به نظر میرسد درگیریها در شهر سویدای سوریه بالاخره این هفته پس از به نتیجه رسیدن چند آتشبس اعلامشده، به پایان رسید. شبهنظامیان دروزی و بادیهنشین که به بهای جان حدود ۱۲۰۰ نفر با یکدیگر میجنگیدند، توافق کردند که سلاحهای خود را بر زمین بگذارند و اسیران را مبادله کنند. نیروهای امنیتی سوریه کنترل منطقه را در دست گرفتند، در حالی که رئیسجمهور احمد الشراع متعهد شد از اقلیتهای قومی و مذهبی سوریه محافظت کند و عاملان خشونت را تحت پیگرد قانونی قرار دهد. اسرائیل که گفته بود برای دفاع از دروزیها وارد عمل شده، چند روز پیش از آن به حملات بمباران خود پایان داده بود و از روز دوشنبه اقلام پزشکی را به سویدا ارسال میکرد.
با این حال، هیچکس به طور جدی انتظار ندارد که این آخرین فوران خشونت فرقهای در سوریه باشد. شبهنظامیان داخل و خارج از دولت با تلاشهای رئیسجمهور برای ایجاد یک جامعه مذهبی مدارا کننده و همسو با غرب مخالفند. کنترل دولت الشراع بر کشور شکننده است و بخش زیادی از سوریه در دست شبهنظامیان محلی است که به حاکمان جدید بیاعتمادند. همه اینها برای اسرائیل یک دوراهی ایجاد میکند، زیرا این کشور در حال ناوبری در توازن قدرت جدیدی در خاورمیانه است که حداقل در تئوری، به آن اجازه میدهد هر جا که صلاح بداند عمل کند. سوریه دوباره برای مداخله اسرائیل آماده است.
در طول نزدیک به ۱۴ سال جنگ داخلی در سوریه، اسرائیل کنارهگیری کرده و فعالیت نظامی خود را به حمله به تسلیحات ایرانی که برای حزبالله ارسال میشد و ارائه کمکهای محدود و کمهیاهو به اقلیتهای دروزی و کُرد محدود کرده بود. این وضعیت ناگهان در دسامبر گذشته، زمانی که نیروهای الشراع رژیم بشار اسد را سرنگون کردند، تغییر کرد. اسرائیل منطقه غیرنظامی در امتداد مرز سوریه و قله استراتژیک کوه حبرون را تصرف کرد، در حالی که نیروی هوایی آن به تأسیسات ارتش سوریه حمله کرد. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، جنوب سوریه (منطقهای مجاور بلندیهای جولان تحت اشغال اسرائیل و جایی که بیشتر دروزیهای سوریه زندگی میکنند) را منطقه ممنوعه اعلام کرد، نه تنها برای شبهنظامیان بلکه برای ارتش سوریه. اما تنها تغییر رژیم در دمشق نبود که رویکرد اسرائیل به سوریه را دگرگون کرد.
دههها پیش، لوی اشکول، نخستوزیر اسرائیل، درک اسرائیل از خود را از نظر سیاسی و نظامی در خاورمیانه به عنوان شیمشون در نبخدیکر توصیف کرد، که در ییدیش به معنای "سامسون ضعیف" است (در تضاد با تصویر او در کتاب داوران در انجیل، جایی که سامسون به دلیل قدرت بدنیاش مشهور است). از یک سو، اسرائیل از دهه ۱۹۶۰ از نظر نظامی قدرتمندتر از هر یک از دشمنان خود بوده است؛ از سوی دیگر، احساس میکند که موجودیتش پیوسته در معرض تهدید است. از زمان کشتار حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، سامسون اسرائیلی بیش از پیش عضلانی شده اما ترسش کمتر نشده است.
جنبه "ضعف" با ترومای ۷ اکتبر تشدید شده است. اسرائیل که تهدید حماس را در سالهای قبل نادیده گرفته بود و آن را مشکلی میدانست که میتوان با اطلاعات خوب، حصارهای مرزی و عملیات نظامی گاهبهگاه مهار کرد، اکنون تمام مناطق مجاور مرزهای خود را به عنوان نقاط احتمالی برای یک ۷ اکتبر دیگر میبیند. به همین دلیل است که بسیاری در اسرائیل اصرار دارند که جنگ در غزه تا "ریشهکن شدن" حماس ادامه یابد، همانطور که نتانیاهو دوست دارد بگوید. در لبنان، این توضیح میدهد که چرا ارتش به اشغال پنج منطقه استراتژیک در کشور ادامه میدهد و با وجود توافق آتشبس امضا شده در نوامبر گذشته، مرتباً به داراییهای حزبالله حمله میکند. سیاست اسرائیل در قبال سوریه نیز از همین نگرانیها نشأت میگیرد. مقامات اسرائیلی مانند گیدئون ساعر، وزیر امور خارجه، الشراع و دولت او را جهادیهای "کت و شلواری" توصیف کردهاند که در اولین فرصت آماده حمله به اسرائیل هستند. و حتی اگر تعامل او با غرب واقعی باشد، الشراع هیچ کنترلی بر کشور ندارد، همانطور که هرج و مرج در سویدا نشان داد.
