تونی شوارتز، نویسنده پنهان می‌گوید: «من به یک خوک رژ لب زدم.» او «احساس پشیمانی عمیقی» دارد.
تونی شوارتز، نویسنده پنهان می‌گوید: «من به یک خوک رژ لب زدم.» او «احساس پشیمانی عمیقی» دارد.

نویسنده پنهان دونالد ترامپ همه چیز را می‌گوید

«هنر معامله» باعث شد آمریکا ترامپ را فردی جذاب با نبوغی بی‌بدیل در تجارت ببیند. تونی شوارتز در خلق این افسانه کمک کرد—و پشیمان است.

ژوئن گذشته، با غروب آفتاب در بیرون خانه وسیع تونی شوارتز، در یک جاده فرعی پر درخت در ریوردیل، نیویورک، او لپ‌تاپ خود را بیرون آورد و از اخبار مهم روز مطلع شد: دونالد جی. ترامپ نامزدی خود را برای ریاست‌جمهوری اعلام کرده بود. شوارتز در حالی که ویدئوی سخنرانی را تماشا می‌کرد، احساس کرد شخصاً درگیر این ماجرا شده است.

ترامپ، در مقابل جمعیتی که در لابی برج ترامپ، در خیابان پنجم، جمع شده بودند، صلاحیت‌های خود را بیان کرد و گفت: «ما به رهبری نیاز داریم که «هنر معامله» را نوشته باشد.» شوارتز با خود فکر کرد، اگر چنین بود، پس خودش، و نه ترامپ، باید کاندید می‌شد. شوارتز فوراً یک توییت نوشت: «بسیار سپاسگزارم دونالد ترامپ که پیشنهاد دادی بر اساس این واقعیت که من «هنر معامله» را نوشتم، برای ریاست‌جمهوری نامزد شوم.»

شوارتز خاطرات موفق ترامپ در سال 1987 را به صورت پنهانی نوشته بود، و نام مشترک او روی جلد کتاب، نیمی از پانصدهزار دلار پیش‌پرداخت کتاب، و نیمی از حق‌الامتیازها به او تعلق گرفته بود. این کتاب موفقیت فوق‌العاده‌ای کسب کرد و چهل و هشت هفته در لیست پرفروش‌های نیویورک تایمز باقی ماند که سیزده هفته آن در جایگاه اول بود. بیش از یک میلیون نسخه از آن خریداری شده و چندین میلیون دلار حق‌الامتیاز به همراه داشته است. این کتاب شهرت ترامپ را بسیار فراتر از شهر نیویورک گسترش داد و او را به نمادی از یک سرمایه‌دار موفق تبدیل کرد. ادوارد کاسنر، سردبیر و ناشر سابق نیویورک (جایی که شوارتز در آن زمان به عنوان نویسنده کار می‌کرد)، می‌گوید: «تونی ترامپ را خلق کرد. او دکتر فرانکنشتاین است.»

از اواخر سال 1985، شوارتز هجده ماه را با ترامپ گذراند—در دفتر او اردو زد، با هلیکوپترش سفر کرد، در جلساتش حاضر شد و آخر هفته‌ها را با او در آپارتمانش در منهتن و ملکش در فلوریدا سپری کرد. در آن دوره، شوارتز احساس می‌کرد که او را بهتر از تقریباً هر کس دیگری بیرون از خانواده ترامپ شناخته است. با این حال، تا زمانی که شوارتز آن توییت را منتشر نکرد، دهه‌ها بود که علناً درباره ترامپ صحبت نکرده بود. جاه‌طلبی او هرگز نویسنده پنهان بودن نبود، و او خوشحال بود که به راه خود ادامه دهد. اما، وقتی تکرار سخنرانی چهل و پنج دقیقه‌ای نامزد جدید را تماشا کرد، متوجه چیز عجیبی شد: طی دهه‌ها، به نظر می‌رسید ترامپ خودش را متقاعد کرده بود که او واقعاً کتاب را نوشته است. شوارتز به یاد می‌آورد که فکر کرد: «اگر او در روز اول می‌توانست درباره این موضوع دروغ بگوید—در حالی که به راحتی قابل رد بود—احتمالاً درباره هر چیزی دروغ خواهد گفت.»

به نظر بعید می‌رسید که کمپین ترامپ موفق شود، بنابراین شوارتز به خود گفت که نباید زیاد نگران باشد. اما، در حالی که ترامپ مهاجران مکزیکی را «متجاوز» می‌خواند، نزدیک به پایان سخنرانی، شوارتز احساس اضطراب کرد. او صدها ساعت را به مشاهده مستقیم ترامپ گذرانده بود، و احساس می‌کرد درکی عمیق و غیرعادی از نقاط قوت فریبنده و نقاط ضعف نامناسب ترامپ دارد. با این حال، بسیاری از آمریکایی‌ها ترامپ را کارآفرینی دلپذیر و پررو با نبوغی بی‌بدیل در تجارت می‌دیدند—تصویری افسانه‌ای که شوارتز در خلق آن کمک کرده بود. ترامپ در کتاب می‌گوید: «اعتماد به غرایزتان سودمند است»، و اضافه می‌کند که او پس از خرید هتلی که حتی وارد آن نشده بود، صدها میلیون دلار کسب کرده است.

در ماه‌های بعدی، در حالی که ترامپ پیش‌بینی‌ها را با تثبیت خود به عنوان پیشتاز نامزدی جمهوری‌خواهان نادیده گرفت، تمایل شوارتز برای روشن کردن حقیقت بیشتر شد. او مدت‌ها بود که روزنامه‌نگاری را رها کرده بود تا پروژه انرژی (Energy Project) را راه‌اندازی کند، یک شرکت مشاوره که وعده می‌دهد بهره‌وری کارکنان را با کمک به آن‌ها در افزایش روحیه «فیزیکی، عاطفی، ذهنی و روانی» بهبود بخشد. این یک شرکت موفق بود، با مشتریانی مانند فیس‌بوک، و همکاران شوارتز او را تشویق می‌کردند که از درگیری‌های سیاسی دوری کند. اما چشم‌انداز ریاست‌جمهوری ترامپ او را به وحشت انداخته بود. این به خاطر ایدئولوژی ترامپ نبود—شوارتز شک داشت که او اصلاً ایدئولوژی داشته باشد. مشکل شخصیت ترامپ بود که او آن را به صورت پاتولوژیک تکانشی و خودمحور می‌دانست.

شوارتز به فکر انتشار مقاله‌ای افتاد که در آن نگرانی‌هایش را درباره ترامپ شرح دهد، اما تردید کرد، زیرا می‌دانست از آنجا که از کتاب «هنر معامله» که ترامپ را ستایش می‌کرد، پول درآورده بود، اعتبار و انگیزه‌هایش مشکوک به نظر می‌رسید. با این حال، تماشای کمپین آزاردهنده بود. شوارتز تصمیم گرفت که اگر سکوت کند و ترامپ انتخاب شود، هرگز خود را نخواهد بخشید. در ژوئن، او موافقت کرد که سکوتش را بشکند و اولین مصاحبه صریح خود را درباره ترامپی که هنگام ایفای نقش دستیارش، شناخت، انجام دهد.

او گفت: «من به یک خوک رژ لب زدم. من احساس پشیمانی عمیقی دارم که در ارائه ترامپ به گونه‌ای که توجه بیشتری را به او جلب کرد و او را جذاب‌تر از آنچه هست، سهیم بودم.» او ادامه داد: «من واقعاً معتقدم که اگر ترامپ پیروز شود و کدهای هسته‌ای را به دست آورد، احتمال بسیار زیادی وجود دارد که به پایان تمدن منجر شود.»

شوارتز گفت، اگر او امروز «هنر معامله» را می‌نوشت، کتابی بسیار متفاوت با عنوانی بسیار متفاوت می‌بود. وقتی از او پرسیده شد چه عنوانی برای آن انتخاب می‌کرد، پاسخ داد: «جامعه‌ستیز.»

