کریستوفر کاستا، مدیر موزه بین‌المللی جاسوسی و خود یک جاسوس سابق. او گفت که در میدان عمل، «اغلب اوقات تنها هستید.» اعتبار: جرد سوارس برای نیویورک تایمز
کریستوفر کاستا، مدیر موزه بین‌المللی جاسوسی و خود یک جاسوس سابق. او گفت که در میدان عمل، «اغلب اوقات تنها هستید.» اعتبار: جرد سوارس برای نیویورک تایمز

ما «ماموریت: غیرممکن» را با یک جاسوس سابق تماشا کردیم

جاسوسی مثل تماشای خشک شدن رنگ است و آن‌ها لازم نیست که بهترین فرم بدنی را داشته باشند. اما کپسول دندان؟ واقعی است. یک جاسوس سابق به ما می‌گوید که تام کروز در این مجموعه فیلم چه چیزهایی را درست و چه چیزهایی را اشتباه نشان می‌دهد.

ما به کریستوفر کاستا یک ماموریت دادیم. اگر او تصمیم به پذیرش آن بگیرد، این ماموریت از اهمیت بسیار بالایی برای امنیت ملی برخوردار خواهد بود. این مقاله ظرف پنج دقیقه خودتخریب خواهد شد، پس سریع بخوانید.

کاستا موظف شد که چهارشنبه عصر با من به تماشای فیلم «ماموریت: غیرممکن — حساب نهایی» برود و درباره آن صحبت کند.

کاستا مدیر اجرایی موزه بین‌المللی جاسوسی در واشنگتن و خود یک جاسوس سابق است. دقیق‌تر بگوییم، او دهه‌ها به عنوان مسئول رابطین جاسوسی در میدان فعالیت کرده است. بخش عمده‌ای از فعالیت حرفه‌ای او در ارتش بود، جایی که در ضد جاسوسی و با نیروهای ویژه کار می‌کرد. او عملیات‌هایی را در مکان‌هایی از جمله پاناما، بوسنی، عراق و افغانستان مدیریت کرد. کار او در افغانستان دو نشان ستاره برنز برایش به ارمغان آورد.

هیچ‌کدام از این‌ها آمادگی برای نشستن و تماشای یک فیلم نزدیک به سه ساعته با من نیست.

برای کسانی که آشنایی ندارند، مجموعه «ماموریت: غیرممکن» حول محور شخصیت تام کروز، ایتان هانت، یک ابرجاسوس می‌چرخد. هانت در هشت فیلم همه چیز از هواپیما گرفته تا زیردریایی را به تصرف خود درمی‌آورد. مشت می‌زند. نقاب‌ها را برمی‌دارد. چیزها را منفجر می‌کند. مانع انفجار چیزها می‌شود. شیفته زنان زیبایی می‌شود که نمی‌توانند در برابر جذابیت او مقاومت کنند. هشتمین و شاید آخرین قسمت این مجموعه هفته گذشته اکران شد.

در طول نمایش فیلم که چهارشنبه بعدازظهر در سینمای ریگال در مرکز شهر واشنگتن دیدیم، کاستا گهگاه خنده‌ای سر می‌داد. تماشای فیلم‌های جاسوسی چیزی نیست که او در گذشته توانسته باشد به دلیل عدم دقت آن‌ها انجام دهد.

کاستا، ۶۲ ساله، گفت: «قبلاً هرگز نمی‌توانستم با خانواده‌ام بنشینم و [فیلم جاسوسی] تماشا کنم.» و افزود: «با تلویزیون حرف می‌زدم. نمی‌توانستم تحمل کنم. همسرم می‌گفت: این دیوانگی است. فقط کانال را عوض کن.»

اما حالا، او فرهنگ عامه را فرصتی برای آموزش مردم در مورد کار واقعی جاسوسان می‌بیند. پس از فیلم، او درباره مجموعه «ماموریت: غیرممکن» و آنچه که درست و غلط نشان می‌دهد، صحبت کرد.

این مکالمه برای طول و وضوح ویرایش شده است.