جنبه "قدرت" تقریباً به هر اتفاقی که از ۷ اکتبر رخ داده مربوط میشود. با وجود پارانویا در مورد تکرار حماس، این سازمان عملاً شکست خورده است. (جنگ این روزها برای خشنود کردن شرکای ائتلافی راستگرای افراطی دولت اسرائیل که رویای اسکان مجدد غزه را در سر میپرورانند، ادامه دارد.) حزبالله نیز به طور مشابه شکست خورده است—رهبران اصلی آن کشته شدهاند و زرادخانه موشکی آن به شدت تخریب شده است. این گروه هیچ مقاومتی در برابر حملات مکرر اسرائیل به خاک لبنان نشان نداده است. اگرچه دستاوردهای جنگ با ایران هنوز مورد بحث است، اما شکی نیست که اسرائیل پدافند هوایی این کشور را از کار انداخت، بخش زیادی از رهبری نظامی آن را حذف کرد و به یک نحو برنامه هستهای ایران را با کمک آمریکا به تأخیر انداخت. به اصطلاح "محور مقاومت" ایران یا فروپاشیده یا بیفایده شده است.
نتیجه این است که بسیاری در اسرائیل اکنون این کشور را به عنوان قدرت منطقهای میبینند که وظیفه حفظ نظم و ثبات را بر عهده دارد، حداقل در جاهایی که منافع اسرائیل مستقیماً در خطر است.
هفته گذشته در سوریه، این دوگانگی ضعف و قدرت در جریان بود. ضعف در اضطراب اسرائیل از استقرار شبهنظامیان در جنوب سوریه در نبرد با جنگجویان دروزی و از استقرار ارتش سوریه در آنجا ظاهراً برای برقراری نظم، بیان شد. در واقع، اسرائیل به جنگجویان بادیهنشین حمله نکرد بلکه به ارتش سوریه حمله کرد، زمانی که جرأت کرد وارد منطقه حائل خودخوانده اسرائیل شود. خودانگاره اسرائیل از قدرت نیز به همان اندازه با تصمیم آن برای ورود به جنگ ابراز شد، با علم به اینکه ارتش سوریه قادر به مقابله نخواهد بود. تصمیم اسرائیل برای بمباران ورودی وزارت دفاع سوریه در قلب دمشق عملی از غرور و نمایشی از قدرت بود.
سومین جنبه سیاست اسرائیل نیز در جریان بود: سیاست داخلی. دولت نتانیاهو متشکل از احزاب راست افراطی (و تا هفته گذشته، زمانی که کنارهگیری کردند، مذهبی) است که علاقه کمی به اقلیتهای غیر یهودی کشور دارند یا کاملاً با آنها خصمانه رفتار میکنند. با این حال، تصمیم دولت برای کمک به دروزیهای سوریه به عنوان یک اقدام بشردوستانه و حرکتی در جهت جامعه دروزی خود اسرائیل قاببندی شد.
ناگفته نماند، دروزیهای تحت حاکمیت اسرائیل، که شامل حدود ۱۵۰,۰۰۰ شهروند ساکن اسرائیل و ۲۵,۰۰۰ نفر دیگر در بلندیهای جولان (که بیشتر آنها شهروند نیستند)، پس از آغاز درگیریها در ۱۳ جولای، نگران سرنوشت برادران خود در سوریه بودند. رهبر معنوی آنها، شیخ موفق طریف، با نتانیاهو در این باره صحبت کرد در حالی که صدها دروزی اسرائیلی حضور اندک امنیتی در مرز را درهم شکستند تا در همبستگی با سوریه وارد این کشور شوند.
اگر دروزیها هر اقلیت عربی دیگری بودند، به احتمال زیاد دولت به درخواستهای آنها بیتوجهی میکرد یا بدتر از آن، کسانی که وارد قلمرو دشمن میشدند را دستگیر یا به آنها شلیک میکرد. دلیل این که چنین نشد این است که برخلاف سایر اعراب اسرائیلی، دروزیها در ارتش اسرائیل خدمت میکنند؛ بسیاری از آنها افسر حرفهای شدهاند و برخی جان خود را در نبرد در غزه از دست دادهاند. آنها شهروندان وفادار محسوب میشوند. وضعیت آنها به گونهای است که پنجشنبه گذشته، حتی خاخام ارشد اشکنازی اسرائیل نیز از اسرائیل و جهان خواست تا به دروزیهای سوریه کمک کنند. او در نامهای سرگشاده نوشت: "ما شاهد یک کارزار وحشیانه قتل علیه مردم دروزی هستیم، حملهای به تصویر [خدا] در انسانیت."
حتی اگر نتانیاهو تمایلی به اقدام صرفاً از روی نگرانیهای بشردوستانه نداشت، محاسبات انتخاباتی شاید کافی بود. برخلاف رأیدهندگان عرب مسلمان و مسیحی، در روز انتخابات اکثریت بزرگی از دروزیها از احزاب تحت رهبری عربها دوری میکنند. اگرچه حزب لیکود نتانیاهو معمولاً تنها بخش کوچکی از آرای دروزیها را به دست میآورد، اما انتخابات بعدی به احتمال زیاد رقابتی نزدیک خواهد بود. چند هزار رأی ممکن است حیاتی باشد.
