کلاژ عکسی از کیم جونگ ایل، جورج دبلیو بوش، و پرچم آمریکا.
کلاژ عکسی از کیم جونگ ایل، جورج دبلیو بوش، و پرچم آمریکا.

درس‌های ماندگار از سخنرانی «محور شرارت»

چهار ایده محوری از معروف‌ترین سخنرانی پرزیدنت جورج دبلیو بوش به عنوان بنیان‌های ماندگار سیاست امنیتی ایالات متحده باقی مانده است.

بیست سال پیش در چنین روزی، پرزیدنت جورج دبلیو بوش سخنرانی سالانه‌ای ایراد کرد که به سرعت به یکی از جنجالی‌ترین سخنرانی‌های تاریخ ایالات متحده تبدیل شد. در قلب آن، اتهامات کوتاهی علیه تجاوزات و نقض حقوق بشر توسط کره شمالی، ایران و عراق قرار داشت.

سپس این بخش مهم گفته شد:

«کشورهایی از این دست و متحدان تروریستی آن‌ها یک محور شرارت را تشکیل می‌دهند و در حال مسلح شدن برای تهدید صلح جهانی هستند. با تلاش برای دستیابی به سلاح‌های کشتار جمعی، این رژیم‌ها یک خطر جدی و فزاینده ایجاد می‌کنند. آن‌ها می‌توانند این تسلیحات را در اختیار تروریست‌ها قرار دهند و به آن‌ها ابزاری برای همسانی با نفرتشان بدهند. آن‌ها می‌توانند به متحدان ما حمله کنند یا سعی در باج‌گیری از ایالات متحده داشته باشند. در هر یک از این موارد، بهای بی‌تفاوتی فاجعه‌بار خواهد بود.»

من بخشی از تیم سخنرانی بودم که این کلمات را نوشتیم. ما با هم ترومای ۱۱ سپتامبر را زندگی کرده بودیم: نه تنها آن روز وحشتناک، بلکه پیامدهای اعصاب خردکن آن. این تروما ادراکات و قضاوت رهبران ملی را تغییر داد. بوش در دوره‌ای از صلح و رفاه ظاهری به قدرت رسیده بود. اکنون احساس می‌شد مرگ می‌تواند هر جا و هر زمان ضربه بزند. آیا بمب‌گذاران انتحاری به سالن‌های سینما حمله خواهند کرد؟ آیا تیم‌هایی از تروریست‌های مسلح در مراکز خرید آتش خواهند گشود؟ همه این‌ها به طرز وحشتناکی ممکن به نظر می‌رسید.

از ۱۸ سپتامبر، بسته‌های آنتراکس به دفاتر سیاسی و رسانه‌ای در واشنگتن و سراسر کشور ارسال شد. حداقل ۲۲ نفر آلوده شدند؛ پنج نفر از آن‌ها جان باختند. در ۱۲ نوامبر ۲۰۰۱، یک هواپیمای مسافربری که از فرودگاه بین‌المللی جان اف کندی برخاسته بود، در شبه‌جزیره راک‌اوی در کوئینز سقوط کرد و هر ۲۶۰ سرنشین و پنج نفر روی زمین را کشت. این سقوط تصادفی ثابت شد، اما در ابتدا مجبور بودیم فکر کنیم: آیا القاعده ضربه دومی را در داخل ایالات متحده وارد کرده است؟ در آن زمان، من بیمه عمر خود را برای محافظت از خانواده جوانم دو برابر کردم.

قبل از ۱۱ سپتامبر، تهدیدات تروریستی مسئله‌ای برای متخصصان در داخل دستگاه امنیت ملی بود. اکنون آن‌ها ساختار دولت را از نظر فیزیکی تغییر دادند. ساختمان دفتر اجرایی آیزنهاور یک بلوک در واشنگتن را اشغال می‌کند که از غرب به خیابان ۱۷ام، یک جاده شلوغ، محدود می‌شود. به دلیل ترس از بمب‌های خودرویی، تمام دفاتر در آن سمت ساختمان تخلیه شدند. خیابان E، در جنوب، برای تردد خودروها بسته شد و قبل از ورود خودروهای مجاز، آن‌ها به دقت بازرسی می‌شدند: صندوق عقب برای بازرسی باز می‌شد، آینه سرویس مخفی زیر شاسی کشیده می‌شد، و سگ بمب‌یاب بو می‌کشید.

