روالد ساگدیف پیش از این شاهد فروپاشی یک امپراتوری علمی از درون بوده است. هنگامی که ساگدیف در سال 1955 کار خود را آغاز کرد، علم در اتحاد جماهیر شوروی در اوج خود بود. او در مؤسسه کورچاتوف در مسکو، واکنشهای گرما هستهای که در ستارگان رخ میدهند را مطالعه میکرد. چند میز آزمایشگاه آنطرفتر، آندری ساخاروف در حال توسعه بمب هیدروژنی بود. برنامه فضایی شوروی به زودی با پرتاب اولین ماهواره و سپس اولین انسان به مدار، جهان را شگفتزده خواهد کرد. ساگدیف هنوز میتواند جمعیت فریادکشان را به یاد بیاورد که فضانوردان بازگشته را در میدان سرخ استقبال میکردند. اما حتی در آن سالهای پیروزی نیز، او میتوانست فساد را ببیند که مانند سمی کند در علم شوروی نفوذ میکند.
این خطر از زمان تأسیس اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی (U.S.S.R.) وجود داشت. بلشویکهایی که در سال 1917 قدرت را به دست گرفتند، میخواستند دانشمندان به اردوگاههای کار اجباری در قطب شمال فرستاده شوند. (ولادیمیر لنین به نفع آنها مداخله کرد.) هنگامی که ژوزف استالین به قدرت رسید، برخی تحقیقات را سخاوتمندانه تأمین مالی کرد، اما اصرار داشت که آنها با ایدئولوژی او مطابقت داشته باشند. ساگدیف گفت که کتابهای درسی او استالین را پدر همه حوزههای دانش توصیف میکردند و هر اختراع تکنولوژیکی که تا به حال وجود داشته را به شوروی نسبت میدادند. بعدها، در کنفرانسهای علمی، ساگدیف شنید که فیزیکدانان، اصل عدم قطعیت مکانیک کوانتومی را به این دلیل که با مارکسیسم در تضاد است، مورد انتقاد قرار میدهند.
تا سال 1973، زمانی که ساگدیف به عنوان مدیر مؤسسه تحقیقات فضایی شوروی، برترین مرکز علم فضایی کشور، منصوب شد، شوروی رهبری در مدار را به ناسا واگذار کرده بود. فضانوردان آمریکایی دور ماه پرواز کرده بودند و هزاران جای پا روی سطح آن گذاشته بودند. مؤسسه ساگدیف با کمبود بودجه مواجه بود. بسیاری از افرادی که در آنجا کار میکردند، ارتباطات لازم با حزب کمونیست را داشتند، اما آموزش علمی نداشتند. سرانجام، خود او نیز مجبور شد به حزب بپیوندد. او در ماه ژوئن، زمانی که با او صحبت کردیم، به من گفت: "این تنها راه برای تضمین بودجه پایدار بود."
در سال 1985، ساگدیف برای مدت کوتاهی به قدرت نزدیک شد. میخائیل گورباچف تازه در 54 سالگی، که برای سالخوردگان حاکم بر شوروی جوان محسوب میشد، دبیر کل شده بود. او وعده اصلاحات گسترده داد و ساگدیف را به عنوان مشاور منصوب کرد. آن دو برای اولین مذاکرات گورباچف با رونالد ریگان در ژنو با هم سفر کردند. اما دیدگاه ساگدیف نسبت به گورباچف زمانی تیره شد که رئیسجمهور، مناصب مهم علمی را با افرادی که ساگدیف آنها را "مزدور" میدانست، پر کرد.
در سال 1988، ساگدیف نامهای به گورباچف نوشت و به او هشدار داد که رهبران برنامه ابرکامپیوتر شوروی او را فریب دادهاند. آنها ادعا میکردند که با ایالات متحده همگام هستند، اما در واقع بسیار عقب افتاده بودند و به زودی توسط چینیها پیشی گرفته میشدند. گورباچف هرگز پاسخی نداد. ساگدیف زمانی که دعوت او برای شرکت در سفر دولتی به لهستان ناگهان لغو شد، به برداشت از نامهاش پی برد. او به من گفت: "من طرد شدم."
