جمهوری اسلامی ماهیت خود را تغییر نخواهد داد.
جمهوری اسلامی ماهیت خود را تغییر نخواهد داد.

این آن تغییر رژیم ایران نیست که به دنبالش هستید

تهران مجبور به سازگاری خواهد بود، اما نه لزوماً با یک انقلاب دیگر.

در گذشته، زمانی که هنوز می‌توانستم به ایران سفر کنم، همیشه از محبوبیت قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که در سال ۲۰۲۰ به دستور دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، ترور شد، متعجب می‌شدم. این محبوبیت حتی در میان تهرانی‌های غرب‌گرا که از رژیم متنفر بودند و در مهمانی‌هایشان مشروب و دامن‌های کوتاه رواج داشت نیز دیده می‌شد.

وقتی دلیلش را می‌پرسیدم، پاسخ همیشه یکسان بود: سلیمانی تهدیدات خارجی را که سایر کشورهای خاورمیانه را بی‌ثبات می‌کردند، دور نگه می‌داشت؛ او با آن‌ها در خارج از مرزها می‌جنگید تا نیازی به نبرد در داخل کشور نباشد. داعش، یک سازمان تروریستی سلفی-جهادی سنی، می‌توانست شیعیان در عراق و علویان در سوریه را به وحشت بیندازد، اما خیابان‌های تهران امن بودند.

سلیمانی از این وضعیت استفاده می‌کرد. از او تصاویری با لباس نظامی در کنار شبه‌نظامیان طرفدار ایران در عراق منتشر می‌شد که به دقت تصویری تقریباً اسطوره‌ای از جسارت و مهارت او را می‌ساخت. این امر، حتی با وجود اینکه او در هسته یک رژیم منفور قرار داشت، مورد استقبال قرار می‌گرفت، زیرا به نظر می‌رسید او حافظ چیزی است که بیشتر ایرانیان آرزویش را داشتند: زندگی عادی، امنیت و فرصتی برای رفاه. آن‌ها دقیقاً به همین دلایل خواهان سازش هسته‌ای با آمریکا و اروپا بودند تا تحریم‌ها برداشته شود و سرمایه‌گذاری‌ها بازگردند.

اما آن دوران گذشت. توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ حاصل شد اما به سرعت توسط ترامپ از بین رفت. سپاه پاسداران از تحریم‌های "فشار حداکثری" که پس از آن اعمال شد، سود برد و بخش زیادی از اقتصاد داخلی و تجارت (که عمدتاً به قاچاق تبدیل شد) را به دست گرفت. تورم سر به فلک کشید. کسب‌وکارهای خصوصی از بین رفتند. استانداردهای زندگی سقوط کردند. و هرچه اوضاع بدتر می‌شد، سرکوب داخلی توسط سپاه بیشتر می‌شد.

سلیمانی جدیدی وجود ندارد. همان منبع محبوبیت او – یعنی دور نگه داشتن جنگ از مرزهای ایران – به دلیلی برای نفرت از جانشینانش تبدیل شده است. نیروی قدس به طور فزاینده‌ای از شبکه نیابتی که سلیمانی ساخته بود برای تحریک آمریکا و اسرائیل استفاده می‌کرد. این وسواس این ماه به شکلی فاجعه‌بار نتیجه معکوس داد و هواپیماهای اسرائیلی تهران را بمباران کردند و بمب‌افکن‌های B-2 آمریکا بمب‌های سنگرشکن را بر تأسیسات هسته‌ای ایران فرو ریختند.

اگر سلیمانی امروز زنده بود، او نیز مورد نفرت قرار می‌گرفت، چرا که او یکی از معماران اصلی تمام این گستاخی‌ها بود. در واقع، حتی پیش از مرگ او نیز نگرش‌ها در حال تغییر بودند. اما من فکر می‌کنم تبدیل شدن او از قهرمان به بدخواه، بستری است که باید حرکت بعدی ایران را پس از توقف حملات هوایی آمریکا و اسرائیل در آن دید.

تغییر به شکلی رخ خواهد داد، اگرچه احتمالاً نه آن‌گونه که همه ما ترجیح می‌دهیم. رهبر ایران، علی خامنه‌ای، ۸۶ سال دارد. او بر ملتی جوان حکومت می‌کند که حدود ۷۰ درصد جمعیت آن حتی در زمان وقوع انقلابی که او را هدایت می‌کند، به دنیا نیامده بودند. رژیم او، که کشور را به بن‌بستی چنین ویرانگر کشانده، بهایی خواهد پرداخت. سؤال این است که چگونه و به چه قیمتی.