ایده نوشتن زندگی‌نامه توسط ترامپ نه از ترامپ و نه از شوارتز سرچشمه نگرفت. این ایده با سی نیوهاوس، غول رسانه که شرکتش، اَدوَنس پابلیکیشنز (Advance Publications)، در آن زمان مالک رندوم هاوس (Random House) بود و همچنان مالک کُنده ناست (Condé Nast)، شرکت مادر این مجله است، آغاز شد. پیتر اوزنوس، که ویراستار کتاب بود، به یاد می‌آورد: «این ایده قطعاً و تقریباً به طور منحصر به فردی ایده سی نیوهاوس بود.» GQ، که کُنده ناست نیز مالک آن است، یک داستان جلد درباره ترامپ منتشر کرده بود، و نیوهاوس متوجه شد که فروش روزنامه فروشی‌ها به طور غیرمعمولی قوی بوده است.

نیوهاوس درباره این پروژه با ترامپ تماس گرفت، سپس برای بحث در مورد آن به ملاقات او رفت. رندوم هاوس پیگیری را با یک سری جلسات ادامه داد. در یک مرحله، هوارد کامینسکی، که آن زمان رندوم هاوس را اداره می‌کرد، یک رمان قطور روسی را در یک جلد ساختگی پیچید که عکسی از ترامپ را به شکل یک قهرمان فاتح نشان می‌داد؛ در بالای آن نام ترامپ، با حروف بزرگ طلایی نوشته شده بود. کامینسکی به یاد می‌آورد که ترامپ از این نمونه اولیه خوشحال شد، اما یک پیشنهاد داشت: «لطفاً نام من را بسیار بزرگ‌تر کنید.» پس از تضمین پیش‌پرداخت نیم میلیون دلاری، ترامپ قراردادی را امضا کرد.

حدوداً در همین زمان، شوارتز، که یکی از برجسته‌ترین نویسندگان جوان مجلات در آن روزها بود، به دفتر ترامپ در برج ترامپ سر زد. شوارتز قبلاً درباره ترامپ نوشته بود. در سال 1985، او مقاله‌ای در مجله نیویورک به نام «داستانی متفاوت از دونالد ترامپ» منتشر کرده بود، که او را نه به عنوان یک غول درخشان، بلکه به عنوان یک قلدر دست و پا چلفتی به تصویر می‌کشید که بی‌نتیجه سعی کرده بود مستأجران با اجاره کنترل‌شده و اجاره ثابت را از ساختمانی که در سنترال پارک ساوث خریده بود، بیرون کند. تلاش‌های ترامپ—که شامل برنامه‌ای برای اسکان بی‌خانمان‌ها در ساختمان برای آزار و اذیت مستأجران بود—به چیزی تبدیل شد که شوارتز آن را «فارسی از شکست، یک مضحکه از دست و پا زدن و ناشی‌گری» توصیف کرد. پرتره جلد همراه، ترامپ را نامرتب، با ظاهری ناخوشایند، و خیس عرق به تصویر کشیده بود. با این حال، به شگفتی شوارتز، ترامپ عاشق آن مقاله شد. او جلد را بر روی دیواری در دفترش آویخت و یادداشتی ستایش‌آمیز با سربرگ شخصی طلاکوب خود برای شوارتز فرستاد. ترامپ در این یادداشت که شوارتز آن را نگه داشته است، با هیجان نوشت: «به نظر می‌رسد همه آن را خوانده‌اند.»

شوارتز به من گفت: «من شوکه شدم. ترامپ با هیچ مدلی از انسانی که تا به حال دیده بودم مطابقت نداشت. او به شهرت وسواس داشت، و برایش مهم نبود شما چه می‌نویسید.» او ادامه داد: «ترامپ فقط دو موضع می‌گیرد. یا شما یک بازنده رذل، دروغگو، و از این قبیل هستید، یا شما بهترین هستید. من بهترین شدم. او می‌خواست یک فرد سرسخت به نظر برسد، و عاشق حضور در روی جلد بود.» شوارتز در پاسخ به او نوشت: «از میان تمام افرادی که در طول سال‌ها درباره‌شان نوشته‌ام، شما مطمئناً بهترین روحیه را دارید.»

و بدین ترتیب شوارتز برای کار بیشتر بازگشت، این بار برای انجام مصاحبه‌ای برای مجله پلی‌بوی (Playboy). اما ترامپ با ناراحتی مدام جملات مرموز و تک‌کلمه‌ای می‌گفت. شوارتز گفت: «او به طرز مرموزی به سؤالاتم پاسخ نمی‌داد.» او گفت پس از بیست دقیقه، ترامپ توضیح داد که نمی‌خواهد چیز جدیدی درباره خودش فاش کند—او تازه یک قرارداد کتاب پردرآمد امضا کرده بود و باید بهترین مطالبش را ذخیره می‌کرد.

شوارتز پرسید: «چه نوع کتابی؟»

ترامپ پاسخ داد: «زندگینامه من.»

شوارتز با شوخی گفت: «شما فقط سی و هشت سال دارید—هنوز یکی ندارید!»

ترامپ گفت: «بله، می‌دانم.»

شوارتز به یاد می‌آورد که به او گفت: «اگر من جای شما بودم، کتابی به نام «هنر معامله» می‌نوشتم. این چیزی است که مردم به آن علاقه خواهند داشت.»

ترامپ موافقت کرد: «حق با شماست. شما می‌خواهید آن را بنویسید؟»

شوارتز چندین هفته در مورد آن فکر کرد. او می‌دانست که در حال انجام یک معامله فاوستی است. او که تمام عمر یک لیبرال بود، به سختی تحسین‌کننده پیگیری بی‌رحمانه و یک‌جانبه ترامپ برای سود بود. او به من گفت: «این یکی از چندین باری در زندگی من بود که بین شیطان و جنبه والاتر وجودم دچار دودلی بودم.» او در خانواده‌ای بورژوا و روشنفکر در منهتن بزرگ شده بود و به مدارس خصوصی نخبه‌پرور رفته بود، اما به اندازه برخی از همکلاسی‌هایش ثروتمند نبود—و برخلاف بسیاری از آن‌ها، او هیچ سرمایه ارثی نداشت. او گفت: «من در رفاه بزرگ شدم، اما والدینم روشن کردند: «شما باید روی پای خودتان بایستید.»» حدود زمانی که ترامپ پیشنهادش را مطرح کرد، همسر شوارتز، دبورا پاینز، برای دومین دخترشان باردار شد، و او نگران بود که خانواده در آپارتمان منهتنی‌شان که وام مسکنش از قبل هم بالا بود، جا نشوند. شوارتز گفت: «من بیش از حد نگران پول بودم. فکر می‌کردم پول مرا ایمن و مطمئن نگه می‌دارد—یا این توجیه من بود.» در عین حال، او می‌دانست که اگر پول ترامپ را بپذیرد و صدای ترامپ را تقلید کند، حرفه روزنامه‌نگاری‌اش به شدت آسیب خواهد دید. قهرمانان او نویسندگان ادبی غیرداستانی مانند تام وولف، جان مک‌فی و دیوید هالبرشتام بودند. نویسنده پنهان بودن کاری بی‌ارزش بود. با این حال، در نهایت، شوارتز قیمتی داشت. او به ترامپ گفت که اگر نیمی از پیش‌پرداخت و نیمی از حق‌الامتیاز کتاب را به او بدهد، این کار را خواهد پذیرفت.

چنین شرایطی برای یک نویسنده پنهان به طور غیرمعمولی سخاوتمندانه است. ترامپ، با وجود داشتن شهرتی به عنوان یک مذاکره‌کننده سرسخت، بلافاصله موافقت کرد. شوارتز به یاد می‌آورد: «این یک سود بادآورده عظیم بود. اما من می‌دانستم که دارم خودم را می‌فروشم. به معنای واقعی کلمه، این اصطلاح برای توصیف کاری که من کردم ابداع شد.» طولی نکشید که مجله اسپای (Spy) او را «تونی شوارتز، روزنامه‌نگار سابق» نامید.

