوخیشویلی، معتبرترین گروه گرجستان، رقصیده بود. آمریکایی‌ها را دوست داشت، بخشی به خاطر کوبی برایانت. نیویورک را به خاطر سریال تلویزیونی "Suits" دوست داشت. به خودش می‌گفت که در این کشور می‌تواند هر کاری انجام دهد.

در مینی‌ون، روز را با تماس‌های تصویری با تفلیس گذراند. در یک بقالی از سرویس بهداشتی استفاده کرد. او یک فرد مشتاق به گفتگو است، اما نشستن در ماشین تمایل او را به انجام هر کاری تحلیل می‌برد، بنابراین بیشتر وقتش را با اسکرول کردن گوشی گذراند. یک سرپرست به او گفته بود که کن ادیسون به او نیاز دارد تا چندین جای پارک و منهول را مسدود کند تا بتوانند تعمیراتی انجام دهند. هیچ‌کس به او نگفت که گروه کاری چه زمانی ممکن است بیاید. شب شد و او به خواب رفت. هر چهار ساعت یک بار بیدار می‌شد تا طبق دستورالعمل، عکسی را در یک برنامه آپلود کند و موقعیت مکانی خود را تأیید کند و برای مدتی بخاری را روشن کند. یخ‌بندان بود. هنگام طلوع آفتاب، او ساپورت، دو شلوار، دو پیراهن، یک کلاه و دو کاپشن پوشیده بود؛ یعنی تمام لباس‌های گرمی که همراه داشت.

تصویری که ممکن است شامل کتاب، نشریه، آگهی، پوستر، فنجان، شخص و رمان باشد.
تصاویر روی جلد اثر کریستوف نیمن

صبح روز بعد، برای حمام و مسواک زدن به یک باشگاه ورزشی رفت که کمی آن‌طرف‌تر بود. از بقالی قهوه و سیگار گرفت. به تفلیس زنگ زد. نشست و اسکرول کرد. قبل از خوابیدن تمام لباس‌هایش را پوشید. هر چهار ساعت بیدار می‌شد. روز بعد هم به همین منوال گذشت، و روز بعدش هم همین‌طور. کسالتی در او ریشه دواند. روزها را گم کرده بود. اولین شکرگزاری خود را در جای پارک گذراند. متوجه نشد. تزیینات کریسمس نصب شدند.

مشکل نیویورک این است که هم جای پارک کافی ندارد و هم جای پارک زیادی دارد. اگر تمام فضاهای کنار خیابان را پشت سر هم ردیف کنید، خط به استرالیا می‌رسد. با این حال، هیچ‌کس نمی‌تواند جای پارک پیدا کند. در هر زمانی، حدود نیمی از ماشین‌هایی که در پارک اسلوپ رانندگی می‌کنند، فقط دور می‌زنند و منتظرند تا کسی آنجا را ترک کند. این که افراد برای پارک کردن آن‌قدر دور شوند که با اتوبوس یا تاکسی برگردند، امری غیرعادی نیست. رانندگان طبیعتاً تمایل دارند خواستار پارکینگ بیشتری باشند. این با مشکلات هندسه روبرو می‌شود. شهری که پارکینگ فراوان دارد، در نهایت دیگر شهر نیست. برای ارائه به همان تعداد جای پارک سرانه مانند شهرستان لس آنجلس، به پارکینگی به وسعت منهتن و با ارتفاع ده طبقه نیاز دارید.

برخلاف کیسه بقالی یا ورود به موزه متروپولیتن، پارک کردن، با کمی حیله و زمان، هنوز می‌تواند مجانی باشد. حدود سه میلیون جای پارک در خیابان وجود دارد. نود و هفت درصد آن‌ها رایگان هستند و جزو عجیب‌ترین نهادهای نیویورک محسوب می‌شوند: پارکینگ سمت متناوب (alternate-side parking). ارزش املاک این فضاها به‌تنهایی – به اندازه سیزده پارک مرکزی – صدها میلیارد دلار است. هر روز، این بزرگترین هجوم بر سر زمین در جهان است. این وضعیت رفتارهای عجیبی ایجاد می‌کند.

