ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، کاظم جلالی، سفیر ایران در روسیه، و عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران در مسکو، ژوئن ۲۰۲۵. عکس از الکساندر کازاکوف / رویترز.
ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، کاظم جلالی، سفیر ایران در روسیه، و عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران در مسکو، ژوئن ۲۰۲۵. عکس از الکساندر کازاکوف / رویترز.

معنای واقعی شکست پوتین در خاورمیانه

هم‌پیمانان روسیه در منطقه نمی‌توانستند روی مسکو حساب کنند—و چین نیز نباید بکند.

تنها چند سال پیش، به نظر می‌رسید که ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، پس از دهه‌ها کاهش نفوذ مسکو در خاورمیانه، بار دیگر آن را احیا کرده است. در حالی که پوتین روابط خود را با هم‌پیمانان دیرینه روسیه، یعنی ایران و سوریه، عمیق‌تر می‌کرد و در عین حال روابط دوستانه‌تری با اسرائیل و پادشاهی‌های عربی برقرار می‌ساخت، رئالیسم عمل‌گرای او جایگزینی راحت‌تر برای آنچه بسیاری از کشورهای منطقه تعهد ساده‌لوحانه و بی‌ثبات‌کننده ایالات متحده به ترویج دموکراسی می‌پنداشتند، به نظر می‌رسید.

این استراتژی به روسیه اجازه داد تا به یک وزنه تعادل مهم در برابر ایالات متحده در منطقه تبدیل شود، اما منافعی را نیز در داخل کشور به همراه داشت. رهبران خاورمیانه در واکنش به حمله تمام‌عیار روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲ سکوت قابل توجهی اختیار کردند. حتی اسرائیل، متحد نزدیک ایالات متحده، نه تنها روسیه را مورد انتقاد قرار نداد، بلکه در تحریم آن نیز شرکت نکرد.

اما طی ۲۰ ماه گذشته، جایگاه روسیه در خاورمیانه به شدت تضعیف شده است. واکنش اسرائیل به حملات ۷ اکتبر حماس، به اصطلاح "محور مقاومت" —شبکه تحت حمایت ایران که روسیه با آن روابط نزدیکی برقرار کرده بود— را ویران کرده است. رژیم اسد در سوریه، که مدت‌ها یک مشتری ارزشمند برای روسیه بود، به طرز چشمگیری فرو پاشید. حملات ایالات متحده و اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران، مهم‌ترین متحد منطقه‌ای روسیه را به شدت تضعیف کرد. در نتیجه، اعتبار روسیه به عنوان حامی و ضامن امنیت در منطقه از بین رفته است. در خاورمیانه جدیدی که اکنون در حال شکل‌گیری است، دیگر نیازی به مسکو نیست.

شکست‌های مسکو فراتر از خاورمیانه طنین‌انداز خواهد شد. چه نتیجه تصمیم آگاهانه پوتین برای عدم مداخله باشد و چه ناتوانی کرملین در انجام این کار، کنار گذاشتن شرکای خود در منطقه توسط روسیه باید درسی عبرت‌آموز برای شی جین‌پینگ و حزب کمونیست چین باشد: اینکه در زمان بحران، روسیه متحد قابل اعتمادی نخواهد بود.

برای ایالات متحده نیز، کاهش نفوذ روسیه در خاورمیانه باید به تأمل بیشتر منجر شود. سال‌هاست که سیاست‌گذاران و پژوهشگران درباره قدرت پیوند روسیه و چین و اینکه آیا تلاش برای ایجاد شکاف بین آنها یا تشویق هم‌وابستگی آنها در عین افزایش هزینه‌ها و خطرات آن برای هر دو کشور منطقی است، بحث کرده‌اند. اما شکست‌های اخیر مسکو در خاورمیانه، یک واقعیت اساسی را روشن کرده است که توسط سخنان چین و روسیه درباره "رابطه ویژه" مبهم شده بود. روسیه یک دوست مصلحتی است. در صورت بروز درگیری بین ایالات متحده و چین—مثلاً نبردی بر سر تایوان—واشنگتن می‌تواند انتظار داشته باشد که مسکو در حاشیه بماند، درست همانطور که با شرکای خود در خاورمیانه رفتار کرد.

