جنگ در غزه به بنبستی قابل پیشبینی و مرگبار رسیده است.
در پاسخ به حمله تروریستی حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، دولت اسرائیل علناً دو هدف اصلی جنگ را دنبال کرده است. اول، اسرائیل میخواست بازگشت تمامی گروگانهایی را که حماس به اسارت گرفته بود، تضمین کند. دوم، اسرائیل میخواست حماس را نابود کند.
با این حال، اسرائیل همزمان اعلام کرده بود که قصد اشغال مجدد غزه را ندارد. دلایل خوبی برای این امر وجود دارد. جامعه بینالملل مخالف اشغال است، جامعه اسرائیل در مورد این ایده عمیقاً دچار اختلاف است، و اشغال قبلی نیز به خوبی پایان نیافت - حماس پس از خروج اسرائیل از نوار غزه در سال ۲۰۰۵ به قدرت رسید.
اما واقعیت نظامی بیرحمانه این است که رد گزینه اشغال نه تنها عهد اسرائیل برای نابودی حماس را به طرز غیرقابل محاسبهای دشوارتر کرد، بلکه جنگ را بسیار غیرانسانیتر و مرگبارتر ساخت.
مایلم تأکید کنم که این مقاله عمدتاً یک تحلیل نظامی ارائه میدهد و بر سیاست متمرکز نیست. این بدان معنا نیست که سیاست وضعیت بیاهمیت است، بلکه به این دلیل است که ما اغلب توجه کافی به واقعیتهای نظامی نداریم، و موفقیت یا شکست عملیات نظامی میتواند سیاست یک بحران بینالمللی را کاملاً دگرگون کند.
از منظر نظامی، اگر شما قلمرویی را تصرف و کنترل نکنید، جنگ شما به احتمال زیاد به یک تمرین بیپایان در کشتار تروریستها تبدیل خواهد شد. و اگر تروریستها به صورت غیرقانونی خود را در میان جمعیت غیرنظامی پنهان کنند (همانطور که حماس همیشه انجام داده است)، آنگاه کشتن تروریستها به این معنی است که غیرنظامیان نیز در میان درگیری گرفتار خواهند شد.
بله، ارتش میتواند آسیب عظیمی به نیروهای تروریستی وارد کرده و توانایی آنها را برای انجام حملات به طور موقت کاهش دهد، اما اگر کنترل تروریستها را با نیروی جایگزینی جایگزین نکنید، جهادیها زمان و فضا خواهند داشت تا در نهایت قدرت خود را بازیابند.
این همان درسی بود که ایالات متحده در چهار سال اول جنگ عراق آموخت. ما نسخهای از استراتژی اسرائیل را امتحان کردیم - حفظ پایگاههایی که از آنها حملات ویرانگر انجام میشد، اما در غیر این صورت حفظ کمترین حضور در شهرها و شهرکها.
این رویکردی بود که با تمسخر "رفت و آمد به جنگ" نامیده میشد و همان تأثیری را داشت که امروز در غزه میبینیم. سربازان آمریکایی در نبردهای پی در پی پیروز میشدند - و هنگام جنگ ویرانی عظیمی به بار میآوردند - اما شورشیان بازمیگشتند. ما بارها و بارها خود را در حال جنگ برای "آزادسازی" همان شهرکها و همان شهرها مییافتیم.
اما آزادی در کار نبود - فقط جنگ مداوم.
و جنگ مداوم باعث جنایات جنگی میشود. همچنین تأکید بر کشتار تروریستها به جای حفظ قلمرو. حتی اگر یک ارتش از قوانین جنگ پیروی کند (که در غزه محل بحث است)، تأکید بر تخریب میتواند به ذهنیتی منجر شود که تعداد کشتهها را به عنوان یک هدف مستقل تلقی میکند. فشار ناشی از نبردهای مداوم و تکراری باعث بدبینی و خشم در نیروی مهاجم میشود.
ناامیدی از شکست منجر به درخواستها برای استفاده هرچه بیشتر از زور میشود - از جمله اعمال فشار بیشتر بر جمعیت - اما این کمبود نیرو نیست که باعث بنبست میشود، بلکه استراتژی است.