شوارتز فکر می‌کرد که «هنر معامله» پروژه‌ای آسان خواهد بود. ساختار کتاب ساده می‌بود: او حدود نیم دوجین از بزرگترین معاملات املاک ترامپ را شرح می‌داد، چند نصیحت کلی درباره چگونگی موفقیت در تجارت ارائه می‌کرد، و داستان زندگی ترامپ را کامل می‌کرد. برای تحقیق، او قصد داشت تا با ترامپ در یک سری صبح‌های شنبه مصاحبه کند. اما جلسه اول طبق برنامه پیش نرفت. پس از اینکه ترامپ آپارتمان مرمر و طلاکوب خود در بالای برج ترامپ را به او نشان داد—که به نظر شوارتز، دست‌نخورده به نظر می‌رسید، مانند لابی یک هتل—آنها شروع به صحبت کردند. اما گفتگو به زودی با چیزی که شوارتز آن را یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ترامپ می‌داند، دچار مشکل شد: «او هیچ دامنه توجهی ندارد.»

شوارتز به یاد می‌آورد که در آن روزها، ترامپ عموماً با خبرنگاران خوش‌برخورد بود و نقل قول‌های کوتاه و بامزه و متکبرانه را در صورت درخواست ارائه می‌داد. ترامپ در مصاحبه با نیویورک با او صمیمی بود، اما این کار نیاز به زمان زیاد یا تأمل عمیق نداشت. اما برای کتاب، ترامپ باید خاطرات پایدار و متفکرانه‌ای را ارائه می‌داد. او از ترامپ خواست دوران کودکی‌اش را با جزئیات توصیف کند. ترامپ پس از چند دقیقه نشستن با کت و شلوار و کراواتش، بی‌تاب و تحریک‌پذیر شد. شوارتز به یاد می‌آورد که او بی‌قرار به نظر می‌رسید، «مانند یک کودک مهدکودکی که نمی‌تواند در کلاس درس آرام بنشیند.» حتی وقتی شوارتز او را تحت فشار قرار داد، ترامپ به نظر می‌رسید تقریباً هیچ چیز از دوران جوانی‌اش به خاطر نمی‌آورد و مشخص کرد که خسته شده است. ترامپ بسیار سریع‌تر از آنچه شوارتز انتظار داشت، جلسه را به پایان رساند.

هفته به هفته، این الگو تکرار می‌شد. شوارتز سعی کرد جلسات را به فواصل زمانی کوچک‌تر محدود کند، اما مشارکت‌های ترامپ به طرز عجیبی کوتاه و سطحی باقی ماند.

شوارتز به من گفت: «هزاران بار درباره ترامپ نوشته شده است، اما این جنبه اساسی از وجود او به نظر نمی‌رسد به طور کامل درک شده باشد. این موضوع در بسیاری از نوشته‌های مردم به طور ضمنی وجود دارد، اما هرگز به صراحت بیان نشده است—یا حداقل من آن را ندیده‌ام. و آن این است که او را نمی‌توان بر روی هیچ موضوعی، غیر از خودبزرگ‌نمایی‌اش، بیش از چند دقیقه متمرکز نگه داشت، و حتی آن هم…» شوارتز در حالی که سرش را با تعجب تکان می‌داد، ادامه نداد. او ناتوانی ترامپ در تمرکز را برای یک نامزد ریاست‌جمهوری نگران‌کننده می‌داند. او گفت: «اگر قرار بود در اتاق وضعیت (Situation Room) درباره یک بحران به او گزارش داده شود، تصور اینکه بتواند برای مدت طولانی توجه کند، غیرممکن است.»

در یک مصاحبه تلفنی اخیر، ترامپ به من گفت که برعکس، او مهارتی را دارد که در یک بحران از همه مهم‌تر است: توانایی ایجاد مصالحه. او توضیح داد که دلیل تبلیغ «هنر معامله» در اعلامیه‌اش این بود که معتقد است رؤسای جمهور اخیر فاقد سرسختی و ظرافت او بوده‌اند: «به کسری تجاری با چین نگاه کنید. به توافق ایران نگاه کنید. من با انجام معاملات ثروتمند شده‌ام. من این کار را می‌کنم. این کار را خوب انجام می‌دهم. این کاری است که من انجام می‌دهم.»

اما شوارتز معتقد است که دامنه توجه کوتاه ترامپ او را با «سطحی تکان‌دهنده از دانش سطحی و جهل آشکار» رها کرده است. او گفت: «به همین دلیل است که او تلویزیون را به عنوان اولین منبع خبری خود ترجیح می‌دهد—اطلاعات به صورت گزاره‌های قابل هضم و آسان ارائه می‌شوند.» او افزود: «من به طور جدی شک دارم که ترامپ در طول زندگی بزرگسالی‌اش هرگز یک کتاب را از اول تا آخر خوانده باشد.» شوارتز گفت که در طول هجده ماهی که ترامپ را زیر نظر داشت، هرگز کتابی را روی میز ترامپ، یا در جای دیگری در دفترش، یا در آپارتمانش ندید.

سایر روزنامه‌نگاران نیز متوجه عدم علاقه ظاهری ترامپ به مطالعه شده‌اند. در ماه مه، مگان کلی، از فاکس نیوز، از او خواست کتاب مورد علاقه‌اش را، به جز انجیل یا «هنر معامله»، نام ببرد. ترامپ رمان «همه آرام در جبهه غرب» محصول سال 1929 را انتخاب کرد. کلی که به وضوح شک داشت سال‌ها از زمانی که ترامپ آن را خوانده بود می‌گذرد، از او خواست درباره آخرین کتابی که خوانده است صحبت کند. ترامپ گفت: «من قسمت‌هایی را می‌خوانم، بخش‌هایی را می‌خوانم، فصل‌ها را می‌خوانم—وقت ندارم.» همانطور که نیو ریپابلیک اخیراً اشاره کرد، این نگرش توسط بیشتر رؤسای جمهور آمریکا، از جمله باراک اوباما، که عادت به مصرف کتاب‌های روز دارد، و جورج دبلیو. بوش، که طبق گزارش‌ها در یک مسابقه کتاب‌خوانی شدید با مشاور سیاسی خود، کارل روو، شرکت می‌کرد، مشترک نیست.

ایوانا، همسر اول ترامپ، به طور مشهوری ادعا کرد که ترامپ یک نسخه از سخنرانی‌های جمع‌آوری‌شده آدولف هیتلر، «نظم جدید من» (My New Order)، را در کابینتی کنار تختش نگه می‌داشت. در سال 1990، مارتین دیویس، دوست ترامپ، که آن زمان مدیر اجرایی پارامونت بود، با گفتن اینکه او این کتاب را به ترامپ داده است، به این داستان اعتبار بخشید. دیویس به او گفت: «فکر کردم برایش جالب خواهد بود.» با این حال، وقتی برنر از ترامپ در مورد آن پرسید، او به اشتباه این مجلد را اثری متفاوت از هیتلر: «نبرد من» (Mein Kampf) معرفی کرد. ظاهراً او حتی عنوان کتاب را نخوانده بود. ترامپ به برنر گفت: «اگر من این سخنرانی‌ها را داشته باشم، و نمی‌گویم که دارم، هرگز آن‌ها را نخواهم خواند.»