تام کروز از هواپیما بر فراز یک مزرعه آویزان شده است.
تام کروز مجموعه‌ای از حرکات بدلکاری جسورانه را در نقش شخصیت ایتان هانت انجام می‌دهد. اما برای کاستا، جاسوسان اغلب در سایه‌ها هستند و معمولاً شبیه هانت یا جیسون بورن نیستند. اعتبار: پارامونت پیکچرز و اسکای‌دنس، از طریق آسوشیتدپرس
پارامونت پیکچرز و اسکای‌دنس، از طریق آسوشیتدپرس

بزرگترین تصور غلط درباره جاسوسان چیست؟

اینکه جاسوسان شبیه آقای هانت هستند. او یک شخصیت ترکیبی است. او تمام مهارت‌های همه افرادی را که من در طول دوران حرفه‌ای خود ملاقات کرده‌ام، دارد. جاسوسان واقعی در سایه‌ها هستند. آن‌ها در معرض دید نیستند. ماهیت کارشان پنهانی است، به این معنی که شما آن را نمی‌بینید. شما نمی‌دانید چه اتفاقی افتاده است. چیزها منفجر می‌شوند. اتفاقاتی می‌افتد. اما شما نمی‌دانید چه کسی این کار را کرده است. اغلب اوقات مثل تماشای خشک شدن رنگ است.

در واقع چه اتفاقی می‌افتد؟

شما در حال ایجاد یک منبع برای دسترسی هستید، برای پاسخ به سوالی که در نهایت به محصولی تبدیل می‌شود که ممکن است به دست رئیس‌جمهور ایالات متحده یا رهبر خارجی کشور دیگری برسد، اگر سرویس اطلاعاتی دیگری باشد.

اما شما آنجا هستید و با یک فرد ملاقات می‌کنید. اغلب اوقات تنها هستید. در مکانی با کسی ملاقات می‌کنید، از او اطلاعات می‌گیرید و وقت می‌گذرانید. مردم همیشه می‌پرسند: «ترسناک‌ترین اتفاقی که برای شما افتاده چیست؟» و من می‌گویم: «اغلب اوقات، آن چیزی بود که بعداً اتفاق نیفتاد.» در حالی که من با منبع ملاقات می‌کردم، کسی در را به زور باز نکرد.

«ماموریت: غیرممکن» چه چیزهایی را درست نشان می‌دهد؟

آن دندانی که کپسول خودکشی داشت. [هشدار لو رفتن داستان: در فیلم، ایتان تهدید می‌کند که کپسولی را برای خودکشی خواهد بلعید.] ما چنین وسیله پنهان‌سازی را در موزه داریم. بن لادن شیفته این ایده بود که ممکن است کسی نزدیک او اخیراً کار دندانپزشکی انجام داده باشد و نوعی دستگاه ردیابی در آن قرار داده شده باشد.

نکته دیگر این است که اکثر افسران اطلاعاتی می‌دانند چگونه با وضعیت بازداشت کنار بیایند، شاید زمانی که توسط یک سرویس اطلاعاتی گیر می‌افتند. می‌توانم به شما بگویم که افراد آموزش دیده‌اند — نه همه — که چگونه از دستبند خارج شوند. هانت به داشتن دکمه سرآستینی اشاره کرد که دارای وسیله‌ای برای کمک به فرار او باشد. موزه ما پر از ابزارهایی است که توسط عوامل در طول جنگ جهانی دوم استفاده می‌شد، بنابراین این چیز جدیدی نیست.

آیا همه جاسوسان در نبردهای تن به تن بسیار آموزش دیده‌اند؟

می‌توان گفت که بحث‌برانگیز است که آن‌ها نیستند. برخی هستند، به ویژه اگر شما کسی باشید که در اطلاعات انسانی و عملیات ویژه فعالیت می‌کنید.

بهترین افسران اطلاعاتی در سازمان سیا و وزارت دفاع که من با آن‌ها کار کرده‌ام، شبیه جیسون بورن یا هانت نیستند. در واقع، ممکن است اضافه وزن هم داشته باشند.