این واقعیت امروز در غزه است. اسرائیل تلفات قابل توجهی به حماس وارد کرده و ظرفیت تهاجمی آن را برای سالهای آینده از بین برده است، اما حماس همچنان کنترل خود را بر جمعیت غیرنظامی حفظ کرده است. و البته همچنان گروگانها را در اختیار دارد.
هزاران غیرنظامی بیگناه فلسطینی جان باختهاند - از جمله تعداد زیادی زن و کودک - و بازماندگان با وجودی ناممکن و تهدید از هر سو روبرو هستند. آنها در معرض خطر مرگ ناشی از حملات نیروهای دفاعی اسرائیل و گرسنگی ناشی از محاصره اسرائیل هستند، حتی در حالی که همچنان تحت حکومت بیرحمانه حماس زندگی میکنند.
اما اکنون اسرائیل در حال بررسی تغییر مسیر است، تا استراتژیای بسیار شبیه به استراتژی موفق آمریکا در "افزایش نیرو" (surge) در جنگ عراق را بپذیرد.
به جای حمله و سپس خروج، کابینه امنیتی اسرائیل طرحی را تصویب کرده است که بر اساس آن وارد غزه شده و حداقل به طور موقت میماند تا کنترل حماس را پایان دهد. طبق گزارشهای عمومی از این طرح، این طرح شامل انتقال غیرنظامیان از مناطق درگیری، کنترل توزیع کمکها، و ماندن در مناطق پاکسازی شده از حماس برای حفظ امنیت و کنترل است تا حماس به سادگی بازنگردد و اقتدار خود را مجدداً اعمال نکند.
تا زمانی که هرگونه اشغال موقت باشد و با بازگشت کنترل به فلسطینیان غیرنظامی در اسرع وقت ممکن همراه باشد، آنگاه راهی برای پایان دادن به جنگ (یا حداقل پایان دادن به عملیات رزمی عمده) و نابودی حماس ممکن است بالاخره وجود داشته باشد.
با این حال، اگر هدف از اشغال دائمی باشد - از جمله آوارگی دائمی تمام یا بخشی از جمعیت غیرنظامی غزه - آنگاه این طرح مصداق جنایت علیه بشریت خواهد بود. این رویکردی است که رئیسجمهور ترامپ در فوریه مطرح کرد (هرچند مشخص نیست سیاست او امروز چیست). این رویکرد تندروترین عناصر در دولت اسرائیل است و نه تنها غیرقانونی است، بلکه دستورالعملی برای جنگ بیپایان است.
در مورد قوانین درگیری مسلحانه یک برداشت اشتباه وجود دارد. افرادی که این قوانین را تمسخر میکنند - پیت هگسث، وزیر دفاع، علاقه دارد وکلای نظامی را "جگآف" بنامد - تعهدات قوانین جنگ را مانع جنگجویان و کاهنده اثربخشی آنها میبینند.
این برعکس حقیقت است. بله، زمانی که قوانین جنگ رعایت میشوند، نظامیان را از وارد کردن مرگ و ویرانی بیرویه به دشمنان خود باز میدارند، اما قرنها تاریخ نشان داده است که خویشتنداری میتواند نتیجه استراتژیک داشته باشد و رعایت قانون یکی از راههای ایجاد یک پیروزی پایدار است.
در دل قوانین جنگ، چارچوب اساسی برای پاسخ به یک حمله نظامی تجاوزکارانه توسط یک نیروی متخاصم نهفته است. کشور دفاعکننده میتواند، واضح است که در طول حمله از خود محافظت کند، اما قوانین جنگ همچنین به کشور دفاعکننده اجازه میدهد تا حمله متقابل انجام دهد، متجاوز را حتی در کشور خود شکست دهد و دولت متجاوز را جایگزین کند.
به جنگ جهانی دوم فکر کنید، که در آن ما حمله به پرل هاربر را تحمل کردیم و سپس جنگ را تا تسلیم بیقید و شرط، اشغال، و در نهایت انتقال کنترل مجدد به مقامات غیرنظامی متفقین در ژاپن و آلمان ادامه دادیم.