تغییر می‌تواند حول خامنه‌ای شکل بگیرد یا با جایگزینی یا به حاشیه راندن او توسط سپاه پاسداران. اما محدودیت‌های روشنی وجود دارد؛ رژیم نمی‌تواند بپذیرد که میلیاردها دلار هزینه‌شده برای برنامه هسته‌ای و صدها میلیارد دلار دیگر که به دلیل تحریم‌ها از دست رفته، همه بی‌نتیجه بوده‌اند. نمی‌تواند در مقابل "شیطان بزرگ" تسلیم شود. همچنین نمی‌تواند به واقعیت ادامه دهد و به تجاوز بی‌پروا در خارج از مرزها ادامه دهد، در حالی که در داخل تنها با ترس حکمرانی می‌کند.

یک قیام مردمی موفق بعید است. خامنه‌ای و سپاه پاسداران پیش از این با اعتراضات گسترده روبرو شده و بارها آنها را سرکوب کرده‌اند. آن‌ها حدود یک میلیون نفر نیروی مسلح دارند که بسیاری از آن‌ها به شدت شستشوی مغزی شده‌اند. ایرانیان شهرنشین نیز اکنون محتاط هستند، نه تنها به دلیل آن تجربه، بلکه به این دلیل که می‌دانند کشورشان کشوری با شکاف‌های قومی است. آن‌ها علاقه‌ای به تبدیل شدن به عراق، لیبی یا افغانستان بعدی ندارند.

این امر بهترین نتیجه محتمل را به بازگشت به دوران محبوب سلیمانی، یعنی یک تنظیم مجدد داخلی رژیم به جای تغییر رژیم، تبدیل می‌کند. همانطور که کامران اشرف، فعال حقوق بشر ایرانی و استادیار سیاست عمومی در دانشگاه اروپای مرکزی در وین، بیان می‌کند، ممکن است همه ما از نحوه تحولات شگفت‌زده شویم. او گفت: "رژیم از روز اول بر بقا تاکید بسیار قوی داشته است. بنابراین، من فکر می‌کنم نوعی انعطاف‌پذیری در آنجا وجود دارد."

ما پیش از این نیز نمونه‌ای از این انعطاف‌پذیری را در واکنش دقیق و از پیش برنامه‌ریزی‌شده ایران به بمباران فردو توسط آمریکا مشاهده کردیم. در چنین سناریویی، مذاکره‌کنندگان این هفته به پای میز مذاکره بازخواهند گشت تا راه‌هایی برای کاهش فشار بر رژیم و اقتصاد ایران بیابند و در ازای آن، امتیازات محدودی در مورد برنامه هسته‌ای ارائه دهند. سپاه پاسداران در خارج از کشور موضعی دفاعی‌تر اتخاذ خواهد کرد. در داخل، مقامات در برخی از حوزه‌های سرکوب داخلی بی‌مورد و تحریک‌آمیز – مانند اجرای قوانین حجاب – همانند گذشته کوتاه خواهند آمد.

هرگونه چنین اصلاح مسیری تاکتیکی خواهد بود. جمهوری اسلامی تا زمانی که وجود دارد ماهیت خود را تغییر نخواهد داد. اما همانطور که هفته گذشته استدلال کردم، در مورد برنامه هسته‌ای ایران، راه حل یک‌باره‌ای نه از طریق دیپلماسی و نه با زور وجود ندارد. هر دو طرف سعی خواهند کرد زمان بخرند.

گزینه جایگزین این است که خامنه‌ای به سادگی موضع خود را سفت‌تر کرده و نتیجه بگیرد که هیچ توافق دیپلماتیکی ممکن نیست زیرا آمریکا در پی نابودی ایران است و نمی‌توان به آن اعتماد کرد. در این صورت، تمرکز بر تحکیم رژیم، بازسازی دفاعیات و دستیابی به بازدارندگی هسته‌ای در اسرع وقت خواهد بود.

تا کنون، بیشتر نشانه‌ها به سمت این نتیجه ناخوشایندتر اشاره دارد. رژیم، که از سطح نفوذ اطلاعاتی اسرائیل که منجر به کشته شدن ده‌ها فرمانده ارشد نظامی و دانشمند هسته‌ای شده، دچار پارانویا شده است، سرکوب داخلی بی‌رحمانه‌ای را آغاز کرده است. تا روز یکشنبه، نشانه‌ای از برگزاری مذاکرات هسته‌ای که ترامپ برای این هفته وعده داده بود، دیده نمی‌شد.

ایالات متحده و غرب به طور کلی باید بازی ظریف‌تری را انجام دهند. پس از بمب‌گذاری‌ها، جلوگیری از خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای و اخراج بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی حیاتی است. این نباید فدای دستیابی به یک قطعیت غیرقابل دستیابی شود.

شکست در دستیابی به یک توافق سیاسی تقریباً به طور قطع به حملات هوایی بیشتر منجر خواهد شد و منطقه را بیش از پیش بی‌ثبات و مستعد رقابت تسلیحات هسته‌ای نسبت به دوران پیش از مداخله نظامی ترامپ خواهد کرد.