فضای پرحرارت کشور، شهروندان و مقامات را به طور یکسان به سوی اغراق در لفاظی‌ها و بیش‌تخمین زدن خطرات سوق می‌داد. من خودم تسلیم این وسوسه شدم؛ افراد ارشدتر در دولت نیز بیشتر مقاومت نمی‌کردند.

در همین حال، اخبار از منطقه جنگی در جنگی که توسط حملات تروریستی برانگیخته شده بود، ناامیدکننده و خسته‌کننده بود. در دسامبر ۲۰۰۱، نیروهای آمریکایی و متحدان افغان اسامه بن لادن را در کوه‌های شرق افغانستان به محاصره درآورده بودند. بن لادن آخرین وصیت‌نامه خود را در تاریخ ۱۴ دسامبر ۲۰۰۱ تکمیل کرد. با این حال، بن لادن به نحوی فرار کرد. سال با سرنگونی طالبان و کنترل نیروهای آمریکایی یا ائتلاف بر تمام شهرهای افغانستان پایان یافت، اما مأموریت اصلی که ایالات متحده برای آن با طالبان جنگید، برآورده نشد.

آمریکا رنج زیادی کشیده بود. از بدتر شدن اوضاع در آینده می‌ترسید.

سخنرانی سالانه ۲۰۰۲ به این ترس‌ها پاسخ داد. تلاش کرد مشخص کند خطر بعدی از کجا ممکن است بیاید—و برنامه‌هایی برای محافظت در برابر آن ارائه دهد. پاسخ‌های بوش فوراً مورد انتقاد شدید قرار گرفت. این انتقاد تا به امروز طنین‌انداز است. با این حال، چهار ایده محوری در این سخنرانی به عنوان بنیان‌های ماندگار سیاست امنیتی ایالات متحده باقی مانده است.

دیوید فروم: جنگ عراق یک شکست بود. جنگ با ایران بدتر خواهد بود.

اولین ایده کلیدی سخنرانی این بود که حتی پس از ۱۱ سپتامبر، مهم‌ترین تهدیدات برای ایالات متحده همچنان از سوی کشورهای متخاصم می‌آیند. تروریست‌ها تنها در صورتی می‌توانستند تهدید درجه اول برای ایالات متحده باشند که توسط یک دولت حمایت شوند. سخنرانی سالانه ۲۰۰۲ به عنوان سخنرانی «محور شرارت» شناخته می‌شود. اما این‌ها مهم‌ترین کلمات آن نبودند. مهم‌ترین کلمات سخنرانی این‌ها بودند: «کشورهایی از این دست، و متحدان تروریستی آن‌ها…»

در سال ۲۰۰۲، این به نظر حرفی رادیکال می‌آمد. گمان می‌رفت ۱۱ سپتامبر همه چیز را تغییر داده است. خشونت بین دولت‌ها موضوع قرن بیستم بود، و نگرانی در مورد آن نشان می‌داد که فرد عقب‌مانده و قدیمی است.

آنچه آن زمان عقب‌مانده بود، اکنون پیشرو است. گروه تروریستی دولت اسلامی به دلیل اشغال قلمرو در سوریه و عراق و تشکیل دولت خاص خود، از القاعده به عنوان یک تهدید امنیتی پیشی گرفت. تا سال ۲۰۱۹، آن دولت نابود شده بود، و اگرچه مفهوم و شبکه قتل ISIS هنوز وجود دارد، اما از لیست نگرانی‌های امنیتی دولت ایالات متحده بسیار پایین آمده است.

ایده دوم این بود که این کشورهای متخاصم و متحدان تروریستی آن‌ها یک تهدید همپوشان را ارائه می‌دهند. باز هم، این ایده در سال ۲۰۰۲ مورد تمسخر زیادی قرار گرفت. اما در سال‌های پس از آن، اشتراکات روشن شده‌اند: یک رآکتور هسته‌ای سوری، که نهایتاً توسط اسرائیل نابود شد، با کمک کره شمالی ساخته شده بود و طبق گفته یک فراری، با پول ایران؛ ایران شیعه تامین مالی حماس سنی را انجام می‌دهد؛ همکاری هسته‌ای ایران و کره شمالی؛ کره شمالی تجهیزاتی را برای سوریه فراهم کرده است که می‌توانست برای تولید گاز سمی استفاده شود، همانطور که توسط کارشناسان سازمان ملل گزارش شده است. این موارد همکاری اقدامات دوستانه یا اتحاد نبودند. آن‌ها معاملات فرصت‌طلبانه بین دولت‌ها و گروه‌هایی بودند که با خصومت مشترکشان نسبت به ایالات متحده به هم پیوند خورده بودند. تهدیدات امنیت ملی پیش روی آمریکا صرفاً یک اتفاق پس از دیگری نبودند؛ همانطور که ایالات متحده تلاش می‌کرد امنیت جمعی را برای دوستانش ایجاد کند، دشمنان ایالات متحده نیز می‌توانستند با هم همکاری کنند تا ناامنی جمعی را ایجاد کنند.

