تصویرگر: ساتوشی کامبایاشی
تصویرگر: ساتوشی کامبایاشی

چرا سرمایه‌گذاران فاقد یک نظریه جامع هستند

بازارها قوانین بنیادی ندارند، به همین دلیل بسیار جذابند.

اگر قرار بود فاجعه‌ای رخ دهد، و او می‌توانست تنها یک جمله برای دانشمندان آینده حفظ کند، ریچارد فاینمن آن را در مورد اتم‌ها انتخاب می‌کرد. این فیزیک‌دان بزرگ قرن بیستم فکر می‌کرد که به آن‌ها بگویید همه چیز از ذرات ریز در حرکت مداوم ساخته شده است، که در طول مسیر یکدیگر را جذب و دفع می‌کنند. با کمی تخیل می‌توانستند بقیه را کشف کنند. این به دلیل ویژگی شگفت‌انگیز جهان بود: با اینکه گسترده است، می‌توان آن را با قوانین بسیار کمی توصیف کرد. فاینمن معتقد بود که جانشینانش با دانش اتم‌ها می‌توانند برخی از این قوانین را کشف کرده و سپس چیزهای بسیار بیشتری را استنتاج کنند.

در نگاه اول، رشته نه چندان نام‌آور نظریه مالی شباهت‌هایی به فاینمن دارد. مقصدی محبوب برای فیزیکدانان سابق، شامل بسیاری از افرادی است که سخنرانی‌های قدیمی او را در دوره کارشناسی مطالعه کرده‌اند. برخی از معادلات نیز مشابه به نظر می‌رسند. اگر قرار بود یک شاخه از ریاضیات را برای آموزش یک نظریه‌پرداز مالی تازه کار انتخاب کنید، احتمالاً حسابان تصادفی (stochastic calculus) می‌بود – همان شاخه‌ای که برای تحلیل رفتار اتم‌های متحرک فاینمن استفاده می‌شود. قیمت دارایی‌ها نیز به هر حال با تصادفی بودن ظاهری جهش می‌کنند. اگر می‌توانستید نحوه این جهش‌ها را مشخص کنید – و نحوه تعامل آن‌ها با یکدیگر را – بازارها را برای همیشه رمزگشایی کرده بودید.

اما اینجا جایی است که مالی و فیزیک از هم جدا می‌شوند، زیرا جستجو برای قوانین بازارها محکوم به شکست است. این موضوع به ندرت به اندازه اخیر مشهود بوده است، زمانی که زمین در حال تغییر بوده و پیوندهای دیرینه بین دارایی‌ها قطع شده است. ارزهای کشورهای ثروتمند معمولاً وقتی بازده اوراق قرضه افزایش می‌یابد، تقویت می‌شوند؛ اما دیگر این قاعده برای دلار و اوراق خزانه آمریکا صدق نمی‌کند. انتظار می‌رود طلا در زمان وحشت سرمایه‌گذاران عملکرد خوبی داشته باشد و قیمت سهام در زمان سرخوشی؛ اما اکنون، هم طلا و هم بسیاری از بازارهای سهام در بالاترین یا نزدیک به بالاترین سطح تاریخ خود قرار دارند. نوسان‌پذیری ضمنی توسط بازار آپشن‌ها (options market) قرار است زمانی که اوضاع خطرناک‌تر می‌شود افزایش یابد. این نوسان‌پذیری ماه‌هاست که در حال کاهش است. پس چه کسی فکر می‌کند بازارها امن‌تر شده‌اند – کسانی که دلارهای خود را می‌فروشند یا کسانی که طلا می‌خرند؟

روایت‌های معقولی برای توضیح همه این تحولات وجود دارد. اما دلیل توسل سرمایه‌گذاران به آن‌ها این است که فاقد چیزی ملموس‌تر هستند. حتی قوانین فیزیکی که فقط تقریبی هستند، بر انبوهی از پدیده‌ها حکومت می‌کنند: قوانین نیوتن در مورد گرانش و حرکت انسان‌ها را به ماه رساند، همچنین توضیح می‌دهد که چرا سیب‌ها سقوط می‌کنند. در مقابل، تمام کاندیداهای مالی هم محدود و هم از نظر تجربی مشکوک هستند.

