دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، در تاریخ ۲۱ ژوئن پیش از عزیمت از فرودگاه موریس‌تاون میونیسیپال در موریس‌تاون، نیوجرسی، سوار هواپیمای ایر فورس وان می‌شود.
دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، در تاریخ ۲۱ ژوئن پیش از عزیمت از فرودگاه موریس‌تاون میونیسیپال در موریس‌تاون، نیوجرسی، سوار هواپیمای ایر فورس وان می‌شود.

چگونه ترامپ می‌تواند این جنگ را ببازد

حملات آمریکا محدود بود، اما کمپین علیه ایران همچنان می‌تواند پیچیده و نامنظم شود.

با وجود تمام مخرب بودن، دخالت آمریکا در جنگ اسرائیل علیه ایران تاکنون محدود بوده است. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، روز شنبه اعلام کرد که ایالات متحده چندین سایت هسته‌ای را در سراسر کشور بمباران کرده است که هدف اصلی آن فردو، تأسیسات زیرزمینی‌ای که بسیاری از مهم‌ترین اجزای برنامه هسته‌ای ایران را در خود جای داده بود (یا شاید هنوز هم جای داده است)، بوده است. ترامپ اعلام کرد که هدف از این حملات "نابودی ظرفیت غنی‌سازی هسته‌ای ایران" است. این حمله مکمل نابودی بسیاری دیگر از سایت‌های هسته‌ای کمتر مستحکم ایران توسط اسرائیل و کارزار ترور علیه فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای ایران است.

در حالی که رئیس‌جمهور از موفقیت ظاهری این حملات لذت می‌برد، مهم است که پیش‌بینی کنیم — و از آن محافظت کنیم — که چگونه این جنگ می‌تواند به سمت شکست پیش برود.

با توجه به نقش محدود ایالات متحده تاکنون، اولین نگرانی این است که حملات کنونی آمریکا و اسرائیل به اندازه کافی به برنامه هسته‌ای ایران آسیب نمی‌رسانند تا این جنگ – با تمام هزینه‌ها، تخریب‌ها و خطرات همراهش – ارزشش را داشته باشد. ترامپ ادعا می‌کند که برنامه هسته‌ای ایران "به‌طور کامل و تمام و کمال نابود شده است"، و ارزیابی‌های آسیب ناشی از نبرد ممکن است به‌زودی این موضوع را تأیید کند. با این حال، تخریب پایدارتر ممکن است نیازمند حملات اضافی به فردو یا سایر سایت‌ها باشد.

اشتباهی محتمل‌تر، ریسک متضاد است – تلاش برای انجام بیش از حد با امکانات بسیار کم. به‌ویژه، ایالات متحده نباید اهداف کمپین را به‌طور چشمگیری گسترش دهد و به دنبال تغییر رژیم باشد، هدفی که بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، به‌طور ضمنی تأیید کرده است اما ترامپ، تاکنون، این کار را نکرده است. تمرکز ترامپ بر نابودی ظرفیت هسته‌ای ایران، هدفی محدود است که با ابزارهای کنونی برای دستیابی به آن هماهنگی دارد.

واضح است که پایان رژیم ایران در اصل چیز خوبی خواهد بود. حمایت تهران از تروریسم، خصومت با ایالات متحده و اسرائیل و تلاش‌ها برای تضعیف متحدان عرب آمریکا در خاورمیانه، همگی ایران را به دشمنی خطرناک تبدیل می‌کند. سابقه حقوق بشری اسفناک این رژیم نیز به معنای آن است که پایان آن برای مردم ایران خوب خواهد بود.

با این حال، تغییر رژیم یک معضل بزرگ است. هیچ اپوزیسیون قوی در ایران برای به دست گرفتن قدرت وجود ندارد. مشخص نیست که آیا یک رژیم جدید به یک دموکراسی واقعی، یک دیکتاتوری نظامی یا چیز دیگری – یا شاید هرج و مرج مطلق، همانطور که در عراق پس از صدام حسین، لیبی پس از معمر قذافی و سایر کشورهای خاورمیانه دیدیم – منجر خواهد شد. توانایی بازیگران خارجی در شکل‌دهی به تغییر رژیم در بهترین حالت محدود است و به احتمال زیاد نتیجه معکوس خواهد داشت تا موفقیت‌آمیز. پذیرش این سیاست توسط آمریکا، ایالات متحده را در هر آنچه پس از آن می‌آید، درگیر خواهد کرد. تلاش برای اطمینان از تغییر رژیم به نحوی که منافع آمریکا را تأمین کند، نیازمند منابع بسیار بیشتری از جمله نیروهای زمینی خواهد بود – و حتی در آن صورت نیز به راحتی می‌تواند شکست بخورد.