سومین ایده بزرگ بوش در سخنرانی ۲۰۰۲، کم‌اهمیت جلوه دادن اهمیت افغانستان برای ایالات متحده بود. یک سوال مهم پس از ۱۱ سپتامبر این بود که ایالات متحده و متحدانش تا چه عمق باید به افغانستان متعهد شوند. از نظر بسیاری، افغانستان «جنگ خوب» بود، پروژه امنیتی که باید اولویت اول منابع ایالات متحده را داشته باشد. در مقابل این دیدگاه، بوش افغانستان را به عنوان یک صحنه در جنگ علیه تروریسم که احتمالاً در جای دیگری تعیین تکلیف خواهد شد، تلقی کرد. هر نیروی بزرگ آمریکایی در افغانستان باید یا از طریق جاده از پاکستان یا از طریق راه‌آهن از روسیه یا از طریق جمهوری‌های آسیای مرکزی تحت نفوذ روسیه تأمین می‌شد. ایجاد یک دولت جایگزین پایدار به نخبگان افغان با برنامه‌های خودشان بستگی داشت، برنامه‌هایی که شامل ثروت‌اندوزی گسترده بود. هرچه تعهد ایالات متحده عمیق‌تر می‌شد، شکست نهایی ایالات متحده نیز گران‌تر می‌شد. تقریباً ۲۰ سال طول کشید تا پرزیدنت جو بایدن موافقت کند که زمان پایان دادن به حضور در افغانستان فرا رسیده است. در آن زمان، جنگ خوب سابق بیشتر شبیه ناامیدکننده‌ترین جنگ از بین همه درگیری‌های پس از ۱۱ سپتامبر به نظر می‌رسید.

چهارمین ایده اصلی سخنرانی، عزم برای تلقی تروریسم به عنوان ابزری برای قدرت بود. پیش از این، برخی از سیاست‌گذاران تمایلی داشتند تروریسم را نتیجه‌ای تقریباً غیرشخصی از مشکلات اجتماعی بزرگ و انتزاعی بدانند. با فشردن کافی فقر، نارضایتی و ناامیدی، تروریسم ایجاد می‌شد. از این منظر، تروریسم تقریباً نتیجه‌ای قابل پیش‌بینی از شرایط اجتماعی می‌شود، پاسخی غیرارادی و حتی مکانیکی، مانند شوک الکتریکی یا فرو ریختن یک پل. در این دیدگاه، تروریست یا عامل ترور به سختی عاملی از تاریخ است. انتخاب‌های سیاسی توسط دیگران انجام شده‌اند، به ویژه قربانیان و اهداف تروریست. سخنرانی بوش، در مقابل، تروریسم را به جای آن به عنوان یک انتخاب استراتژیک ارائه کرد که می‌توانست پذیرفته یا رد شود. «امید من این است که همه ملت‌ها به فراخوان ما گوش فرا دهند و انگل‌های تروریستی را که کشورهایشان و کشور ما را تهدید می‌کنند، از بین ببرند.» او استدلال کرد که اقدام آمریکا می‌تواند محاسبات استراتژیکی را که تروریسم را ممکن می‌سازد، تغییر دهد. «برخی دولت‌ها در برابر ترور بزدل خواهند بود. و تردید نکنید: اگر آن‌ها اقدام نکنند، آمریکا اقدام خواهد کرد.»

