طی چند ماه گذشته، یک برنامه پیچیده برای تضمین برتری چین در رقابت اقتصادی جهانی شکل گرفته است. با این حال، معماران اصلی این طرح نه رهبران چین، بلکه سیاستمداران آمریکایی هستند. کاهش بودجه سازمانهای فدرال توسط دولت ترامپ، توانایی ایالات متحده در نوآوری را که موتور محرکه رشد اقتصادی آن است، تضعیف میکند. سیاستهای مهاجرتی خصمانه، جذب بهترین ایدهها و استعدادها از سراسر جهان و بهکارگیری آنها برای رونق آمریکا را برای شرکتها، صنایع و دانشگاههای ایالات متحده دشوارتر ساخته است. تهدیدهای بیمحابای تعرفهها و محدودیتها بر زنجیرههای تأمین خارجی، سرمایهگذاران را وحشتزده کرده و آنها سرمایههای خود را راکد کرده و به دنبال فرصتهای جدید دور از این هرجومرج هستند. در همین حال، چین در همان زمینههایی که ایالات متحده در حال تضعیف خود است، رقابتیتر میشود.
واشنگتن باید ارزش نوآوری را دوباره کشف کند. هر حوزهای از رشد اقتصادی آینده که ایالات متحده در آن مستعد رهبری است – مانند نرمافزار، هوش مصنوعی، حفاری نفت و گاز، رباتیک و تولید خودروهای الکتریکی – به نوآوریهایی وابسته است که بدون حمایت قابل اعتماد و بلندمدت از سوی دولت فدرال قابل پرورش نیستند. زمانی هر دو حزب سیاسی آمریکا سرمایهگذاری عمومی در آموزش علمی، تربیت نیرو و نوآوری را محوری برای رفاه آینده کشور میدیدند. امروز، هیچ یک از احزاب بهطور قابل اتکا این پیام را درک یا از آن حمایت نمیکنند. در عوض، آنها سیاستهای دوحزبی خوشنیت اما گمراهانهای را اتخاذ میکنند که هدفشان کاهش وابستگی ایالات متحده به چین است و برای انتقاد از پکن متحد میشوند و باقی جهان را به سمت وابستگی بیشتر به چین سوق میدهند.
جداسازی اقتصاد چین از غرب شکست خواهد خورد. واشنگتن چارهای جز مشارکت در اقتصاد جهانی شدهای ندارد که دیگر نمیتواند به تنهایی آن را کنترل کند. ایالات متحده دهها سال و تریلیونها دلار برای ساخت بهترین سیستم نوآوری جهان صرف کرده است. این سیستم نیز به نوبه خود به منبع اصلی قدرت اقتصادی و نظامی این کشور تبدیل شده است. از هم پاشیدن آن در حالی که چین در تلاش برای ساخت یک دستگاه نوآوری رقیب ایالات متحده است، خودکشی خواهد بود.
یک روش ساده
هنگامی که اقتصادها جوان هستند، راههای زیادی برای رشد دارند. برخی تعداد زیادی از کارگران کمدرآمد را به مزارع و کارخانهها سوق میدهند؛ برخی دیگر از منابع طبیعی بهرهبرداری میکنند. اما هنگامی که یک اقتصاد بالغ میشود، تنها یک دستورالعمل قابل اعتماد برای رشد پایدار وجود دارد: نوآوری. با کمیابتر و گرانتر شدن نیروی کار و منابع طبیعی، نوآوری امکان میدهد تا با کمتر، بیشتر انجام دهیم. از زمان جنگ جهانی دوم، حداقل یک چهارم کل رشد اقتصادی ایالات متحده توسط نوآوریهایی هدایت شده است که امکان میدهد اقتصاد سرمایه و نیروی کار را به طور مؤثرتری به کار گیرد.
