© کارل گادفری
© کارل گادفری

افسانه انزواگرایی MAGA

از آفریقای جنوبی تا اروپا، این جنبش کاملاً شیفته کشورهای خارجی است

به گفته جی. دی. ونس، تنش میان هند و پاکستان «اساساً هیچ ارتباطی به ما ندارد». مردی با همین نام، در طول پنج ماه فعالیت خود به عنوان معاون رئیس‌جمهور ایالات متحده: به سیاستمداران آلمانی گفته است که راست افراطی را به عنوان یک شریک حکومتی بالقوه بپذیرند، سِر کایر استارمر را در مورد وضعیت آزادی بیان در بریتانیا تحت فشار قرار داده و آمریکا را متعهد به دفاع از آزادی مذهبی، «هم در داخل مرزهایمان و به ویژه خارج از مرزهایمان» کرده است. (تأکید از من است، اگر این کلمات با فونت معمولی شما را نگران نمی‌کند.)

پس، آمریکا اول. اما همچنین مسیحیان مظلوم در تمامی قلمروها اول. تبادل آتش میان دو کشور هسته‌ای: ارتباطی به آمریکا ندارد. سرنوشت یک توییت‌کننده در نورث‌همپتون، انگلستان: ارتباط به آمریکا دارد.

ونس یک مورد استثنایی نیست. برای جنبشی که از حاکمیت ملی سخن می‌گوید و خود را در مقابل «جهان‌گرایان» تعریف می‌کند، MAGA کاملاً شیفته کشورهای خارجی است. این همان داستان واقعی غافلگیری سایریل رامافوسا، رئیس‌جمهور آفریقای جنوبی، توسط دونالد ترامپ در دفتر بیضی کاخ سفید در هفته گذشته بود. بله، میزبانان در مورد واقعیت‌های مربوط به نسل‌کشی ادعایی در آنجا اشتباه می‌کردند. اما این خبر جدیدی نیست. بله، این یک برخورد بی‌ادبانه با مهمان بود. اما غرب نیز اغلب در برابر کشورهای جنوب جهانی که خودشان نوعی از تکبر استعماری را به نمایش می‌گذارند، با احتیاط عمل می‌کند. نکته حیرت‌انگیز این است که ترامپ اصلاً به این موضوع اهمیت داد. اگر او زمانی منزوی بود، الان دیگر نیست.

اما او واقعاً منزوی نبود. دقیق‌ترین رسانه‌های جهان ترامپ را در طول دوره اول ریاست‌جمهوری‌اش منزوی توصیف می‌کردند، حتی در حالی که او موشک‌هایی به سوریه شلیک می‌کرد و ژنرال ارشد ایران را در کشوری دیگر ترور کرد. شخصیتی کم‌تر از جان میجر، بهترین نخست‌وزیران زنده بریتانیا، چند ماه پیش واژه «انزواگرا» را درباره او به کار برد.

چرا افراد جدی به این کلیشه باور دارند؟ تا حدی به این دلیل که مردم جهان را از طریق سابقه تاریخی درک می‌کنند. ایالات متحده بین دو جنگ جهانی انزواگرا بود (چیزی از چارلز لیندبرگ در ریشه‌های اروپای شمالی ترامپ وجود دارد، هرچند کمتر در نگرش او به خطر فیزیکی) در حالی که هیچ نقطه مرجعی برای آنچه ایالات متحده اکنون هست، وجود ندارد.

اما دلیل بزرگتر این است که یک آمریکای منزوی برای متحدانش قابل درک‌تر از یک آمریکای فعالانه خصمانه است. انزوا یک انتخاب مشروع است، به خصوص برای تنها ابرقدرت تاریخ که دارای فاصله جغرافیایی برای تحقق آن است. بقیه جهان آزاد می‌توانند، با هزینه زیاد، خود را با آن تطبیق دهند. آمریکایی که یک جمهوری منزوی باشد، اگر هیچ چیز دیگری نباشد، رفتار قابل پیش‌بینی خواهد داشت. بدترین حالت از همه جهان‌ها، ایالات متحده ترامپ است: کشوری که دیگر متحدانش را با قدرت سخت دفاع نمی‌کند، بلکه آنهایی را که از نظر ایدئولوژیک نامطلوب می‌یابد، تخریب و تضعیف می‌کند. به عبارت دیگر، نامیدن ایالات متحده به عنوان «منزوی» مشکل را کمتر از حد واقعی آن نشان می‌دهد.