نوآ بامباک، کارگردانی که در پارک اسلوپ بزرگ شده، از پارکینگ به عنوان استعاره‌ای برای استحقاق، نارضایتی و ناتوانی در فیلم‌هایش "اختاپوس و نهنگ" و "داستان‌های میروویتز" استفاده کرده است؛ تجربه جستجو برای جای پارک باعث می‌شود فکر کنید تنها کسی هستید که جایی پیدا نکرده‌اید. در فیلم "موزها" (Bananas)، وودی آلن خوابی می‌بیند که در آن او را به صلیب کشیده‌اند و مردانی کلاه‌دار او را به یک جای پارک می‌برند، جایی که دسته تشییع با گروه دیگری از مردان کلاه‌دار که مرد مصلوب دیگری را حمل می‌کنند و آن‌ها هم جای پارک را می‌خواهند، درگیر می‌شوند. حتی وقتی جای پارک را پیدا می‌کنید، گیر افتاده‌اید.

ریتم‌های کنار خیابان توسط قوانین پیچیده سمت متناوب کنترل می‌شوند. بیشتر بلوک‌ها تابلوهایی دارند که نشان می‌دهند برای یک دوره نود دقیقه‌ای در روزهای مختلف هفته، ماشین‌های یک سمت خیابان باید خارج شوند تا جارو خیابان عبور کند. در آن بازه زمانی، قرار است ماشین‌ها بلوک خود را تخلیه کرده و در جای دیگری پارک کنند. در عمل، بیشتر مردم در ماشین‌های خود می‌نشینند و منتظر می‌مانند تا جارو ظاهر شود، در این مرحله به سرعت در سمت مقابل دوبل پارک می‌کنند تا بتوانند پس از تمیز شدن خیابان، با عجله جای خود را پس بگیرند. در نیویورک، تعداد بیشتری از مردم در این آیین شرکت می‌کنند تا در کلیسا. چند صد هزار نفر از ساکنان شهر برای نگهداری خودروهایشان در پارکینگ‌های سرپوشیده پول می‌پردازند، اما هزینه ماهانه در منهتن معمولاً از چهارصد و پنجاه دلار شروع می‌شود. برای اینکه یک پارک‌کننده خیابان باشید، به جسارت و ظرافت خاصی نیاز دارید. مادر ترزا، که در دهه هشتاد یک مرکز نگهداری از بیماران ایدز را در وست ویلج اداره می‌کرد، یک بار بدون اطلاع قبلی به گریس منشن رفت تا اد کخ (شهردار وقت) را متقاعد کند که دو جای پارک رزرو شده به او بدهد. رانندگان زندگی خود را حول محور پارکینگ بنا می‌کنند: ساعات کاری که برای هماهنگی با ساعات چرخش سمت متناوب تغییر داده می‌شوند، کلیدهایی که همیشه در جیب هستند، و هوشیاری شرطی‌شده با صدای باز شدن قفل ماشین. دوستی که دیگر در شهر پارک نمی‌کند، به من گفت که وقتی با یک جای خالی مواجه می‌شود، نوعی درد اندام خیالی را تجربه می‌کند. پارکینگ می‌تواند راه خود را به هر گفتگویی باز کند. هنگامی که رودی جولیانی پس از حملات ۱۱ سپتامبر صحبت می‌کرد، این اعلامیه را نیز گنجاند: "پارکینگ سمت متناوب خیابان متوقف شده است."