تقریباً از روزی که بوش سخنرانی را ایراد کرد، منتقدان او را به دلیل ایجاد مشکلاتی که سخنرانی سعی در توصیف آن‌ها داشت، مقصر دانسته‌اند. اگر بوش ایران را «نام‌گذاری» نکرده بود، ایران می‌توانست دوست باشد! بله، ایران در دهه ۱۹۹۰ با طالبان درگیر شده بود و مطمئناً خوشحال بود که ایالات متحده درگیر جنگ با آن‌ها شده است. اما نمی‌خواست آمریکا در آن جنگ پیروز شود و یک رژیم باثبات طرفدار غرب در همسایگی ایران ایجاد کند. ایران هرگز قرار نبود دست از حمایت از عامل اصلی تروریستی خود، حزب‌الله، بردارد. ایران شروع به ساخت یک سایت غنی‌سازی جدید در شهر نطنز، شمال اصفهان، در سال ۲۰۰۱، قبل از سخنرانی «محور شرارت» کرد. این سایت توسط یک گروه مقاومت ایرانی در اوت ۲۰۰۲، درست پس از سخنرانی، به جهان افشا شد.

دومینیک تیرنی: آمریکا ناخواسته به ایران کمک می‌کند

حمایت ایران از تروریسم نیز بی‌وقفه ادامه داشت. شاید برای القاعده اهمیت چندانی قائل نبود. اما ایران بیش از آنکه تمایل داشته باشد، گروه‌های تروریستی سنی دیگر را تجهیز می‌کرد و پناهگاه تحت نظارت را برای بستگان بن لادن فراهم می‌کرد. در ژانویه ۲۰۰۲، کشتی حامل ۵۰ تن اسلحه و مواد منفجره توسط اسرائیل در دریا توقیف شد، که ایران را به ارسال آن‌ها به غزه متهم کرد. طبق شهادت اف‌بی‌آی در کنگره در فوریه ۲۰۰۲، حزب‌الله در داخل ایالات متحده حضور و فعالیت داشت.

سخنرانی بوش اکنون به عنوان یک نقطه عطف اصلی در مسیر جنگ در عراق به یاد آورده می‌شود. اما در ژانویه ۲۰۰۲، رئیس جمهور هنوز تصمیمی برای سرنگونی صدام حسین اعلام نکرده بود. حتی اکنون هم برای من مشخص نیست که بوش چه زمانی این تصمیم را گرفت. از پاییز ۲۰۰۱ تا بهار ۲۰۰۲، جنگ در عراق همیشه به عنوان یک احتمال، یک فرضیه، بحث می‌شد. اینگونه بود که تیم سخنرانی مأموریتی را دریافت کرد که به سخنرانی سالانه منجر شد: اگر رئیس جمهور می‌خواست در مورد عراق صحبت کند، چه چیزی ممکن بود بگوید؟

رابرت دراپر، روزنامه‌نگار، جدول زمانی تصمیم برای حمله به عراق را به دقت در کتاب خود در سال ۲۰۲۰، «برای شروع جنگ»، بازسازی کرده است. گزارش دراپر بوش را از همان ابتدا عمیقاً با صدام حسین دشمن نشان می‌دهد، اما تا اواخر تابستان ۲۰۰۲ به هیچ سیاست واحدی علیه دیکتاتور عراق متعهد نبود. در مصاحبه‌ای در ۵ آوریل ۲۰۰۲ با تروور مک‌دونالد از شبکه ITV بریتانیا، بوش گفت: «من تصمیم گرفته‌ام که صدام باید برود.» همان شب، بوش با تونی بلر، نخست وزیر بریتانیا، شام خورد و به او گفت که هنوز تصمیم نگرفته است چه زمانی یا چگونه صدام کنار گذاشته خواهد شد.

با این حال، خیلی قبل از تابستان ۲۰۰۲، تدارک برای جنگ شتاب خاص خود را گرفته بود. در فوریه سال قبل، استیون هدلی، معاون مشاور امنیت ملی، مجموعه‌ای از جلسات را برای مطالعه مسائلی که ممکن است از جنگ عراق ناشی شود، سازماندهی کرد. خود هدلی اصلاً طرفدار سرسخت جنگ علیه عراق نبود. اما به دلیلی شوم، تلاش برای فکر کردن در مورد جنگ قبل از شروع آن، تصمیم‌گیری‌ای را که قرار بود بررسی کند، تنها تسریع بخشید. دراپر مشاهده کرد: «هدلی با نهادینه کردن چنین بحث‌هایی،… یک حرکت بوروکراتیک برای سیاستی ایجاد کرده بود که هنوز مورد بحث قرار نگرفته بود، و در واقع هرگز هم مورد بحث قرار نگرفت.»