MAGA بیش از همه بر اروپا تمرکز دارد. مدت‌ها قبل از ترامپ، جناح کوچکی از محافظه‌کاری آمریکایی وجود داشت که به دلیل بی‌خدایی، نرخ پایین زاد و ولد و نفوذ مهاجران مسلمان، به قاره کهن علاقه‌ای غیرعادی نشان می‌داد. اما این یک جناح کوچک بود. و قصد نداشت بر اساس تحلیل خود عمل کند. هیچ یک از این دو مورد اکنون صدق نمی‌کند. همچنین، نگرانی امروز راست‌گرایان برای اروپا در کنار یک احترام نسبتاً کلیشه‌ای به این مکان به عنوان منبع نهایی تمدن غربی قرار دارد: همه آن ستون‌های دوریک و جملات قصار رواقی در فیدهای توییتر راست افراطی. نتیجه آن چیزی شبیه به یک آشفتگی فکری است – ملی‌گرایان مسیحی که معابد بت‌پرست آتن قدیم را ستایش می‌کنند – اما از صداقت اساسی آن شک نکنید. این افراد می‌خواهند قاره را از خودش نجات دهند. عنصر تبلیغی سیاست خارجی آمریکا با نئومحافظه‌کاران محو نشد.

چرا این میل به مداخله؟ زیرا این یک حوزه نادر است که ایالات متحده می‌تواند، بدون هزینه زیاد، در آن عمل کند.

سهم آمریکا از تولید جهانی به مراتب کمتر از اوج خود است. ارتش آن، که زمانی آنقدر پیشرفته بود که ارزش پرسیدن اینکه کدام کشور دوم است را نداشت، اکنون با رقابت مرگبار چین روبروست. از بسیاری جهات "سخت"، ایالات متحده نفوذ کمتری در جهان نسبت به گذشته دارد. اما دفتر بیضی همچنان بزرگترین تریبون روی زمین است. اکثر پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی که امروزه ایده‌ها و ارزش‌ها در آنها به چالش کشیده می‌شوند، آمریکایی هستند. خود زبانی که بسیاری از این‌ها در آن انجام می‌شود، مناسب یک قدرت انگلیسی‌زبان است.

اگر دولت تلاش کند تا سیاست‌های داخلی کشورهای دیگر را از طریق تبلیغات تغییر دهد، شانس موفقیت دارد. و اگر شکست بخورد، چه لذتی می‌توان در این تلاش برد. آیا ترامپ در این کارها دل به کار می‌دهد؟ شک دارم. او اقدامات ملموس "معاملات" و رویدادها را ترجیح می‌دهد. اما ونس، ایلان ماسک و دیگران در اطراف رئیس‌جمهور، در زمانی به سن بلوغ رسیدند که سیاست به امتدادی از تفسیر تبدیل می‌شد. حتی اگر ایالات متحده کارهای کمی برای کشاورزان سفیدپوست در آفریقای جنوبی انجام دهد، نکته این است که موضعی گرفته شود و سیگنالی فرستاده شود. بحث خود همان نتیجه است.

در نهایت، تقریباً چیزی به نام یک آمریکای انزواگرا وجود ندارد، نه به معنای پَت بوکنن یا گور ویدال. هنگامی که ملتی این مدت طولانی در سراسر جهان دارایی‌ها و منافع داشته است، طبقه حاکم آن تقریباً مجبور به درگیر شدن است. فقط تعجب می‌کنید که آیا مقامات فعلی دانش لازم را همراه با شیفتگی خود دارند. ونس زمانی گفت که لندن «دیگر کاملاً انگلیسی به نظر نمی‌رسد». دیگر؟ او از من جوان‌تر است. در طول زندگی من، این مکان هرگز به طور کامل یا حتی بسیار انگلیسی به نظر نرسیده است. او همچنین به نظر می‌رسد از اینکه کشوری بدون متمم اول (First Amendment) از استانداردهای آزادی بیان ایالات متحده عقب می‌ماند، متعجب است. «چه قدر دلتنگ انزواگرایان هستیم»، یک نوحه اروپایی غیرقابل تصور است، اما شاید زمزمه‌ای باشد که به زودی از ما شنیده شود.

[email protected]