راهی به سوی دمشق

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، روسیه دیگر یک بازیگر بین‌المللی مهم، از جمله در خاورمیانه، نبود. در عوض، بوریس یلتسین، رئیس‌جمهور روسیه، با تمرکز بر ادغام روسیه دموکراتیک در غرب، آرزوی پیوستن به نهادهای غربی مانند گروه ۷، سازمان تجارت جهانی و ناتو را داشت و تلاش یا منابع کمی را صرف حفظ روابط دوران شوروی با دشمنان خودکامه ایالات متحده، مانند ایران و سوریه، کرد. یک دهه رکود اقتصادی نیز مانع از تعامل روسیه با کشورهای منطقه شد.

پوتین که در سال ۲۰۰۰ به ریاست‌جمهوری رسید، به تدریج به بی‌توجهی مسکو به خاورمیانه پایان داد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، او به سرعت از "جنگ جهانی علیه تروریسم" جرج دبلیو بوش، رئیس‌جمهور آمریکا، حمایت کرد. برای کمک به تلاش‌های جنگی آمریکا در افغانستان، روسیه به ایالات متحده کمک کرد تا پایگاه‌های نظامی در آنچه پوتین حوزه نفوذ خود می‌دانست، یعنی جمهوری‌های سابق شوروی ازبکستان و قرقیزستان، ایجاد کند. حتی زمانی که پوتین بر سر حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ با بوش اختلاف پیدا کرد – به دلیل روابط نزدیک صدام حسین، رهبر عراق، با روسیه – رئیس‌جمهور روسیه همچنان با واشنگتن در خاورمیانه در مسائل دارای منافع مشترک، مهم‌تر از همه، تلاش مشترک برای محروم کردن ایران از سلاح هسته‌ای، همکاری کرد. در سال ۲۰۱۰، روسیه در کنار ایالات متحده به قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت سازمان ملل رأی داد که جامع‌ترین تحریم‌های چندجانبه آن زمان را علیه تهران اعمال می‌کرد. پنج سال بعد، روسیه به همراه ایالات متحده و همچنین چین، فرانسه، آلمان، بریتانیا و اتحادیه اروپا به امضای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) پیوست. در طول این دوره، روسیه همچنین با ایالات متحده برای مبارزه با سازمان‌های تروریستی مختلف در منطقه، که برخی از آنها روابط نزدیکی با جهادی‌ها در داخل روسیه داشتند، همکاری کرد.

بهار عربی در سال ۲۰۱۱، نقطه عطفی در سیاست خاورمیانه‌ای پوتین بود. در حالی که رهبران ایالات متحده و اروپا سقوط دیکتاتوری‌ها در منطقه را جشن می‌گرفتند، پوتین، که در آن زمان نخست‌وزیر روسیه بود، دیدگاه متفاوتی نسبت به این اعتراضات داشت. در دیدارهایی با رهبران غربی، از جمله باراک اوباما، رئیس‌جمهور ایالات متحده، او هشدار داد که فروپاشی خودکامگی در جهان عرب، جنگ‌های داخلی را شعله‌ور خواهد کرد، افراط‌گرایان را قدرتمند خواهد ساخت و تروریست‌ها را گستاخ خواهد کرد. او حتی به طور علنی از حمایت خود از رئیس‌جمهور وقت، دیمیتری مدودف، به دلیل رأی ممتنع به قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل که اجازه استفاده از زور علیه ارتش معمر قذافی، رهبر قدرتمند لیبی، را می‌داد – ارتشی که در آن زمان در حال تهدید به ارتکاب جنایات گسترده در بنغازی، دومین شهر بزرگ لیبی بود – انتقاد کرد. پوتین این قطعنامه را "دارای نقص و ایراد" خواند و گفت که "به همه چیز اجازه می‌دهد" و "شبیه فراخوان‌های قرون وسطایی برای جنگ‌های صلیبی است."