شوارتز که ناامید شده بود، استراتژی‌ای برای ترغیب ترامپ به ارائه مطالب بیشتر ابداع کرد. او برنامه‌ریزی کرد تا آخر هفته را با ترامپ در مار-آ-لاگو، عمارتش در پالم بیچ، بگذراند، جایی که حواس‌پرتی کمتری وجود داشت. در حالی که آنها در باغ گفتگو می‌کردند، ایوانا با سردی از کنارشان رد شد، به وضوح از اینکه شوارتز برای وقت آزاد محدود همسرش رقابت می‌کرد، ناراحت بود. ترامپ دوباره بی‌تاب شد. شوارتز به یاد می‌آورد، خیلی قبل از ناهار شنبه، ترامپ «اساساً یک حمله عصبی را تجربه کرد.» او برخاست و اعلام کرد که دیگر نمی‌تواند هیچ سؤالی را تحمل کند.

شوارتز به اتاقش رفت، با نماینده ادبی‌اش، کتی رابینز، تماس گرفت و به او گفت که نمی‌تواند کتاب را بنویسد. (رابینز این موضوع را تأیید می‌کند.) با این حال، شوارتز در حالی که به سمت نیویورک بازمی‌گشت، برنامه‌ای دیگر در سر داشت. او پیشنهاد می‌کرد با دنبال کردن ترامپ در محل کار و مهم‌تر از آن، با گوش دادن به مکالمات تلفنی او در دفترش، زندگی ترامپ را زیر نظر بگیرد. به این ترتیب، نیازی به دریافت بازتاب‌های طولانی از ترامپ نبود. وقتی شوارتز این ایده را به ترامپ ارائه داد، او آن را دوست داشت. تقریباً هر روز از آن به بعد، شوارتز در حدود هشت فوت از او در دفتر برج ترامپ می‌نشست و از طریق یک خط فرعی تلفن ترامپ به مکالماتش گوش می‌داد. شوارتز می‌گوید هیچ یک از بانکداران، وکلا، دلالان و خبرنگارانی که با ترامپ تماس می‌گرفتند، متوجه نمی‌شدند که تحت نظارت هستند. تماس‌ها معمولاً زیاد طول نمی‌کشید، و دستیار ترامپ به جابجایی مکالمات کمک می‌کرد. در حالی که او با کسی صحبت می‌کرد، دستیارش اغلب با یک یادداشت Post-it وارد می‌شد و او را از تماس‌گیرنده بعدی که در انتظار بود، مطلع می‌کرد.

شوارتز به یاد می‌آورد: «او مردم را بازی می‌داد.» در تماس تلفنی با شرکای تجاری، ترامپ چاپلوسی می‌کرد، قلدری می‌کرد و گاهی عصبانی می‌شد، اما همیشه به شیوه‌ای حساب‌شده. شوارتز می‌گوید، قبل از پایان بحث، ترامپ «اخبار آخرین موفقیت خود را به اشتراک می‌گذاشت.» به جای خداحافظی در پایان مکالمه، ترامپ معمولاً با گفتن «شما بهترین هستید!» خداحافظی می‌کرد. حتی یک تماس هم نبود که ترامپ آن را برای شنیدن شوارتز خیلی خصوصی بداند. شوارتز به یاد می‌آورد: «او عاشق توجه بود. اگر می‌توانست سیصد هزار نفر را در حال گوش دادن داشته باشد، حتی خوشحال‌تر می‌شد.»

امسال، شوارتز شنیده است که برخی استدلال می‌کنند باید نسخه‌ای متفکرانه‌تر و ظریف‌تر از دونالد ترامپ وجود داشته باشد که او برای بعد از کمپین نگه داشته است. شوارتز تأکید می‌کند: «این‌طور نیست. ترامپ خصوصی وجود ندارد.» این مسئله به گذشته‌نگری مربوط نیست. شوارتز در طول کار بر روی «هنر معامله»، یادداشتی روزانه نگه می‌داشت که در آن شگفتی خود را از شخصیت ترامپ ابراز می‌کرد، و می‌نوشت که ترامپ کاملاً تحت تأثیر نیاز به توجه عمومی است. او در 21 اکتبر 1986 مشاهده کرد: «او فقط در حال «کوبیدن، کوبیدن، کوبیدن» است—به دنبال شناسایی از بیرون، بزرگ‌تر، بیشتر، یک سری چیزهایی که به هیچ جایی نمی‌رسند.» اما، همانطور که چند روز بعد در یادداشت روزانه خود اشاره کرد: «کتاب اگر ترامپ شخصیتی همدلانه—حتی به طرز عجیبی همدلانه—داشته باشد، بسیار موفق‌تر خواهد بود تا اینکه فقط نفرت‌انگیز یا بدتر از آن، یک قلدر تک‌بعدی باشد.»

شنود کردن مشکل مصاحبه را حل کرد، اما مشکل جدیدی را به وجود آورد. پس از شنیدن بحث‌های ترامپ در مورد کسب و کار از طریق تلفن، شوارتز سؤالات کوتاهی برای پیگیری از او پرسید. سپس سعی کرد با تماس با افراد دیگر درگیر در معاملات، مطالبی را که از ترامپ گرفته بود گسترش دهد. اما روایت‌های آنها اغلب مستقیماً با روایت ترامپ در تضاد بود. شوارتز گفت: «دروغ گفتن برای او طبع دوم است. بیش از هر کس دیگری که تا به حال دیده‌ام، ترامپ توانایی این را دارد که خودش را متقاعد کند که هر آنچه در هر لحظه می‌گوید، درست است، یا تقریباً درست است، یا حداقل باید درست باشد.» شوارتز گفت، اغلب دروغ‌هایی که ترامپ به او می‌گفت، در مورد پول بود—«چقدر برای چیزی پرداخت کرده بود، یا یک ساختمانی که متعلق به او بود چقدر ارزش داشت، یا یکی از کازینوهای او چقدر درآمد داشت در حالی که در واقع در آستانه ورشکستگی بود.» ترامپ فخر فروخت که فقط هشت میلیون دلار برای مار-آ-لاگو پرداخت کرده است، اما اشاره نکرد که یک نوار ساحلی نزدیک را به قیمت رکوردشکنی خریده است. پس از آنکه ستون‌های شایعات به اشتباه گزارش دادند که پرنس چارلز در حال بررسی خرید چندین آپارتمان در برج ترامپ است، ترامپ اشاره کرد که هیچ ایده‌ای ندارد این شایعه از کجا شروع شده است. («این قطعاً به ما آسیبی نزد،» او در «هنر معامله» می‌گوید.) وین بارت، خبرنگار ویلیج ویس (Village Voice)، بعدها فاش کرد که خود ترامپ این داستان را به خبرنگاران داده بود. شوارتز همچنین مشکوک بود که ترامپ در چنین ترفندهای رسانه‌ای دست دارد، و از او درباره داستانی که در حال پخش بود—اینکه ترامپ اغلب با استفاده از نام مستعار با رسانه‌ها تماس می‌گرفت—پرسید. ترامپ آن را انکار نکرد. شوارتز به یاد می‌آورد، او نیشخندی زد و گفت: «از این خوشتان می‌آید، نه؟»

شوارتز درباره ترامپ می‌گوید: «او به صورت استراتژیک دروغ می‌گفت. او هیچ وجدانی در این مورد نداشت.» از آنجایی که بیشتر مردم «محدود به حقیقت» هستند، بی‌تفاوتی ترامپ به آن «به او مزیت عجیبی می‌داد.»

شوارتز می‌گوید وقتی ترامپ در مورد حقایق به چالش کشیده می‌شد، اغلب بر گفته‌های خود اصرار می‌ورزید، آنها را تکرار می‌کرد و خصومت‌آمیز می‌شد. این ویژگی اخیراً پس از آنکه ترامپ تصویری اهانت‌آمیز از هیلاری کلینتون را که حاوی ستاره شش‌ضلعی برگرفته از یک وب‌سایت برتری‌طلب سفیدپوستان بود، در توییتر منتشر کرد، به نمایش گذاشته شد. کارکنان کمپین تصویر را حذف کردند، اما دو روز بعد ترامپ با عصبانیت از آن دفاع کرد و اصرار داشت که هیچ مفهوم یهودستیزی در آن وجود ندارد. شوارتز می‌گوید هرگاه «پوسته نازک غرور ترامپ به چالش کشیده می‌شود»، او بیش از حد واکنش نشان می‌دهد—کیفیتی که برای یک رئیس دولت ایده‌آل نیست.