اقتصاد ایالات متحده نمونه بارزی از چگونگی تغییر دستورالعملهای رشد در طول زمان است. در قرون ۱۸ و ۱۹، این کشور با قطع درختان، گسترش به سمت اراضی غربی و جمعآوری تعداد زیادی از کارگران (از جمله مهاجران و بردگان) در کشاورزی و سپس کارخانهها رشد کرد. هنگامی که مرزهای زمین و نیروی کار ارزان در اواخر قرن ۱۹ بسته شد، نوآوری شروع به پر کردن خلاء کرد. همانطور که اقتصاد ایالات متحده به سمت تولید حرکت کرد، نوآوریهایی مانند شبکههای برق – که در طول دههها سرمایهگذاری، آزمایش و تحقیقات اغلب با حمایت مالی دولت تکمیل شدند – به گسترش تولید صنعتی ایالات متحده کمک کردند. و همانطور که اقتصاد بعداً به سمت خدمات منتقل شد، که امروزه ۸۰ درصد تولید اقتصادی ایالات متحده را تشکیل میدهد، نوآوریهای انقلابی در زمینههایی مانند محاسبات، کشور را رقابتی نگه داشت.
داستان کامل چگونگی شکلدهی نوآوری به اقتصادها پیچیده است، اما یک سیستم نوآوری موفق تقریباً همیشه سه عنصر کلیدی دارد. اول، یک مسیر از ایدههای جدید را ایجاد و پرورش میدهد. ایالات متحده برای دههها به دلیل حمایت عظیم فدرال از تحقیقات، که از زمان جنگ جهانی دوم آغاز شد، پیشرو در نوآوری بوده است. پول از واشنگتن توسط دانشگاههای تحقیقاتی، آزمایشگاههای ملی و مؤسسات هزینه میشود؛ ایدههای تولید شده به شرکتهایی تبدیل میشوند که رشد اقتصادی و رقابتپذیری را تقویت میکنند. بخش خصوصی برای تکمیل بودجه فدرال برای تحقیق و توسعه (R&D)، به ویژه در صنایعی مانند بیوتکنولوژی و محاسبات، وارد عمل شده است. با این حال، در تقریباً هر صنعتی، تحولآفرینترین نوآوریهای ایالات متحده در هشت دهه گذشته به بودجه دولتی وابسته بودند، زیرا دولت صبورترین و قابل اعتمادترین بازیگری بود که مایل به پذیرش ریسک برای منافع عمومی بود.
این سیستم بودجهریزی فدرال به خوبی کار میکرد زیرا منابع عظیم دولت را با یک دیدگاه نسبتاً پایدار ترکیب میکرد. علاوه بر این، دولت در تعیین بهترین روش تخصیص این منابع، نسبتاً خوب عمل کرده است. حتی با وجود اختلاف دو حزب اصلی سیاسی ایالات متحده در مورد اندازه و نقش ایدهآل دولت، هر دو ارزش زیادی برای حمایت از نوآوری قائل بودند. به عنوان مثال، هنگامی که دولت ریگان سعی در کاهش هزینههای دولت داشت، کل حمایت فدرال برای تحقیق و توسعه (R&D) تا حد زیادی بدون تغییر باقی ماند. حتی در اولین دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ، زمانی که وی بودجههایی را پیشنهاد کرد که میتوانست بودجه تحقیق و توسعه را نابود کند، قانونگذاران دموکرات و جمهوریخواه پول را بازگرداندند و سیستم نوآوری کشور را دستنخورده نگه داشتند.
این تداوم هدف در دوره دوم ترامپ بسیار کمتر محتمل به نظر میرسد. جمهوریخواهان تصمیم گرفتهاند با رئیسجمهور برای کاهش اندازه دولت و کاهش بودجهها، از جمله برای نوآوری، همراهی کنند. دموکراتها، که از شکست انتخاباتی خود آزرده خاطر شدهاند، به نظر میرسد بیشتر به اولویتهای بودجهای غیر از علم اهمیت میدهند. تنها در چند ماه گذشته، با نظارت بسیار کم کنگره، بودجه فدرال برای نوآوری به شدت کاهش یافته است. دولت حدود هزار کمک هزینه اعطا شده توسط مؤسسه ملی بهداشت (NIH)، مهمترین تامینکننده مالی تحقیقات زیستپزشکی کشور، را لغو کرده است و انتظار میرود این روند ادامه یابد. کاهشها به حدی شدید است که آزمایشگاههای تحقیقات بیولوژیکی با بودجه فدرال مجبور به اتانایز کردن حیوانات مورد استفاده برای بررسی موضوعات مهمی مانند ایمنی داروهای جدید و اثرات آلودگی بر کارگران شدهاند. برخی از دانشگاههای پیشرو کشور شاهد هدف قرار گرفتن بودجه تحقیقاتی فدرال خود به دلایلی بودهاند که هیچ ارتباطی به تحقیقات ندارد.
