صحنه‌ای از مهمانی باغ با مهمانان
صحنه‌ای از مهمانی باغ با مهمانان

یکشنبه در مهمانی باغی برای کرتیس یاروین و راست نو، نو

آنچه در یک گرد همایی نئوراکشنری‌ها، راست‌گرایان «بسیار آنلاین» و کسانی که قبلاً «لغو» شده بودند می‌آموزید.

یکشنبه آفتابی در ماه ژوئن است و من در یک پورشه نشسته‌ام، همراه با مردی که اخیراً در بامبل با او مچ شده‌ام، دو سگ شکاری اسپانیایی، یک دی‌جی اینترسکس و کرتیس یاروین.

«بریم تیم فاشیست!» صدای هم‌صحبت من بلند می‌شود، در حالی که از تراس باشکوه گرجی در پیملیکن، جایی که یاروین صبح را به بحث درباره اقتصاد اتریش با لرد اسکیدلسکی، همتای میان‌بخشی ۸۶ ساله و زندگی‌نامه‌نویس کینز، گذرانده بود، دور می‌شود.

«حه‌حه‌حه‌حه‌حه‌!» یاروین با صدای بلند می‌خندد، از بینی‌اش نه از شکمش. تا نوامبر گذشته، این مهندس کامپیوتر و وبلاگ‌نویس ۵۲ ساله نسبتاً ناشناخته بود، مگر در میان گروه کوچکی از لیبرتارین‌های سیلیکون ولی و بخشی از راست «بسیار آنلاین» که او را از اولین نوشته‌هایش با نام مستعار «منسیوس مولدباگ» دنبال کرده بودند.

اما از زمان انتخاب مجدد دونالد ترامپ، شهرت یاروین به طور تصاعدی افزایش یافته است. نفوذ او نیز همینطور، چرا که ایده‌های زمانی حاشیه‌ای او – برچیدن دولت اداری، جایگزینی سیستم دموکراتیک آمریکا با یک مدیرعامل مقتدر، حذف کمک‌های خارجی، تعطیلی دانشگاه‌های نخبه – از نظریه چت‌رومی به چیزی شبیه واقعیت تبدیل شده‌اند.

یاروین پدرخوانده جنبش «نئوراکشنری» (او این اصطلاح را ابداع کرد) محسوب می‌شود که برابری‌خواهی و دموکراسی را رد می‌کند و به جای آن بازگشت به یک سیستم سلطنتی را ترجیح می‌دهد. او به ویژه در مورد شرایطی که ممکن است انقلابی را برای ایجاد چنین تحولی برانگیزد، مشغول است. یاروین همچنین فردی است که ایده «قرص قرمز» را که به صحنه‌ای از فیلم «ماتریکس» محصول ۱۹۹۹ اشاره دارد، به عنوان استعاره‌ای برای «بیداری» ایدئولوژیک نسبت به نحوه عملکرد واقعی جهان رواج داد. قرص قرمز را بخورید و خواهید دید که به جای یک دموکراسی واقعی، آمریکا در واقع توسط «کلیسای جامع»، اصطلاح مورد علاقه یاروین برای یک مجموعه ایدئولوژیک و فکری تحت کنترل رسانه‌ها، دانشگاهیان، خدمات مدنی و سایر نخبگان لیبرال، اداره می‌شود.

این ایده‌ها به یاروین کمک کرد تا با سرمایه‌داران میلیاردر، پیتر تیل و مارک آندریسن، دوست شود، هر دو نیز در استارتاپ شبکه‌سازی همتا به همتای او، اوربیت، سرمایه‌گذاری کرده‌اند. اگرچه یاروین هرگز با ترامپ صحبت نکرده است، اما بسیاری از کارکنان رئیس‌جمهور به عنوان پیروان پرشور او شناخته می‌شوند و او با معاون رئیس‌جمهور، جی.دی. ونس، در تماس است که یاروین می‌گوید حدود یک ماه پیش حضوری با او صحبت کرده است.

یاروین تنها برای چند روز در لندن است، او برای مهمانی‌ای که هر سال توسط بن دلو، نیکوکار میلیاردر و یکی از بنیانگذاران صرافی رمزارز بیت‌مکس، برگزار می‌شود، به اینجا پرواز کرده است. دلو در سال ۲۰۲۲ به نقض قانون محرمانگی بانک آمریکا اعتراف کرد اما امسال توسط ترامپ عفو شد. این مهمانی در فضای مسقف وست‌مینستر ابی برگزار می‌شود و برجسته‌ترین افراد نخبگان راست‌گرای بریتانیا در آن شرکت می‌کنند.