زمانی که شوارتز شروع به نوشتن «هنر معامله» کرد، متوجه شد که باید چهره‌ای قابل قبول برای رابطه گشاد ترامپ با حقیقت ایجاد کند. بنابراین، او یک کنایه ماهرانه ابداع کرد. او به زبان ترامپ، برای خواننده توضیح داد: «من با تخیلات مردم بازی می‌کنم... مردم دوست دارند باور کنند که چیزی بزرگترین و بهترین و دیدنی‌ترین است. من آن را اغراق صادقانه می‌نامم. این شکلی بی‌ضرر از اغراق است—و شکلی بسیار مؤثر از تبلیغ است.» شوارتز اکنون این بخش را رد می‌کند. او به من گفت: «فریب» هرگز «بی‌ضرر» نیست. او افزود: «اغراق صادقانه» یک تناقض در واژگان است. این راهی برای گفتن است که 'این یک دروغ است، اما چه کسی اهمیت می‌دهد؟'» او گفت، ترامپ عاشق این عبارت بود.

در یادداشت روزانه خود، شوارتز فرآیند تلاش برای خوشایند ساختن لحن ترامپ در کتاب را شرح می‌دهد. او می‌نویسد، این نوعی «ترفند» بود که لحن صریح، مقطع و بی‌تعارف ترامپ را تقلید کند، در حالی که او را تقریباً به طرز پسرانه‌ای جذاب نشان دهد. یک استراتژی این بود که اینطور به نظر برسد که ترامپ فقط در دفتر کار خود تفریح می‌کند. ترامپ در کتاب می‌گوید: «من سعی می‌کنم هیچ‌یک از آنچه اتفاق افتاده را خیلی جدی نگیرم. هیجان واقعی در بازی کردن است.»

شوارتز در یادداشت روزانه خود نوشت: «ترامپ نماینده بسیاری از چیزهایی است که من از آنها متنفرم: تمایل او به زیر پا گذاشتن مردم، وسواس‌های پر زرق و برق، بی‌مزه و غول‌آسایش، عدم علاقه مطلق به هر چیزی فراتر از قدرت و پول.» شوارتز با نگاهی به متن فعلی می‌گوید: «من شخصیتی را خلق کردم که بسیار جذاب‌تر از واقعیت ترامپ است.» خط اول کتاب نمونه‌ای از این موضوع است. ترامپ اعلام می‌کند: «من این کار را برای پول انجام نمی‌دهم. من به اندازه کافی دارم، خیلی بیشتر از آنچه تا به حال نیاز داشته باشم. من آن را برای انجام دادنش انجام می‌دهم. معاملات شکل هنری من هستند. دیگران روی بوم زیبا نقاشی می‌کنند یا شعرهای شگفت‌انگیز می‌نویسند. من دوست دارم معامله کنم، ترجیحاً معاملات بزرگ. اینگونه است که هیجان من را برمی‌انگیزد.» شوارتز اکنون به این تصویر از ترامپ به عنوان یک هنرمند متعهد می‌خندد. او گفت: «البته که او برای پول این کار را می‌کند. یکی از عمیق‌ترین و اساسی‌ترین نیازهای او این است که ثابت کند 'من از شما ثروتمندترم.'» در مورد این ایده که معامله‌گری نوعی شعر است، شوارتز می‌گوید: «او قادر به گفتن چنین چیزی نبود—حتی در واژگان او نیز وجود نداشت.» او ترامپ را نه به دلیل عشق خالص به معامله‌گری، بلکه به دلیل اشتهای سیری‌ناپذیر برای «پول، ستایش و شهرت» می‌دانست. اغلب، پس از گذراندن روز با ترامپ، و تماشای او که یک پروژه فوق‌العاده گران‌قیمت را روی دیگری می‌گذاشت، مانند یک هنرمند سیرک که بشقاب‌ها را می‌چرخاند، شوارتز به خانه می‌رفت و به همسرش می‌گفت: «او یک حفره سیاه زنده است!»

شوارتز به خود یادآوری می‌کرد که وظیفه او بازگو کردن داستان ترامپ است، نه داستان خودش، اما هرچه بیشتر روی این پروژه کار می‌کرد، آن را آزاردهنده‌تر می‌یافت. او در یادداشت روزانه خود ساعات سپری شده با ترامپ را «فرساینده» و «کسل‌کننده» توصیف می‌کند. شوارتز به من گفت که نیاز ترامپ به توجه «کاملاً جبری» است، و تلاش او برای ریاست‌جمهوری بخشی از یک پیوستار است. شوارتز گفت: «او توانسته است دوز آن را برای چهل سال افزایش دهد.» پس از دهه‌ها به عنوان یک غول روزنامه‌نگاری، «تنها چیزی که باقی مانده بود، کاندیداتوری برای ریاست‌جمهوری بود. اگر می‌توانست برای امپراتوری جهان کاندید شود، این کار را می‌کرد.»

از لحاظ بلاغی، هدف شوارتز در «هنر معامله» این بود که ترامپ را قهرمان هر فصل نشان دهد، اما پس از بررسی برخی از معاملات ظاهراً درخشان او، شوارتز به این نتیجه رسید که در مواردی هیچ راهی برای خوب جلوه دادن ترامپ وجود ندارد. بنابراین او از حوادث و جزئیات ناخوشایند اجتناب کرد. او می‌گوید: «من این را وظیفه خود برای تحقیق نمی‌دانستم.»

شوارتز همچنین سعی کرد از بوی قوی پارتی‌بازی که بر برخی معاملات سایه افکنده بود، دوری کند. در یادداشت روزانه خود در سال 1986، او توضیح می‌دهد که چقدر دشوار بود که در نوشتن درباره یکی از اولین پیروزی‌های ترامپ، یعنی توسعه هتل گرند هایت در سال 1975، در محل هتل سابق کامادور، در کنار ترمینال گرند سنترال، «بهترین جنبه او را به نمایش بگذارد». برای تأمین هزینه هتل، ترامپ به معافیت مالیاتی بسیار بزرگی نیاز داشت. ریچارد راویچ، که در آن زمان مسئول آژانسی بود که اختیار اعطای چنین معافیت‌های مالیاتی را به توسعه‌دهندگان داشت، به یاد می‌آورد که او از اعطای معافیت خودداری کرد، و ترامپ «آنقدر ناخوشایند شد که مجبور شدم به او بگویم بیرون برود.» ترامپ با این حال آن را به دست آورد، عمدتاً به این دلیل که مقامات کلیدی شهر سال‌ها از پدرش، فرد ترامپ، که یک توسعه‌دهنده بزرگ املاک در کوئینز بود، کمک مالی دریافت کرده بودند. وین بارت، که گزارش‌هایش برای ویلیج ویس در کتاب قطعی او در سال 1991 با عنوان «ترامپ: معاملات و سقوط» منعکس شد، می‌گوید: «تمام ارتباطات سیاسی فرد بود که معافیت را ایجاد کرد.» علاوه بر این، ترامپ رقبای خود را فریب داد که فکر کنند او یک گزینه انحصاری از شهر برای این پروژه دارد، در حالی که نداشت. ترامپ همچنین شریک خود در این معامله، جی پریتزکر، رئیس زنجیره هتل‌های هایت، را فریب داد. پریتزکر یک شرط نامطلوب را که توسط ترامپ پیشنهاد شده بود، رد کرده بود، اما در زمان بسته شدن معامله، ترامپ آن را با زور اعمال کرد، زیرا می‌دانست پریتزکر در کوهستانی در نپال است و قابل دسترسی نیست. شوارتز در یادداشت روزانه خود نوشت که «تقریباً همه چیز» در مورد معامله هتل «رنگی غیراخلاقی» داشت. اما به عنوان نویسنده پنهان، او «سخت تلاش می‌کرد تا راهی برای دور زدن» رفتارهایی پیدا کند که آنها را «اگر نه نکوهیده، حداقل از نظر اخلاقی سوال‌برانگیز» می‌دانست.