چگونه یک مسیر را نابود کنیم
این آشفتگی مالی بهویژه دومین عنصر کلیدی یک سیستم نوآوری کارآمد را به خطر انداخته است: نیروی انسانی. علم یک فعالیت مبتنی بر امید و با پاداشهای تأخیری است. یک دانشمند معمولی، پس از کسب مدرک کارشناسی، چهار تا شش سال دیگر را صرف آموزش دکترا میکند، و سپس چند سال در موقعیتهای پسادکترای با حقوق کم مشغول به کار میشود. با وجود نبود انگیزههای مالی کوتاهمدت، بسیاری از بهترین ذهنهای دنیا علم را دنبال میکنند زیرا آموزش آنها – از شهریه دورههای پیشرفته گرفته تا کارآموزیهای تحقیقاتی – عمدتاً توسط کمکهزینههای تحقیقاتی و خود دانشگاهها تأمین میشود.
وقتی کمکهزینهها خشک میشوند، منبع افراد با استعداد که به دنبال نوآوری هستند نیز خشک میشود. از اواخر فوریه، آزمایشگاههای دانشگاهی و دولتی که درباره بودجه آینده خود نامطمئن هستند، مجبور به تعدیل نیرو شدهاند. بخش عمده بار این عدم اطمینان بر دوش دانشمندان جوان افتاده است. اکنون، امکان فاجعهبار از دست رفتن یک نسل از دانشمندان بر سیستم نوآوری کشور سایه افکنده است.
تشدید این خسارت، خصومت دولت با خارجیها، بهویژه چینیها، است. موفقیت سیستم نوآوری آمریکا آن را به شدت به استعدادهای وارداتی برای انجام بخش عمده کارهای میدانی اساسی علم مدرن وابسته کرده است. دبیرستانها و دانشگاههای ایالات متحده به اندازه کافی دانشمند و مهندس نوپا تولید نمیکنند تا سیستم نوآوری کشور را به طور کامل تغذیه کنند، و برای حفظ برتری تحقیقاتی ایالات متحده، این کشور باید استعدادهای خارجی را جذب کند. در دانشگاه کالیفرنیا، سن دیگو، جایی که من کار میکنم، حدود پنج درصد از دانشجویان مقطع کارشناسی، ۲۵ درصد از دانشجویان کارشناسی ارشد مهندسی، و ۴۵ درصد از دانشجویان برنامههای دکترای مهندسی، شهروند ایالات متحده نیستند. در سراسر ایالات متحده، حدود نیمی از کل دانشجویان تحصیلات تکمیلی در رشتههای STEM (علوم، فناوری، مهندسی، ریاضیات) از کشورهای دیگر هستند؛ در مهندسی، تعداد دانشجویان تحصیلات تکمیلی خارجی دو برابر شهروندان و ساکنان دائم ایالات متحده است.
سیستم نوآوری ایالات متحده به بهترین استعدادهای خارجی نیاز دارد و تا همین اواخر، آن را به دست میآورد. در سال ۲۰۲۳، مطالعهای توسط سازمان همکاری اقتصادی و توسعه (OECD) ایالات متحده را جذابترین مکان برای دانشجویان خارجی جهت تحصیل رتبهبندی کرد. از تمام دانشجویان بینالمللی که آزادانه در جهان حرکت میکنند، ۱۵ درصد به ایالات متحده میآیند که بزرگترین سهم در میان کشورهای جهان است. چین مهمترین تأمینکننده استعداد علمی ایالات متحده بوده است. در طول دهه ۲۰۱۰، در هر سال مشخص، نزدیک به ۴۰۰,۰۰۰ دانشجوی چینی در ایالات متحده تحصیل میکردند که بیشتر آنها در رشتههای STEM بودند. (در مقایسه، تنها ۱۲,۰۰۰ دانشمند و مهندس جوان آمریکایی در سال معین در چین تحصیل میکردند.) اگرچه همهگیری کووید-۱۹ این تعداد را کاهش داد، اما هنوز ۳۰۰,۰۰۰ دانشجوی چینی در حال حاضر در دانشگاههای ایالات متحده تحصیل میکنند. با این حال، نشانههایی وجود دارد که این تبادل حیاتی در حال خشک شدن است. به عنوان مثال، همکاری در تألیف مقالات علمی و مهندسی بین دانشمندان آمریکایی و چینی از اوج خود در سال ۲۰۲۰ به آرامی در حال کاهش بوده است.