اما امروز ما به یک گردهمایی محرمانه تر می‌رویم: یک «باربیکیو و پیک‌نیک مخفی انقلاب تابستانی» در یک «خانه و باغ زیبای خصوصی مربوط به قرن ۱۵» در ساری، که به افتخار یاروین ترتیب داده شده است. دعوتنامه تصویری تولید شده توسط هوش مصنوعی از یک میز با ظرافت چیده شده در یک باغ آراسته را نشان می‌دهد، بنابراین من انتظار یک رویداد سطح بالا را دارم و یک بطری تایتینگر با خود آورده‌ام.

کارت شناسایی FT که به گردنم آویخته است، با تلاش من برای ظاهر «زن سنتی» (tradwife)، یک لباس گلدار کتان به طول متوسط، کمی تضاد دارد، اما هم‌صحبت من در بامبل به من هشدار داده بود که احتمالاً با خصومت‌هایی نسبت به خودم مواجه خواهم شد. فکر کردم بهتر است واضح نشان دهم که یک روزنامه‌نگار هستم.

وقتی برای اولین بار با هم مچ شدیم، من از دیدگاه‌های سیاسی او خبر نداشتم. فقط زمانی که شروع به تبادل پیام کردیم، مشخص شد، و او به من گفت که انتظار دارد همسر آینده‌اش کار نکند و به جای آن پیلاتس انجام دهد. وقتی متوجه شد که من یک ستون هفتگی می‌نویسم و اخیراً به تغییر جو به سمت راست اشاره کرده بودم، گفت که با توجه به محافل اجتماعی او، این موضوع «کوسمیک» است و شاید کائنات ما را به دلایل عاشقانه به هم نزدیک نمی‌کند. (من مخالفت نکردم.)

او همچنین بازخورد حرفه‌ای به من داد: «تو خیلی لایه یک هستی. خیلی روی سطح کار می‌کنی.» به عنوان راه حلی، پیشنهاد کرد مرا به متفکران عمیق‌تری معرفی کند، که با مهمانی امروز شروع شد. دی‌جی اینترسکس دوست برگزارکننده مهمانی است و موسیقی روز را تأمین خواهد کرد. او توسط والدینش به عنوان یک پسر بزرگ شد اما همیشه احساس می‌کرد که یک دختر است و خودش را «ترنس» توصیف می‌کرد. اما او اکنون به شدت ضد «ووک» است، نسبت به جنبش حقوق ترنس‌ها شک دارد و خودش را «بی‌اساس» توصیف می‌کند. سگ‌های شکاری اسپانیایی که در صندوق عقب جادار پشت ما می‌غلتند، متعلق به هم‌صحبت من هستند.

یاروین در حالی که در حومه‌ی کرویدون با جمعیت زیاد آسیای جنوبی در حال حرکت هستیم، می‌پرسد: «پس این همان چیزی است که آن‌ها به آن یوکی با "ی-او-او" می‌گویند؟» «حه‌حه‌حه‌حه‌حه‌! عاشق اینم. عاشق اینم.»

او به «زیبایی‌شناسی یوکی» (Yookay Aesthetics) اشاره می‌کند، یک حساب هجوآمیز در پلتفرم X که تصاویری از بریتانیای چندفرهنگی منتشر می‌کند. او در حالی که از پنجره به بیرون خیره شده و جدی‌تر می‌شود، می‌گوید: «خب، قطعاً می‌توانید اینجا به اندازه کافی مرغ سوخاری و فرش‌های تخفیف‌خورده پیدا کنید.» «فقط اینقدر، انگار که به میراث زوال امپراتوری نگاه می‌کنیم، به خصوص برای افرادی که سنت خانوادگی خدمت به امپراتوری را دارند. [آن‌ها] باید بگویند: اجداد ما امروز در مورد این مکان چه فکری می‌کردند؟» تعجب می‌کنم که آیا او خانواده‌های کشورهای مشترک‌المنافع را که به امپراتوری خدمت می‌کردند، شامل می‌شود یا خیر.