علاوه بر این، ممکن است تغییر رژیم خود به خود اتفاق بیفتد و ایالات متحده باید از آن استقبال کند. رژیم روحانیون در آستانه سقوط است: پاسخ ضعیف آن به حملات اسرائیل و آمریکا یک شرمساری خاص برای دولتی است که به مبارزه با ایالات متحده و اسرائیل افتخار می‌کرد. این تحقیر علاوه بر عملکرد اقتصادی فاجعه‌بار، فساد و اقتدارگرایی فرسوده آن است.

بنابراین، تغییر رژیم را یک هدیه شانسی در نظر بگیرید اگر اتفاق بیفتد، نه هدفی برای عملیات نظامی.

اشتباه دیگر، دست‌کم گرفتن ایران خواهد بود. مشخص نیست که رژیم چگونه به حملات آمریکا، هم اکنون و هم در آینده، پاسخ خواهد داد. ایران نمی‌تواند با اسرائیل برابری کند، چه رسد به ایالات متحده، و تهران از دیرباز احترام زیادی برای قدرت نظامی آمریکا قائل بوده است. بنابراین ممکن است رژیم پناه بگیرد، تلاش کند تا حملات آمریکا و اسرائیل را تاب بیاورد و به دنبال توافق باشد، هرچند در حال حاضر تهران بر مقاومت تأکید دارد، نه دیپلماسی.

با این حال، ترکیبی از سوءتفاهم، پارانویا، سیاست و تمایل به انتقام که احتمالاً در حال حاضر رهبری ایران را مشخص می‌کند، ممکن است چنین رویکردی منطقی را بعید سازد، و ایالات متحده باید برای بدترین سناریو آماده شود. پیش از حمله آمریکا، آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر معظم ایران، قبلاً هشدار داده بود که در پاسخ، "آسیب جبران‌ناپذیری" وارد خواهد شد. هنگامی که ایالات متحده در سال ۲۰۲۰ فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را ترور کرد، گروه‌های مورد حمایت ایران با موشک به پایگاه‌های آمریکایی در عراق حمله کردند. بمباران خود ایران، البته، گامی بسیار فراتر از کشتن یک فرمانده است، و نیروها و پرسنل آمریکایی در عراق، و همچنین در سایر نقاط خاورمیانه، می‌توانند مورد حمله قرار گیرند.

خبر خوب این است که بزرگترین گروه‌های نیابتی ایران در منطقه، حزب‌الله و حماس، در حال حاضر آرام هستند. اسرائیل هر دو گروه را از زمان حمله حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به اسرائیل، به شدت تضعیف کرده است و آن‌ها حتی اگر ظرفیت اضافی هم داشته باشند، تمایلی به مقابله با ایالات متحده ندارند. با این حال، تهران مدت‌هاست که گروه‌های نیابتی را تا حدی به عنوان یک مقابله با نفوذ آمریکا و اسرائیل تأمین مالی کرده است، و حداقل برخی از آنها ممکن است در صورت فراخوان تهران، پاسخ دهند.

تهران یکی از حامیان اصلی دولتی تروریسم در جهان است و حملات فراتر از منطقه نیز یک خطر محسوب می‌شود. ایران، با همکاری حزب‌الله، اهداف آمریکایی، یهودی و اسرائیلی (ایران ادعا می‌کند که تفاوتی بین این دو وجود ندارد) را در آرژانتین، بلغارستان، عربستان سعودی و سایر کشورها مورد حمله قرار داده است. تهران همچنین علیه متحدان عرب آمریکا نیز دست به حمله زده است. استفاده ایران از تروریسم معمولاً به لحاظ استراتژیک نتیجه معکوس داده و کشورها را علیه ایران متحد کرده است. اما این نیز یکی از راه‌هایی است، و شاید تنها راهی، که ایران می‌تواند دشمنان خود را بهای آن را بپردازد. این می‌تواند شکلی از انتقام باشد و از دیدگاه تهران، راهی برای تقویت بازدارندگی خود. اگرچه ایران مطمئناً در صورت انجام حمله، با تلافی‌جویی مواجه خواهد شد، اما کشته شدن آمریکایی‌ها می‌تواند با گذشت زمان، افکار عمومی در ایالات متحده را علیه جنگ برگرداند.