ساگدیف وضعیت خود را ارزیابی کرد. آینده علم شوروی تیره و تار به نظر میرسید. ظرف چند سال، بودجه دولتی بیشتر سقوط میکرد. با استعدادترین همکاران ساگدیف شروع به خروج از کشور کرده بودند. یکی یکی، او شاهد آغاز زندگیهای جدید آنها در جاهای دیگر بود. بسیاری از آنها به ایالات متحده رفتند. در آن زمان، آمریکا جذابترین مقصد برای استعدادهای علمی در جهان بود. این وضعیت تا اوایل امسال ادامه داشت.
در بازدید اخیرم از MIT به یاد ساگدیف افتادم. یک دانشمند آنجا، که در رشته خود بسیار مشهور است، به من گفت که از زمان دومین تحلیف دونالد ترامپ، او با وحشت شاهد است که دولت او چگونه به صورت کنترل شدهای در حال نابودی علم آمریکاست. او نیز مانند بسیاری دیگر از محققان در ایالات متحده، مطمئن نیست که بخواهد برای فرار از آوارهای در حال سقوط بماند و بنابراین شروع به فکر کردن در مورد انتقال آزمایشگاه خود به خارج از کشور کرده است. (او نخواست نامش در این داستان ذکر شود تا بتواند آزادانه درباره برنامههای احتمالیاش صحبت کند.)
بهترین دانشمندان مانند بازیکنان بسکتبال نخبه هستند: آنها از سراسر جهان به آمریکا میآیند تا بتوانند بهترین سالهای عمر خود را در کنار استعدادهای برتر کار کنند. مایکل گوردین، مورخ علم و رئیس دانشکده دانشجویان کارشناسی دانشگاه پرینستون، به من گفت: "یافتن یک دانشمند برجسته که حداقل برخی تحقیقات را در ایالات متحده به عنوان دانشجوی کارشناسی یا کارشناسی ارشد، یا پسادکتری یا هیئت علمی انجام نداده باشد، بسیار دشوار است." این ممکن است یک نسل دیگر صدق نکند.
محققان خارجی اخیراً در ایالات متحده احساس ناخوشایندی کردهاند. آنها تحت نظارت و آزار و اذیت قرار گرفتهاند. دولت ترامپ پذیرش آنها را برای مؤسسات تحقیقاتی دشوارتر کرده است. دانشگاههای برتر تحت تحقیقات فدرال قرار گرفتهاند. اعتبار و وضعیت معافیت مالیاتی آنها تهدید شده است. دولت ترامپ کاهش بودجه شدید را برای سازمانهایی که علم آمریکا را تأمین مالی میکنند — از جمله NSF، NIH و ناسا — پیشنهاد کرده و تعداد زیادی از کارکنان را اخراج کرده است. کمکهای مالی تحقیقاتی موجود به صورت انبوه لغو یا تعلیق شدهاند. کمیتههای دانشمندان متخصص که زمانی به دولت مشاوره میدادند، منحل شدهاند. در ماه می، رئیسجمهور دستور داد که تمام تحقیقات با بودجه فدرال باید استانداردهای بالاتری برای دقت و قابلیت بازتولید را رعایت کنند — در غیر این صورت، تحت اصلاح توسط منصوبان سیاسی قرار خواهند گرفت.
بخوانید: "استاندارد طلایی" ترامپ برای علم، تردید تولید میکند
از زمان وحشت سرخ، زمانی که محققان در دانشگاه کالیفرنیا مجبور به امضای سوگند وفاداری شدند و افراد در دانشگاه واشنگتن و MIT به اتهام کمونیست بودن تنبیه یا اخراج شدند، علم آمریکا تا این حد تحت تأثیر ایدئولوژی سیاسی قرار نگرفته بود. حداقل در دوران مککارتی، دانشمندان میتوانستند خود را با این واقعیت تسکین دهند که با وجود این دخالتها، هزینههای فدرال برای علم در حال افزایش بود. امروز، این بودجه در حال خشک شدن است.
سه چهارم دانشمندان آمریکایی که به نظرسنجی اخیر مجله نیچر پاسخ دادند، اعلام کردند که قصد دارند کشور را ترک کنند. آنها کمبود خواستگار ندارند. چین به شدت در حال جذب آنها است و اتحادیه اروپا 500 میلیون یورو برای همین منظور کنار گذاشته است. دولتهای ملی در نروژ، دانمارک و فرانسه — که همگی مکانهای خوبی برای زندگی هستند — بودجههای هنگفتی را برای دانشمندان آمریکایی سرخورده تصویب کردهاند. جامعه ماکس پلانک، سازمان تحقیقاتی نخبه آلمان، اخیراً یک کمپین جذب استعداد در ایالات متحده راهاندازی کرده و ماه گذشته، دانشگاه اِکس-مارسی فرانسه کنفرانس خبری برگزار کرد و ورود هشت "پناهنده علمی" آمریکایی را اعلام نمود.
