عکس-تصویرسازی توسط جونل آفورونگ / The Atlantic*
عکس-تصویرسازی توسط جونل آفورونگ / The Atlantic*

چگونه میزان خسارت حملات ایران را ارزیابی کنیم؟

ممکن است برای نتیجه‌گیری قطعی هنوز زود باشد، اما این مانع از یک حدس آگاهانه نمی‌شود.

در آگوست 1941، دولت بریتانیا تحلیلی بسیار ناخوشایند از یک اقتصاددان به نام دیوید مایلس بنسوسان-بات دریافت کرد. بررسی دقیق عکس‌ها نشان می‌داد که فرماندهی بمب‌افکن نیروی هوایی سلطنتی در هدف‌گیری اهداف در آلمان و فرانسه مشکل دارد؛ در واقع، به نظر می‌رسید تنها یک سوم خلبانانی که ادعا می‌کردند به اهداف حمله کرده‌اند، بمب‌های خود را در فاصله پنج مایلی از سایت‌ها رها کرده بودند. گزارش بات یک نقطه عطف در تاریخ «ارزیابی خسارت بمب» یا همانطور که اکنون آن را می‌نامیم، «ارزیابی خسارت نبرد» (Battle Damage Assessment - BDA) است.

این اصطلاح دشوار به دلیل اختلاف بر سر اثربخشی بمباران سه تأسیسات هسته‌ای ایران توسط آمریکا در 22 ژوئن دوباره به استفاده عمومی بازگشته است. پرزیدنت دونالد ترامپ گفت که بمب‌های آمریکایی برنامه هسته‌ای ایران را «نابود کرده‌اند». یک ارزیابی اولیه فاش شده از آژانس اطلاعات دفاعی در 24 ژوئن نشان داد که خسارت حداقل بوده است. کدام را باور کنیم؟ آیا مدافعان بمباران دوباره بیش از حد وعده داده و کمتر از انتظار عمل کرده‌اند؟

در اینجا کمی تاریخچه، همراه با تجربه شخصی، لازم است. از سال 1991 تا 1993، من مسئول مطالعه نیروی هوایی ایالات متحده در مورد اولین جنگ خلیج فارس بودم. در این فرآیند متوجه شدم که ارزیابی خسارت نبرد (BDA) بر سه ملاحظه استوار است: مهمات مورد استفاده، از جمله دقت آن؛ هواپیمای حامل آن؛ و نوع خسارت یا اثری که ایجاد می‌شود.

از میان این‌ها، دقت از همه مهم‌تر است. جنگ جهانی دوم شاهد اولین استفاده از بمب‌های هدایت‌شونده در نبرد بود. در سپتامبر 1943، آلمانی‌ها از بمب‌های گلایدر با کنترل رادیویی برای غرق کردن ناو جنگی ایتالیایی روما در حالی که برای تسلیم شدن به متفقین در حال حرکت بود، استفاده کردند. آمریکایی‌ها نیز سیستم‌های مشابهی را با موفقیت‌هایی توسعه دادند، اگرچه هیچ‌کدام به این اندازه چشمگیر نبود. در سال‌های پس از جنگ، تسلیحات هدایت‌شونده دقیق به آرامی در زرادخانه‌های مدرن غالب شدند. ایالات متحده در طول جنگ ویتنام دست‌کم 24,000 بمب لیزری و در طول جنگ خلیج فارس در سال 1991 حدود 17,000 از آن‌ها را به کار برد. این سلاح‌ها به طور قابل توجهی بهبود یافته‌اند و در 35 سال گذشته، «دقت روتین»، همانطور که برخی آن را نامیده‌اند، توانایی هواپیماها را برای هدف قرار دادن اهداف سخت و زیرزمینی به طور چشمگیری افزایش داده است.

مهمات طراحی‌شده خاص نیز پیشرفت‌های عظیمی داشته‌اند. در جنگ جهانی دوم، بریتانیا بمب شش تنی «تال‌بوی» (Tallboy) را برای استفاده علیه اهداف خاص، از جمله پناهگاه‌های زیردریایی بتنی فرانسه اشغالی که زیردریایی‌های آلمانی در آن پنهان می‌شدند، توسعه داد. تال‌بوی‌ها برخی از بتن‌ها را شکافتند اما هیچ‌کدام را به طور کامل تخریب نکردند، بخشی به این دلیل که این‌ها «بمب‌های کور» بودند و فاقد هدایت دقیق، و بخشی نیز به این دلیل که هنر مقاوم‌سازی کلاهک‌ها در ابتدای راه بود. در اولین جنگ خلیج فارس، ایالات متحده به سرعت یک بمب عمیق‌شکن و پناهگاه‌شکن به نام GBU-28 را توسعه داد که 5000 پوند وزن داشت، اما تنها دو عدد از آن‌ها با اثری نامشخص به کار گرفته شدند. با این حال، در سال‌های پس از آن، نیروهای هوایی آمریکا و اسرائیل، و دیگران، کلاهک‌های مقاوم‌سازی‌شده برای بمب‌های 2000 پوندی مانند BLU-109 را به دست آورده‌اند که می‌توانند اهداف عمیقاً دفن‌شده را مورد اصابت قرار دهند – به همین دلیل، برای مثال، اسرائیلی‌ها توانستند بسیاری از رهبران حزب‌الله را در پناهگاه‌های به ظاهر امن آن‌ها از بین ببرند.