نگرانی‌های پوتین درباره ثبات با پادشاهان خاورمیانه طنین‌انداز شد.

در همان سال، جنبش گسترده دیگری علیه خودکامگی در روسیه شکل گرفت. در دسامبر ۲۰۱۱، صدها هزار روس در اعتراض به انتخاباتی جعلی در پارلمان به خیابان‌ها آمدند. پوتین، همانطور که واشنگتن را به تحریک انقلاب‌ها علیه دیکتاتوری‌ها در مصر، لیبی، سوریه و تونس متهم کرده بود، ایالات متحده را مسئول تظاهرات علیه رژیم خود دانست. تهدیدات علیه حکومتش در داخل، که پوتین صمیمانه معتقد بود توسط دولت اوباما حمایت می‌شوند، رهبر روسیه را وادار کرد که از همکاری با ایالات متحده دست بردارد، با پیامدهای مهمی برای سیاست خارجی روسیه در خاورمیانه.

نگرانی‌های پوتین درباره ثبات با پادشاهان خاورمیانه طنین‌انداز شد که موافق بودند تغییر رژیم در منطقه، جهادی‌های رادیکال را به قدرت خواهد رساند. عربستان سعودی حتی برای سرکوب اعتراضات ضد دولتی در بحرین، به صورت نظامی مداخله کرد. پوتین از این فرصت برای تعمیق روابط با اسرائیل و پادشاهی‌های عربی استفاده کرد، در زمانی که روابط آنها با ایالات متحده به دلیل حمایت آمریکا از تغییرات سیاسی در جهان عرب و نزدیکی ظاهری با ایران، متشنج بود. پوتین همچنین پس از به قدرت رسیدن عبدالفتاح السیسی، رهبر خودکامه مصر، از طریق کودتا در سال ۲۰۱۳، روابط نزدیک‌تری با او برقرار کرد. علاوه بر این، روسیه خلأ ناشی از عدم مشارکت آمریکا در لیبی را پر کرد و حمایت لفظی و مالی از ژنرال خلیفه حفتر، فرمانده قدرتمند جنگی که اکنون بخش شرقی کشور را کنترل می‌کند، ارائه داد. و هنگامی که بسیاری از رهبران غربی پس از ترور جمال خاشقجی، نویسنده‌ای که منتقد رژیم سعودی بود، در سال ۲۰۱۸، شاهزاده محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی، را محکوم کردند، پوتین به طور علنی از حاکم سعودی حمایت کرد.

پس از اینکه پوتین در سال ۲۰۱۲ برای سومین بار به ریاست‌جمهوری رسید، خصومت فزاینده او نسبت به ایالات متحده به عنوان منشأ بی‌ثباتی منطقه‌ای و جهانی، گوش شنوایی به ویژه در میان علی خامنه‌ای، رهبر تئوکراسی ایران، پیدا کرد. از زمانی که خامنه‌ای در سال ۱۹۸۹ رهبر عالی شد، سیاست خارجی رژیم را به طور منظم به سمت روسیه و چین سوق داده بود. در حالی که حزب‌الله، وکیل ایران، در کنار نیروی هوایی روسیه برای حمایت از بشار اسد، دیکتاتور سوریه، در یک جنگ داخلی وحشیانه می‌جنگید، تهران و مسکو بیش از پیش به هم نزدیک شدند. حماس، که در ابتدا موضعی انتقادی نسبت به رژیم اسد داشت، سرانجام با ایران و روسیه همسو شد. به نوبه خود، پوتین و کرملین هرگز حماس را به عنوان یک گروه تروریستی برچسب‌گذاری نکردند، بلکه آنها را به عنوان یک جنبش آزادی‌بخش ملی، مشابه گروه‌هایی در آمریکای لاتین، جنوب شرق آسیا و جنوب آفریقا که اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد از آنها حمایت کرده بود، توصیف کردند. اینکه پوتین می‌توانست همزمان روابطی با اسرائیل و حماس را دنبال کند، قابل توجه بود و گواه دیپلماسی موفق او در خاورمیانه در آن زمان بود.