ایالات متحده نیاز دارد وابستگی خود به استعدادهای چینی را کاهش دهد: در هر بازاری، اتکای بیش از حد به یک تأمینکننده واحد تقریباً همیشه دستورالعملی برای عدم امنیت است. اما متعادلسازی مجدد سهم دانشجویان چینی در تحقیقات ایالات متحده چند نسل زمان خواهد گرفت. در همین حال، آزار و اذیت شهروندان چینی، از جمله دانشمندان، در مرزهای ایالات متحده و در محوطههای دانشگاهی رایجتر شده است، پدیدهای که بهطور حکایتی باعث شده خانوادههای چینی در ارسال فرزندان خود به ایالات متحده محتاطتر شوند. چنین بیمیلی فاجعهای برای دانشگاههای تحقیقاتی ایالات متحده خواهد بود – و هدیهای برای دانشگاههای رقیب با کیفیت بالا که به زبان انگلیسی تدریس میکنند، مانند دانشگاههای استرالیا، کانادا، هلند و انگلستان. هم رقبای ایالات متحده و هم شرکای آن در حال اتخاذ سیاستهای جدیدی برای جذب دانشمندان خارجی هستند، مانند افزایش ویزاهای کاری و استارتاپی. در همین حال، دولت ترامپ در حال افزایش تلاشها برای محدود کردن ثبتنام دانشجویان بینالمللی در دانشگاههای ایالات متحده است.
آن دیوار را فروریز
سومین مؤلفه کلیدی برای یک سیستم نوآوری موفق، دسترسی به بازارهای بزرگ است. از آنجا که نوآوری به دنبال افزایش تولید با ورودیهای کمتر است، تقریباً همیشه از مقیاس بهره میبرد. بازارهای بزرگ فرصتهای رو به رشدی برای نوآوری ارائه میدهند که محصولات را از طریق تجربه بهبود میبخشد. برای مثال، در فناوری انرژی پاک، جهانیشدن بازارها کاتالیزوری برای پیشرفت بوده است. نوآوریهای اولیه در انرژی خورشیدی، که در دهه ۱۹۷۰ توسط ایالات متحده و ژاپن برای کاهش وابستگی خود به نفت وارداتی حمایت شد، به قابلیت استفاده انرژی خورشیمیایی در چند کاربرد خاص کمک کرد. در دهه اول این قرن، حمایت دولت آلمان (که مشتاق کاهش وابستگی به انرژی هستهای و انرژی وارداتی و ساخت صنایع محلی و همچنین کاهش انتشار گازهای گلخانهای بود) بازار بزرگ دیگری برای انرژی خورشیدی ایجاد کرد. با رشد بازارهای آلمان و جهانی، نوآوریها منجر به پنلهای خورشیدی با عملکرد بهتر شدند. مرز صنعت خورشیدی سپس به چین منتقل شد، جایی که نوآوریهای عظیم در تولید، هزینهها را حتی بیشتر کاهش داد و به رقابتیتر شدن انرژی خورشیدی با زغال سنگ و گاز کمک کرد. در طول دههها، این رویکرد جهانی امکان داده است تا پنلهای خورشیدی، که زمانی یک فناوری حاشیهای بودند، به ارزانترین راه برای تولید برق در بسیاری از نقاط تبدیل شوند.
اما درست همانطور که صنعت خورشیدی مزایای بازارهای جهانی شده را به نمایش گذاشته است، آسیبهایی را که ناسیونالیسم میتواند به نوآوری تکنولوژیکی وارد کند نیز نشان میدهد. افزایش تعرفهها و گلوگاهها در زنجیرههای تأمین که بخشی از آن توسط سیاستهای تجاری آشفته ایجاد شدهاند، در حال افزایش هزینههای خورشیدی در ایالات متحده هستند. اگرچه سیاستهای بومیسازی ممکن است در نهایت تولید خورشیدی بیشتری را به ایالات متحده بیاورند، اما تا همین اواخر در سال ۲۰۲۳ حدود ۸۰ درصد تجهیزات مورد استفاده برای پروژههای خورشیدی ایالات متحده وارداتی بودند – عمدتاً از چین.