مرد و زنی با لباس رسمی در میدان شهر با افراد دیگری با لباس رسمی.
در بسیاری از فیلم‌های جاسوسی، کار شناسایی در مهمانی‌های رسمی انجام می‌شود. کاستا گفت که این گاهی اوقات اتفاق می‌افتد، اما بیشتر اوقات کمتر پرزرق و برق است. اعتبار: کریستین بلک/پارامونت پیکچرز، از طریق اسکای‌دنس
کریستین بلک/پارامونت پیکچرز، از طریق اسکای‌دنس

می‌خواهم درباره چند کلیشه خاص که در فیلم‌ها دیده‌ایم از شما بپرسم. اپراتورها چند وقت یکبار به مهمانی‌های رسمی و مجلل نفوذ می‌کنند؟

این سوال را دوست دارم زیرا سلف من یک افسر سازمان سیا بود، پیتر ارنست فقید [مدیر اجرایی سابق موزه]. او افسانه‌ای بود و داستان جاسوسی واقعی خود را تعریف کرد، که دقیقاً از یک فیلم جیمز باند برداشته شده بود. او یک تاکسیدو پوشید. به یک مهمانی در خارج از کشور در شهری بی‌نام در جهان رفت و از مهمانی خارج شد، وارد اتاقی در اقامتگاه شد و یک دستگاه شنود را نصب کرد. کسی داشت می‌آمد تا در را باز کند و او در اتاق پنهان شد، اتاق را ترک کرد، تاکسیدوی خود را مرتب کرد و به مهمانی بازگشت.

من به میدان می‌رفتم تا با مردم بومی چهارزانو بنشینم، به بسیاری از وعده‌های غذایی مختلف رفتم، با افغان‌ها چهارزانو نشستم، با عراقی‌ها ملاقات کردم. اما در نهایت، ماموریت پیتر همان ماموریت من بود. من جلیقه ضد گلوله پوشیدم. او تاکسیدو پوشید.

در سومین فیلم «ماموریت: غیرممکن»، همدست هکر کامپیوتری هانت، لوتر (وینگ ریمز) اظهار نظری می‌کند که زندگی به این شیوه با عشق یا داشتن دوستان سازگار نیست. این چقدر درست است؟

شما دوست دارید. شما زندگی دارید، اما این زندگی بسته و منزوی است.

ساعت ۳ صبح، مجبور بودم برای پرش با چتر بلند شوم، اما وقتی به خانه برمی‌گشتم شبیه بقیه در این محله حومه ویرجینیا بودم. اما من شبیه بقیه نبودم. نمی‌توانستم هیچ یک از آن را با آن‌ها در میان بگذارم، بنابراین گاهی اوقات تنها بودم.

شما نمی‌توانستید با همسرتان درباره کار صحبت کنید. اکثر همسران این کار را می‌کنند. این چه تاثیری بر شما داشت؟

من خیلی خوش‌شانس بودم.

او مراقب بچه‌ها و خانواده بود، و من به ماموریتم می‌رفتم و می‌توانستم روی همکارانم، همتایانم و ماموریتم تمرکز کنم. همه نمی‌توانند این شرایط را مدیریت کنند. ما در طول مسیر دوران سختی داشتیم، اما زنده ماندیم. ما هنوز هم متاهل هستیم — دقیقاً ۴۰ سال، همین یکشنبه. اوه خدای من!

در هر فیلم، می‌بینیم که کسی صورت خود را به عنوان مبدل برمی‌دارد. آیا این یک چیز واقعی است؟

وارد جزئیات نمی‌شوم. مطمئناً از نظر فناوری در حال حاضر به روز نیستم، اما خواهم گفت که ما ماسک‌هایی داریم که شما را از ایست‌های بازرسی عبور می‌دهند و مبدل‌هایی که می‌توانند شما را — البته نه تحت بررسی دقیق — اما مطمئناً می‌توانید کارهایی را که باید انجام دهید.

آیا این همان جایی است که شما صورت خود را برمی‌دارید و من متوجه می‌شوم که شما از دشمنان گذشته من هستید؟

شما آرزو می‌کنید که من صورتم را بردارم، درست است؟ متأسفانه، این همان چیزی است که من دارم. همیشه بعد از تماشای تام کروز، هم سن و سال خودم، از خودم آگاه می‌شوم. [کاستا و کروز هر دو ۶۲ ساله هستند.] امروز صبح حسابی ورزش کردم. شاید از نظر روانی می‌دانستم که قرار است با شما ملاقات کنم. و امروز قبل از آمدن به سینما دو عدد موترین خوردم. کمرم درد می‌کرد. فکر می‌کنید آن آقا هرگز کمرش درد می‌گیرد؟