دوستی برای همه خودکامگان

تلاش پوتین برای گسترش نفوذ روسیه در خاورمیانه در ابتدا نتیجه داد. پس از حمله تمام‌عیار روسیه به اوکراین در سال ۲۰۲۲، ایران هزاران پهپاد مرگبار شاهد را برای حمایت از این تلاش فراهم کرد. پادشاهی‌های عربی در رأی‌گیری‌های سازمان ملل که روسیه را به دلیل این تهاجم محکوم می‌کردند، رأی ممتنع دادند و به ائتلاف تحریم‌های بین‌المللی نپیوستند. در اکتبر ۲۰۲۲، پوتین و محمد بن سلمان توافقنامه‌ای را برای کاهش صادرات نفت امضا کردند که منجر به افزایش قیمت نفت و تأمین مالی ماشین جنگی روسیه شد. حتی اسرائیل نیز با بیشتر جهان دموکراتیک اختلاف نظر داشت و از انتقاد از این تهاجم خودداری کرد و علیه قطعنامه سازمان ملل که تجاوز روسیه را محکوم می‌کرد، رأی داد.

هنگامی که رژیم اسد در سوریه در سال ۲۰۱۵ در حال فروپاشی بود، اعزام نیروی هوایی روسیه توسط پوتین برای حمایت از نیروهای زمینی سوریه، ایران و حزب‌الله، نه سال دیگر حکومت دیکتاتور سوریه را تضمین کرد. در ازای این حمایت، اسد به روسیه دسترسی مستمر به پایگاه دریایی طرطوس و پایگاه هوایی حمیمیم (نزدیک لاذقیه) را داد که حضور دریایی روسیه را در دریای مدیترانه افزایش داد و نمادی پایدار از حضور نظامی روسیه در خاورمیانه عربی بود.

مداخله نظامی پوتین در سوریه، تصویر روسیه را به عنوان یک شریک قاطع و قابل اعتماد تقویت کرد. برخلاف ایالات متحده، روسیه هرگز خودکامگان منطقه را با سخنرانی‌هایی درباره دموکراسی و حقوق بشر مورد سرزنش قرار نداد. و مسکو همچنین به تأمین تسلیحات ادامه داد. در سال‌های پس از بهار عربی، صادرات تسلیحات روسیه به خاورمیانه افزایش یافت، از جمله به مصر السیسی، و همچنین به ترکیه، متحد ناتو که با این حال موافقت کرد سامانه پدافند هوایی اس-۴۰۰ روسیه را خریداری کند.

همه جا، همه چیز، همزمان

اما پس از حمله حماس به اسرائیل در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، استراتژی پوتین شروع به از هم پاشیدن کرد. اسرائیل در پاسخ به آن، عملیات نظامی گسترده‌ای را ابتدا علیه حماس در غزه و سپس علیه حزب‌الله در لبنان آغاز کرد که به رهبری و ساختارهای فرماندهی هر دو گروه آسیب جدی وارد آورد. پوتین تلاش کرد از جانبداری در این درگیری خودداری کند و در عوض پیشنهاد میانجی‌گری بین حماس و اسرائیل را داد، اقدامی که نه نتانیاهو و نه جامعه اسرائیل حاضر به پذیرش آن نبودند. اما او هیچ کمک قابل توجهی به حماس یا حزب‌الله نیز ارائه نداد.

سپس، در دسامبر ۲۰۲۴، رژیم اسد فروپاشید. سرمایه‌گذاری چند دهه‌ای روسیه در حمایت از این دیکتاتوری در عرض چند روز متلاشی شد. پوتین به اسد و خانواده‌اش در روسیه پناهندگی داد، اما هیچ کاری برای دفع نیروهای شورشی که دمشق را تصرف می‌کردند، انجام نداد. عدم مداخله او در سراسر منطقه طنین‌انداز شد. حزب‌الله بیشتر تضعیف شد. رسانه‌های همسو با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران علناً از ناتوانی روسیه در نجات شریک متقابلشان گلایه کردند.