دانشمند MIT که قصد ترک ایالات متحده را دارد، به من گفت که مرکز علمی قدرتمند سوئیس، ETH زوریخ، قبلاً برای انتقال آزمایشگاه او به پردیس خوشمنظره خود با چشماندازی از آلپ با او تماس گرفته است. یک دانشگاه برتر کانادایی نیز در ارتباط بوده است. این مؤسسات و بسیاری دیگر، تشنه استعدادهای آمریکایی هستند. از زمان ساگدیف و دیگر محققان نخبه شوروی که به دنبال خروج از مسکو بودند، چنین فرصت استخدام انبوهی وجود نداشته است.
هر امپراتوری علمی سقوط میکند، اما نه با همان سرعت یا به دلایل یکسان. در سومر باستان، یک تمدن شبه علمی در شهرهای بزرگ اور و اوروک شکوفا شد. سومریان چرخهایی را اختراع کردند که ارابههای جنگی پادشاه را به سرعت در دشتهای بینالنهرین حمل میکردند. ستارهشناسان کاهن آنها بر فراز زیگوراتها ایستاده و آسمان را رصد میکردند. اما به نظر میرسد سومریان زمینهای کشاورزی خود را بیش از حد آبیاری کردهاند — شاید یک اشتباه فنی — و پس از آن، شهرهای ضعیف شده آنها مورد هجوم قرار گرفتند و پادشاهی از هم پاشید. آنها دیگر نمیتوانستند در پیشگامان علمی فعالیت کنند.
علم در مصر و یونان باستان الگوی مشابهی را دنبال کرد: در دوران خوب رونق میگرفت و در دورههای طاعون، هرج و مرج و فقر رو به زوال میرفت. اما همه موارد افول علمی به این شکل رخ نداده است. برخی تمدنها آگاهانه برتری علمی خود را به باد دادهاند.
به عنوان مثال، علم اسپانیا در طول تفتیش عقاید به شدت آسیب دید. دانشمندان از جان خود میترسیدند. آنها از پیگیریها و انجمنهایی که رنگ و بوی سکولار داشتند کنارهگیری کردند و در مورد مکاتبه با مرتدان مشکوک دوبار فکر میکردند. تبادل ایدهها در اسپانیا کند شد و برتری تحقیقاتی آن نسبت به بقیه اروپا کاهش یافت. در قرن هفدهم، اسپانیاییها تقریباً هیچ کمکی به انقلاب علمی در حال وقوع نکردند.
شورویها در زمینه زیستفناوری خود را تخریب کردند. در دهه 1920، اتحاد جماهیر شوروی یکی از پیشرفتهترین برنامههای ژنتیک در جهان را داشت، اما این قبل از آن بود که استالین تروفیم لیسنکو، یک منصوب سیاسی که به وراثت مندلی باور نداشت، را قدرتمند کند. لیسنکو در نهایت هزاران زیستشناس مرتد را از کارشان اخراج کرد و مطالعه ژنتیک را به طور کامل ممنوع نمود. برخی از دانشمندان به گولاگ فرستاده شدند؛ برخی دیگر از گرسنگی مردند یا با جوخه اعدام روبرو شدند. در نتیجه همه اینها، شورویها هیچ نقشی در کشف ساختار دو مارپیچ DNA ایفا نکردند. گوردین به من گفت که وقتی ممنوعیت ژنتیک "ضد مارکسیستی" سرانجام برداشته شد، اتحاد جماهیر شوروی یک نسل در زیستشناسی مولکولی عقب بود و نتوانست به آن برسد.