بسیاری از داستان‌های اغراق‌آمیزی که ترامپ به شوارتز می‌گفت، هسته‌ای از حقیقت داشتند اما او را باهوش‌تر از آنچه بود نشان می‌دادند. یکی از داستان‌های مورد علاقه ترامپ این بود که چگونه شرکت مالک هالیدی این (Holiday Inn) را فریب داد تا شریک او در یک کازینو در آتلانتیک سیتی شود. ترامپ ادعا کرد که ترس مدیران از تأخیر در ساخت و ساز را با دستور دادن به سرپرست ساخت و ساز خود برای ساختن یک زمین خالی که مالک آن بود، به شیوه‌ای که «فعال‌ترین سایت ساخت و ساز در تاریخ جهان» به نظر برسد، ساکت کرده است. همانطور که ترامپ در «هنر معامله» می‌گوید، تعداد کامیون‌های کمپرسی و بلدوزرها که خاک را جابجا می‌کردند و گودال‌هایی را که تازه حفر شده بودند پر می‌کردند، آنقدر زیاد بود که وقتی مدیران هالیدی این از سایت بازدید کردند، «به نظر می‌رسید که ما در حال ساخت سد گرند کولی (Grand Coulee Dam) هستیم.» ترامپ ادعا کرد که این نمایش باعث به سرانجام رسیدن معامله شد. با این حال، پس از انتشار کتاب، آل گلاسگو، مشاور کازینوهای ترامپ که اکنون درگذشته است، به شوارتز گفت: «هرگز اتفاق نیفتاد.» ممکن بود یک یا دو کامیون وجود داشته باشد، اما نه ناوگانی که آن را به یک داستان بزرگ تبدیل کرد.

شوارتز بخشی از لاف‌زنی‌های ترامپ را تعدیل کرد، اما مقدار زیادی از آن باقی ماند. دست‌نوشته‌ای که رندوم هاوس منتشر کرد، بسته به دیدگاه شما، یا به طور سرگرم‌کننده‌ای روشنگرانه بود یا به طور بی‌شرمانه خودبزرگ‌نمایانه. برای استفاده از عنوانی از نورمن میلر، که اغلب در مسابقات بوکس در هتل‌های ترامپ در آتلانتیک سیتی شرکت می‌کرد، این کتاب می‌توانست «آگهی‌هایی برای خودم» نامیده شود.

در سال 2005، تیموتی ال. اوبراین، روزنامه‌نگار برنده جایزه که در حال حاضر سردبیر اجرایی بلومبرگ ویو است، کتاب «ملت ترامپ» (Trump Nation)، یک زندگی‌نامه تحقیقی دقیق را منتشر کرد. (ترامپ به دلیل افترا به او شکایت کرد و ناموفق بود.) اوبراین به دقت «هنر معامله» را بررسی کرده است، و به من گفت که بهترین توصیف برای آن شاید «یک اثر غیرداستانی از جنس داستان» باشد. داستان زندگی ترامپ، آنطور که شوارتز روایت کرده، صادقانه به چند شکست، مانند خرید فاجعه‌بار تیم فوتبال نیوجرسی جنرالز در سال 1983 توسط ترامپ در لیگ فوتبال ایالات متحده که در حال ورشکستگی بود، اشاره کرده است. اما اوبراین معتقد است که ترامپ از این کتاب برای تبدیل تقریباً هر مرحله از زندگی خود، هم شخصی و هم حرفه‌ای، به یک «افسانه درخشان» استفاده کرده است.

برخی از نادرستی‌ها در «هنر معامله» جزئی هستند. مجله اسپای (Spy) ادعاهای ترامپ مبنی بر اینکه ایوانا یک «مدل برتر» و یک جایگزین در تیم اسکی المپیک چک بوده است را زیر سؤال برد. بارت اشاره می‌کند که در «هنر معامله»، ترامپ پدرش را متولد نیوجرسی از والدینی سوئدی توصیف می‌کند؛ در واقع، او در برانکس از والدینی آلمانی به دنیا آمده بود. (دهه‌ها بعد، ترامپ دروغ‌هایی درباره اصالت اوباما پراکنده کرد و ادعا کرد که رئیس جمهور ممکن است در آفریقا متولد شده باشد.)

در «هنر معامله»، ترامپ خود را به عنوان یک مرد خانواده‌دوست و با تحسین‌کنندگان بی‌شمار به تصویر می‌کشد. او از سلیقه و مهارت تجاری ایوانا تمجید می‌کند—«گفتم شما نمی‌توانید در مقابل ایوانا شرط‌بندی کنید، و او حرفم را ثابت کرد.» اما شوارتز گرمی یا ارتباط کمی بین ترامپ و ایوانا مشاهده کرد و بعداً متوجه شد که در حالی که «هنر معامله» در حال نگارش بود، ترامپ رابطه نامشروعی با مارلا میپلز، که همسر دوم او شد، آغاز کرده بود. (او در سال 1992 از ایوانا طلاق گرفت.) تا جایی که شوارتز می‌توانست تشخیص دهد، ترامپ زمان بسیار کمی را با خانواده‌اش سپری می‌کرد و هیچ دوست صمیمی نداشت. در «هنر معامله»، ترامپ روی کوهن، وکیل شخصی‌اش را با گرمی تمام توصیف می‌کند و او را «از آن دسته آدم‌هایی که در بستر بیمارستانت کنار تو خواهند بود... به معنای واقعی کلمه تا پای مرگ در کنارت خواهند ایستاد» می‌نامد. کوهن، که در دهه پنجاه به سناتور جوزف مک‌کارتی در مبارزه کینه‌توزانه او علیه کمونیسم کمک می‌کرد، همجنس‌گرا بود. او احساس می‌کرد که ترامپ او را رها کرده است وقتی به دلیل بیماری مهلک ایدز به شدت بیمار شد و گفت: «دونالد آب یخ می‌شاشد.» شوارتز درباره ترامپ می‌گوید: «او زمانی که مردم مفید بودند، آنها را دوست داشت و وقتی نبودند، با آنها بدرفتاری می‌کرد. این شخصی نبود. او مردی معامله‌گر بود—همه چیز درباره این بود که شما چه کاری می‌توانید برای او انجام دهید.»

به گفته بارت، یکی از گمراه‌کننده‌ترین جنبه‌های «هنر معامله» این ایده بود که ترامپ عمدتاً با کمک حداقل پدرش، فرد، خودساخته بود. بارت در کتاب خود اشاره می‌کند که ترامپ زمانی اظهار داشت: «مرد کارگر مرا دوست دارد زیرا می‌داند که من آنچه را ساخته‌ام به ارث نبرده‌ام»، و در «هنر معامله» او وارثان ثروتمند را به عنوان اعضای «باشگاه اسپرم خوش‌شانس» تمسخر می‌کند.