فرضیه بازار کارا (efficient-market hypothesis) می‌گوید که سرمایه‌گذاران، در مجموع، اطلاعات جدید را به طور کامل و سریع در قیمت دارایی‌ها گنجانده‌اند. این یک فکر جذاب است، هرچند اگر یک جمعیت، یک طبقه معاملاتی یا یک حباب بورس را مشاهده کرده باشید، قانع‌کننده نیست. نظریه آربیتراژ (arbitrage theory)، که می‌گوید سبدهای دارایی با بازدهی مشابه باید قیمت یکسانی داشته باشند، مفیدتر است. این نظریه نحوه ارزش‌گذاری مشتقات (قراردادهایی با بازدهی وابسته به قیمت یک دارایی پایه) را با مشخص کردن نحوه تکثیر آن‌ها توسط معامله‌گران تعیین می‌کند. اما استراتژی‌های تکثیری که تجویز می‌کند، اگر قیمت‌ها به شدت جهش کنند، می‌توانند به طرز بدی با مشکل مواجه شوند. مدل‌هایی که ریسک را به بازده مرتبط می‌کنند – مانند «مدل قیمت‌گذاری دارایی سرمایه‌ای» (capital asset pricing model) که به طور گسترده آموزش داده می‌شود – معمولاً با فرض اینکه بازده‌ها در امتداد یک منحنی زنگوله‌ای توزیع شده‌اند، ریاضیات را قابل حل می‌کنند. متأسفانه، اینگونه نیست.

هیچ یک از این رویکردها به نظریه ایده‌آل بازارها نزدیک نمی‌شود، نظریه‌ای که به طور کامل توضیح دهد چگونه عوامل بنیادی قیمت‌ها را حرکت می‌دهند و چگونه بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند. بنابراین، جای تعجب نیست که متخصصان اهداف محدودتری را دنبال می‌کنند. ذهن‌های درخشانی که در صندوق‌های تامینی کمی (quantitative hedge funds) غالب امروزی کار می‌کنند، به دنبال یک نظریه جامع نیستند. آن‌ها می‌خواهند پیوندهایی بین دارایی‌ها پیدا کنند که در گذشته پابرجا بوده، در آینده نزدیک نیز پابرجا خواهند بود و می‌توانند از آن‌ها کسب درآمد کنند. یک نمونه «دنبال کردن روند» (trend following) است، که پس از تشخیص زودهنگام یک الگو جدید، آنچه را که می‌گوید انجام می‌دهد. دیگری «آربیتراژ آماری» (statistical arbitrage) است، که به دنبال دارایی‌هایی می‌گردد که معمولاً در یک رابطه مشخص با یکدیگر حرکت می‌کنند و اگر از خط خارج شوند، به سرعت به حالت عادی بازمی‌گردند.

اگر این برای سرمایه‌گذارانی که در مورد آینده سردرگم هستند، ناامیدکننده به نظر می‌رسد، تقصیر نظریه‌پردازان نیست. پیچیدگی بازارها گیج‌کننده است، و در شرایط پیچیده حتی قوانین آهنین فیزیک نیز می‌توانند نتایج شگفت‌انگیز و ناپایداری ایجاد کنند (به آشفتگی هواپیما فکر کنید). مهم‌تر از آن، امور مالی در نهایت توسط انسان‌ها هدایت می‌شوند، نه ذرات، و آن‌ها همیشه به محرک‌های مشابه به روش‌های مشابه پاسخ نمی‌دهند. آن‌ها به آنچه آخرین بار اتفاق افتاده نگاه می‌کنند، سعی می‌کنند بهتر عمل کنند، پیش‌بینی می‌کنند که سایر معامله‌گران چه خواهند کرد و به دنبال پیشی گرفتن از آن‌ها هستند. عدم وجود قوانین بنیادی در بازارها ناامیدکننده، گیج‌کننده – و چیزی است که آن‌ها را بسیار جذاب می‌کند.