اما این آدولف هیتلر بود که بزرگترین استعداد را در خودزنی علمی داشت. آلمان از اواخر قرن نوزدهم یک قدرت علمی بزرگ بود. آلمانیها با الزام اساتید به اینکه نه تنها دانش را انتقال دهند بلکه آن را پیش ببرند، دانشگاههای تحقیقاتی مدرن را پایهگذاری کردند. در اوایل قرن بیستم، دانشمندان آلمانی جوایز نوبل زیادی را به دست آوردند. فیزیکدانان از سراسر اروپا و ایالات متحده به برلین، گوتینگن و مونیخ میآمدند تا درباره جهان کوانتومی عجیب و جدید از ماکس بورن، ورنر هایزنبرگ و آلبرت اینشتین بشنوند.
هنگامی که نازیها در سال 1933 قدرت را به دست گرفتند، هیتلر دانشگاههای آلمان را از اساتید یهودی و دیگرانی که با حکومت او مخالف بودند پاکسازی کرد. بسیاری از دانشمندان به قتل رسیدند. برخی دیگر از کشور فرار کردند. تعداد قابل توجهی از آنها در آمریکا ساکن شدند. اینگونه بود که اینشتین به پرینستون رسید. پس از اخراج هانس بته از استادی خود در توبینگن، او به کورنل رفت. سپس به MIT رفت تا روی فناوری رادار کار کند که زیردریاییهای آلمانی را در طول نبرد اقیانوس اطلس شناسایی میکرد. برخی مورخان استدلال کردهاند که رادار برای پیروزی متفقین مهمتر از پروژه منهتن بود. اما البته، آن پروژه نیز با پناهندگان علمی اروپایی، از جمله لئو زیلارد، فیزیکدان یهودی که در سال به قدرت رسیدن هیتلر از برلین فرار کرد؛ ادوارد تلر، که در ادامه اولین بمب هیدروژنی را ساخت؛ و جان فون نویمان، که معماری کامپیوتر مدرن را اختراع کرد، پر شده بود.
در مدت زمان بسیار کوتاهی، مرکز ثقل علم به آن سوی اقیانوس اطلس منتقل شد. پس از جنگ، این دانشمندان آمریکایی بودند که به طور منظم برای دریافت مدال به استکهلم سفر میکردند. این دانشمندان آمریکایی بودند که بر پایه کار فون نویمان، رهبری اولیه را در عصر اطلاعات به دست آوردند که ایالات متحده هنوز آن را واگذار نکرده است. و این دانشمندان آمریکایی بودند که واکسنهای فلج اطفال و سرخک را توسعه دادند.
در دوره پس از جنگ، وانوار بوش، رئیس دفتر تحقیقات و توسعه علمی ایالات متحده در دوران ریاست جمهوری فرانکلین دلانو روزولت (FDR)، به دنبال دائمی کردن برتری آمریکا در علوم بود. بوش از نحوه عجله و تلاش آمریکا برای تأمین نیروی انسانی مورد نیاز پروژههای رادار و بمب اتمی ناراضی بود. او میخواست در صورت داغ شدن جنگ سرد، تعداد زیادی دانشمند در دانشگاههای آمریکا در دسترس باشند. او برای ایجاد بنیاد ملی علوم (National Science Foundation) به منظور تأمین مالی تحقیقات پایه استدلال کرد و قول داد که تلاشهای آن هم اقتصاد و هم دفاع ملی را بهبود خواهد بخشید.
بودجه علم آمریکا در دهههای پس از آن نوسان داشته است. پس از اسپوتنیک اوج گرفت و در پایان جنگ سرد کاهش یافت. اما تا زمانی که ترامپ برای بار دوم به قدرت رسید و حمله چندجانبه خود را به مؤسسات تحقیقاتی آمریکا آغاز کرد، حمایت گسترده از علم تحت دولتهای دموکرات و جمهوریخواه امری مسلم بود. دخالت ترامپ در علوم چیز جدیدی است. دیوید ووتون، مورخ علم در دانشگاه یورک، میگوید این دخالت ویژگیهای مشترکی با سیاستهای آسیبزننده به علم استالین و هیتلر دارد. اما او به من گفت که در جهان انگلیسیزبان، چنین چیزی بیسابقه است: "این یک تخریب بیسابقه از درون است."
من در طول گزارش این داستان چندین بار با دفتر مایکل کراتسیوس، مشاور علم و فناوری رئیسجمهور، تماس گرفتم. پرسیدم که آیا کراتسیوس، که نقشی را بر عهده دارد که زمانی به وانوار بوش تعلق داشت، پاسخی به این ادعا دارد که حمله دولت ترامپ به علم بیسابقه است. در مورد این احتمال پرسیدم که سیاستهای آن محققان آمریکایی را فراری خواهد داد و خارجیها را از کار در آزمایشگاههای آمریکایی باز خواهد داشت. امیدوار بودم بفهمم مردی که مسئول حفظ سلطه علمی ایالات متحده است، چگونه با این سقوط آشکار به سوی متوسط بودن کنار میآید. پاسخی دریافت نکردم.
