اثر انگشت پرچم ایران (تصویر رایگان از Pixabay)
اثر انگشت پرچم ایران (تصویر رایگان از Pixabay)

آنچه مصاحبه من با رئیس جمهور رئیسی درباره ایران به من آموخت

در سال ۲۰۱۷، از من خواسته شد که برای مصاحبه با ابراهیم رئیسی، نامزد وقت ریاست‌جمهوری، به ایران سفر کنم. یک روز قبل از اینکه ایرانی‌ها قرار بود به پای صندوق‌های رأی بروند، من رئیسی را در مسیر کارزار انتخاباتی‌اش دنبال کردم – از تهران تا رشت، او به نوعی با صراحت درباره ایرانی که می‌خواست تحت مدیریت او شکل بگیرد، با من صحبت کرد.

وقتی می‌گویم "با صراحت"، تصور نمی‌کنم که حرف‌های او حساب‌شده نبوده باشند، اما از آنجا که در آن زمان من "دوست" یا شاید دقیق‌تر بگویم، "تهدیدی برای رژیم" تلقی نمی‌شدم، حتی به عنوان یک تحلیلگر سیاسی، به من اجازه داده شد که نگاهی به پشت پرده بازی‌های سیاسی ایران بیندازم.

من توسط یکی از مبلغان اصلی انقلاب اسلامی به رئیسی معرفی شده بودم – مردی که در آمریکا تحصیل کرده بود – و رأی اعتماد او به اخلاق خوب من برای تضمین مصاحبه‌ای که اکثر غربی‌ها از آن محروم بودند، کافی بود.

تحت قوانین سختگیرانه ایران، هیچ روزنامه‌نگار خارجی، مگر با درخواست و توصیه ویژه، مجاز به مصاحبه با نامزد ریاست‌جمهوری در آستانه انتخابات نیست. ترس از دخالت خارجی آنقدر زیاد است که این کشور تمایل زیادی به بستن درهای خود به روی همه خارجی‌ها دارد.

پیش از آنکه به آنچه گفته شد و برداشت من از آن بپردازم، اجازه دهید توضیح دهم که چگونه "دختری مثل من" به جایی رسید که کمتر یهودی‌ای اجازه ورود به آن را داشته است. به هر حال، ایران تحت حاکمیت فعلی خود، دقیقاً مکانی مهمان‌نواز برای مردم یهود نیست. آن را شانس یا نتیجه گرسنگی شدید برای جذب متفکران غربی به آرمان ایران بنامید که باعث شد "جزئیات" خاصی نادیده گرفته شوند؛ با این حال، من با دعوت‌نامه‌ای در دست، به درخواست همان دولتی که شعارش خواهان مرگ تمام یهودیان و نابودی اسرائیل است، مستقیماً وارد لانه هیولا شدم.

باید اعتراف کنم که داشتن گذرنامه فرانسوی کمک زیادی کرد. اگر فرانسه در دهه ۱۹۷۰ تصمیم نگرفته بود که به آیت‌الله خمینی پناه دهد، مطمئن نیستم ایران به من اجازه ورود می‌داد. اما ایران همچنان برای فرانسه احترام زیادی قائل است و عمل دلسوزی سیاسی دولت من در آن زمان، قطعاً میزبانانم را در وضعیتی سخاوتمندانه قرار داد.

من که قبلاً با مردی مسلمان اهل یمن ازدواج کرده بودم، ازدواجم به من اجازه عبور آزاد به بسیاری از کشورهای اسلامی را داد... حرفه من به عنوان تحلیلگر سیاسی برای خاورمیانه و دفاعم از حق ملت‌ها برای تعیین سرنوشت خود، و همچنین انتقادم از عربستان سعودی به عنوان منبع اصلی رادیکالیسم اسلامی، بسیاری از گروه‌ها، عمدتاً در جهان شیعه، را متقاعد کرد که می‌توانند به من اعتماد کنند. من که مشتاق بودم به داخل راه پیدا کنم، نه بحث کردم و نه انگیزه‌های واقعی‌ام را فاش ساختم. خیلی زود فهمیدم که اگر قرار است از نزدیک شاهد آنچه واقعاً در منطقه می‌گذرد باشم، بهتر است همرنگ جماعت شوم و گوش دهم.

واقعاً شگفت‌انگیز است که چگونه تحقیر اسلام نسبت به زنان و تمایل جوامع آن به ناپدید کردن هویت زن در هویت همسرش، می‌توانست به طور کامل تبار من را محو کند.

اگر مردم من مورد نفرت بودند… و وای بر من، چقدر اغلب خویشاوندان همسرم این را به من یادآوری می‌کردند، دنیای خارج همچنان مرا همسر مردی مسلمان می‌دید که مطمئناً نمی‌توانست هیچ‌گونه تهدیدی باشد. به هر حال، من قرار بود به شکلی که آن‌ها می‌خواستند دربیایم. فکر نمی‌کنم هرگز بتوانم تناقض این استدلال را درک کنم. اما به هر حال…

بگذارید این‌طور بگویم که به اندازه کافی دیده‌ام و شنیده‌ام که دیگر نمی‌خواهم این نمایش را ادامه دهم. ترجیح می‌دهم تخصص تجربی خود را ارائه دهم و آنچه را از سفرها و دیدارهایم آموخته‌ام به اشتراک بگذارم. ناگفته پیداست که چند کلمه‌ای برای گفتن دارم… که البته همه آن‌ها مهربانانه نیستند.