وقتی پارک‌کننده‌ها مستقر می‌شوند، بیرون راندنشان دشوار است. در طول پاندمی، شهر هشت هزار و پانصد جای پارک را برای آلاچیق‌های غذاخوری بیرونی مجدداً اختصاص داد. (رانندگان تازه به از دست دادن هزاران جای پارکی که به کیوسک‌های سیتی بایک (Citi Bike) اختصاص داده شده بود، عادت کرده بودند.) در ابتدا، این امر باعث بررسی مجدد شد: مردم متوجه شدند که پارکینگ مانع از ایجاد خطوط جدید اتوبوس، خطوط دوچرخه، سطل‌های زباله مقاوم در برابر موش، باغ‌های کاهش سیل، مناطق پیاده و میدان‌های عابران پیاده شده است. هنری گرابار، که در کتاب سال ۲۰۲۳ خود با عنوان "بهشت آسفالت شده" استدلال کرده که فراوانی بیش از حد پارکینگ در خیابان، شهرها را نابود کرده و اجاره‌ها را افزایش داده است، به من گفت: "وقتی شروع به نوشتن کتاب کردم، گفتم 'چه عالی می‌شد اگر مردم متوجه می‌شدند چقدر ارزش در کنار خیابان نهفته است؟' و سپس این اتفاق واقعاً افتاد." اتفاق بعدی که افتاد، رونق خرید خودرو در دوران پاندمی بود که یافتن جای پارک را حتی دشوارتر کرد. سم شوارتز، کمیسر سابق ترافیک شهر نیویورک، پیشنهاد حذف سه جای پارک نزدیک یک بیمارستان در واشینگتن هایتس را داد، زیرا آمبولانس‌ها در ترافیک گیر می‌کردند. او به من گفت: "انگار داشتم اولین فرزند مردم آن محله را می‌گرفتم." جای پارک‌ها باقی ماندند. سال گذشته، آلاچیق‌های غذاخوری بیرونی برچیده شدند و پارک‌کننده‌ها دوباره به جای خود بازگشتند.

شدت غیرعادی رفتار پارک‌کنندگان شهر ممکن است به این واقعیت مربوط باشد که دور زدن برای یافتن جای پارک پاسخی هورمونی مشابه با قرار گرفتن در جنگ ایجاد می‌کند. هر ساله در نیویورک، افراد بر سر جای پارک کتک می‌خورند، مورد شلیک قرار می‌گیرند یا کشته می‌شوند. پرخاشگری ناشی از ناامیدی و نقض کدهای نانوشته است. در سال ۲۰۱۸، یک عابر پیاده برای یکی از اعضای خانواده‌اش جای پارک نگه داشته بود که راننده دیگری ناگهان وارد جای پارک شد. پلیس پس از آنکه پارک‌کننده بازنده ظاهراً به صورت برنده مشت زده بود، رسید. ضارب ادعایی، الک بالدوین بود. (بالدوین ادعا می‌کند که فقط یک هل سبک بوده است.) این حادثه ثابت کرد که می‌توانید منابع لازم برای پارک کردن در پارکینگ سرپوشیده را داشته باشید و در عین حال خلق و خوی یک پارک‌کننده خیابان را از خود نشان دهید. او بعداً گفت: "هر احمق بی‌عقلی در دنیا برایم آنلاین می‌نویسد و می‌گوید 'پارکینگ سرپوشیده نداری؟' در واقع، من یک پارکینگ سرپوشیده درست پایین بلوک دارم."

در خیابان سنت ترزا، جورج بیچیکاشویلی آموخت که برای حفظ روابط دوستانه، باید جای پارک‌های خود را با دیگران تقسیم کند. او به همسایه‌ها اجازه می‌داد تا مخروط‌هایش را جابجا کنند و پارک کنند، به شرطی که شماره تلفن خود را بگذارند و هنگام تماس، ماشین را جابجا کنند. یک خانواده از بیچیکاشویلی خواست که جای پارک‌هایش را در طول یک مهمانی تولد در دسترس قرار دهد. او موافقت کرد. آن‌ها او را به مهمانی دعوت کردند، اما او در حال و هوای مهمانی نبود.

یک روز، بالاخره یک کامیون کن ادیسون سررسید. بیچیکاشویلی مینی‌ون را جابجا کرد و کارگران منهول را باز کردند. او از آن‌ها پرسید: "امروز کار تعطیل است؟ کار تمام شد؟" گروه کاری گفتند که او باید بماند.

حدود روز بیستم، با دندان‌درد از خواب بیدار شد. خوابیدن برایش دشوار شد. تاریکی بر او مستولی شد. او گفت: "احساسات بدی نسبت به زندگی داشتم."