هنوز همه چیز برای علم آمریکا از دست نرفته است. قانونگذاران پیش از این روشن کردهاند که قصد ندارند تمام کاهشهای درخواستی ترامپ را در NIH، NSF و ناسا تأیید کنند. این سازمانها همچنان سال آینده به دهها میلیارد دلار بودجه فدرال دسترسی خواهند داشت — و دادستانهای کل ایالتهای دموکراتنشین در دادگاه برخی از کمکهای مالی لغو شده امسال را بازپس گرفتهاند. مؤسسات تحقیقاتی هنوز برای مبارزه، توان دارند؛ برخی از آنها به دلیل سوءاستفاده از قدرت اجرایی از دولت شکایت کردهاند. دانشگاهها در ایالتهای جمهوریخواه امیدوارند که فرماندارانشان به زودی شجاعت لازم برای موضعگیری به نفع آنها را پیدا کنند. استیون شاپین، مورخ علم در آن دانشگاه، به من گفت: "از نظر سیاسی، تعطیل کردن تحقیقات در هاروارد یک چیز است. تعطیل کردن دانشگاه آرکانزاس چیز دیگری."
دولت ایالات متحده تمام تحقیقات علمی آمریکا را تأمین مالی نمیکند. نیکوکاران و شرکتهای خصوصی بخشی از آن را حمایت میکنند و به این کار ادامه خواهند داد. ایالات متحده نباید با فروپاشی سریعی مانند آنچه در اتحاد جماهیر شوروی رخ داد، مواجه شود، جایی که بخش خصوصی قدرتمندی برای جذب دانشمندان وجود نداشت. اما حتی شرکتهایی با بودجههای کلان تحقیق و توسعه (R&D) نیز معمولاً به صورت آزادانه به سؤالات بنیادین علمی نمیپردازند. به استثنای احتمالی بل لَبز (Bell Labs) در اوج خود، آنها بر پروژههایی تمرکز میکنند که وعده تجاری فوری دارند. سهامداران آنها اگر ۱۰ میلیارد دلار را در یک تلسکوپ فضایی یا برخورددهنده ذرات که دهها سال طول میکشد تا ساخته شود و درآمد کمی ایجاد میکند، سرازیر کنند، شورش خواهند کرد.
یک سیستم علمی خصوصیشده در آمریکا به سمت کارهای کوتاهمدت منحرف خواهد شد، و افرادی که میخواهند آزمایشهای طولانیمدت با امکانات گرانقیمتتر انجام دهند، به جاهای دیگر خواهند رفت. شاپین گفت: "علم آمریکا ممکن است یک نسل کامل را از دست بدهد. جوانان در حال حاضر شروع به دریافت این پیام کردهاند که علم به اندازه گذشته ارزش ندارد."
اگر ایالات متحده دیگر ابرقدرت علمی-فناوری جهان نباشد، تقریباً قطعاً از این تغییر رنج خواهد برد. بخش فناوری آمریکا ممکن است خلاقیت خود را از دست بدهد. اما خود علم، در معنای جهانیاش، خوب خواهد بود. کنجکاویهای عمیق انسانی که آن را پیش میبرد، به هیچ دولت-ملتی تعلق ندارد. شاپین گفت: دست کشیدن آمریکا تنها به خود آمریکا آسیب میزند. علم ممکن است بیشتر به یک نظم چندقطبی، مانند آنچه در قرن نوزدهم وجود داشت، تقسیم شود، زمانی که بریتانیاییها، فرانسویها و آلمانیها برای برتری فنی با یکدیگر رقابت میکردند.