ایران مکانی عجیب است، پر از تناقضات و جاه‌طلبی‌های رقابتی. ایرانیان را، می‌ترسم که مطبوعات به خطا قضاوت کرده‌اند، زیرا اغلب سوءتفاهم می‌شوند. اسیران یک سیستم و ایدئولوژی هستند که آن‌ها را پارسا و متنفر از دیگران می‌خواهد، اما من دریافته‌ام که آن‌ها عمدتاً دارای ذهنیت سکولار هستند، تشنه جهانی که طبقه روحانی‌ای که با آن همذات‌پنداری نمی‌کنند، آن‌ها را از آن جدا کرده است – و با این حال، گاهی خود را پشت همان آخوندهایی می‌یابند که می‌خواهند از بین بروند.

ایرانیان، همانطور که می‌بینید، به شدت ملی‌گرا و عمیقاً به آنچه سنت‌هایشان می‌دانند، پایبند هستند – و بله، این شامل هویت مذهبی آن‌ها نیز می‌شود، حتی اگر از هر نظر، پارسایی آن‌ها تنها سطحی و عمدتاً برای نمایش باشد. اگر ایرانیان علاقه کمی به رژیم داشته باشند، هرگز تحمل نخواهند کرد که خارجی‌ها در امور آن‌ها دخالت کنند. هرگونه تلاش از سوی قدرت‌های خارجی برای "دخالت" یا دعوت به انقلاب، تنها منجر به نزدیک‌تر شدن توده‌ها به رهبری خواهد شد. این خصوصیات فرهنگی را نباید نادیده گرفت.

رئیس جمهور رئیسی این را بیش از اکثر افراد می‌داند. او که عضوی از سلسله مراتب مذهبی و از نسل مستقیم خانواده پیامبر اسلام است – یا حداقل اینطور ادعا می‌شود – مردی مدرن نیز هست که جوانی نسبی‌اش در مقایسه با آیت‌الله، او را محبوب توده‌ها ساخته است.

قبل از ملاقات با او، به من گفته شد که رئیسی به عنوان جایگزین آیت‌الله خامنه‌ای، با توجه به ثروت و نیروی انسانی تحت فرمانش، قدرت‌هایی تقریباً برابر با آیت‌الله دارد. رئیسی که در آن زمان تولیت مشهد، ثروتمندترین شهر مقدس ایران را بر عهده داشت، میلیاردها دلار دارایی و همچنین یک شبه‌نظامی خصوصی بدون هیچ نظارتی را تحت فرمان خود داشت. رئیسی که یک ارباب ایران بود، سال‌ها بود که صعودش به ریاست‌جمهوری پیش‌بینی، و شاید دقیق‌تر بگوییم، مهندسی شده بود.

همراهان او همین را به من گفتند: "این همه بخشی از برنامه تهران است. رئیسی در این انتخابات شکست خواهد خورد و چهار سال دیگر که دوباره نامزد شود، پیروز خواهد شد. او نامزد تهران است. به هر حال برای تهران بهتر است کسی مثل رئیسی را در کنار خود داشته باشد، چون اگر بخواهد می‌تواند اوضاع را واقعاً دشوار کند." این‌ها اظهاراتی بود که یک روحانی نزدیک به رئیسی در مسیر بازگشت ما از شهری همسایه در کارزار انتخاباتی، با من در میان گذاشت.

اما رئیسی سیاست‌مدار کیست و چه انتظاری می‌توان از مردی داشت که از هر جهت به عنوان یک تندرو شناخته شده است؟

به گمان من، دینداری رئیس جمهور رئیسی مشکل نیست، بلکه توانایی او در ظاهر شدن به عنوان مردی معقول، مردی که می‌تواند از دکارت نقل قول کند و از سازوکارهای درونی دموکراسی سر در بیاورد، اهمیت دارد. رئیسی یک مرد معمولی حوزه (دانشگاه اسلامی) نیست که با آموزه‌های آیت‌الله‌ها بزرگ شده باشد. او مردی جاه‌طلب است که قدرت، استراتژی و نیاز به جلب حمایت‌های بین‌المللی برای هدف خود را با توسل به دیپلماسی و صلح‌سازی به خوبی درک می‌کند.

بخش عمده‌ای از مصاحبه ما، رئیسی با من در مورد اهمیت عدم مداخله نظامی و ضرورت احترام ملت‌ها به حاکمیت ملی یکدیگر صحبت کرد. تا اینجا کمتر کسی مخالف خواهد بود…

"اما دخالت ایران در بحرین، یمن، لبنان و سوریه چه؟" پرسیدم. "چگونه مداخله خود را از مداخله ایالات متحده یا روسیه متمایز می‌کنید؟"

"ایران این کار را به عنوان یک قدرت اخلاقی انجام می‌دهد. صلاحیت ما در چارچوب قوانین اسلامی است. ما از طرف بی‌گناهان علیه قدرت‌های بدخواه عمل می‌کنیم تا آن‌ها را از یوغ غربی‌سازی و رادیکالیسم اسلامی (که منظور او اساساً عربستان سعودی بود) آزاد کنیم."