میزی پوشیده از رومیزی سفید گلدوزی شده، که روی آن انواع ظروف شیشه‌ای و کریستالی نوشیدنی با مایعات رنگی مختلف قرار دارد.
«پسران محافظه‌کار پنهانی در مهمانی‌هایشان به ایده‌هایشان گوش می‌دهند و آب‌سیب گرمشان را می‌نوشند» © Häre Christian/Kintzing
© Häre Christian/Kintzing

یاروین فرزند پدری پروتستان و مادر دیپلمات یهودی است، هر دو لیبرال‌های سرسخت. دیشب او با لرد موریس گلاسمن – که اخیراً «لرد ماگای حزب کارگر» توصیف شده است و یاروین او را «شخصی جذاب» می‌نامد – و چند لرد یهودی دیگر وقت گذرانده بود. او توضیح می‌دهد: «من واقعاً یهودی نیستم.» «اما برای کسانی که از من متنفرند، به اندازه کافی یهودی هستم.»

سپس یاروین شروع به تعریف داستانی از آنچه در ژانویه امسال، هنگام خروج از یک مهمانی تحلیف در واشنگتن دی‌سی، اتفاق افتاده بود، می‌کند: «پس من بیرون می‌آمدم و چند گرویپر – می‌دانید، نازی‌های اینترنتی – شروع به انجام آن کار یهودستیزانه سنتی کردند که سکه به طرف من پرتاب کنند.»

«واو»، من پاسخ می‌دهم، واقعاً شوکه شده‌ام.

«واو، درسته؟ واقعاً بدبختی این بود که، می‌دانید، من به خاطر صحبت با کسی در هنگام خروج تأخیر کردم، پس در واقع برای اوبر دیر رسیدم، و موضوع این است، ام؟...»

احساس می‌کنم دارد به یک نقطه اوج می‌رسد.

«...من وقت نداشتم سکه‌ها را بردارم. حه‌حه‌حه‌حه‌حه‌!»

این آخرین شوخی ضد یهودی یا نژادپرستانه‌ای نیست که یاروین، کسی که به جد از وجود سلسله مراتب نژادی دفاع کرده است، تعریف می‌کند. نمی‌توانم دقیقاً تصمیم بگیرم که آیا او واقعاً این شوخی‌ها را خنده‌دار می‌داند، اما به نظر می‌رسد مجبور به انجام آنهاست. من به «سوپرمارکت کابل» که از آن رد می‌شویم اشاره می‌کنم. او با کمی بی‌میلی می‌گوید: «آه آره، ملت‌سازی اینجوریه.»

مهمانی باغ یک روز پس از بمباران سه سایت هسته‌ای اصلی در ایران توسط آمریکا برگزار می‌شود و من مشتاقم نظر یاروین را بشنوم. این حملات اولین آزمون بزرگ چگونگی واکنش پایگاه ماگا به عقب‌نشینی ترامپ از یکی از وعده‌های اصلی انتخاباتی‌اش است. یاروین با خستگی می‌گوید: «ماشین کاری را که باید انجام دهد، انجام خواهد داد.» او عینکش را – عینک عملی، با فریم نازک و بی‌سبک – روی پیشانی‌اش بالا برده است، جایی که بیشتر روز همانجا می‌ماند، و در حال مکیدن یک «ورترز اوریجینال» است که توسط هم‌صحبتم در بامبل به او تعارف شده است.

«ترامپ نتوانسته است چارچوب آنچه در آنجا می‌گذرد را بشکند... این چیزها بر اساس افسانه‌های تثبیت شده هستند، و من فقط فکر می‌کنم: آیا نمی‌توانید این مزخرفات را پاره کنید؟ همه چیز فقط نمایشی است.» او شروع به صحبت در مورد جنگ جهانی دوم، سپس ویتنام، شورش ژاکوبیتی ۱۷۴۵، دارث ویدر و اینکه چگونه جورج واشنگتن در طول جنگ استقلال آمریکا فقط نقش‌آفرینی زنده (LARPing) می‌کرده است (لارپینگ معمولاً شامل پوشیدن لباس و اجرای نبردهای نمایشی است که در آنها هیچ کس واقعاً آسیب نمی‌بیند).

پرسیدم: «آیا ترامپ هم نقش‌آفرینی می‌کند؟» «منظورتان این است؟»

«کل نظام سیاسی آمریکا یک بازی است. همه چیز یک بازی است. او در رویا زندگی می‌کند – همه در رویا زندگی می‌کنند – و بخشی از این رویا این است: اگر ایران را بمباران کنیم، آنها انقلاب خواهند کرد.»

