کارلوس باریا / رویترز / بلومبرگ / گتی
کارلوس باریا / رویترز / بلومبرگ / گتی

حرکت درست، تیم اشتباه

حملات ایالات متحده به ایران ممکن است ضروری بوده باشد، اما شیوه عملکرد ترامپ باید زنگ خطر را در مورد آنچه در پیش است، به صدا درآورد.

حاکمان ایران رژیم خود را بر روی "همیشه ترامپ عقب‌نشینی می‌کند" شرط بستند. آن‌ها دیپلماسی را نپذیرفتند. آن‌ها جنگ را تجربه کردند. آن‌ها سرنوشت خود را انتخاب کردند. آن‌ها سزاوار هر آنچه که برایشان اتفاق افتاده است هستند. فقط سرسخت‌ترین دشمنان آمریکا، برای تصمیم‌گیری‌های خودتخریب‌گرانه یک رژیم بی‌رحم، دلسوزی خواهند کرد.

حمله به ایران در این زمان و تحت این شرایط، تصمیم درستی از سوی دولتی و رئیسی بود که معمولاً تصمیمات اشتباه می‌گیرد. رئیس‌جمهور آمریکا که به دموکراسی در داخل کشورش اعتقادی ندارد، ضربه‌ای قاطع در دفاع از دموکراسی‌ای تهدید شده در خارج از کشور وارد کرده است. اگر اقدام یک شبه بتواند به موفقیت‌آمیز به جنگ ترامپ با ایران پایان دهد و برنامه هسته‌ای ایران را برای همیشه متوقف سازد، ترامپ به صورت گذشته‌نگر، شایسته رژه تولدی خواهد بود که در ۱۴ ژوئن برای خود برگزار کرد. در غیر این صورت، این جنگ یکجانبه تحت ریاست‌جمهوری با جاه‌طلبی‌های دیکتاتورمآبانه ممکن است ایالات متحده را به سمت مکان‌های تاریک و سرکوبگر سوق دهد.

ترامپ کار درست را انجام داد، اما این کار درست را به بدترین شکل ممکن انجام داد: بدون کنگره، بدون رهبری توانمند برای دفاع از ایالات متحده در برابر تروریسم، و در حالی که در داخل کشور با نیمی از ملت درگیر جنگ فرهنگی بود. ترامپ نیروهای زمینی آمریکا را برای جنگ با ایران اعزام نکرده، اما نیروهای آمریکایی را برای یک اشغال نظامی ناخواسته کالیفرنیا مستقر کرده است.

ایران این جنگ را آغاز کرد. در آگوست ۲۰۰۲، مخالفان شجاع ایرانی یک کارخانه غنی‌سازی هسته‌ای ایران در نطنز را به جهانیان فاش کردند. ناگهان، تمام آن شعارهای فریادزده شده درباره نابودی اسرائیل از قلمرو سروصدا و شعار به قلمرو نیت و برنامه منتقل شد. طی ۲۳ سال بعد، ایران ثروت و دانش بسیار زیادی را در پیشبرد پروژه خود برای نابودی دولت اسرائیل سرمایایه‌گذاری کرد. ایران با استقرار موشک‌ها و حمایت از گروه‌های تروریستی، اسرائیل را از حمله به پروژه هسته‌ای خود بازداشت.

پس از حملات تروریستی ۷ اکتبر به اسرائیل، ایران به تدریج توان بازدارندگی خود را از دست داد. اسرائیل حماس و حزب‌الله را از نظر نظامی شکست داد و رژیم هم‌پیمان ایران در سوریه فروپاشید. اما ایران استراتژی خود را تغییر نداد. این ایران بود که جنگ هوایی مستقیم میان کشورها را با اسرائیل آغاز کرد. پس از حمله اسرائیل به یک پایگاه ایرانی در سوریه در آوریل ۲۰۲۴، ایران ۳۰۰ موشک بالستیک به اسرائیل شلیک کرد، هشداری از آنچه پس از تکمیل برنامه هسته‌ای ایران می‌توان انتظار داشت. اگر جنگی که توسط حاکمان ایران آغاز شد، فقط شکست و تحقیر برای کشورشان به همراه داشته، این بدان معنا نیست که آن حاکمان قربانی تجاوز کسی دیگر هستند. یک متجاوز شکست‌خورده همچنان متجاوز است.

اکنون آمریکایی‌ها با پیامدهای مداخله ترامپ برای خنثی کردن تجاوز ایران مواجه هستند.

برخی از این پیامدها ممکن است خوشایند باشند.

حمله به ایران شاید اولین باری باشد که رئیس‌جمهور ترامپ کاری را انجام داده که ولادیمیر پوتین نمی‌خواست او انجام دهد. این یکی از دلایلی است که من شخصاً در مورد اقدام قوی او علیه ایران تردید داشتم. شاید ترامپ اکنون بتواند نافرمانی از پوتین را به عادت تبدیل کند—و سرانجام کمک و حمایتی را که دموکراسی درگیر اوکراین برای پیروزی در جنگ دفاع از خود در برابر تجاوز روسیه نیاز دارد، فراهم کند.