اینجا بود که پنجره‌ای جالب به روایت جدیدی که رئیس‌جمهور ایران در مورد مذاکرات هسته‌ای می‌بافد، به من ارائه شد.

"ایران حق و وظیفه دارد از خود، مردم و آینده خود دفاع کند. ایران در قبال ایدئولوژی سیاسی خود (یعنی ولایت فقیه که توسط آیت‌الله خمینی معرفی شد، که بر اساس آن تنها یک فقیه که به جزئیات ریز آموزه‌های اسلامی آگاهی دارد می‌تواند و باید ملت را رهبری کند) وظیفه مراقبت دارد."

"جاه‌طلبی‌های هسته‌ای ایران چه می‌شود؟" پیش کشیدم. ناگفته پیداست که این سوالات هرگز در مصاحبه رسمی گنجانده نشدند. من اینجا تکه‌هایی را که توانستم از اینجا و آنجا به دست آورم، به اشتراک می‌گذارم تا مرد را زیاد عصبانی نکنم.

"برنامه هسته‌ای ایران یک مسئله حاکمیت ملی است. هیچ ملتی روی زمین نباید ما را از دنبال کردن جاه‌طلبی‌هایمان باز دارد. ما تهدیدی برای کسی نیستیم، اما در عین حال، آنچه رهبری ما با چنین قدرت‌هایی انتخاب می‌کند که انجام دهد، متعلق به ایران است."

ایران، همانطور که می‌بینید، خود را سنگر استقلالی خارج از اجماع عمومی تصور می‌کند. ایران خود را تهدید نمی‌بیند، بلکه رهاننده ملت‌ها در چارچوب هویت ایدئولوژیکی خود می‌داند. علاوه بر این، ایران معتقد است که به دلیل ماهیت نظام سیاسی خود، مسئولیتی فراتر از مرزهای خود دارد. ولایت فقیه در اساس خود امپریالیستی است زیرا دیدگاهی پان‌اسلامی از جهان ارائه می‌دهد.

هنگامی که ایران در مورد جاه‌طلبی‌های هسته‌ای خود صحبت می‌کند، در چارچوبی متفاوت با ما قرار دارد. خود معناشناسی مذاکرات ما با آن‌ها همسو نیست.

من قبلاً فکر می‌کردم اسرائیل در مورد فعالیت‌های هسته‌ای ایران بیش از حد اغراق می‌کند. دیگر این باور را ندارم. تهدید بیش از حد واقعی است و رؤیای هسته‌ای ایران محدود به استفاده صلح‌آمیز نیست… نه وقتی که دستیابی به سلاح‌های هسته‌ای مزیت متمایزی را به رژیمی که ذاتاً در فلسفه خود توسعه‌طلب و به شدت قصد نابودی دشمنان خودخوانده‌اش را دارد، ارائه می‌دهد.

و اگرچه فکر نمی‌کنم ایران فردا بمبی پرتاب کند، حتی اگر می‌توانست، معتقدم مردانی مانند رئیسی فشاری را که چنین قدرت‌هایی با مجبور کردن ملت‌ها به اطاعت از اراده‌شان بر همسایگان خود اعمال می‌کنند، درک می‌کنند.

درباره نویسنده

کاترین پرز-شاکدام - مدیر استراتژی پیشرو و مدیر اجرایی مجمع روابط خارجی (FFR)

کاترین پژوهشگر سابق در انجمن هنری جکسون و مشاور شورای امنیت سازمان ملل متحد در امور یمن، و همچنین کارشناس ایران، تروریسم و رادیکالیزم اسلامی است.

او یک تحلیلگر سیاسی و مفسر برجسته است که به تفصیل در مورد جمهوری اسلامی ایران صحبت کرده و از بریتانیا خواسته است سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را به عنوان یک سازمان تروریستی معرفی کند.

کاترین که در یک خانواده سکولار یهودی در فرانسه بزرگ شد، پس از ازدواج با مردی مسلمان از یمن، خود را در قلب جهان اسلام یافت. تجربه او در خاورمیانه و کار بعدی‌اش به عنوان تحلیلگر سیاسی، دیدگاهی بسیار خاص، اگر نگوییم نادر، به او بخشید – به ویژه در مورد اینکه چگونه می‌توان هویت خود را در مواجهه با یهودستیزی سیستماتیک از دست داد.

کاترین مصمم است تجربه و دیدگاه خود را در مورد این مسائلی که متأسفانه ما را رنج می‌دهد – رادیکالیزم اسلامی، تروریسم و یهودستیزی – به اشتراک بگذارد و همچنین از جهانی سخن بگوید که اغلب به دلیل عدم دسترسی، از دسترس ما خارج است.