در سال ۲۰۱۱، یاروین با نام مستعار مولدباگ، ترامپ را «به وضوح از نظر بیولوژیکی مناسب» برای پادشاهی آمریکا توصیف کرد، اما به نظر می‌رسد چندین بار نظرش را تغییر داده است. سال گذشته، او خوانندگانش را تشویق کرد تا به جو بایدن رای دهند، پیش از آنکه او از رقابت کنار بکشد. نگرانی یاروین در آن زمان این بود که ترامپ، با ایجاد تنها یک انقلاب جزئی، ممکن است انقلاب کامل مورد نیاز برای برقراری رژیم مورد نظر یاروین را به تأخیر بیندازد. با این حال، او اوایل امسال به خاطر «اشتباه» در مورد ترامپ ۲.۰ عذرخواهی کرد.

حالا، یاروین دوباره چندان مطمئن به نظر نمی‌رسد. او توضیح می‌دهد: «همیشه می‌خواهم هر چه در توان دارم انجام دهم اگر ممکن است در مورد چیزی اشتباه کرده باشم و بله، پیش‌بینی من مبنی بر اینکه دولت جدید ترامپ دقیقاً مانند دولت قبلی خواهد بود، اشتباه بود. این دولت ۱۰ برابر پرانرژی‌تر از دولت اول ترامپ است.» «اما هنوز ۱۰۰ برابر کمتر از آن چیزی است که من می‌خواهم. حتی یک نیمه‌انقلاب هم نیست؛ یک انقلاب ۱ درصدی است.»

من سعی می‌کنم فشار بیاورم: «مسلماً، انقلابی که شما می‌خواهید، بنابراین توسط ترامپ مانع می‌شود؟»

«از نظر منطقی، از نظر عینی، حق با شماست که چنین بگویید. اما من کاملاً مطمئن نیستم. افراد زیادی تجربه زیادی کسب می‌کنند، اما این هم بخشی از مشکل است: بسیاری از تکنیک‌ها زمانی بهترین عملکرد را دارند که برای اولین بار استفاده می‌شوند.»

ماشین از میان انبوهی از درختان کاج بیرون می‌آید و در مقابل یک عمارت آجری قرمز فرسوده با قاب پنجره‌های پوسته شده و یک چمن‌زار بزرگ و آفتاب‌خورده توقف می‌کنیم. به نظر می‌رسد رسیده‌ایم.

تصویری سیاه و سفید از مردی با موهای تیره مواج و عینک، که کت چرم پوشیده و در حال صحبت با میکروفون است.
کرتیس یاروین در مناظره‌ای در کمبریج، ماساچوست، در ماه مه ۲۰۲۵ © Sophie Park/New York Times/Redux /eyevine
© Sophie Park/New York Times/Redux /eyevine

نورمن مک‌کنزی-ریچموند، صاحب خانه، به ما خوشامد می‌گوید. او مردی اسکاتلندی قد بلند، خندان و حدود ۵۰ ساله است که شلوار چاپی طرح نخل به رنگ خردلی، پیراهن کتان سفید و کلاه سرمه‌ای با نوشته «تیم بریت» پوشیده است.

وقتی خودم را معرفی می‌کنم، می‌گوید: «آه بله، فایننشال تایمز. باور دارم که این روزنامه مورد علاقه دوست من استیو بنن است.»

«حه‌حه‌حه‌حه‌حه‌!»

مک‌کنزی-ریچموند اضافه می‌کند: «شاید بعداً او را از طریق اسکایپ داشته باشیم.» این یک حضور غیرمنتظره خواهد بود. در حالی که بنن و یاروین مسلماً دو تن از مهم‌ترین متفکران پشت ترامپیسم هستند و ممکن است از نظر ایدئولوژیک همسو به نظر برسند، زیرا هر دو متفکران راست‌گرای رادیکال و به شدت منتقد نظام لیبرال هستند، اما به راهکارهای کاملاً متفاوتی اعتقاد دارند. در حالی که بنن می‌خواهد توده‌ها بیشتر در سیاست مشارکت کنند، یاروین می‌خواهد آنها را به طور کامل حذف کند.

وارد باغ می‌شویم، جایی که تاکنون حدود ۲۰ نفر جمع شده‌اند. یک میز بیضی شکل با روی چوبی و پایه‌های فلزی زنگ‌زده با چند تخته پنیر، شش بطری کامل کوکاکولا، قوطی‌های آب‌سیب اینچ و یک بطری آب پرتقال چیده شده است. آنطور که تصور کرده بودم، پذیرایی گسترده‌ای نیست. به یاروین آب‌سیب یا شراب گرم تعارف می‌شود که هر دو را رد می‌کند. منتظر می‌ماند تا تایتینگر خنک شود.