یا مدل پاسخ چندملیتی به داعش را در نظر بگیرید، پس از آنکه این گروه قلمرویی را در سوریه و عراق تصرف کرد و حملات تروریستی را در سراسر جهان آغاز یا الهام بخشید. نیروی متفقین قلمرو داعش را تصرف و حفظ کرد، خلافت داعش را ریشهکن کرد و آن را با رهبران متحد در سوریه و عراق جایگزین نمود.
در این سناریو، رعایت قوانین جنگ برای پیروزی ضروری است. تعهداتی که بر یک قدرت اشغالگر تحمیل میشود، آن را ملزم به حفاظت از جمعیت غیرنظامی، تأمین غذای آنها و حفظ نظم میکند. این به معنای عدم گرسنگی است. این به معنای عدم هرج و مرج است. این به معنای ایجاد پناهگاههای امنی است که در آن غیرنظامیان با بمبارانهای روزانه روبرو نشوند یا در معرض خطر گرفتار شدن در تیراندازیها هنگام رفتن به بازارها یا بردن فرزندانشان به مدرسه نباشند.
رعایت قوانین جنگ به جامعه مدنی فرصت میدهد تا احیا شود.
این را با چشمان خودم در طول استقرارم در استان دیاله شرقی عراق در سال ۲۰۰۷ دیدم. ما به منطقهای رسیدیم که تقریباً به طور کامل در دست دشمن بود. فضایی از خصومت و ترس فراگیر حاکم بود. برخی روستاها تقریباً خالی از سکنه بودند. حتی شهرهای بزرگ نیز میتوانستند خالی به نظر برسند و بمبگذاریهای انتحاری منظم جمعیت را وحشتزده میکرد.
به جای انجام حملات پی در پی و بازگشت به پایگاه، ما کاری اساساً متفاوت انجام دادیم. ما وارد روستاها شدیم، آنها را از القاعده گرفتیم، و سپس ماندیم تا بتوانیم متحدان محلی را برای حفظ صلح و امنیت مستقر کنیم. تنها پس از آن به شهر بعدی رفتیم.
این استراتژی به نام "پاکسازی، حفظ، و ساخت" یا استراتژی "لکه جوهر" شناخته میشود. منطقه امنیتی و ایمنی را به مثابه لکه جوهری تصور کنید که به آرامی روی نقشه پخش میشود تا کل آن را پوشش دهد. در زبان ارتش، ما این استراتژی را COIN مینامیدیم که مخفف Counterinsurgency (ضد شورش) است، و برخی از همکارانم یک ضربالمثل داشتند: "COIN سخت است، اما جواب میدهد."
به عبارت دیگر، دشوار است. زمان میبرد. صبر میخواهد. سربازان را برای هفتهها، ماهها و گاهی سالها در میان جمعیتهایی که به ظاهر متخاصم هستند، قرار میدهد.
با این حال، اگر به درستی اجرا شود، میتواند معجزه کند. وقتی امنیت را در منطقه عملیاتی خود برقرار کردیم، شاهد احیای جامعه مدنی بودیم. بازارها باز شدند. رستورانها باز شدند. مردم به خانههایشان بازگشتند.
و یک نشانه ملموس از موفقیت ما وجود داشت. وقتی در نوامبر ۲۰۰۷ به پایگاه عملیاتی پیشرو خود رسیدیم، مجبور شدیم با هواپیما برویم، زیرا دشمن جادهها را کنترل میکرد. وقتی واحد من در سپتامبر ۲۰۰۸ آنجا را ترک کرد، با خودرو خارج شدیم.
در این رویکرد چندین مورد احتیاط وجود دارد. اول، برای رعایت قوانین جنگ، اشغال اسرائیل باید موقت باشد. نتیجه نهایی اشغال نباید الحاق باشد. رادیکالهای اسرائیل اما خواهان فتح هستند. آنها شهرکهای جدید در غزه میخواهند.