حمله به ایران با مخالفت جناح مرتجع در دولت ترامپ – و در رسانه‌های حامی ترامپ – که از دشمنان آمریکا در برابر متحدان آمریکا حمایت می‌کنند، مواجه شد. اشتباه است که این جناح را "ضد جنگ" بنامیم. آن‌ها خواهان جنگ علیه مکزیک هستند. آن‌ها ایالات متحده را با پرواز پهپادها بر فراز خاک مکزیک بدون اجازه مکزیک، به اولین گام‌ها در این جنگ سوق داده‌اند. این جناح نه با آنچه رد می‌کند، بلکه با آنچه تحسین می‌کند (بیش از همه روسیه پوتین) و با کسانی که آن‌ها را مقصر مشکلات آمریکا می‌دانند (کسانی که آن‌ها را به euphemism "جهانی‌گرایان" محکوم می‌کنند) تعریف می‌شود. این جناح مرتجع این دور از تصمیم‌گیری را باخت. شاید اکنون دورهای بیشتری را نیز ببازد.

اما اگر برخی از پیامدهای داخلی این حمله خوشایند باشند، برخی دیگر بسیار خطرناک‌اند.

رؤسای جمهور تا حدی قدرت یکجانبه جنگ‌افروزی دارند. باراک اوباما در سال ۲۰۱۱ از کنگره نخواست که کمپین هوایی او در لیبی را تأیید کند. حدود دقیق آن قدرت مبهم است و توسط سیاست تعیین می‌شود، نه قانون. اما حمله ترامپ به ایران، این خط را فراتر از آن چیزی که از پایان جنگ ویتنام تاکنون بوده، پیش برده است – و اگر انتقام ایران موجبات حملات بیشتر آمریکا را پس از موج اول فراهم کند، این پیشروی رادیکال‌تر نیز خواهد شد.

ترامپ از قدرت رئیس‌جمهور برای اعمال تعرفه‌های اضطراری سوءاستفاده کرده و سیستمی دائمی برای جمع‌آوری درآمد بدون مصوبه کنگره ایجاد کرده است. او ادعا می‌کند که می‌تواند حقوق دادرسی در پرونده‌های مهاجرت را نادیده بگیرد. او از دستورات قضایی برای بازگرداندن افرادی که به اشتباه به زندانی خارجی که با پول مالیات‌دهندگان آمریکایی اداره می‌شود، فرستاده شده‌اند، سرپیچی کرده است. او در حال نادیده گرفتن قوانین اخلاق و تضاد منافع برای ثروتمند کردن خود و خانواده‌اش در مقیاسی پسا-شوروی است – بخش عمده‌ای از این پول از منابع خارجی نامعلوم می‌آید. او سازمان‌های خبری را به دلیل پوششی که دوست نداشته است، با سوءاستفاده از اختیارات نظارتی بر شرکت‌های مادر آن‌ها، ارعاب و مجازات کرده است. او واحدهای نظامی را برای پلیس‌گری در کالیفرنیا، علی‌رغم مخالفت مقامات منتخب آن ایالت، مستقر کرده است.

این رئیس‌جمهوری است که در زمان صلح، قدرتی خودسرانه را می‌خواهد و اعمال می‌کند که هیچ رئیس‌جمهور آمریکایی دیگری هرگز انجام نداده است. و اکنون زمان جنگ است.

آمریکایی‌ها غریزه درست و مناسبی برای گرد آمدن حول رؤسای جمهور خود در زمان جنگ دارند. اما در گذشته، این گرد آمدن با غرایز برابر رؤسای جمهور برای فراتر رفتن از حزب و جناح، زمانی که کل ملت باید دفاع شود، همراه بوده است. تصمیم ترامپ برای اطلاع‌رسانی به رهبران جمهوری‌خواه کنگره قبل از حمله به ایران، اما نه همتایان دموکرات آن‌ها، فقط یک بی‌احترامی کوچک نبود – بلکه روش‌های رهبری تفرقه‌افکنانه و اقتدارگرایانه او را تأیید کرد و هشدار از بدتر شدن اوضاع در آینده را داد.

این که پت هگسث پنتاگون را رهبری می‌کند، یا اینکه کاش پاتل، دن بونگینو و کریستی نوئم مسئول حفاظت از آمریکایی‌ها در برابر تروریسم تلافی‌جویانه ایران هستند، یا اینکه تالسی گابارد هماهنگ‌کننده اطلاعات ملی است، یا اینکه جی.دی. ونس، دشمن اوکراین، در آستانه به ارث بردن همه چیز است، الهام‌بخش اعتماد نیست.

ترامپ قدرت ملی را اعمال می‌کند، اما نمی‌تواند و نخواهد توانست به عنوان یک رهبر ملی عمل کند. او خود را – و همیشه – رهبر یک بخش از ملت در برابر بقیه می‌بیند: به قول همکار سابقم در آتلانتیک، ران براونستاین، رهبر جنگی آمریکای "قرمز" در جنگ فرهنگی خود علیه آمریکای "آبی". اکنون این رئیس‌جمهورِ نیمی از آمریکا، تمام آمریکا را به یک درگیری نظامی جهانی هدایت کرده است. با کمی شانس، این درگیری قاطع و کوتاه خواهد بود. امیدواریم چنین باشد.