دروزیها از دو قانون تصویب شده تحت حمایت دولت قبلی نتانیاهو ناراحت بودند: قانون کشور-ملت سال ۲۰۱۸ (که حقوق یهودیان در اسرائیل را اولویت میدهد) و قانون کامینیتز سال ۲۰۱۷ (که راه را برای مقامات برای تخریب ساختمانهای غیرقانونی هموار میکند، عملی که بیشتر علیه اعراب استفاده میشود تا یهودیان). حتی قبل از شروع درگیریها در سوریه، دولت به دنبال آرام کردن دروزیها با قوانین جبرانی بود. کمک به برادران سوری آنها راه دیگری برای دستیابی به این هدف بود و به ویژه اگر با استراتژی گستردهتر دولت در قبال سوریه همسو باشد، بسیار راحت است.
نکته اینجاست که هر چقدر هم اسرائیل اکنون احساس قدرت کند، توانایی آن برای ایفای نقش مرد قدرتمند به شدت محدود شده است.
اولین محدودیت، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکاست. موضع رئیسجمهور در مورد نگرانیهای اصلی مشترک ایالات متحده و اسرائیل اغلب دشوار است، اما مضمونی که بین سخنان و اعمال اغلب متناقض او به کرات ظاهر میشود این است که او میخواهد از درگیریهای نظامی در خاورمیانه دوری کند. اگر به میل خود باشد، ترجیح میدهد با سعودیها معاملات تجاری انجام دهد و امیدوار باشد که با لغو تحریمها، سوریه بتواند مشتری دیگری برای شرکتهای آمریکایی شود. اگر ترامپ دستور اقدام نظامی را صادر کند، چه برای مقابله با حوثیها یا ایران، او کمپینهای کوتاه و قاطع را ترجیح میدهد که با نتایج قطعی (حداقل در ذهن خودش) به پایان میرسند.
دیدگاه ترامپ ممکن است در برابر واقعیت غمانگیز خاورمیانه دوام نیاورد، اما فعلاً نتانیاهو باید با آن کنار بیاید. موضع تهاجمی اسرائیل از ۷ اکتبر به این سو، منجر به اصطکاک با واشنگتن بر سر ایران، لبنان، و غزه – و اکنون بر سر سوریه – شده است. ایالات متحده در حال میانجیگری مذاکرات آرام بین اسرائیل و سوریه بوده است، در میان اشاراتی به برقراری روابط دوجانبه در نهایت. واشنگتن روشن ساخت که از کمپین بمباران هفته گذشته اسرائیل حمایت نمیکند و برای ترتیب دادن آتشبس تلاش کرد. روز یکشنبه، آکسیوس به نقل از یک مقام ناشناس کاخ سفید، اختلاف نظر را به طور ساده و صریح بیان کرد: "بیبی مثل یک دیوانه عمل کرد. او همیشه همه چیز را بمباران میکند... این میتواند آنچه ترامپ در تلاش است انجام دهد را تضعیف کند."
محدودیت دوم داخلی است. بله، استفاده اسرائیل از اطلاعات و فناوری برای شکست دشمنانش چشمگیر بوده است. اما نمیتواند ادعا کند که یک قدرت بزرگ است، وقتی پای اقتصاد، اندازه جمعیت، یا حتی ظرفیت خام سختافزار نظامیاش به میان میآید. این محدودیتها را میتوان در ۲۱ ماه جنگ از ۷ اکتبر به بعد مشاهده کرد که تواناییهای کشور را به چالش کشیده است. بدون حجم عظیم تسلیحات ارسالی از آمریکا و آمادگی نیروهای ذخیره نظامی برای خدمت در برخی موارد تا صدها روز، جنگ امکانپذیر نبود. اسرائیل نمیتواند به ترامپ برای تأمین همان کمکی که سلف او جو بایدن انجام داد، تکیه کند. سال گذشته، طبق دادههای مؤسسه بینالمللی پژوهشهای صلح استکهلم، اسرائیل پس از اوکراین، در صدر کشورهای جهان از نظر درصد هزینههای نظامی از تولید ناخالص داخلی (۸.۸ درصد) قرار گرفت. اگر برنامههای افزایش بودجه امسال (برای پوشش هزینههای نبرد تازه در غزه و جنگ با ایران) تأیید شود، هزینههای دفاعی به ۷ درصد تولید ناخالص داخلی خواهد رسید و به احتمال زیاد دوباره در صدر رتبهبندیهای جهانی قرار خواهد گرفت. این ارقام پایدار نیستند.
حامیان استراتژی تهاجمی اسرائیل ممکن است استدلال کنند که قاطعیت، اسرائیل را از جنگهای پرهزینه در آینده با خفه کردن تهدیدها در نطفه نجات خواهد داد. اما چه در سوریه، لبنان، یا ایران، تهاجم به همان اندازه احتمال دارد که آن را درگیر جنگهایی کند که توانایی مبارزه با آنها را ندارد.