ممکن است سال‌ها طول بکشد تا قوانین و ریتم‌های یک محله را یاد بگیرید. آداب و رسوم پارکینگ مانند لهجه عمل می‌کنند. تشخیص کسانی که از جای دیگری آمده‌اند آسان است. مردم در راکاویز با همسایگان خود دوستانه برخورد می‌کنند اما با غریبه‌ها بد رفتار می‌کنند. در چلسی، رانندگان قبلاً در سمت مقابل دوبل پارک می‌کردند و منتظر جارو می‌ماندند، اما اکنون تا زمانی که جارو بوق نزند حرکت نمی‌کنند. این تحول، که در سراسر شهر رایج است، ممکن است نشان‌دهنده تغییرات رفتاری مرتبط با پاندمی باشد، یا شاید فروپاشی بافت اجتماعی ما. سطوح ادب، پرخاشگری و استحقاق متفاوت است. بلوک‌هایی در بروکلین هایتس وجود دارد که مردم در ماشین‌هایشان می‌نشینند اما هرگز حرکت نمی‌کنند، حتی زمانی که جارو می‌رسد. همه نیویورکی‌ها فکر می‌کنند که محله آن‌ها بدترین است، اگرچه برخی کمتر بد هستند. در طول یک دوره سه ساله، سیصد هزار خودرو در سراسر شهر به دلیل پارک غیرقانونی بکسل یا قفل چرخ شدند، اما در استیتن آیلند این تعداد صفر بود.

در ریج‌وود، کوئینز، با یک راننده اوبر اروپای شرقی آشنا شدم که گفت اغلب در ماشینش می‌خوابد تا بتواند جای پارک‌های اولیه را به دست آورد. او به من گفت: "پارکینگ اینجا، خیلی بد است." در یک بلوک در ساوث اوزون پارک، مردی نوزده ماشین داشت که آن‌ها را مدام جابجا می‌کرد. دوبل‌پارک‌کننده‌هایی هستند که در ماشین می‌مانند، دوبل‌پارک‌کننده‌هایی که می‌روند، و دوبل‌پارک‌کننده‌هایی که روی داشبورد یادداشتی با شماره تلفن خود می‌گذارند، در صورتی که کسی بخواهد آن‌ها را جابجا کند. در مات هیون، در ساوث برانکس، ماشین‌ها برای مدت طولانی دوبل پارک می‌کنند. زنی به نام لیز از هوندا پایلوت خود به من گفت: "مردم ساعت‌ها بوق می‌زنند و کسی نمی‌آید."

دو نفر با هات‌داگ در دست از کنار دکه هات‌داگ‌فروشی دور می‌شوند.
«می‌گویند آب هات‌داگ است که تفاوت اصلی را ایجاد می‌کند.»

در گرینویچ ویلج، نزدیک خیابان پنجم، ماشین‌ها برای جارو با حرکتی زیبا و هماهنگ جابجا می‌شوند. جان بیانکی، ویراستار در یک آژانس روابط عمومی و موسیقیدانی که بیست و پنج سال است در این منطقه پارک می‌کند، به من گفت: "مثل موج در سیتی فیلد است." دوباره پارک کردن مانند بستن زیپ است. اینها پویایی‌های پیچیده جمعیتی هستند. بیانکی گفت: "باید ذهنیت شطرنجی داشته باشید. باید دو یا سه حرکت جلوتر فکر کنید. برخی افراد ذهنیت چکرز دارند و همه چیز را کاملاً خراب می‌کنند." بیانکی این مانور را به یک سنت شفاهی تشبیه کرد که نسل به نسل منتقل می‌شود. هومر خیابان پنجم، سرپرست ساختمانی محلی بود که به او لقب شهردار پارکینگ داده بود، به دلیل اینکه رقص سمت متناوب را نظارت می‌کرد و به طور کلی رفتار منظم را تضمین می‌کرد، مانند حفظ فاصله مناسب بین خودروها. هجده اینچ هم محترمانه و هم کارآمد تلقی می‌شود. این فاصله فقط برای عبور مأموران زباله کافی است.

قوانین جهانی وجود دارد. با کوسه‌های پارکینگ – کسانی که پشت سر جارو حرکت می‌کنند تا وارد جای‌های خالی شده شوند – از طریق عدالت موب‌گونه برخورد می‌شود. عقب رفتن برای پارک کردن صحیح تلقی می‌شود. یکی از پارک‌کنندگان به من گفت: "با جلوی ماشین وارد شدن وحشیانه است." بیانکی یک بار خود را در موضع‌گیری سِینفلدگونه در مقابل آپارتمانش یافت – او عقب می‌رفت، رقیبش جلو می‌آمد. او به یاد آورد: "من گفتم 'می‌توانم تمام شب اینجا بمانم'، او گفت 'می‌توانم تمام شب اینجا بمانم'. بنابراین من ماشین را رها کردم، خاموشش کردم و به بالا رفتم، و کنار پنجره نشستم و کتاب خواندم تا زمانی که او تسلیم شد."