او فریاد می‌زند: «چادها آمدند!» در حالی که دو برادر عضلانی و بلوند در دهه بیست زندگی‌شان برای ملاقات با او می‌آیند. «انرژی زیادی از چاد اینجا هست.»

حق با اوست. هم‌صحبت من در بامبل – قد بلند، خالکوبی شده، کمی چاد مانند – به نظر می‌رسد با بسیاری از آن‌ها دوست است و آن‌ها را «ارتش جوانان» خود می‌نامد. اما اینجا یک انرژی کاملاً متفاوت نیز وجود دارد. حال و هوای «بسیار آنلاین» از آن دسته پسرانی که می‌توانید تصور کنید ساعت‌ها در زیرزمین والدینشان بازی‌های ویدیویی می‌کنند، ساطع می‌شود. هم‌صحبت من در بامبل به نظر نمی‌رسد با هیچ یک از آن‌ها دوست باشد. آیا به این دلیل است که آن‌ها چاد نیستند؟ او می‌گوید: «واقعاً فقط جدی بودن در مقابل غیر جدی بودن است.» «زیبایی‌شناسی بخش بزرگی از آن است.»

یکی از غیر چادها که در گروه کوچکی که اطراف یاروین تشکیل شده است ایستاده، پیراهنی با نام مجله ملی‌گرای Islander به تن دارد و تکه‌ای نان با سه نوع پنیر مختلف روی آن می‌خورد. او خود را به عنوان یک «شیطنت‌گر» (shitposter) با نام کاربری «که بیشتر مردم آن را می‌شناسند» معرفی می‌کند، اگرچه آن را فاش نمی‌کند. یک نفر دیگر در گروه توضیح می‌دهد که قبلاً برای میلو یانوپولوس، خودشیفته‌ی خودباخته‌ی آلتر-رایت، در برایتبارت کار می‌کرده است. نویسندگان دو ساب‌استک معروف و رقیب راست‌گرای بریتانیایی، Pimlico Journal و J’accuse، نیز اینجا هستند. یکی از آنها به طور طنزآمیز پیراهن کی‌یر استارمر را پوشیده است.

همزمان با افزایش تعداد مهمانان مهمانی – تا اوج ۷۰ یا ۸۰ نفر – تعداد کمی زن دیگر نیز حاضر می‌شوند، شاید حدود دوازده نفر. اما مردان در دهه بیست و سی سالگی، اکثریت جمعیت را تشکیل می‌دهند. مردان بین ۴۰ تا ۶۰ سال، دومین گروه بزرگ را تشکیل می‌دهند که حدود ۸۰ درصد آنها اسکچرز به پا دارند. چند نفر هم کلاه‌های ماگا به سر دارند.

این، به من گفته می‌شود، گردهمایی «راست مخالف» (dissident right) است، بخشی از راست ضد «ووک» و ضد نهادگرا و طرفدار ملی‌گرایی که خود را پیشروتر از محافظه‌کاری جریان اصلی می‌داند. اگر اینجا از نایجل فاراژ یا حزب ریفرم نام ببرید، با چهره‌های درهم‌کشیده مواجه می‌شوید – بسیار معتدل هستند. این گروه به چیزی که ممکن است «آلتر-رایت» نامیده می‌شد، نزدیک است، اما این اصطلاح کمی قدیمی و کمتر از دوران اولین کمپین ترامپ مرتبط به نظر می‌رسد.

ایده‌های یاروین در مورد جایگزینی سیستم دموکراتیک با چیزی شبیه به دیکتاتوری، پیچ و تاب جدیدی به این موضوع داده است، از این رو نیاز به اصطلاحات جدیدی احساس می‌شود. «راست مخالف» به همان اندازه که یک جنبش فکری است، یک صحنه فرهنگی نیز محسوب می‌شود. پایتخت جغرافیایی آن احتمالاً دایمز اسکوئر در منهتن پایین است، یک «ریز ناحیه» حدود پنج بلوکی که به شوخی به نام رستورانی در آن منطقه نامگذاری شده است، و در طول قرنطینه های کووید-۱۹ به نوعی پاتوق شورشی تبدیل شد. دایمز اسکوئر با میزبانان قبلاً چپ‌گرای و باحال پادکست هجوآمیز و پسا-ایرونیک Red Scare، داشا نکراسوا و آنا خاچیان، که یاروین اخیراً با آنها یک برنامه زنده ضبط کرده است، و همچنین با Sovereign House، یک «فضای رویداد فرهنگی» مرتبط با تیل و یاروین، ارتباط نزدیکی دارد. نکته این صحنه جدید این است: برای راست‌گرا بودن دیگر لازم نیست بی‌کلاس باشید.