تا پایان تابستان ۲۰۰۲، لحظه تصمیم‌گیری—که زمانی به آینده‌ای نامشخص موکول شده بود—به نحوی به گذشته‌ای ثبت نشده منتقل شده بود. در سپتامبر ۲۰۰۲، بوش در سازمان ملل سخنرانی کرد و مجموعه‌ای از ضرب‌الاجل‌ها را به رژیم عراق ارائه داد که تقریباً تمام راه‌های خروج خود را مسدود کرد. با این حال، او هنوز هیچ برنامه واقعی برای آنچه در صورت رد ضرب‌الاجل توسط عراق رخ خواهد داد، نداشت. پنتاگون یک برنامه استقرار نوشت تا آمریکایی‌ها را وارد بغداد کند. هیچ کس در داخل دولت مسئولیت روشنی برای برنامه‌ریزی برای روز پس از ورود آمریکایی‌ها نداشت.

سخنرانی سالانه ژانویه ۲۰۰۲ عراق را تنها یکی از خطرات متعدد ذکر کرده بود. اما در ماه‌های آینده، آن خطرات دیگر با تمرکز بی‌سابقه بر عراق کنار گذاشته شدند. کره شمالی در سال ۲۰۰۶ اولین آزمایش هسته‌ای را انجام داد، سپس آزمایش دوم و موفق‌تر را در سال ۲۰۰۹. ایران نیز در آن زمان به سوی ساخت بمب پیش می‌رفت، تهدیدی که دولت اوباما سعی کرد با مذاکره آن را از بین ببرد اما تا به امروز سیاست ایالات متحده را گرفتار خود کرده است.

لیست تهدیداتی که بوش ۲۰ سال پیش برشمرد، خیالی نبود. حتی می‌توان گفت صفوف رژیم‌های متخاصم ضد آمریکایی از سال ۲۰۰۲ افزایش یافته است. در آن زمان، روسیه ولادیمیر پوتین گاهی اوقات با ایالات متحده در مسائل استراتژیک مهم، از جمله جنگ در افغانستان، همکاری می‌کرد. چین اصلاحات اقتصادی بزرگی را برای واجد شرایط شدن برای ورود به سازمان تجارت جهانی می‌پذیرفت. هیچ یک از این رژیم‌ها نسبت به مردم خود لیبرال یا با غرب دوست نبودند. اما ۲۰ سال پیش، خوش‌بینان می‌توانستند به طور منطقی امیدوار باشند که روسیه و چین به زودی در جهت‌های بهتری تحول یابند. این امیدها مدت‌هاست که ناامید شده‌اند. هر دو رژیم به سمت بدتر شدن و به سوی یکدیگر چرخیدند.

برنامه‌های پوتین برای حمله به اوکراین به چین یک «نظم جهانی جدید» را ارائه می‌دهد که برای خودکامگان امن است. همانطور که پوتین اوکراین را تهدید می‌کند، هواپیماهای جنگی چین تایوان را مورد تهدید قرار می‌دهند. اوایل این ماه، پوتین از ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران، در مسکو استقبال کرد. رئیسی طرفدار صریح همکاری ایران و روسیه علیه ایالات متحده است. هفته گذشته، چین، ایران و روسیه رزمایش‌های دریایی مشترکی را در شمال اقیانوس هند برگزار کردند. شاید عبارت محور شرارت برای دوران دوقطبی و ناامیدکننده ما بیش از حد دراماتیک باشد. اما ما به کلماتی نیاز داریم تا همکاری افراد شرور علیه ایالات متحده و متحدان دموکراتیک آن را توصیف کنیم.

همانند جنگ ویتنام، جنگ عراق نیز سایه‌ای طولانی افکنده است. نتایج وعده داده شده را برای عراق یا ایالات متحده به همراه نداشت. شاید حتی بدون مداخله ایالات متحده، عراق به جنگ داخلی فرو می‌ریخت، همانطور که سوریه اینگونه شد. به این سوال نمی‌توان پاسخ داد. اما هنوز هم می‌توان از لحظه پس از ۱۱ سپتامبر خرد کسب کرد. هشدارهای پرزیدنت بوش در سال ۲۰۰۲ حاوی بینش‌هایی است که می‌توانند برای دنیای تغییر یافته بازتعریف شوند.