روسیه ضربه جدی‌تری به اعتبار خود در خاورمیانه خورد، زمانی که نیروهای مسلح اسرائیل و ایالات متحده در ماه ژوئن تأسیسات هسته‌ای ایران را بمباران کردند. تنها چند روز پس از حمله آمریکا به سایت فردو، عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، برای درخواست حمایت به مسکو پرواز کرد. پوتین محکومیت کلامی معمول خود را از ایالات متحده ارائه داد، اما با وجود تمایل مداوم ایران برای ارائه کمک نظامی مستقیم به جنگ روسیه در اوکراین، هیچ کمک نظامی جدیدی به مهمترین متحد ثابت‌قدم خود در خاورمیانه ارائه نکرد. در داخل، خامنه‌ای و رژیم او امروز ضعیف‌تر از همیشه هستند، اما پوتین برای تقویت موقعیت رهبر عالی، کمک چندانی ارائه نداده است.

ترس و نفرت

رهبران و جوامع در خاورمیانه به بی‌عملی و بی‌تفاوتی روسیه در منطقه توجه کرده‌اند. واکنش در داخل ایران به ویژه برجسته بوده است. خامنه‌ای همیشه به مسکو وفادار بوده است، اما با تضعیف موقعیت کنونی او، انتقادات از آغوش گشوده او به سوی روسیه بلندتر شده است. مفسران ایرانی که زمانی در مورد زیر سوال بردن روابط تهران با مسکو محتاط و ملاحظه‌کار بودند، اکنون علناً پوتین را به دلیل امتناع از گنجاندن بند دفاع متقابل در معاهده روسیه در مورد شراکت استراتژیک جامع که توسط تهران و مسکو در ژانویه امضا شد (توافقنامه‌های مشابه روسیه با بلاروس و کره شمالی حاوی چنین بندهایی هستند) سرزنش می‌کنند. صداهای دیگر، از جمله علی مطهری، نایب رئیس سابق مجلس ایران، از تأخیرهای روسیه در ارائه سامانه پدافند موشکی اس-۴۰۰ به ایران انتقاد کرده‌اند که می‌توانست در دفاع در برابر حملات اسرائیل کمک کند. پس از حملات اسرائیل و آمریکا، یک سرمقاله اصلی در یک روزنامه بانفوذ که دهه‌ها پیش توسط سه روحانی (از جمله خامنه‌ای) تأسیس شده بود، رهبرانی را که ایران را به سمت روابط نزدیک‌تر با مسکو سوق دادند—اشاره‌ای آشکار به خامنه‌ای—مورد نکوهش قرار داد.

برخی حتی در داخل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که اغلب به عنوان سنگر همدردی‌های طرفدار روسیه فرض می‌شود، آنقدر ناامید بودند که وقتی پوتین پیشنهاد میانجی‌گری بین ایران و ایالات متحده را داد، یک روزنامه همسو با سپاه پاسداران پیشنهاد کرد که رئیس‌جمهور روسیه در واقع تلاش می‌کند از ایران برای دستیابی به توافق بهتری با ایالات متحده استفاده کند و از محدودیت‌هایی بر برنامه هسته‌ای ایران در ازای امتیازات آمریکا در اوکراین حمایت کند. مفسران در شبکه‌های اجتماعی ایران اکنون علناً درباره تاریخ جاه‌طلبی‌های استعماری روسیه در ایران در دوران تزارها و شوروی بحث می‌کنند. صداهای اعضای اپوزیسیون دموکراتیک که مدت‌ها منتقد تعمیق روابط با روسیه خودکامه بودند، اکنون هم در داخل ایران و هم در میان مهاجران، طنین جدیدی یافته‌اند.

نگرش‌های اسرائیلی‌ها نیز نسبت به روسیه تغییر کرده است. به نظر نمی‌رسد نه نتانیاهو و نه جامعه اسرائیل به خدمات میانجی‌گری پوتین با ایران علاقه‌ای داشته باشند. زمانی که روابط بین ایالات متحده و اسرائیل متشنج بوده است، نتانیاهو به سمت مسکو متمایل شده است. اما با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، ضرورت نتانیاهو برای نزدیک ماندن به پوتین و روسیه تضعیف شده، کاهش یافته است.