ایده‌های یاروین در مورد جایگزینی سیستم دموکراتیک با چیزی شبیه به دیکتاتوری، پیچ و تاب جدیدی به این موضوع داده است

یاروین شاید خودش سبک هیپستر را کاملاً درک نکرده باشد، اگرچه به نظر می‌رسد سلیقه لباس پوشیدنش در سال‌های اخیر کمتر کامپیوتر-خوره شده، شاید به لطف همسر دومش کریستین میلیتلو، که در سال ۲۰۲۴ با او ازدواج کرده و او را «هنرمند» توصیف می‌کند. موهای پرپشت و به طول شانه‌اش اکنون به اندازه‌ای دلپذیرتر، کمی پایین‌تر از گوش، کوتاه شده است. امروز او یک پیراهن خاکستری خالدار، شلوار جین آبی راسته و یک جفت چکمه چلسی قهوه‌ای پوشیده است.

او همچنین ۲۰ پوند وزن کم کرده است، ابتدا به لطف اوزمپیک و اکنون به نوعی پپتید آزمایشی که من نشنیده‌ام. «همانطور که آزیلیا بنکس گفته است، وقتی چاق هستی می‌توانی هر چه می‌خواهی بگویی، و تنها چیزی که مردم می‌شنوند این است که تو چاق هستی.» او این را چند بار می‌گوید، اگرچه من سابقه این گفته را از این رپر که اکنون به یک تحریک‌کننده آنلاین تبدیل شده، پیدا نمی‌کنم.

برای گروهی از راست‌گرایان انقلابی، به نظر نمی‌رسد که حضور یکی از اعضای مجتمع صنعتی جهانی‌گرا برایشان مهم باشد. با هیچ یک از خصومت‌هایی که به من هشدار داده بودند، روبرو نشدم. اما در یک لحظه، شنیدم که چند نفر از غیرچادها درباره من صحبت می‌کنند، بنابراین برگشتم و پرسیدم: «چه می‌گفتید؟»

یکی از آنها توضیح می‌دهد: «آه! ما چیز بدی نگفتیم. فقط می‌گفتیم که شما مثل توپ‌های قرمز در یک بازی Miniclip شناور هستید. خطر، خطر! دور بمانید! یک گلبول سفید وحشتناک قرار است باکتری‌ها را بکشد!»

همه خندیدند. من به آنها بی‌تفاوت نگاه کردم. یکی از آنها اشاره می‌کند که مرجعشان را نفهمیدم: «او اصلاً از ما نیست.»

وارد خانه می‌شوم و از آنجا به یک آشپزخانه بزرگ و فرسوده با تیرهای چوبی نمایان، کف سنگی و یک اجاق هیزمی قدیمی می‌روم. سعی می‌کنم بفهمم شامپاین من کجاست و آیا به اندازه کافی سرد شده است که قابل نوشیدن باشد. مردی طاس با ریش پروفسوری در اواخر پنجاه سالگی، که یک کافتان سفید و عینک آفتابی با فریم سفید به تن دارد، کنار میز ایستاده و یک قرص نان را برای یک تخته پنیر دیگر می‌بُرد.

مرد خود را متیو گلامور، برگزارکننده اصلی مهمانی امروز، معرفی می‌کند و از من می‌پرسد که آیا برای انجام یک «عملیات خرابکاری» اینجا هستم. سعی می‌کنم صادق باشم و به او می‌گویم با ذهنی باز آمده‌ام اما احتمالاً با سایر مهمانان اختلاف نظر خواهم داشت، زیرا خودم را راست‌گرا نمی‌دانم.

گلامور می‌گوید: «نه، من هم همینطور.»

کمی تعجب می‌کنم که برگزارکننده یک گردهمایی راست مخالف، که به افتخار یکی از معروف‌ترین متفکران راست‌گرای جهان برگزار شده، خودش را راست‌گرا نمی‌داند.

«شما نمی‌دانید؟»

«خب، حالا می‌دانم، اما فقط به این دلیل که آنها به نوعی جامعه من هستند.»

«آیا از جامعه قبلی خود بیگانه شده‌اید؟»

«اوه عزیزم، من در سال ۹۷ لغو شدم.»

شروع به درک این موضوع کرده‌ام که، از برخی جهات، این گردهمایی افراد «لغو شده» سابق است.