پرسیدن در مورد جای پارک مورد علاقه کسی مانند درخواست دیدن اظهارنامه مالیاتی اوست. مردم دهانشان قفل می‌شود. چند بلوک با پنجره سمت متناوب سی دقیقه‌ای وجود دارد، به جای نود دقیقه معمول: فرصت سود برای پارک‌کننده. برخی افراد بلوک‌های سمت متناوب را می‌شناسند که جارو هرگز به آنجا نمی‌آید، که به قول بیانکی به این معنی است که "ما عملاً قانونی ایجاد کرده‌ایم که طبق آن نیویورکی‌ها باید در یک زمان خاص در یک مکان خاص باشند بدون هیچ دلیل لعنتی." پارک‌کنندگان کارآفرین راه‌های جایگزینی پیدا کرده‌اند. مردی به نام کارماین که در یک باشگاه اجتماعی در لیتل ایتالی پاتوق داشت، جابجایی ماشین‌ها را به عنوان کار جانبی انجام می‌داد. یک زن ماهانه صد دلار به او می‌پرداخت. او گفت: "بزرگترین تنش این بود که او همیشه نزدیک خانه‌اش جای پارک پیدا می‌کرد، که حدود دو و نیم بلوک از خانه من فاصله داشت."

بیشتر اوقات، مردم در ماشین‌های خود می‌نشینند و راه‌هایی برای گذراندن وقت پیدا می‌کنند – چرت‌زن‌ها، کتاب‌خوان‌های کتاب مقدس، کتاب‌خوان‌های معمولی. ماری نوریس، نویسنده و ویراستار سابق در نیویورکر، وبلاگی به نام خواننده پارکینگ سمت متناوب نوشت. جیم داونی، نویسنده اصلی باسابقه برای "شنبه شب زنده"، به ایده‌های نمایشی فکر می‌کرد. شوخی‌های ماشینی او شامل جوک‌های او. جی. سیمپسون برای "به‌روزرسانی آخر هفته" نورم مک‌دونالد و دیالوگ‌هایی برای استِفان، شخصیت بیل هیدر، است. در یک جای پارک، ایده‌ها به جریان می‌افتند. داونی به من گفت: "شما در این پیله کوچک هستید. مردم شما را آزار نمی‌دهند." این روزها، مردم جلسات درمانی انجام می‌دهند، یا تماس‌های کاری یا جلسات ویدیویی می‌گیرند. در شهری هشت میلیون نفری، کجا چنین خلوتی پیدا می‌کنیم؟ بیانکی دوست دارد موسیقی بسازد. او گفت: "اوکلله آسان است چون پشت فرمان جا می‌شود."

مشکلات پارکینگ کم و بیش با اولین وسایل نقلیه آغاز شد. در ۷۰۵ پیش از میلاد، سناخریب، پادشاه آشوری، پارک کردن ارابه‌ها را در جاده‌های سلطنتی ممنوع کرد. متخلفان ممکن بود سر بریده شوند. یکی از اولین نگرانی‌های پارکینگ نیویورک در دهه ۱۹۲۰ پدیدار شد. زوج‌های جوان، پس از کشف اینکه ماشین‌ها مکان خوبی برای خلوت کردن هستند، هر جا که شهوت فرا می‌خواند شروع به پارک کردن کردند. شب‌ها، پنجاه یا شصت خودرو خیابان کینگز های‌وی در بروکلین را مسدود می‌کردند. یکی دیگر از مکان‌های محبوب، تپه Lookout Hill در پراسپکت پارک بود. پلیس به‌صورت دوره‌ای یورش‌هایی ترتیب می‌داد. پس از یکی از آن‌ها، روزنامه The World نوشت: "آرامگاه عشق در تپه Lookout توسط چکش پلیس متلاشی شد."