هواپیماهایی که بمب‌ها را حمل می‌کنند می‌توانند بر دقت مواد منفجره تأثیر بگذارند. برای مثال، بمب‌هایی که بر اساس انعکاس لیزر هدف‌گیری می‌کنند، ممکن است اگر ابری بین هواپیما و هدف قرار گیرد، یا اگر لیزر به هر دلیل دیگری قفل خود را بر روی هدف از دست بدهد، «کُند» شوند. بمب‌هایی که به مختصات GPS متکی هستند، در تئوری می‌توانند دچار پارازیت شوند. هواپیماهایی که مورد شلیک قرار می‌گیرند معمولاً کمتر از آن‌هایی که مورد شلیک نیستند، بمب‌ریزان مؤثری هستند، زیرا مانورهای فرار می‌توانند مانع از رهاسازی دقیق شوند.

مسئله واقعاً پیچیده، مربوط به اثرات است. برای مثال، بمب‌های هدایت‌شونده دوران ویتنام می‌توانستند پل‌ها را در ویتنام شمالی تخریب کنند و این کار را نیز انجام دادند. با این حال، در بسیاری موارد، مهندسان ویتنامی با ساخت «پل‌های زیرآبی» که به کامیون‌ها اجازه می‌داد از عرض رودخانه در حالی که تا محور چرخ‌ها در آب بودند، عبور کنند، مقابله کردند. اثر این کار فقط ایجاد ناراحتی بود، نه قطع کامل مسیر.

برعکس، در اولین جنگ خلیج فارس، آمریکا و متحدانش یک ماه را صرف کوبیدن نیروهای عراقی مستقر در امتداد مرز کویت کردند، عمدتاً با بمب‌های کور که توسط «هواپیماهای هوشمند» مانند F-16 پرتاب می‌شدند. در تئوری، دقت کامپیوتر بمباران در هواپیما اجازه می‌داد مهمات غیرهدایت‌شونده با دقتی مشابه بمب‌های لیزری پرتاب شوند. در عمل، آتش زمینی و رهاسازی از ارتفاعات بالا اغلب باعث می‌شد خلبانان خطا کنند. هنگامی که تیم‌ها شروع به بررسی تانک‌های عراقی در منطقه تحت کنترل نیروهای آمریکایی کردند، دریافتند که بسیاری از تانک‌ها در واقع بدون آسیب بوده‌اند.

اما این تنها نیمی از داستان بود. خدمه تانک‌های عراقی آنقدر از قدرت هوایی آمریکا وحشت‌زده بودند که در فاصله‌ای دور از تانک‌های خود می‌ماندند، و تانک‌هایی که به مدت یک ماه بی‌حرکت و بدون نگهداری مانده بودند، یا با نزدیک شدن بمب‌ها تکان خورده بودند، عملکرد چندان خوبی نداشتند. به عبارت دیگر، اثرات عملکردی و غیرمستقیم بمباران بسیار بیشتر از اثرات فیزیکی ناامیدکننده آن بود.

بسیاری از انتقادات به بمباران، اهمیت این پدیده را نادیده می‌گیرند. برای مثال، کوبیدن شهرها و صنایع آلمان در طول جنگ جهانی دوم، تولید جنگی را تا ماه‌های آخر متوقف نکرد، اما اثرات غیرمستقیم و عملکردی آن عظیم بود. انحراف منابع آلمان به سمت پدافند هوایی و سلاح‌های تلافی‌جویانه، و نابودی نیروی جنگنده لوفت‌وافه در سراسر رایش سوم، نقش بسیار بزرگی در هموار کردن راه پیروزی متفقین ایفا کرد.

در سطح خرد، ارزیابی خسارت نبرد (BDA) می‌تواند گیج‌کننده باشد. برای مثال، در سال 1991، سوراخی که یک بمب در یک پناهگاه هواپیمای مقاوم‌سازی‌شده عراقی ایجاد کرده بود، اطلاعات زیادی به تحلیلگران نمی‌داد. آیا بمب از لایه‌های متعدد بتن و سنگ‌ریزه عبور کرده بود، یا به سمت بالا «J-hook» کرده و احتمالاً منفجر نشده بود؟ آیا هنگام اصابت بمب چیزی در پناهگاه بود و چه آسیبی به آن وارد شد؟ آیا عراقی‌ها هواپیماها را به پناهگاه‌های سوراخ شده منتقل کردند به این دلیل که "رعد و برق دو بار در یک مکان نمی‌زند"؟ همه این‌ها قضاوت دشوار (اگرچه کاملاً غیرممکن نیست) بدون حضور در صحنه هستند.

