رئیس‌جمهور امانوئل مکرون از فرانسه، رئیس‌جمهور جوزف آر. بایدن جونیور و همسرانشان طی مراسم بزرگداشت روز دی (D-Day) سال گذشته در نرماندی.
رئیس‌جمهور امانوئل مکرون از فرانسه، رئیس‌جمهور جوزف آر. بایدن جونیور و همسرانشان طی مراسم بزرگداشت روز دی (D-Day) سال گذشته در نرماندی.

اروپا تنها و در شوک در روز پیروزی در اروپا

تحلیل خبری

یادآوری مراسم تأثیرگذار در سواحل نرماندی که ۱۱ ماه پیش هشتادمین سالگرد روز دی (D-Day) را گرامی داشت، ناآرام‌کننده است؛ جشنی برای اتحاد مستحکم بین ایالات متحده و اروپا، و عزم مشترک آنها برای رویارویی با «آزمون اعصار» و دفاع از اوکراین.

این عبارت از رئیس‌جمهور سابق، جوزف آر. بایدن جونیور، که دوشادوش رئیس‌جمهور امانوئل مکرون از فرانسه ایستاده بود، بخشی از سخنرانی‌ای بود که در آن ناتو را «متحدتر از همیشه» اعلام کرد و قول داد که «کنار نخواهیم کشید، زیرا اگر چنین کنیم، اوکراین تحت سلطه در خواهد آمد و این پایان کار نخواهد بود.»

من زیر آفتاب نرماندی ایستاده بودم و در مورد مردان جوانی از کانزاس سیتی و سنت پل و نقاط دیگر تأمل می‌کردم که در ۶ ژوئن ۱۹۴۴، در میان رگبار آتش نازی‌ها از صخره‌های نرماندی به ساحل هجوم آوردند، و به سخنانی گوش می‌دادم که خط مستقیمی بین شجاعت بی‌نظیر آنها در دفاع از آزادی و مبارزه برای شکست دادن یک «ستمگر دیگر که قصد سلطه دارد» ترسیم می‌کرد.

آن «ستمگر»، برای آقای بایدن، رئیس‌جمهور ولادیمیر و. پوتین از روسیه بود، که از مسئولیت جنگی که در اوکراین آغاز کرد، توسط رئیس‌جمهور ترامپ تبرئه شد؛ رهبر «اول آمریکا» که همواره دوست‌دار خودکامگان، تحقیرکننده ناتو و مخالف اتحادیه اروپایی بوده که به گفته او برای «پیچاندن ایالات متحده» شکل گرفته است.

هرگز تصور نمی‌کردم، کمتر از یک سال پیش، که این همه چیز عزیز برای این همه آدم می‌توانست اینقدر سریع فرو بپاشد؛ و هرگز فکر نمی‌کردم که هشتادمین سالگرد پیروزی در اروپا (V-E Day) در روز پنجشنبه، در حالی فرا برسد که بسیاری از اروپایی‌ها دیگر مطمئن نیستند که آیا آمریکای آقای ترامپ را متحد بدانند یا دشمن.

سربازان در حال عبور از آب کم عمق به سمت ساحل، از داخل یک شناور آبی خاکی دیده می‌شوند.
نیروهای آمریکایی در حال عبور از آب کم عمق به ساحل در نرماندی، فرانسه، در موج اول تهاجم روز دی (D-Day)، در ۶ ژوئن ۱۹۴۴.
Robert M. Sargent/United States Coast Guard

ریما عبدالملک، وزیر فرهنگ سابق فرانسه، در مصاحبه‌ای گفت: «تفاوت از زمین تا آسمان است. ترامپ تمام فضای ذهن ما را اشغال کرده و جهان به طرز هشداردهنده‌ای متفاوت به نظر می‌رسد.»

صرف نظر از هر چیز دیگری که در زیر سیل فرمان‌های اجرایی گذشته، آغاز پر فراز و نشیب دومین دوره ریاست‌جمهوری آقای ترامپ، فروپاشی بزرگی در پیوند فراآتلانتیکی را شاهد بوده که صلح و رفاهی با مقیاس و مدت زمان بی‌سابقه، بر اساس معیارهای تاریخی، به ارمغان آورده بود. او با گرز تخریب‌کننده خود به نظم پس از جنگ ضربه زده است؛ اینکه چه ترتیبات جدیدی از این ویرانی پدیدار خواهد شد، نامشخص است.