شدیدترین پاسخ, و شاید زیانبارترین آن برای ایران, تلاش برای قطع جریان نفت از خلیج فارس خواهد بود. محموله‌های نفتی خود ایران نیز مختل خواهند شد و کشورهای عربی و اروپایی که در حال حاضر خواستار کاهش تنش هستند، علیه ایران متحد خواهند شد. علاوه بر این، ایالات متحده مدت‌هاست برای این وضعیت اضطراری آماده شده است و به شدت پاسخ خواهد داد.

برخی از بزرگترین خطرات مربوط به تأثیرات بلندمدت بر برنامه هسته‌ای ایران است. تهران ممکن است خود را خوار کند و محدودیت‌های شدیدی را برای غنی‌سازی هسته‌ای یا سایر موارد به ظاهر بپذیرد، اما برنامه هسته‌ای پنهانی خود را گسترش دهد. پس از بمباران راکتور هسته‌ای عراق در اوسیراک توسط اسرائیل در سال ۱۹۸۱، بغداد منابع خود را به سمت برنامه هسته‌ای خود سوق داد و نزدیک به ساخت سلاح هسته‌ای شد. رهبران ایران ممکن است در آینده به این نتیجه برسند که اشتباه آن‌ها عبور نکردن از خط قرمز برنامه هسته‌ای به سلاح هسته‌ای بوده و در آینده با تمام قدرت به جلو حرکت کنند.

خبر خوب این است که اسرائیل نشان داده از اطلاعات بسیار خوبی درباره ایران برخوردار است و احتمالاً حداقل برخی از تلاش‌های آینده برای ساخت سلاح هسته‌ای شناسایی خواهند شد. با این حال، ممکن است اطلاعات متقابل ایران بهبود یابد، روسیه کمک‌های هسته‌ای خود را به ایران افزایش دهد، یا سیاست در ایالات متحده و اسرائیل تغییر کند، که هر یک می‌تواند توقف نقض هرگونه توافق توسط ایران را دشوار سازد.

بسیار بستگی به توافقی دارد که ترامپ ظاهراً از ایران می‌خواهد. رئیس‌جمهور هنگام اعلام حملات اعلام کرد: "اکنون زمان صلح است!" اما صلح بر اساس چه شرایطی؟ هر توافقی نباید تنها غنی‌سازی آتی را متوقف کند، بلکه باید شامل مقررات نظارتی گسترده و مجازات‌هایی برای نقض باشد. هر توافقی همچنین باید متحدان منطقه‌ای آمریکا را نیز در بر گیرد. آن‌ها ضد ایران هستند و احتمالاً از نابودی برنامه هسته‌ای و کشته شدن بسیاری از فرماندهان ارشد نظامی ایران خشنودند، اما آن‌ها باید در کنار ایران به زندگی ادامه دهند و به همین دلیل خواهان ثبات هستند. مشارکت دادن آن‌ها، هر توافقی را قوی‌تر خواهد کرد.

اگر ایران ضعیف به نظر برسد، همانطور که اکنون هست، برای سیاست‌گذاران آمریکایی وسوسه‌انگیز خواهد بود که اهداف خود را گسترش دهند تا تمام اشکال رفتارهای ناپسند ایران، از جمله حقوق بشر و حمایت از گروه‌های نیابتی را شامل شود. چالش برای ایالات متحده این خواهد بود که میان فرصت‌طلبی و احتیاط، خطی را رعایت کند و به این نکته اذعان داشته باشد که هر چه اهداف جاه‌طلبانه‌تر باشند، ایالات متحده به نیروی نظامی و منابع بیشتری برای تضمین موفقیت جنگ نیاز خواهد داشت.