پیتر ترنلی / کوربیس / گتی
پیتر ترنلی / کوربیس / گتی

وقتی یک عادت ناپسند بخشی از هویت ملی شماست

با ممنوعیت سیگار در بیشتر اماکن عمومی در فرانسه، این کشور در آستانه از دست دادن یک نشانگر قوی فرهنگی است.

یک عکس رنگی از مردی که در حال پک زدن به سیگار و نگاه کردن به دوربین است
<div>با احترام از گال بکرمن</div><div>پس از رسیدن به پاریس برای تحصیل، نویسنده به سرعت سیگار کشیدن را یاد گرفت. به زودی خود را "ژان-پل بلموندوی کوتاه‌تر، سبزه و پرسرفه‌تر" تصور می‌کرد.</div>
با احترام از گال بکرمن

اولین آخر هفته‌ام در پاریس، تصمیم گرفتم که باید سریع سیگار کشیدن را یاد بگیرم. در آپارتمان استودیوی غم‌انگیزی که با هم‌خانه‌ام شریک بودم نشستم و سیگار گالواز پشت سیگار گالواز روشن کردم تا صورتم به رنگ زرد مایل به سبز درآمد. من در اواسط دهه 90 یک دانشجوی تبادل بودم، و این شدت را برای بیشتر فعالیت‌هایی به کار می‌بردم که امکان تبدیل من به فردی را که می‌خواستم باشم، داشتند. پاریسی‌ها سیگار می‌کشیدند، و اگر من آرزوی پاریسی بودن را داشتم، که به شدت داشتم، پس سیگار می‌کشیدم. تا پایان آخر هفته، می‌توانستم در یک کافه بنشینم و سیگاری از لبم آویزان باشد، درست مثل یک ژان-پل بلموندوی کوتاه‌تر، سبزه و پرسرفه‌تر در فیلم از نفس‌افتاده.

وقتی اخیراً مطلع شدم که فرانسه به زودی سیگار کشیدن را در فضای باز ممنوع خواهد کرد—آن را از زیر چراغ‌های خیابانی تنها و روی نیمکت‌های پارک، جایی که آخرین پُک می‌توانست بین عشاق تقسیم شود، منع خواهد کرد—به نظر رسید که بخش مهمی از هویت ملی فرانسه در حال پایان است. اگر در تقریباً هر موقعیت اجتماعی از روشن کردن سیگار منع شوید، آنگاه سیگار کشیدن، دوست من، عملاً غیرقانونی است.

روس‌ها ودکای خود را دارند. آمریکایی‌ها مک‌دونالد و AR-15های خود را دارند. ژاپنی‌ها مفهومی به نام کاروشی دارند، که ظاهراً به معنای "آنقدر سخت کار کردن که بمیری" است. هر ملت با عزت‌نفسی یک عادت مرگبار دارد که به تعریف آن کمک می‌کند—یک لذت ممنوعه که شهروندانش با وجود تمسخر خارجی‌ها، به آن می‌پردازند، و به این دلیل که انجام این کار تقریباً اثبات می‌کند که هویتشان ارزش مردن را دارد. فرانسوی‌ها—سارتر و باردو و گنزبورگ و هوولبک—سیگار کشیدن خود را دارند. مورسو، ضدقهرمان رمان بیگانه آلبر کامو و، بعد از شازده کوچولو، احتمالاً اولین شخصیت فرانسوی در ادبیات که بسیاری از دانشجویان زبان این کشور با او روبرو می‌شوند، فکر می‌کند: "قهوه‌ام را نوشیدم، و بعد دلم سیگار خواست." او در حال شب‌بیداری بر سر جسد مادرش است: "اما مطمئن نبودم که آیا در این شرایط، در حضور مادرم، باید سیگار بکشم یا نه. به آن فکر کردم؛ واقعاً مهم به نظر نمی‌رسید، بنابراین به سرایدار سیگاری تعارف کردم، و هر دو سیگار کشیدیم."