تا به امروز: ارزیابی خسارت نبرد (BDA) زمان زیادی می‌برد، بنابراین یادداشت فاش‌شده سازمان اطلاعات دفاعی (DIA) در 24 ژوئن بر اساس داده‌های اولیه و ناقص بود. مطالعه‌ای که من مسئولیت آن را بر عهده داشتم، یک سال پس از پایان جنگ هنوز در حال کار بر روی BDA بود. نتایج ممکن است اکنون سریع‌تر باشند، اما انواع اطلاعات باید یکپارچه شوند—تجزیه و تحلیل تصاویر، ارتباطات رهگیری شده، اطلاعات اندازه‌گیری و سیگنال (مثلاً نشست زمین بالای یک سازه فروریخته)، و البته اطلاعات انسانی، در میان دیگر موارد. هر متخصصی (و هر روزنامه‌نگاری که زحمت مشورت با یک متخصص را به خود می‌داد) می‌دانست که دو روز یک بازه زمانی کاملاً ناکافی برای تشکیل یک قضاوت سنجیده است. گزارش DIA، از منظر عملی، بی‌ارزش بود.

با این حال، یک حدس آگاهانه نشان می‌دهد که در واقع، قضاوت ارتش ایالات متحده مبنی بر اینکه برنامه هسته‌ای ایران آسیب جدی دیده است، صحیح بوده. بمباران آمریکا اوج یک عملیات 12 روزه بود که توسط اسرائیلی‌ها آغاز شد و بسیاری از تأسیسات هسته‌ای را هدف قرار داد و دست‌کم 14 دانشمند هسته‌ای را ترور کرد. مسئله واقعی، نه تنها یک حمله آمریکایی، بلکه اثر تجمعی علیه کل اکوسیستم هسته‌ای، از جمله تأسیسات ماشین‌کاری، آزمایش، و طراحی است.

پلتفرم‌های حامل مهمات در حمله آمریکایی، شرایط ایده‌آلی برای عملیات داشتند—هیچ نیروی هوایی ایرانی برای مقابله با بمب‌افکن‌های B-2 که شاید حتی شناسایی هم نشده بودند، وجود نداشت و نیز از آتش زمینی قابل توجهی خبری نبود. این هواپیماها پیشرفته‌ترین پلتفرم‌ها از پیشرفته‌ترین نیروی هوایی جهان بودند. خود بمب‌ها، به ویژه 14 بمب GBU-57، عظیم بودند—با 15 تن وزن، بیش از دو برابر اندازه تال‌بوی‌ها—و دارای هدایت بی‌نظیر و کلاهک‌های نفوذکننده مقاوم‌سازی‌شده بودند. اهداف همگی از بیش از یک دهه بررسی دقیق توسط اطلاعات اسرائیل و آمریکا، و احتمالاً سایر کشورهای غربی، کاملاً شناخته شده بودند.

در غیاب اطلاعات کامل، قضاوت تجمعی کارشناسان نیز شایسته توجه است – و کارشناسان خارجی مانند دیوید آلبرایت، بنیانگذار مؤسسه علوم و امنیت بین‌المللی، به این نتیجه رسیده‌اند که خسارت واقعاً گسترده و ماندگار بوده است. تحلیلگران اسرائیلی، در داخل و خارج از دولت، نیز به نظر می‌رسد موافق باشند. آن‌ها به احتمال زیاد آگاه‌تر هستند و در اعلام موفقیت در مورد چیزی که به هر حال یک تهدید وجودی برای کشورشان محسوب می‌شود، محتاط‌تر عمل می‌کنند. به همین دلیل، وزیر امور خارجه ایران نیز اذعان می‌کند که «خسارت جدی» وارد شده است.

باید لاف‌زنی چاپلوسانه وزیر دفاع، پیت هگست، که به نظر می‌رسد یک حمله بمباران بدون مقاومت را دستاوردی نظامی هم‌تراز با روز دی-دی یا استفاده پرشور رئیس‌جمهور از واژه نابودی کامل می‌داند، کنار گذاشت. یک قضاوت منطقی‌تر، هرچند موقت، این است که با وجود تمام کاستی‌هایشان، رئیس‌جمهور و وزیر دفاع او احتمالاً در مورد آنچه هنگام سقوط بمب‌ها اتفاق افتاد، بسیار نزدیک‌تر به واقعیت هستند تا بسیاری از منتقدان عجول و نه همیشه مطلع آن‌ها.


*عکس-تصویرسازی توسط جونل آفورونگ / The Atlantic. منابع: آلبرتو پیزولی / سیگما / گتی؛ مایک نلسون / خبرگزاری فرانسه / گتی؛ گرگ متیسون / مای / گتی؛ اسپیس فرانتیرز / آرشیو فوتوز / هالتون آرشیو / گتی؛ وزارت دفاع ایالات متحده.