اکنون سرمایهگذاران باید از لغو خودسرانه پروژههایشان نیز بترسند: برای مثال، در ماه آوریل، دولت ترامپ پروژه بادی دریایی شرکت بزرگ انرژی Equinor در نیویورک را که قبلاً تأیید شده بود، متوقف کرد. یک ماه بعد، پس از فشار بر ایالت نیویورک برای تأیید یک پروژه خط لوله گاز طبیعی بیارتباط، این دستور را لغو کرد؛ اما تا آن زمان، آسیب به اعتبار قراردادهای مستقر در ایالات متحده از قبل وارد شده است. انرژی پاک به سرمایهگذاری متکی است. و این ریسکها برای سرمایهگذاران توضیح میدهد که چرا، طبق خدمات ردیابی بلومبرگ، نیمی از پروژههای برنامهریزی شده برای ساخت کارخانههای فناوری انرژی پاک در ایالات متحده اکنون در حال تأخیر یا کاملاً متوقف شدن هستند.
از دست دادن موقعیت
مخالفتهای سیاسی و قانونی فزاینده ممکن است بتوانند بسیاری از مضرترین سیاستهای دولت را خنثی کنند. اما پیام به بقیه جهان واضح است: در تمام زمینهها، از جمله به عنوان پشتیبان نوآوری، دولت ایالات متحده ناگهان بسیار کمتر قابل اعتماد شده است. تلاشهای دولتهای اروپایی برای کنار آمدن با این واقعیت، الهامبخش اصلاحات سیاسی و اقتصادی بیشماری شده است، از جمله افزایش هزینههای دفاعی، سیاست انرژی سبز هماهنگتر و کمهزینهتر، و توافقنامههای تجاری که امکان دسترسی به بازارهای جدید را فراهم میکنند، که همه اینها قاره اروپا را رقابتیتر خواهد کرد.
در حالی که ایالات متحده سیستم نوآوری خود را ویران میکند، چین مسیر خود را ادامه میدهد. پکن از دهه ۱۹۹۰، یک استراتژی نوآوری با هدف دگرگونسازی اقتصاد خود را اتخاذ کرده و از سال ۲۰۰۰، کل هزینههای خود در تحقیق و توسعه (R&D) را ۲۰ برابر افزایش داده است. بخش عمده این سرمایهگذاری از طریق مؤسسات دولتی انجام میشود، اما نقش بخش خصوصی نیز افزایش یافته است. وقتی تمام منابع مالی دولتی و خصوصی با هم جمع شوند، ایالات متحده همچنان بزرگترین هزینهکننده جهان در تحقیق و توسعه است، اما چین در آستانه پیشی گرفتن قرار دارد. در سال ۲۰۲۵، کل هزینههای تحقیق و توسعه چین میتواند برای اولین بار از ایالات متحده فراتر رود. در اوایل دهه ۱۹۹۰، برنامههای دانشگاهی چین در هیچ یک از رشتههای اصلی STEM در رتبه برتر قرار نداشتند. امروز، طبق رتبهبندیهای U.S. News and World Report، هشت برنامه از ده برنامه برتر مهندسی جهان در چین قرار دارند.
دانشمندان چینی پیشاپیش نشان میدهند که آینده پسادکترای خود را کجا میبینند: در خانه. دو دهه پیش، حدود ۹۵ درصد از دانشجویان تحصیلات تکمیلی چینی که در ایالات متحده تحصیل میکردند، برای اولین شغل خود پس از فارغالتحصیلی در همانجا ماندند. امروز، این "نرخ ماندگاری" به حدود ۸۰ درصد کاهش یافته و احتمالاً باز هم کمتر خواهد شد، شاید به سرعت.