پیش از آن، گلامور چهره‌ای شناخته‌شده در صحنه کلاب‌های زیرزمینی لندن بود، مهمانی‌ها ترتیب می‌داد، موزیک ویدئو می‌ساخت و اجرا می‌کرد. هر جا که پادفرهنگ می‌رفت، او هم می‌رفت. در دهه ۱۹۸۰، اسید هاوس بود، سپس گرانج. در اوایل دهه ۱۹۹۰، او یک کلاب به نام Smashing در وست اند افتتاح کرد که کانون صحنه بریت‌پاپ نوظهور شد. جرویس کاکر در آنجا دی‌جی بود و گروهش، پالپ، موزیک ویدئوی «دیسکو ۲۰۰۰» را در سالن رقص کلاب فیلمبرداری کرد. گلامور با بسیاری از هنرمندان و موسیقی‌دانان برجسته دیگر کار کرد: دیمین هرست، کرت کوبین، اوئیسیس، بلور.

«همه آنها مرا حذف کردند. همه این کار را کردند. 'خداحافظ!'» او دستش را تکان می‌دهد. «۲۰ سال تنهایی بود. اما هرگز اینقدر محبوب نبوده‌ام!» او یک دانه انگور را در دهانش می‌اندازد، پاداش عادلانه او.

سپس به من می‌گوید که چه چیزی منجر به طرد اجتماعی او شد. در یک جلسه برنامه‌ریزی برای رژه افتخار همجنس‌گرایان برایتون در سال ۱۹۹۷، گلامور ایده‌ای را مطرح کرد که با استقبال خوبی مواجه نشد. او با ناراحتی به یاد می‌آورد: «آنها می‌خواستند من یک کالسکه بسازم چون چیزی 'جسورانه' می‌خواستند.» «پس من گفتم که باید یک اتوبوس روباز، البته اتوبوس رنگین‌کمان، با نوشته 'گِی گِی گِی' در کنار آن و ۵۰ نفر با لباس‌های رنگین‌کمان کو کلاکس کلان داشته باشیم که از بالا دست تکان دهند. مثل 'گِی گِی گِی'، به جای 'کی‌کی‌کی'.»

گلامور می‌گوید این تنها تحریک نبود. او احساس می‌کرد که شرکت‌ها و مؤسسات عمومی پس از ۱۵ سال نادیده گرفتن یا انکار بحران اپیدمی ایدز، ناگهان خود را با رنگین‌کمان می‌آرایند – «صورتی‌شویی» (pinkwashing). این ریاکاری او را منزجر می‌کرد. «گفتم، مطمئناً من تنها کسی نیستم که هر بار که پرچم رنگین‌کمان را می‌بینم، یک صلیب شکسته می‌بینم. گفتم، این فاشیسم یا نوعی از آن است.»

یکی دیگر از برگزارکنندگان پیشنهاد کرد که زمان آن رسیده که گلامور برود. «گفتم 'چرا؟' و او گفت، 'شما دارید ما را ناامن می‌کنید.' این اولین باری بود که این کلمه را شنیدم،» گلامور به یاد می‌آورد، در حالی که تکه‌ای پنیر کامبر را روی نان می‌مالد.

پس از چند دهه تنهایی، به نظر می‌رسد گلامور با موفقیت بر موج پادفرهنگی سوار شده و دوباره به صحنه بازگشته است. او اکنون یکی از اصلی‌ترین برگزارکنندگان اجتماعی صحنه لندن برای راست مخالف است. او، همراه با Sovereign House، مهمانی غیررسمی پس از کنفرانس ARC امسال، «داووس راست‌گرای لندن»، را برگزار کرد و هر ماه یا بیشتر رویدادهای کوچکتری نیز برگزار می‌کند.

دی‌جی خسته به آشپزخانه می‌آید. موسیقی‌ای که تا الان پخش کرده، آن‌طور که او می‌خواهد، جمعیت مهمانی باغ را به وجد نیاورده است: «می‌توانم یک چیز ایبیزایی پخش کنم؟» از گلامور می‌پرسد.

«نه. به هیچ وجه.»

«چیزی با ضرباهنگ؟»

گلامور تازه پنیر کامبر را در دهانش گذاشته بود. «نه. ن‌ن‌ن‌ن‌ن‌نه. به هیچ وجه.»