تصویرسازی ترامپ از خود به عنوان شخصیتی هوراشیو آلگر (Horatio Alger) در سال 2016 جذابیت عوام‌گرایانه او را تقویت کرده است. اما ریشه‌های او به هیچ وجه فروتنانه نبود. ثروت فرد، بر اساس مالکیت او بر املاک طبقه متوسط، زرق و برق‌دار نبود، اما قابل توجه بود: در سال 2003، چند سال پس از مرگ فرد، ترامپ و خواهر و برادرانش طبق گزارش‌ها برخی از املاک پدرشان را به مبلغ نیم میلیارد دلار فروختند. در «هنر معامله»، ترامپ پدرش را به عنوان «مهم‌ترین تأثیرگذار بر من» ذکر می‌کند، اما در روایت او، میراث اصلی پدرش آموزش اهمیت «سرسختی» به او بود. شوارتز می‌گوید، فراتر از آن، ترامپ «به ندرت درباره پدرش صحبت می‌کرد—نمی‌خواست موفقیتش به او ربطی داشته باشد.» اما وقتی بارت تحقیق کرد، دریافت که پدر ترامپ در صعود پسرش، از نظر مالی و سیاسی، نقش اساسی داشته است. در کتاب، ترامپ می‌گوید که «انرژی و شور و شوق من» توضیح می‌دهد که چگونه، به عنوان یک بیست و نه ساله با دستاوردهای کم، هتل گرند هایت را به دست آورد. با این حال، بارت گزارش می‌دهد که پدر ترامپ مجبور بود بسیاری از قراردادهایی را که این معامله نیاز داشت، امضا کند. او همچنین به ترامپ هفت و نیم میلیون دلار وام داد تا به عنوان صاحب کازینو در آتلانتیک سیتی شروع به کار کند؛ در یک مرحله، وقتی ترامپ نمی‌توانست اقساط وام‌های دیگر را پرداخت کند، پدرش سعی کرد با فرستادن یک وکیل برای خرید حدود سه میلیون دلار چیپ قمار، به او کمک کند. بارت به من گفت: «دونالد خودش حرکات هوشمندانه‌ای انجام داد، به ویژه در جمع‌آوری سایت برای برج ترامپ. آن یک نبوغ بود.» با این حال، او گفت: «این ایده که او یک مرد خودساخته است، یک شوخی است. اما حدس می‌زنم آنها نمی‌توانستند کتاب را «هنر معاملات پدرم» بنامند.»

افسانه کلیدی دیگری که توسط «هنر معامله» ابدی شد، این بود که شهود ترامپ در مورد تجارت تقریباً بی‌عیب و نقص بود. بارت گفت: «این کتاب به تقویت این مفهوم کمک کرد که او نمی‌تواند شکست بخورد.» اما، بدون اطلاع شوارتز و عموم، تا اواخر سال 1987، زمانی که کتاب منتشر شد، ترامپ به سمت چیزی می‌رفت که بارت آن را «خودتخریبی همزمان شخصی و حرفه‌ای» می‌نامد. اوبراین موافق است که در طول چند سال آینده، زندگی ترامپ از هم پاشید. طلاق از ایوانا طبق گزارش‌ها بیست و پنج میلیون دلار برای او هزینه داشت. در همین حال، او در میانه چیزی بود که اوبراین آن را «یک ولگردی دیوانه‌وار خرید که منجر به بدهی‌های غیرقابل کنترل شد» می‌نامد. او هتل پلازا را می‌خرید و همچنین قصد داشت «بلندترین ساختمان جهان» را بر روی ریل‌های سابق که در وست ساید خریده بود، بسازد. در سال 1987، شهر به او اجازه ساخت چنین آسمان‌خراش بلندی را نداد، اما در «هنر معامله» او این شکست را با یک جمله کوتاه رد کرد: «من می‌توانم صبر کنم.» اوبراین می‌گوید: «واقعیت این است که او نمی‌توانست صبر کند. او به رسانه‌ها می‌گفت که هزینه‌های نگهداری سه میلیون دلار است، در حالی که در واقع بیشتر شبیه بیست میلیون دلار بود.» ترامپ همچنین در حال ساخت یک کازینوی سوم در آتلانتیک سیتی، تاج، بود که وعده داده بود «بزرگترین کازینو در تاریخ» خواهد بود. او شاتل هوایی ایسترن ایر لاینز را که از نیویورک، بوستون و واشنگتن فعالیت می‌کرد، خرید و آن را به ترامپ شاتل تغییر نام داد، و یک قایق تفریحی غول‌پیکر، پرنسس ترامپ، را خریداری کرد. بارت می‌گوید: «او در یک دوره کامل و مطلق خودخواهی قرار داشت،» و اضافه می‌کند: «تقریباً شبیه الان است.»

شوارتز گفت که وقتی او مشغول نوشتن کتاب بود، «بیشترین درصد دارایی‌های ترامپ در کازینوها بود و او طوری وانمود می‌کرد که هر کازینو موفق‌تر از دیگری است. اما همه آنها در حال شکست بودند.» او ادامه داد: «فکر می‌کنم او فقط داشت چرخ می‌زد. فکر نمی‌کنم در آن زمان می‌توانست باور کند. او روزانه میلیون‌ها دلار ضرر می‌کرد. او باید وحشت کرده بود.»

در سال 1992، دیوید کی جانستون، روزنامه‌نگار، کتابی درباره کازینوها به نام «معابد شانس» (Temples of Chance) منتشر کرد و به بیانیه‌ای از وضعیت دارایی خالص ترامپ از سال 1990 اشاره کرد که ثروت شخصی ترامپ را ارزیابی کرده بود. این بیانیه نشان می‌داد که ترامپ تقریباً سیصد میلیون دلار بیشتر از ارزش دارایی‌هایش به طلبکاران بدهکار است. سال بعد، شرکت او مجبور به ورشکستگی شد—اولین مورد از شش مورد اینچنینی. شهاب سنگ ترامپ سقوط کرده بود.

اما اوبراین به من گفت که در «هنر معامله»، «ترامپ به طرز زیرکانه‌ای و بی‌شرمانه تصویری از خود به عنوان یک معامله‌گر بی‌نظیر که همیشه می‌تواند بهترین را از هر موقعیتی بیرون بکشد—و اکنون می‌تواند آمریکا را از رخوت نجات دهد—ترویج کرد.» اوبراین اشاره کرد که این نسخه ایده‌آل، زمانی که مارک برنت، تهیه‌کننده تلویزیون واقع‌گرا، «هنر معامله» را خواند و تصمیم گرفت یک برنامه جدید بر اساس آن، «کارآموز» (The Apprentice)، با ترامپ به عنوان ستاره، بسازد، به مخاطبان به مراتب بیشتری ارائه شد. اولین فصل این برنامه، که در سال 2004 به نمایش درآمد، با ترامپ در پشت لیموزین آغاز می‌شود، که لاف می‌زند: «من هنر معامله را تسلط یافته‌ام، و نام ترامپ را به بالاترین برند کیفی تبدیل کرده‌ام.» تصویری از جلد کتاب روی صفحه چشمک می‌زند در حالی که ترامپ توضیح می‌دهد که او، به عنوان «استاد»، اکنون به دنبال یک کارآموز است. اوبراین گفت: ««کارآموز» افسانه‌سازی با استروئید است. یک خط مستقیم از کتاب به برنامه و به کمپین 2016 وجود دارد.»

حدود یک سال و اندی طول کشید تا شوارتز «هنر معامله» را بنویسد. در بهار 1987، او دست‌نوشته را برای ترامپ فرستاد، که ترامپ مدت کوتاهی پس از آن آن را به او بازگرداند. چند علامت قرمز با ماژیک ضخیم روی آن بود که بیشتر آنها انتقاداتی را که ترامپ از افراد قدرتمندی مانند لی یاکوکا کرده بود و دیگر نمی‌خواست آنها را برنجاند، حذف کرده بود. در غیر این صورت، شوارتز می‌گوید، ترامپ تقریباً هیچ چیز را تغییر نداد.

در مصاحبه تلفنی‌ام با ترامپ، او در ابتدا درباره شوارتز گفت: «تونی خیلی خوب بود. او نویسنده همکار بود.» اما او روایت شوارتز از فرآیند نگارش را رد کرد. ترامپ به من گفت: «او کتاب را ننوشت. من کتاب را نوشتم. من کتاب را نوشتم. کتاب من بود. و پرفروش‌ترین کتاب شد، و یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های تجاری تمام دوران. برخی می‌گوینند پرفروش‌ترین کتاب تجاری تاریخ بود.» (که اینطور نیست.) هوارد کامینسکی، رئیس سابق رندوم هاوس، خندید و گفت: «ترامپ حتی یک کارت پستال برای ما ننوشت!»