البته، انقلاب‌ها یا ضدانقلاب‌های ناگهانی موضوعی تکرارشونده در تاریخ هستند. تنها چهار سال پیش از پیاده‌سازی‌های قهرمانانه متفقین در نرماندی، پل والری، شاعر و نویسنده فرانسوی، با تأمل در فاجعه شکست تقریباً یک شبه فرانسه در برابر ورماخت هیتلر در ژوئن ۱۹۴۰ نوشت:

«ما بر روی شیبی وحشتناک و مقاومت‌ناپذیر قرار داریم. هیچ چیز از آنچه می‌توانستیم از آن بترسیم غیرممکن نیست؛ تقریباً از هر چیزی می‌توانیم بترسیم و تصورش را بکنیم.»

همین حرف را احتمالاً امروز نیز می‌توان گفت، حتی در دنیای جهانی شده. یقین‌ها از بین رفته‌اند، اشباح پدیدار شده‌اند. ترس در اروپا مانند ایالات متحده گسترش یافته است. اروپایی‌ها برای سفر به ایالات متحده، گوشی‌های یک‌بار مصرف و خالی از محتوا تهیه می‌کنند، گویی که راهی ایران هستند.

هدف‌گیری آقای ترامپ به سمت دانشگاه‌های برتر، سخنرانی‌های تحت حمایت متمم اول، دانشجویان بین‌المللی، مهاجران، استقلال قضایی و خود حقیقت در پی دستیابی به قدرتی اجرایی ظاهراً بی‌حد و مرز، منجر به صحبت از «شکل‌گیری یک دولت پلیسی» شده است، به گفته برونو فوکس، رئیس کمیته امور خارجه مجمع ملی فرانسه، پس از بازدید اخیر از واشنگتن.

ولودیمیر زلنسکی در حال حرکت به سمت یک خودروی مشکی با پرچم آمریکا در جلو آن، در حالی که یک سرباز به احترام ایستاده است.
رئیس‌جمهور ولودیمیر زلنسکی از اوکراین در حال ترک کاخ سفید در ماه فوریه پس از دیداری بحث‌برانگیز با رئیس‌جمهور ترامپ.
Doug Mills/The New York Times

آقای ترامپ پس از تحقیر علنی ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین، در کاخ سفید در ۲۸ فوریه، گفت: «این قرار است تلویزیون عالی باشد.» اگر آمریکای او قرار است استبداد را برقرار کند، این استبداد ساخته شده برای تلویزیون خواهد بود. جهان، یا بخش بزرگی از آن، با دیدن آقای ترامپ که آقای زلنسکی را به ناسپاسی متهم می‌کرد و می‌گفت با جنگیدن با یک متجاوز، در زمانی که «کارت‌ها را در دست نداشت»، جنگ جهانی سوم را به خطر می‌اندازد، به درستی خیره شد.

به نظر می‌رسید این نمایش ریاست‌جمهوری نقطه عطفی برای اروپا بود، جایی که بسیاری از رهبران آن را نوعی کنار کشیدن اخلاقی دانستند.

چند روز بعد، در ۵ مارس، آقای مکرون اعلام کرد: «صلح دیگر نمی‌تواند در قاره ما تضمین شود.»

آقای ترامپ، طبق عادت متغیر خود، از آن زمان تلاش کرده است با آقای زلنسکی رابطه را ترمیم کند و در عین حال از عدم علاقه خود به او صحبت کرده است. یک توافق‌نامه مواد معدنی، که جزئیات آن هنوز مبهم است، بین ایالات متحده و اوکراین امضا شده است. به نظر می‌رسد این توافق‌نامه آمریکا را برای مدتی در اوکراین درگیر خواهد کرد، حتی اگر پیگیری بی‌صبرانه آقای ترامپ برای یک توافق صلح متوقف شده باشد.

رئیس‌جمهور ترامپ، در سمت راست، و آقای مکرون دوشادوش روی صندلی‌های زرد رنگ در مقابل شومینه نشسته‌اند.
آقای مکرون با رئیس‌جمهور ترامپ در کاخ سفید در ماه فوریه.
Doug Mills/The New York Times

اروپا نیز به نوبه خود منتظر تغییر مسیر بعدی آقای ترامپ نمانده است. به اندازه کافی دیده تا مصمم شود وضعیت «وابستگی» خود را کنار بگذارد؛ وضعیتی که به گفته معاون رئیس‌جمهور جی. دی. ونس، یکی از توهین‌های متوالی به متحدان ناتو بود. آقای ترامپ می‌گوید یکی از این متحدان باید گرینلند را به او واگذار کند، و دیگری باید ادغام در ایالات متحده را بپذیرد.

فریدریش مرتس، صدراعظم جدید آلمان، روز چهارشنبه مستقیماً به پاریس رفت تا با آقای مکرون دیدار کند. هر دو رهبر در تلاش برای آنچه آقای مرتس آن را «استقلال» و آقای مکرون «خودمختاری راهبردی» از واشنگتن می‌نامد، متحد هستند؛ این تغییر چشمگیری است. آنها در مقاله‌ای در روزنامه فرانسوی لو فیگارو نوشتند که هرگز «صلح تحمیلی را نخواهند پذیرفت و به حمایت از اوکراین در برابر تجاوز روسیه ادامه خواهند داد.»