واکنش رسمی سعودی‌ها به بی‌عملی روسیه، ملایم بوده است. در پشت درهای بسته، محمد بن سلمان از عقب‌نشینی برنامه هسته‌ای ایران و ناتوانی ارتش تهران – به ویژه زرادخانه موشکی آن – در وارد آوردن خسارت جدی به اسرائیل یا پایگاه نظامی آمریکا در قطر، خشنود است. ناتوانی یا بی‌تفاوتی پوتین در تأثیرگذاری بر رویدادها از طریق دیپلماسی یا کمک نظامی در منطقه، باید محمد بن سلمان را وادار کند که رابطه سنجیده خود با ایالات متحده، چین و روسیه را بازنگری کند. پیش از حملات اسرائیل، عربستان سعودی و روسیه قبلاً بر سر افزایش تولید نفت با هم درگیر شده بودند. ریاض پیروز شد، و اوپک پلاس قرار است تولید را در ماه اوت افزایش دهد، که به رضایت واشنگتن و سرخوردگی مسکو منجر شده است.

نمی‌توانی روی من حساب کنی

تصمیمات پوتین مبنی بر عدم کمک به شرکای روسیه در خاورمیمیانه، باید پیامی نیز به رهبران پکن در مورد ارزش روسیه به عنوان یک متحد در صورت وقوع جنگ بین چین و ایالات متحده بر سر تایوان بفرستد.

اگر امتناع روسیه از حمایت از رژیم ایران در آسیب‌پذیرترین زمان خود نشانه‌ای باشد، روسیه در صورت نیاز چین به کمک، حمایت چندانی به پکن ارائه نخواهد داد. به همین ترتیب، رها کردن رژیم اسد توسط مسکو نشان می‌دهد که نیروهای مسلح روسیه به جنگی علیه ایالات متحده نخواهند پیوست. اگر درگیری در آسیا رخ دهد، حمایت پوتین به ادامه تأمین نفت و گاز چین محدود خواهد شد. همانطور که وانگ یی، وزیر امور خارجه چین، در دیداری با رهبران اروپایی به صراحت بیان کرد، روسیه تا زمانی برای چین ارزشمند خواهد بود که به جنگ در اوکراین ادامه دهد و بدین ترتیب منابع و توجه آمریکا را از آسیا منحرف کند. اما نمی‌توان برای چیزی بیش از این روی آن حساب کرد.

دولت ترامپ نیز باید همین نتیجه‌گیری را داشته باشد. در ماه‌های اول دولت، برخی تحلیلگران استدلال می‌کردند که ایالات متحده برای مهار پکن باید روسیه را از چین جدا کند – سیاستی که به آن "کیسینجر معکوس" می‌گفتند (پیوند معکوس کیسینجر). چنین حرکتی در آن زمان اشتباه بزرگی بود و امروز بدتر هم خواهد بود. پوتین نشان داده است که روسیه حتی برای دیکتاتوری‌هایی که روابط دیرینه‌ای با مسکو دارند، قابل اعتماد نیست. برای واشنگتن در برابر چین، این کشور حتی شریک بی‌اثرتری خواهد بود. پوتین همان منابعی را به ایالات متحده و جهان دموکراتیک خواهد داد که به تئوکرات‌های تهران داد: هیچ. بنابراین، هر رویکردی که ترامپ در نهایت در قبال پوتین تصمیم بگیرد، باید هدف تلاش برای جدایی مسکو از پکن را کنار بگذارد.

موفقیت اولیه استراتژی مسکو در خاورمیانه زمانی نشان می‌داد که روسیه می‌تواند یک شریک ژئوپلیتیک ارزشمند باشد. اینکه این استراتژی در نهایت به طور کامل شکست خورد، باید ترامپ و دیگران را از حمایت از معمار آن منصرف کند.