ترامپ بسیار بیشتر در تبلیغ کتاب دخیل بود. او کتاب‌فروشان را جذب کرد و یکی پس از دیگری در برنامه‌های تلویزیونی ظاهر شد. او علناً قول داد که سهم خود از حق‌الامتیاز کتاب را به خیریه اهدا کند. او حتی سفری غافلگیرکننده به نیوهمپشایر داشت، جایی که با مطرح کردن احتمال نامزدی برای ریاست جمهوری، تبلیغات بیشتری را به راه انداخت.

در دسامبر سال 1987، یک ماه پس از انتشار کتاب، ترامپ مهمانی مجللی را برای رونمایی کتاب در آتریوم مرمر صورتی برج ترامپ برگزار کرد. نورافکن‌ها فرش قرمزی را در بیرون ساختمان روشن کرده بودند. در داخل، نزدیک به هزار مهمان با لباس رسمی، با شامپاین پذیرایی می‌شدند و تکه‌هایی از یک کیک غول‌پیکر شبیه برج ترامپ به آنها داده می‌شد که توسط گروهی از زنان با جرقه قرمز به داخل حمل می‌شد. دان کینگ، مروج بوکس، با کتی پالتویی از جنس خز تا کف زمین به جمعیت سلام کرد، و کمدین جکی میسون، دونالد و ایوانا را با کلمات «اینجا شاه و ملکه می‌آیند!» معرفی کرد. ترامپ به افتخار شوارتز نطق کرد و با شوخی گفت که حداقل سعی کرده به او یاد دهد چگونه پول درآورد.

شوارتز فردای آن روز، هنگامی که او و ترامپ تلفنی صحبت کردند، آموزش بیشتری دید. ترامپ پس از گپ و گفت کوتاهی درباره مهمانی، به شوارتز اطلاع داد که به عنوان نویسنده پنهانش، او نیمی از هزینه مراسم را، که شش رقمی بود، به او بدهکار است. شوارتز متحیر شد. «او از من می‌خواست که هزینه میزبانی از لیست نهصد سلبریتی درجه دو او را تقسیم کنم؟» شوارتز در واقع چند چیز از تماشای ترامپ یاد گرفته بود. او مبلغی را که توافق کرد بپردازد، به چند هزار دلار به شدت کاهش داد، و سپس نامه‌ای به ترامپ نوشت و قول داد که چک را نه به ترامپ بلکه به یک خیریه به انتخاب شوارتز بنویسد. این یک صفحه از دفترچه راهنمای ترامپ بود. در هفت سال گذشته، ترامپ قول داده است میلیون‌ها دلار به خیریه کمک کند، اما خبرنگاران واشنگتن پست دریافتند که آنها فقط می‌توانند ده هزار دلار کمک مالی را مستند کنند—و هیچ مدرک مستقیمی مبنی بر اینکه ترامپ کمک‌های خیریه از پول حاصل از «هنر معامله» انجام داده است، کشف نکردند.

مدت کوتاهی پس از بحث درباره صورت‌حساب‌های مهمانی، ترامپ به شوارتز برای نوشتن دنباله‌ای از کتاب، که برای آن پیش‌پرداخت هفت رقمی به ترامپ پیشنهاد شده بود، مراجعه کرد. این بار، اما، او به شوارتز تنها یک سوم سود را پیشنهاد داد. او اشاره کرد که چون پیش‌پرداخت بسیار بزرگ‌تر بود، پرداخت نهایی نیز بیشتر می‌بود. اما شوارتز نپذیرفت. او که احساس بیگانگی عمیقی می‌کرد، به جای آن کتابی به نام «آنچه واقعاً مهم است» (What Really Matters) را نوشت، درباره جستجو برای معنای زندگی. شوارتز می‌نویسد، پس از کار با ترامپ، او احساس «پوچی آزاردهنده» داشت و «جستجوگر» شد، و آرزو می‌کرد «به چیزی جاودانه و اساسی‌تر، واقعی‌تر» متصل شود.

شوارتز به من گفت که تصمیم گرفته است تمام حق‌الامتیاز حاصل از فروش «هنر معامله» در سال 2016 را به خیریه‌هایی با انتخاب دقیق اهدا کند: مرکز ملی قانون مهاجرت، دیده‌بان حقوق بشر، مرکز قربانیان شکنجه، مجمع ملی مهاجرت، و مرکز عدالت طاهره. او احساس نمی‌کند که این حرکت او را تبرئه می‌کند. او گفت: «من این بار را تا پایان عمرم حمل خواهم کرد. این قابل جبران نیست. اما من از این ایده خوشم می‌آید که هرچه نسخه‌های بیشتری از «هنر معامله» فروخته شود، من می‌توانم پول بیشتری را به افرادی اهدا کنم که ترامپ به دنبال نقض حقوقشان است.»

شوارتز انتظار داشت ترامپ به خاطر اظهارنظرش به او حمله کند و حدسش درست بود. وقتی به ترامپ اطلاع داده شد که شوارتز اظهارات انتقادی درباره او کرده و به او رأی نخواهد داد، ترامپ گفت: «او احتمالاً فقط برای تبلیغات این کار را می‌کند.» او همچنین گفت: «وای. این بی‌وفایی بزرگی است، زیرا من تونی را ثروتمند کردم. او چیزهای زیادی به من مدیون است. من وقتی دو سنت هم در جیب نداشت، به او کمک کردم. این بی‌وفایی بزرگی است. گمان می‌کنم او فکر می‌کند این برایش خوب است—اما خواهد فهمید که برایش خوب نیست.»

دقایقی پس از اینکه ترامپ تلفن را با من قطع کرد، تلفن همراه شوارتز زنگ خورد. ترامپ گفت: «شنیده‌ام که به من رأی نمی‌دهید. من همین الان با نیویورکر صحبت کردم—که اتفاقاً یک مجله شکست‌خورده است که هیچ‌کس آن را نمی‌خواند—و شنیدم که از من انتقاد کرده‌اید.»

شوارتز گفت: «شما برای ریاست‌جمهوری کاندید شده‌اید. من با بسیاری از حرف‌های شما مخالفم.»

«این حق شماست، اما پس باید ساکت می‌ماندید. فقط می‌خواهم به شما بگویم که فکر می‌کنم بسیار بی‌وفا هستید. بدون من، شما در جایی که الان هستید، نبودید. من گزینه‌های زیادی برای نوشتن کتاب داشتم، و شما را انتخاب کردم، و با شما بسیار سخاوتمند بودم. می‌دانم که سخنرانی‌ها و درس‌های زیادی با استفاده از «هنر معامله» داشته‌اید. می‌توانستم از شما شکایت کنم، اما این کار را نکردم.»

«تجارت من هیچ ربطی به «هنر معامله» ندارد.»

«چیزی که به من گفته‌اند این نیست.»

«شما برای ریاست‌جمهوری ایالات متحده کاندید شده‌اید. اینجا ریسک‌ها بالاست.»

او گفت: «بله، بالاست. زندگی خوبی داشته باشید.» ترامپ تلفن را قطع کرد.

شوارتز می‌تواند درک کند که چرا ترامپ احساس ناراحتی می‌کند، اما او احساس می‌کرد که باید قبل از اینکه خیلی دیر شود، صحبت کند. در مورد عصبانیت ترامپ نسبت به او، گفت: «من آن را شخصی نمی‌گیرم، زیرا حقیقت این است که او آن را شخصی نمی‌دانست. افراد در دنیای ترامپ قابل مصرف و دور انداختنی هستند.» او هشدار داد که اگر ترامپ به ریاست‌جمهوری انتخاب شود، «میلیون‌ها نفری که به او رأی داده‌اند و باور دارند که او منافعشان را نمایندگی می‌کند، خواهند فهمید که هر کسی که از نزدیک با او سروکار داشته است، از قبل می‌داند—که او اصلاً به آنها اهمیت نمی‌دهد.»