بازگشتکنندگان چینی به کشوری بازمیگردند که اقتصاد آن برای تبدیل نوآوری به تولید به خوبی تنظیم شده است. تحلیلگرانی که نوآوری را مطالعه میکنند، اغلب چین را به دلیل تمرکز آن بر بهبود فرآیندها – برای مثال، یافتن راههای کارآمدتر برای استفاده از رباتها در خطوط تولید – به جای اختراع مفاهیم کاملاً جدید، تحقیر کردهاند. اما نوآوریهای فرآیندی به تبدیل کارخانههای خودروسازی و باتریسازی چینی به رهبران جهانی در آن صنایع کمک کردهاند، همانطور که زمانی که صنعت خورشیدی چین رونق گرفت، این اتفاق افتاد. این دستاوردهای کمتر مورد ستایش، نقش کلیدی در افزایش بهرهوری اقتصاد ایفا میکنند، که با کمیابتر و گرانتر شدن نیروی کار ماهر در چین، حیاتی است. علاوه بر این، آنها سنگبنای فناوریهای انقلابیتر هستند. به عنوان مثال، تولیدکنندگان چینی نیروگاههای هستهای، در بهبود فرآیندها که امکان ساخت رآکتورهای هستهای با هزینه کم را فراهم میکنند، رهبران جهانی هستند، با وجود این واقعیت که نوآوریهای اولیه برای بیشتر رآکتورهای تجاری چینی به ایالات متحده بازمیگردد. چین اکنون با به کارگیری این نوآوریها در مقیاس وسیع، بیش از مجموع بقیه جهان رآکتور میسازد. به نظر میرسد که اقتصاد کمتر به این اهمیت میدهد که چه کسی اولین بود و بیشتر به این اهمیت میدهد که فناوریها کجا ساخته میشوند.
البته، رونق تحقیق و توسعه (R&D) چین با چالشهای خاص خود مواجه است. برای اینکه نوآوری واقعاً کشور را متحول کند، اقتصاد گستردهتر باید در وضعیت سالمی باشد. پکن در تلاش است تا اصلاحاتی را برای کاهش بدهی عظیم و ظرفیت مازاد اقتصاد چین، از جمله از طریق تثبیت بازار ملی املاک، که لغزشهای آن اعتماد مصرفکننده را تلبید کرده است، اتخاذ کند. اما مسیرهای واگرایانه چین و ایالات متحده با این حال واضح است.
هرجومرج سرطان است
برای نجات سیستم نوآوری ایالات متحده هنوز دیر نیست. اما این کار مستلزم تلاش هماهنگ در بخشهای دولتی و خصوصی است. دانشگاهها در برابر هجوم کاهشها و دخالت فدرال در برنامههای تحقیقاتی خود مقاومت میکنند که این کمک کرده است. اما اگرچه اعتماد به علم در میان تحصیلکردگان عالی همچنان بالاست، در بقیه مردم ایالات متحده بسیار پایینتر است. دانشمندان نمیتوانند تنها حامیان یکدیگر باشند.
سیاستگذاران ایالات متحده نوآوری را به عنوان یک اولویت ملی جدی نگرفتهاند. تنها هفت درصد از قانونگذاران کنگره به کارگروه فناوری بالا (High Tech Caucus) تعلق دارند، تنها گروه در کنگره که به نوآوری اختصاص دارد. با این حال، احیای حمایت دولتی از علم و فناوری بسیار فراتر از افزایش عضویت در کارگروهها نیاز دارد. در غیاب هرگونه استراتژی معتبر برای کاهش وابستگی ایالات متحده به چین، اجماع غالب ضدچینی همچنان به سیاستمدارانی که با تماس با خارج خصومت دارند، پاداش خواهد داد تا مدیرانی که میتوانند از آن حداکثر استفاده را ببرند.
در عوض، هر دو حزب باید این موضوع را روشن کنند که بودجه فدرال برای تحقیقات، نه یک سرگرمی حزبی، بلکه منبعی برای قدرت اقتصادی و سیاسی بلندمدت است. عدم تمایل رهبران حزب جمهوریخواه برای شکستن با ترامپ و دفاع از دستگاه نوآوری ایالات متحده به ویژه آسیبرسان بوده است، اما هنوز زمان برای آنها وجود دارد که با گوش دادن بیشتر به رهبران کسب و کار – که خود باید برای حمایت از سلامت اقتصادی بلندمدت کشور و نه فقط اولویتهای کوتاهمدت مانند کاهش مالیات سازماندهی شوند – مسیر را معکوس کنند.
کسانی که میخواهند دستور کار نوآوری ایالات متحده را نجات دهند، نباید همان اشتباهی را مرتکب شوند که معماران جهانیسازی کردند. نوآوری موفق اغلب باعث عدم تعادل در نحوه توزیع غنایم میشود، و هنگامی که بخشهای مهمی از کشور احساس میکنند عقب ماندهاند، ممکن است علیه خود نوآوری روی گردانند. همانطور که رهبران ایالات متحده برای تروی
م و در حوزههایی که با امنیت ملی مرتبط نیستند، به اشتراکگذاری دادهها نیز تشویق شود.