در مورد مقاله ماتیو هنسی با عنوان «جی. دی. ونس از گرانش بازار سرپیچی میکند» (۳ ژوئن): همیشه برایم خندهدار است که مردم مدعی میشوند اقتصاد یک علم نیست. چنین اظهاراتی نشان میدهد که آنها نمیدانند دانشمندان چه کاری انجام میدهند.
در اینجا یادآوری میشود: دانشمندان جهان را مشاهده میکنند. آنها نظریههایی را برای توضیح آنچه میبینند، توسعه میدهند. آنها دادهها را جمعآوری میکنند تا نظریههای خود را بیازمایند و آنهایی که با دادهها مطابقت ندارند را رد میکنند. آنها تمام تلاش خود را میکنند تا ترجیحات ایدئولوژیک و تصورات از پیش تعیین شده را کنار بگذارند. مهمتر از همه، آنها همیشه آمادهاند تا با ارائه نظریههای بهتر یا دادههای جدید، نظر خود را تغییر دهند. این رویکرد را میتوان در مطالعه سیبهای در حال سقوط از درخت یا نوسانات تولید ناخالص داخلی (GDP) در طول زمان به کار برد. همانطور که آلبرت انیشتین بیان کرد: «تمام دانش چیزی جز پالایش تفکر روزمره نیست.»
آیا این مهم است که اقتصاد یک «علم» باشد؟ به نظر میرسد پل کروگمن اینگونه فکر میکند، اما کسانی که به دنبال قدرت سیاسی هستند، اغلب تحلیلهای خود را در این کلمه پنهان میکنند.
علم باشد یا نه، اگر رهبران ما حداقل برخی اصول اولیه اقتصاد را درک کنند، بسیار کمککننده خواهد بود. به عنوان مثال، هم انسانهای خوب و هم انسانهای بد به روش خود منفعتطلب هستند و به اندازه منفعتطلبی خود در تولید و مبادله – موضوعات اقتصاد – مشارکت خواهند داشت، دقیقاً همانطور که در تشکیل خانواده، گوش دادن به موسیقی، جمعآوری تمبر یا هر چیز دیگری مشارکت میکنند. دولت برای تعیین قوانین ساده و اعمال کمترین قدرت پلیسی ممکن وجود دارد تا همه بتوانند منافع خود را در همه امور – یعنی پیگیری سعادت – بدون زور و کلاهبرداری از دیگران دنبال کنند.
آیا این به اهرم فشار ذهنیِ «اقتصاد یک علم است» تکیه دارد؟ خیر. آیا این بازار را با یا بدون حرف بزرگ (M) میپرستد؟ خیر. این صرفاً به این معناست که دخالت دولت در پیگیری سعادت شهروندان احتمالاً منجر به کاهش تولید و مبادله – و مهمتر از همه، کاهش آزادی – خواهد شد.