قبل از اینکه بیشتر پیش بروم، بگذارید واضح بگویم: سیگار شما را خواهد کشت. من به اندازه کافی سن دارم که یک پرواز 13 ساعته را به یاد بیاورم که در آن خفگی تدریجی گیر افتادن در بخش سیگار را تجربه کردم. دنیا گاهی اوقات بهتر می‌شود، و کمتر مردن افراد بر اثر سرطان ریه قطعاً یکی از این راه‌هاست.

اما نوستالژی با هشدارهای سلامتی همراه نیست.

آنچه در مورد سیگار بیش از همه فریبنده بود، علاوه بر این تصور—خب، این حقیقت—که من با سیگار به آرامی در بین دو انگشتم جذاب‌تر به نظر می‌رسیدم، کیفیت زمانی بود که در فضای یک پُک سیگار ایجاد می‌شد. مدتی است—شاید 20 سال—که سیگار دست نزده‌ام، اما آنچه هنوز به یاد می‌آورم، بیشتر از نیکوتین، حس فشار دادن "مکث" است. برای چند دقیقه‌ای که طول می‌کشید تا یک سیگار به خاکستر تبدیل شود، کاری نداشتم جز لذت بردن از سکوت یا گفت‌وگویی که بیرون یک کافه داشتم.

این لحظات بی‌کاری—یا حضور عمیق—بخشی از دلتنگی من هستند، زیرا آنها به بی‌هدفی جوانی تعلق دارند، و چون از آن زمان تلفن‌هایمان به دریچه‌ای دائمی به جایی دیگر تبدیل شده‌اند. اما آنها مرا به دلتنگی می‌اندازند زیرا این حس زمانِ خارج از زمان، بسیار فرانسوی به نظر می‌رسد. به کندی یک وعده غذایی فرانسوی فکر کنید، با اپریتیف، انتره (پیش‌غذا)، پلات (غذای اصلی)، فرماژ (پنیر)، دسر، کافه (قهوه). یا هفته کاری فوق‌العاده کوتاه این کشور—اکنون 35 ساعت، طبق قانون—به نفع زمان فراغت بیشتر برای عاشقانه‌ها و بحث‌های فلسفی. یا ماه اوت، وقتی هیچ کس در اطراف نیست. یا اعتصابات، وقتی همه چیز متوقف می‌شود. یا سال‌هایی که برای تهیه پنیر و شراب خوب طول می‌کشد. یا آن توصیف باشکوه از مفهوم زیربنایی قوانین حفظ حریم خصوصی اینترنت کشور: "حق فراموش شدن".

به نظر می‌رسید این ترجیح فرهنگی به صورت دستی در هر سیگار جا داده شده است. سیگار کشیدن مانند نوعی نقطه گذاری بود—خط تیره زندگی—که مرا مجبور به کند شدن می‌کرد و همه چیزهای دیگر را در برجستگی قرار می‌داد. سارتر زمانی به ترک سیگار فکر کرد (واقعاً)، اما نمی‌توانست تحمل کند که این کار چه بلایی سر بقیه وجودش می‌آورد. او در هستی و نیستی (L'Être et le Néant) نوشت: "من عادت داشتم در تئاتر سیگار بکشم، صبح‌ها هنگام کار، عصرها بعد از شام، و به نظرم می‌آمد که با ترک سیگار، علاقه به تئاتر، طعم شام، و نشاط تازه کار صبحگاهی را از بین خواهم برد. هر اتفاق غیرمنتظره‌ای که با آن روبرو می‌شدم، به نظرم می‌آمد که از لحظه‌ای که نمی‌توانستم با سیگار از آن استقبال کنم، اساساً فقیر شده است."