به گزارش روزنامه لوموند، یکی از ایده‌های مطرح شده، بازگشت به سواحل روز دی (D-Day)، ۸۰ سال پس از تسلیم رایش سوم، برای گرفتن یک عکس مشترک است که یادآور عکس فرانسوا میتران و هلموت کوهل، رهبران سابق فرانسه و آلمان، در حالی که دست در دست در میدان نبرد وردن در جنگ جهانی اول ایستاده بودند، باشد.

دو مرد با کت و شلوارهای بلند و پالتوهای بلند دست در دست هم دارند.
هلموت کوهل، صدراعظم آلمان، در سمت راست، با رئیس‌جمهور فرانسوا میتران از فرانسه در سال ۱۹۸۴ در مراسمی برای سربازان کشته شده در دو جنگ جهانی.
Marcel Mochet/Agence France-Presse

آن تصویر از سال ۱۹۸۴، همراه با عکس ویلی برانت، صدراعظم آلمان، که در سال ۱۹۷۰ در برابر یادبود گتوی ورشو زانو زد، یکی از قدرتمندترین نمادهای تولد دوباره اروپای متحد است.

اتحاد فرانسه و آلمان همیشه موتور محرک اتحادیه اروپا بوده است. اگر این اتحاد با تمام قدرت پیش برود، مسلح شدن دوباره اروپا، نه تنها به عنوان یک قدرت نظامی، بلکه به عنوان نگهبان ارزش‌هایی که آمریکا در جنگ جهانی دوم برای آن‌ها جنگید، در میان‌مدت محتمل به نظر می‌رسد.

ژرژ ژاک دانتون، یکی از چهره‌های برجسته انقلاب فرانسه، گفت: «جسارت، باز هم جسارت، همیشه جسارت!» آقای ترامپ حداقل این را نشان داده است. مردم مسحور شده‌اند و در اثر سیل فوران‌های او به بی‌حسی فراموشی دچار شده‌اند.

دیوید اکسلرود، استراتژیست اصلی کارزارهای انتخاباتی پیروز باراک اوباما، اخیراً به من گفت: «او پاولوف است و ما سگ‌ها.»

اروپا اگر بخواهد توان راهبردی خود را با جایگاه دیرینه خود به عنوان یک غول اقتصادی همگام سازد، باید با نوع دیگری از جسارت پاسخ دهد. آلمان، که تاریخ آن را مجبور به غیرنظامی شدن کرده، اما آگاه است که این وضعیت به پایان رسیده است، تقریباً به طور قطع کلید چنین تحولی را در اختیار دارد. این کشور با چالش عظیم درونی کردن پیامدهای دنیای جدید قدرت عریان روبرو است، جایی که قوانین و قانون، حداقل در حال حاضر، کمترین اهمیت را دارند.

آقای زلنسکی با یونیفرم زیتونی ایستاده و به سمت دوربین نگاه می‌کند.
رئیس‌جمهور ولودیمیر زلنسکی از اوکراین در ماه گذشته در خارکیف.
Tyler Hicks/The New York Times

اما اروپا به سختی متحد است، صرف نظر از عزمی که در پاریس و برلین وجود دارد. موج ملی‌گرایانه، ضد مهاجر، ضد علم اقلیم، ضد ترنس که آقای ترامپ را سال گذشته به قدرت رساند، در سراسر قاره نیز قدرتمند است و به ویکتور اوربان در مجارستان و جورجا ملونی در ایتالیا، در میان دیگران، قدرت بخشیده است.

احزاب راست افراطی در حال ظهور، از جمله «آلترناتیو برای آلمان» (AfD) و «اجتماع ملی» (National Rally) در فرانسه، نشان‌دهنده خشم اروپایی‌هایی هستند که احساس نامرئی بودن، انزوا، فقیرتر شدن و نادیده گرفته شدن توسط نخبگان شهری را دارند، درست مانند همتایانشان در آمریکا.

با این حال، تفاوت اساسی وجود دارد. بخش زیادی از اروپا می‌داند آزادی چقدر شکننده است، دیکتاتوری و همراه با آن کشتار جمعی چقدر ممکن است، و دارای حافظه جمعی از وحشت‌های قرن بیستم است.