این یکی از خطرات استراتژی پاکسازی، حفظ و ساخت است. در فاز اول، میتواند بسیار شبیه به فتح به نظر برسد. اما این استراتژی همچنین نیازمند چرخش تقریباً فوری به سمت یافتن و تقویت متحدان محلی و جایگزینهای غیرنظامی برای حکومت نظامی است.
اسرائیل باید به طور واضح و قاطع اعلام کند که به دنبال حکومت دائمی نیست و باید (اگر اصلاً ممکن باشد) به دنبال شرکای متحد برای کمک به اداره غزه باشد. یک نیروی چندملیتی به کنترل بلندمدت نیروهای دفاعی اسرائیل ارجحیت دارد.
دوم، در حالی که آوارگی غیرنظامیان گاهی برای حفظ جان آنها اجباری است، این آوارگی نیز نمیتواند دائمی باشد. انتقال غیرنظامیان از منطقه نبرد یک چیز است. منع بازگشت آنها پس از پایان نبرد، چیز دیگری است. در غیر این صورت، آوارگی موقت به انتقال اجباری جمعیت، که نام دیگری برای پاکسازی قومی است - یک جنایت علیه بشریت طبق قوانین بینالملل - تبدیل میشود.
این بدان معناست که وقتی ترامپ در مورد آواره کردن فلسطینیان برای تبدیل غزه به یک تفریحگاه صحبت میکرد، در واقع رویای ارتکاب جنایات جنگی بینالمللی را در سر میپروراند. این بدان معناست که هرگونه رویای راست افراطی اسرائیل برای آوارگی دائمی فلسطینیان یا حکومت دائمی اسرائیل بر غزه با قوانین بینالملل در تناقض است.
همچنین دشوار است پیشبینی شود که چگونه هرگونه اشغال غزه آزادی گروگانهای بیشتری را تضمین خواهد کرد. نیروهای دفاعی اسرائیل ممکن است بتوانند گروگانهای اضافی را در صورت اشغال نوار غزه پیدا و نجات دهند، اما تضمینی وجود ندارد که اسرائیل همه آنها را پیدا کند. همچنین تضمینی وجود ندارد که اگر اسرائیل عقبنشینی نکند، حماس آنها را زنده بگذارد.
تنها راه تضمین ایمنی گروگانهای باقیمانده از طریق توافق با حماس است. اما آتشبس در ازای آزادی گروگانها تقریباً به طور قطع حماس را در کنترل غزه باقی خواهد گذاشت و به آن اجازه میدهد تا برای حمله دیگری نیروگیری، تجهیز و مسلح شود.
همچنین مهم است به یاد داشته باشیم که تاریخ طولانی و مرگبار درگیری بین اسرائیلیها و فلسطینیان، جمعیت غزه را بسیار بیشتر از اکثر عراقیها نسبت به نیروهای آمریکایی متخاصم کرده است. اسرائیل در غزه با چالش دشوارتری روبرو است تا ما، هرچند ظهور معترضانی (به طرز غیرقابل تصوری شجاع) علیه حماس در غزه نشان میدهد که اشتیاقی برای تغییر وجود دارد.
اسرائیل با یک انتخاب وحشتناک روبرو است. اگر میخواهد حماس را از قدرت برکنار کند، تقریباً به طور قطع باید به دنبال اشغالی باشد که ملت را تقسیم کرده و جامعه بینالملل را بیشتر خشمگین کند. اگر میخواهد آزادی گروگانهای باقیمانده را تضمین کند، تقریباً به طور قطع باید با آتشبسی موافقت کند که حماس را در جای خود باقی میگذارد و زمینه را برای درگیریهای آینده فراهم میکند.
باید دید که آیا رویکرد جدید اسرائیل چیزی بیش از لافزنی است. شاید تهدیدات اسرائیل چیزی بیش از تاکتیکهای مذاکره نباشند. شاید اسرائیل در نهایت اولویت را به آزادی گروگانهای باقیمانده بر پایان دادن به حکومت مستبدانه حماس بدهد. اما یک چیز کاملاً واضح است:
در جنگ، هیچ راه میانبری وجود ندارد.