در سال ۱۹۵۰، رابرت موزس، مسئول پارک‌های شهر نیویورک، اعلام کرد که تا آن زمان بیش از پنج میلیون دلار برای توسعه پارکینگ در خیابان و پارکینگ‌های عمومی هزینه شده است. سال بعد، او از طرحی رونمایی کرد که منجر به افزودن حدود صد هزار جای پارک در خیابان شد.

در سال‌های بعد، تلاش برای پارک کردن در نیویورک هر روز سخت‌تر و سخت‌تر شده است. در سال ۱۹۷۳، رانندگان شهر سالانه تقریباً پنجاه و پنج میلیون ساعت را صرف دور زدن برای یافتن جای پارک می‌کردند؛ اکنون این رقم بیش از دویست میلیون ساعت است. این معادل کار تمام وقت تقریباً صد هزار نفر است. اگر فقط زمان صرف شده برای دور زدن برای یافتن جای پارک را در نظر بگیرید، این بزرگترین بخش اقتصاد شهر است.

دولت بیل د بلازیو پارکینگ سمت متناوب را در طول پاندمی لغو کرد. تنها یک بار در هفته باید ماشین خود را جابجا می‌کردید تا جارو عبور کند. وقتی رانندگان به خانه بازگشتند، بسیاری هرگز از جای خود حرکت نکردند. یک راننده در لانگ آیلند سیتی به من گفت: "وقتی پاندمی شروع شد، آنقدر نگران ویروس بودم که نمی‌خواستم بیرون بروم و ماشینم را جابجا کنم. من سه ماه ماشینم را جابجا نکردم." دیگر لازم نبود در ماشین خود نشسته و منتظر جارو بمانید. رانندگان می‌توانستند در خانه بمانند. "زندگی بهتر بود." د بلازیو پارکینگ سمت متناوب کامل را در سال ۲۰۲۱ بازگرداند. رئیس سابق یک اتحادیه محلی بازنشسته نیروی پلیس نیویورک به نام اد مولونی، درخواست د بلازیو را برای "مشتعل کردن دوباره هدر رفتن ۲۰۰ میلیون ساعت در سال با بازگشت به سیستم پارکینگ سمت متناوب که در سال ۱۹۵۰ طراحی شده بود" محکوم کرد.

راه حل چیست؟ پارکینگ سمت متناوب برای حفظ پاکیزگی خیابان‌ها ضروری است، اما می‌توان آن را کارآمدتر کرد. یکی از ایده‌ها دریافت هزینه برای پارکینگ کنار خیابان است. این پول را می‌توان در بهبود حمل و نقل عمومی، ایجاد خطوط دوچرخه یا سرمایه‌گذاری در فضاهای سبز سرمایه‌گذاری کرد. مردم با این ایده مخالفت می‌کنند. آنها فکر می‌کنند که حق پارک کردن در خیابان بدون پرداخت هزینه را دارند. این ایده قدیمی است، اما همچنان قوی باقی مانده است.

در اوایل ژانویه، جورج بیچیکاشویلی تقریباً پنجاه روز در مینی‌ون خود زندگی کرده بود. سرپرست او در مورد زمان پایان کار هیچ ایده‌ای نداشت. بیچیکاشویلی گفته بود که می‌خواهد برود، اما سرپرستش التماس کرده بود که بماند. او به بیچیکاشویلی گفته بود که این کار برای شرکت چقدر مهم است و او تنها کسی است که می‌توانند به او اعتماد کنند. بیچیکاشویلی یک روز به همسایه‌ای که در یک ماشین فورد ۲۰۱۵ پارک کرده بود، گفت: "دوست خوب من." همسایه گفت: "اینجا را ببین. تو دو ماه است که اینجا هستی. تو یک فرد محله هستی!" یک صبح، کن ادیسون گروه کاری را فرستاد. آنها کار را تمام کردند و به بیچیکاشویلی گفتند که می‌تواند برود.

او حدود ساعت ده صبح به خانه رسید. یک روز بعد، یک سرپرست دیگر از کن ادیسون با او تماس گرفت. او گفت: "جورج، یک کار دیگر برایت دارم." بیچیکاشویلی گفت: "من همین الان برگشتم!" سرپرست اصرار کرد. بیچیکاشویلی پرسید: "کجاست؟" سرپرست گفت: "خیابان سنت ترزا."