دقیقاً برای غلبه بر این سقوط به بربریت، نژادپرستی و نسل‌کشی بود که ایالات متحده، با وجود دوری از اروپا اما آگاه از اینکه سرنوشت آن تمام بشریت را تحت تأثیر قرار می‌دهد، مردان جوان خود را برای جنگیدن و رسیدن به ساحل فرانسه در سال ۱۹۴۴ فرستاد. در گورستان آمریکایی در نرماندی، ۹۳۸۹ گور معیار هوشیارانه‌ای از ایثارگری آنهاست.

در روزها، هفته‌ها و سال‌های پس از تأمل پل والری در سال ۱۹۴۰، فرانسه واقعاً به چیزی غیرقابل تصور تن داد. من اکنون از ویشی می‌نویسم، شهر کوچکی در مرکز فرانسه که رژیم اقتدارگرای مارشال هانری-فیلیپ پتن از آنجا بر بقایای فرانسه حکومت می‌کرد، با سروران نازی خود همکاری می‌کرد و بیش از ۷۰ هزار یهودی را به اردوگاه‌های مرگ هیتلر تبعید کرد.

شرمندگی فرانسه از ویشی، و گسیختگی ارزش‌ها و ایده‌آل‌های جمهوری که این شهر نماد آن بود، آنقدر عمیق بود که دهه‌ها طول کشید تا با حقیقت به طور کامل روبرو شود. نام این شهر تفریحی دلپذیر، دور از سواحل نرماندی، برای همیشه با بی‌ننگی همراه خواهد بود.

در پایان کتاب شاهکار خود «ویشی فرانسه» (Vichy France»، نوشته شده توسط رابرت او. پاکستون، در سال ۱۹۷۳، به گواهی گراهام ونس، مورخ، «اثر ماندگارترین تک‌نگاری‌ای است که تاکنون درباره سیاست فرانسه در سال‌های جنگ نگاشته شده است.» این کتاب تصویری کامل و شایسته ستایشی از خیانت و فرار از مسئولیت و در عین حال مقاومت و نجات را ترسیم می‌کند.

پاکستون به طور قطع اثبات می‌کند که ویشی بیشتر از یک عروسک خیمه‌شب‌بازی آلمان‌ها بود. رژیم پتن با تمام اراده و نه تنها در اجابت خواسته‌های نازی‌ها، قوانین ضد یهودی خود را اعمال کرد و یهودیان را از جامعه فرانسه حذف کرد. این عمل، که اغلب بیش از آنچه آلمانی‌ها خواسته بودند، برای تسهیل «راه حل نهایی» هیتلر انجام شد.

پژواک‌های گذشته به طرز ناآرامی به گوش می‌رسد. آقای ترامپ، با خوار شمردن آزادی‌های مدنی، قانون اساسی، و اساساً ماهیت باز جامعه آمریکا، چه چیزی را تسهیل خواهد کرد؟ چه چیزهای شرورانه‌ای در این دوران نااطمینانی و بی‌ثباتی ناگهانی در اروپا و ایالات متحده ممکن است آزاد شوند؟

در روز پیروزی در اروپا، در هشتادمین سالگرد شکست آلمان نازی، این سوالات در پس ذهن بسیاری از مردم آزاردهنده است، در حالی که اروپایی‌ها با شوک و تنها در دنیایی که آمریکا به رهبری ترامپ در آن دیگر متحد قابل اعتماد نیست، به دنبال جایگاه خود می‌گردند.

این یک تگ مهم است که باید در جای خود بماند.

اینها زمان‌های خطرناکی برای اروپاست، در حالی که جنگ در اوکراین ادامه دارد و آلمان به طور فزاینده‌ای در حال مسلح شدن است و فرانسه با قدرت هسته‌ای خود خود را به عنوان رهبر آینده یک نظم اروپایی جدید معرفی می‌کند که کمتر به واشنگتن وابسته است.

آقای مکرون گفت: «ما به تنهایی مسئول امنیت و قدرت خود در دنیایی هستیم که دیگر به رهبری ایالات متحده، هر چه و هر که باشد، اعتماد نمی‌کند.»

اما آیا اروپا می‌تواند متحد بماند؟ در حالی که فرانسه و آلمان به هم نزدیک‌تر می‌شوند، بسیاری در شرق، از لهستان تا کشورهای بالتیک، با ترس به روسیه پوتین نگاه می‌کنند و حتی با وجود نگرانی‌های روزافزون در مورد جهت‌گیری داخلی آمریکا، همچنان واشنگتن را ترجیح می‌دهند.

این لحظه اروپا برای بازآفرینی خود است، برای به یاد آوردن تمام درس‌های هشت دهه پیش، برای جسارت و برای درک اینکه، به قول رابرت او. پاکستون در مورد فرانسه ویشی، «بزرگترین خطرات نه در اعمال وحشیانه، بلکه در مصالحه‌ها و تسلیم‌های تدریجی» نهفته است.