بخوانید: "این اصلاً روش ما برای انجام علم نیست"
یا شاید، تا نیمه قرن بیست و یکم، چین قدرت علمی غالب جهان خواهد بود، همانطور که به طور قابل بحثی، یک هزاره پیش بود. چینیها از هدر دادن تخصص خود توسط مائو زدونگ در طول انقلاب فرهنگی بهبود یافتهاند. آنها نهادهای تحقیقاتی خود را بازسازی کردهاند و دولت شی جینپینگ بودجه خوبی را به آنها اختصاص میدهد. دانشگاههای چین اکنون در میان بهترینهای جهان قرار دارند و دانشمندان آنها به طور منظم در ساینس (Science)، نیچر (Nature) و سایر مجلات برتر منتشر میکنند. محققان نخبهای که در چین متولد شده و سپس سالها یا حتی دههها را در آزمایشگاههای ایالات متحده گذراندهاند، شروع به بازگشت کردهاند. آنچه این کشور هنوز به خوبی نمیتواند انجام دهد، جذب دانشمندان نخبه خارجی است، که به دلیل حرفهشان تمایل به ارزش قائل شدن برای آزادی بیان دارند.
هر اتفاقی که در ادامه بیفتد، بعید است که دانش موجود از بین برود، حداقل نه به صورت انبوه. انسانها اکنون در حفظ آن بهتر هستند، حتی در میان ظهور و سقوط تمدنها. قبلاً اوضاع نامطمئنتر بود: مدل کیهان یونانی ممکن بود فراموش شود و انقلاب کپرنیکی به شدت به تأخیر میافتاد، اگر کاتبان اسلامی آن را در بیتالحکمه بغداد حفظ نکرده بودند. اما کتابها و مجلات اکنون در شبکهای از کتابخانهها و مراکز دادهای که در هفت قاره گسترده شدهاند، ذخیره میشوند، و ترجمه ماشینی آنها را برای هر دانشمندی، در هر کجای دنیا، قابل فهم کرده است. رازهای طبیعت همچنان کشف خواهند شد، حتی اگر آمریکاییها اولین کسانی نباشند که آنها را ببینند.
در سال 1990، روالد ساگدیف به آمریکا نقل مکان کرد. ترک اتحاد جماهیر شوروی برای او دشوار بود. دو برادرش نه چندان دور از خانهاش در مسکو زندگی میکردند، و وقتی با آنها خداحافظی کرد، نگران بود که این آخرین دیدارشان باشد. ساگدیف به رفتن به اروپا فکر میکرد، اما ایالات متحده امیدوارکنندهتر به نظر میرسید. او بسیاری از آمریکاییها را در سفرهای دیپلماتیک به آنجا ملاقات کرده بود، از جمله همسر آیندهاش. با دیگران در حین کمک به اداره نیمه شوروی مأموریتهای آپولو-سویوز دوست شده بود. وقتی کارل سیگن از مؤسسه تحقیقات فضایی شوروی در مسکو بازدید کرد، ساگدیف او را به اطراف نشان داد و آن دو دوستان نزدیک باقی ماندند.
ساگدیف برای جلوگیری از برانگیختن سوءظن مقامات شوروی، ابتدا به مجارستان پرواز کرد و تنها زمانی که در آنجا در امان بود، بلیط خود را به ایالات متحده رزرو کرد. او استادی در دانشگاه مریلند را پذیرفت و در واشنگتن، دی.سی. ساکن شد. سالها طول کشید تا شوک فرهنگی را پشت سر بگذارد. او هنوز به یاد میآورد که به دلیل تخلف رانندگی متوقف شد و به اشتباه کارت شناسایی شوروی خود را ارائه داد.
علم آمریکا در نهایت ساگدیف را به خانه جدیدش دلگرم کرد. او از جاهطلبی برنامههای تحقیقاتی ایالات متحده بهتزده شده بود و دوست داشت که با بودجه واقعی پشتیبانی میشود. او از اینکه دانشمندان میتوانستند آزادانه بین مؤسسات جابهجا شوند و مجبور نبودند برای دریافت بودجه در برابر رهبران حزب التماس کنند، قدردانی میکرد. اما وقتی آخرین بار در 4 ژوئیه با ساگدیف صحبت کردم، او از وضعیت علم آمریکا احساس غمگینی میکرد. یک بار دیگر، او شاهد افول یک قدرت علمی بزرگ است. او در روزنامه درباره کاهش بودجه پیشنهادی خوانده است. او درباره گروهی از محققان که قصد ترک کشور را دارند، شنیده است. ساگدیف 92 سال دارد و هیچ برنامهای برای پیوستن به آنها ندارد. اما به عنوان یک آمریکایی، دیدن رفتن آنها برایش دردناک است.