
هر رئیسجمهوری از زمان آیزنهاور، از گزینههای هستهای خود وحشتزده بوده است. حتی نیکسون نیز از میزان تلفاتی که آخرین SIOP پیشبینی میکرد، شوکه شد. در سال ۱۹۷۴، او به پنتاگون دستور داد تا گزینههایی برای استفاده «محدود» از تسلیحات هستهای توسعه دهد. هنگامی که کیسینجر برنامهای برای توقف یک حمله فرضی شوروی به ایران خواست، ارتش پیشنهاد استفاده از نزدیک به ۲۰۰ بمب هستهای در امتداد مرز شوروی و ایران را داد. کیسینجر در یک جلسه فریاد زد: «آیا عقل خود را از دست دادهاید؟ این یک گزینه محدود است؟»
اواخر سال ۱۹۸۳، رونالد ریگان در یک جلسه توجیهی در مورد آخرین SIOP شرکت کرد و در خاطرات خود نوشت که «هنوز برخی افراد در پنتاگون ادعا میکردند که جنگ هستهای 'قابل پیروزی' است. من فکر میکردم که آنها دیوانهاند.» پل نیتزه، مشاور ریگان، اندکی پیش از مرگش، به یک سفیر دیگر گفت: «میدانی، من به ریگان توصیه کردم که هرگز نباید از سلاحهای هستهای استفاده کنیم. در واقع، به او گفتم که آنها نباید حتی، و به خصوص، در تلافی استفاده شوند.»
در پایان جنگ سرد، این سیستم – اگرچه توسط رئیسجمهور فرماندهی میشد – به چیزی تقریباً غیرقابل کنترل تبدیل شده بود: یک مولد فاجعه بسیار فنی، ساخته شده برای تبدیل گزینههای غیرقابل تصور به اقدامات ویرانگر. هر رئیسجمهوری در تنگنا قرار داشت: اساساً یک فرمان واحد و کنترل بسیار اندک. در سال ۱۹۹۱، جورج اچ. دبلیو. بوش با ریاست بر کاهشهای عمده در تسلیحات آمریکایی و تعداد اهداف هستهای، شروع به هرس کردن این سیستم بیش از حد رشد کرده کرد. اما رؤسای جمهور میآیند و میروند و برنامهریزان جنگ باقی میمانند: ارتش در سالهای پس از ترک کاخ سفید توسط بوش، فهرست اهداف را ۲۰ درصد افزایش داد.
از پایان جنگ سرد، ایالات متحده برخی اصلاحات معنادار از جمله مذاکره برای کاهشهای عمده در موجودی هستهای آمریکا و روسیه و ایجاد تدابیر حفاظتی بیشتر در برابر خطاهای فنی انجام داده است. به عنوان مثال، در دهه ۹۰، موشکهای بالستیک آمریکایی به سمت اقیانوس آزاد هدفگیری شدند، در صورت پرتاب تصادفی. با این حال، اگر یک بحران هستهای رخ دهد، رئیسجمهور همچنان با طرحها و گزینههایی مواجه خواهد شد که او آنها را طراحی یا حتی آرزو نکرده بود.
در سال ۲۰۰۳، «سایوپ» (SIOP) با یک طرح عملیاتی (OPLAN) مدرن جایگزین شد که ظاهراً گزینههای بیشتری را غیر از انقراض بشریت در اختیار رئیسجمهور قرار میدهد، از جمله پاسخهای تأخیری به جای تلافی فوری. اما گزارش شده است که آن OPLAN اولیه شامل گزینههایی برای ویران کردن کشورهای کوچک و غیرهستهای نیز بوده است، و اگرچه جزئیات آن محرمانه است، اما تمرینات نظامی و اسناد طبقهبندی نشده در ۲۰ سال گذشته نشان میدهد که برنامههای هستهای مدرن عمدتاً از قرن گذشته به ارث رسیدهاند.
تمرکز قدرت در ریاستجمهوری، فشردهسازی جدول زمانی تصمیمگیری او، و هدفگذاری سیستماتیک توسط برنامهریزان نظامی، همگی در طول ۸۰ سال دست به دست هم دادهاند تا سیستمی را تولید کنند که خطرات بزرگ و غیرضروری را به همراه دارد – و همچنان به رئیسجمهور این آزادی را میدهد که به هر دلیلی که صلاح بداند، دستور حمله هستهای را صادر کند. با این حال، راههایی برای کاهش این خطر بدون تضعیف استراتژی اساسی بازدارندگی هستهای وجود دارد.
اولین کاری که ایالات متحده میتواند انجام دهد – برای محدود کردن یک رئیسجمهور بیفکر و کاهش احتمال وقوع روز قیامت – تعهد به سیاست «عدم حمله اول» با سلاحهای هستهای است. طرح قانونی برای ممنوعیت حمله اول بدون تأیید کنگره، اوایل امسال دوباره در مجلس نمایندگان مطرح شد، هرچند بعید است تصویب شود. در غیاب اقدام کنگره، هر رئیسجمهوری میتواند با یک فرمان اجرایی به عدم حمله اول متعهد شود، که ممکن است در طول یک بحران فرصتی برای تنفس ایجاد کند (البته اگر دشمنان او را باور کنند).