این یک توصیف شیوا از یک اعتیاد شدید است. سیگار عادت کثیفی است، و من واقعاً دلم برایش تنگ نمی‌شود. اما کمی نگران فرانسه هستم. آنچه سارتر بیان می‌کرد—زندگی‌ای سرشار از لذت، مزه مزه کردن آن وعده‌های شام و تئاتر و صبح‌های غرق در تفکر—ممکن است در دنیای ما دشوار باشد. آیا سیگار به پدیدار شدن این لحظات در زندگی پرمشغله ما کمک می‌کرد؟ شاید.

برای فرانسوی‌ها، من همیشه حس می‌کردم که سیگار کشیدن، حتی زمانی که خطرات آن به خوبی شناخته شده بود، تقریباً تجسمی از اگزیستانسیالیسم بود. این عمل به نوعی ایده اصلی آن فلسفه فرانسوی‌ترین فلسفه‌ها را خلاصه می‌کرد: آزادی واقعی وحشتناک است زیرا به معنای پذیرش مسئولیت تک تک انتخاب‌هایی است که انجام می‌دهیم. اما مسئولیت نپذیرفتن بدتر است—به معنای زندگی در بدعهدی است. سیگار کشیدن، آن معاشقه کنترل شده با مرگ، آزمون بی‌نقصی برای این گزاره است. می‌دانید برایتان بد است؛ با این حال آن را انجام می‌دهید، کاملاً آگاه که سرنوشت خود را در دستان خود گرفته‌اید. شاید به همین دلیل است که سیگار همیشه نماد شورش بوده است—به ویژه برای زنانی که در فرهنگ‌هایی زندگی می‌کنند که به محدود کردن انتخاب‌هایشان تمایل دارند. حتی با تکامل اخلاقیات فرهنگی و استانداردهای بهداشتی ما، سیگار این قدرت نمادین را حفظ می‌کند. یک ویپ با طعم بلوبری (که در حال حاضر از قانون جدید معاف است) هرگز نمی‌تواند تمام این معنا را حمل کند.

آن نسخه از فرانسه با گدار و تروفو که من برایش دلتنگم، حتی زمانی که من آنجا زندگی می‌کردم، آشکارا به گذشته تعلق داشت. و آن گذشته اکنون حتی دورتر است. کمی کمتر از یک چهارم جمعیت کشور هر روز سیگار می‌کشند. و جوانان فرانسوی، خوشبختانه، از رمانتیسم من پیروی نمی‌کنند—خط روند برای آنها به طرز چشمگیری به سمت پایین خم می‌شود. در مورد قانون جدید، که جریمه 135 یورویی دارد، یک نظرسنجی از مردم فرانسه (که تصور می‌کنم روی پیشخوان‌های رویی و دمی‌تاس‌ها انجام شده است) نشان داد که 78 درصد گفتند از پایان سیگار در اماکن عمومی خوشحال هستند. شاید از دو میلیارد فیلتر سیگاری که هر سال در خیابان‌های پاریس جمع می‌شود، خسته شده‌اند. این ممکن است مرا هم قانع کند.

این روزها، وقتی احساساتی می‌شوم، به جای سیگار کشیدن، فقط یک فیلم از دوران موج نو را تماشا می‌کنم، مانند درام اگزیستانسیالیستی زندگی‌اش را زیستن (Vivre sa vie) از گدار. آنا کارینا آنجاست، در نقش نانا، زنی که شوهرش را ترک می‌کند و روسپی می‌شود (به طرز عجیبی، یک خط داستانی رایج در فیلم‌های فرانسوی آن دوره). او در یک کافه نشسته و پُک می‌زند. می‌گوید: "فکر می‌کنم ما همیشه مسئول اعمالمان هستیم." "ما آزادیم." او با رؤیاپردازی به شعار سارتر اشاره می‌کند، در حالی که دود اطراف موهای کوتاه و مشکی‌اش می‌پیچد: "برای انجام هر کاری آزاد است، آزاد است چشمانش را ببندد، آزاد است ناراحت باشد." و او مسئولیت این را می‌پذیرد. با لبخندی شیطنت‌آمیز روی لب‌هایش می‌گوید: "من سیگار می‌کشم." "من مسئولم."