و هر رئیسجمهوری باید اصرار کند که گزینههای موجود در مواجهه با یک حمله ورودی شامل حملات تلافیجویانه محدودتر و پاسخهای تمامعیار کمتر باشد. به عبارت دیگر: اقلامی را که لازم نداریم از منوی «دنیز» حذف کنیم و سهمیههای موجود را کاهش دهیم. آمریکا ممکن است تنها به چند صد کلاهک استراتژیک مستقر – به جای حدود ۱۵۰۰ کلاهک فعلی – برای حفظ بازدارندگی نیاز داشته باشد. حتی با این تعداد کمتر نیز، هیچ کشوری قدرت آتش کافی برای از بین بردن تمام قابلیتهای تلافیجویانه آمریکا با یک حمله اول را ندارد. رئیسجمهوری که دستور کاهش تعداد کلاهکهای مستقر را صادر کند، در حالی که همچنان اهداف کلیدی را در معرض خطر نگه میدارد، مقداری کنترل را بر سیستم بازپس خواهد گرفت، درست همانطور که یک کنگره کارآمد میتواند قانونی را برای محدود کردن گزینههای هستهای رئیسجمهور تصویب کند. جهان امنتر خواهد بود.
البته، هیچیک از اینها معمای اساسی هستهای را حل نمیکند: بقای انسان به سیستمی ناقص بستگی دارد که باید بینقص کار کند. فرماندهی و کنترل به فناوریای متکی است که باید همیشه کار کند و به مغزهایی که باید همیشه خونسرد باشند. برخی از تحلیلگران دفاعی تعجب میکنند که آیا هوش مصنوعی – که سریعتر و بیاحساستر از انسان به اطلاعات واکنش نشان میدهد – میتواند برخی از بار تصمیمگیری هستهای را کاهش دهد. این ایدهای به طرز چشمگیری خطرناک است. هوش مصنوعی ممکن است در مرتبسازی سریع دادهها و تشخیص حمله واقعی از یک خطا مفید باشد، اما بیخطا نیست. رئیسجمهور به تصمیمات آنی از یک الگوریتم نیازی ندارد.
از شماره ژوئن ۲۰۲۳: راس اندرسن درباره هوش مصنوعی و کدهای هستهای
اعطای اختیار انحصاری به رئیسجمهور شاید بدترین گزینه ممکن نباشد، وقتی صحبت از بازدارندگی یک حمله بزرگ به میان میآید. در شرایط کمبود وقت، تفکر گروهی میتواند به اندازه قضاوت آشفته یک نفر خطرناک باشد، و دستورات تلافیجویانه باید همچنان تصمیم رئیسجمهور باقی بماند – بالاتر از هر بروکراسی، و جدا از ارتش و بازیهای جنگی آن. اما انتخاب برای اولین حمله، باید یک بحث سیاسی باشد. رئیسجمهور نباید گزینه آغاز جنگ هستهای را به تنهایی داشته باشد.
اما چه اتفاقی میافتد زمانی که رئیسجمهوری با قضاوت ضعیف یا اخلاقی کم به کاخ سفید میرسد، یا زمانی که یک رئیسجمهور در دوران تصدی خود ضعیف میشود؟ امروزه، تنها مهارکنندههای فوری یک رئیسجمهور بیپروا، انسانهایی در زنجیره فرماندهی هستند که باید انتخاب کنند تا وظایف خود را رها کنند تا دستوری را که آن را ناپسند یا جنونآمیز میدانند، متوقف یا خنثی کنند. اما اعضای ارتش آموزش دیدهاند که اطاعت و اجرا کنند؛ شورش یک مکانیسم ایمنی نیست. رئیسجمهور میتواند هر کسی را که مانع روند شود، اخراج و جایگزین کند. و اعضای نیروهای مسلح ایالات متحده هرگز نباید در موقعیتی قرار گیرند که دستوراتی را متوقف کنند که خلاف عقل هستند؛ برنامهریزی چنین سناریویی برای امنیت ملی و خود دموکراسی آمریکا مخرب است.
وقتی از یک فرمانده سابق اسکادران موشکی نیروی هوایی پرسیدم که آیا افسران ارشد میتوانند از دستور شلیک سلاحهای هستهای سرپیچی کنند، او گفت: «به ما گفته شد میتوانیم از دستورات غیرقانونی و غیراخلاقی سرپیچی کنیم.» او مکثی کرد. «اما هیچکس هرگز به ما نگفت که غیراخلاقی به چه معناست.»
در نهایت، رأیدهندگان آمریکایی خود نوعی مکانیسم ایمنی هستند. آنها تصمیم میگیرند چه کسی در رأس سیستم فرماندهی و کنترل قرار گیرد. وقتی وارد باجه رأیگیری میشوند، البته باید به مراقبتهای بهداشتی، قیمت تخممرغ و هزینه پر کردن باک بنزین خود فکر کنند. اما آنها باید به یاد داشته باشند که در واقع کدهای هستهای را در جیب یک نفر قرار میدهند. رأیدهندگان باید روسای جمهوری را انتخاب کنند که بتوانند در بحرانها به وضوح و در مورد استراتژی بلندمدت گسترده فکر کنند. آنها باید رهبرانی با قضاوت صحیح و شخصیت قوی را به قدرت برسانند.
مهمترین وظیفه رئیسجمهور، به عنوان تنها نگهبان زرادخانه هستهای آمریکا، جلوگیری از جنگ هستهای است. و مهمترین وظیفه یک رأیدهنده انتخاب فرد مناسب برای این مسئولیت است.
این مقاله در شماره اوت ۲۰۲۵ نسخه چاپی با عنوان «سلاح رئیسجمهور» منتشر شده است.