«مطمئنید که آن‌ها می‌خواهند تمام روز به موسیقی قرون وسطایی گوش دهند؟»

گلامور به او دستور داده است که عمدتاً «باردکور» (bardcore) پخش کند، یک زیرژانر که او آن را «کاورهای موسیقی معروف با سبک قرون وسطایی» توصیف می‌کند که، مانند خود راست مخالف، در سال ۲۰۲۰ واقعاً شتاب گرفت. دی‌جی به من توضیح می‌دهد که ایده این است که «این نوع موسیقی است که اجداد ما می‌خواندند، بنابراین چیزی را در DNA شما فعال می‌کنند.» به نظر نمی‌رسد قوم‌گرایان حاضر در مهمانی چندان تحت تأثیر قرار گرفته باشند.

گلامور سه سال پیش در Scyldings، یک کنفرانس راست افراطی مستقر در بریتانیا که بر اساس «ویتان» (witan) یا شورای پادشاهی اولیه آنگلوساکسون قرون وسطی الگوبرداری شده بود، با یاروین ملاقات کرد. این دو با هم دوست شدند و این دوستی الهام‌بخش گلامور شد تا «کلیسای جامع» (The Cathedral)، نامی که تحت آن همه مهمانی‌هایش را برگزار می‌کند، را راه‌اندازی کند. یک سال بعد، او مراسم دومین ازدواج یاروین را در برکلی، کالیفرنیا برگزار کرد.

شروع به درک این موضوع کرده‌ام که، از برخی جهات، این گردهمایی افراد «لغو شده» سابق است. در اینجا با افرادی ملاقات می‌کنم که شغلشان را از دست داده‌اند، حضورشان در GB News را از دست داده‌اند، از حزب محافظه‌کار و حتی از حزب ملی‌گرای بریتانیا اخراج شده‌اند. به نظر می‌رسد که راست مخالف پناهگاهی را فراهم می‌کند که در آن هیچ چیز نمی‌تواند شما را از گروه اخراج کند، تا زمانی که به گروه وفادار باشید.

وقتی هم تایتینگر به اندازه کافی سرد و هم یاروین را پیدا کردم، سعی می‌کنیم لیوان‌های مناسبی پیدا کنیم. من به یک لیوان بزرگ آبجو رضایت می‌دهم و لیوان شراب پایه‌دار را به یاروین می‌دهم. او بطری شامپاین را از گردنش می‌گیرد و شروع به ریختن با زاویه عمودی می‌کند، بنابراین قبل از اینکه لیوانش از کف پر شود، آن را از او می‌گیرم. او می‌گوید: «باشه. به من نشان بده که یک دختر واقعی انگلیسی باکلاس چطور شامپاین می‌ریزد.»

نشان می‌دهم که چگونه بطری را از پایه نگه دارم و با زاویه ۴۵ درجه بریزم، در حالی که او برایم تعریف می‌کند که نامزد سابقش چگونه او را در حالی که باردار فرزندش بود، ترک کرد: «او مرا ترک کرد و تهدید کرد که اگر دوباره با او تماس بگیرم، حکم منع تعقیب می‌گیرد… اما مشکل واقعی این است که او درست بعد از اینکه من یک قرص اسید خورده بودم، مرا ترک کرد.» به نظر می‌رسد یاروین مصرف‌کننده نسبتاً منظم و تفننی مواد مخدر است. به کتامین هم اشاره می‌کند.

لیوان‌هایمان را پر می‌کنیم و دوباره به بیرون می‌رویم، جایی که جوانی به من نزدیک می‌شود: «آیا از وقتتان لذت می‌برید؟ اطلاعات خوبی از این راست‌گراهای وحشتناک به دست آوردید؟»

نام او کالوم بارکر است و او از حزب میهن، یک حزب ملی‌گرای حاشیه‌ای که در سال ۲۰۲۳ تأسیس شد و گروه هواداری Hope not Hate آن را «بزرگترین سازمان فاشیست در بریتانیا» توصیف می‌کند، می‌آید. (حزب میهن این طبقه‌بندی را رد می‌کند.)

کنار او، آلك کیو، مسئول رسانه ملی حزب میهن، ایستاده است که پس از توئیتش به بازیگر بریتانیایی جان بویگا: «چرا کسی که مثل یک خارجی صحبت و عمل می‌کند انتظار دارد در انگلستان با او مانند یک انگلیسی رفتار شود؟»، از شغلش در دانشگاه Open University اخراج شد. او از کارفرمایان سابق خود به دلیل تبعیض شکایت کرد اما پرونده را باخت. از کیو می‌پرسم که چگونه با راست مخالف همخوانی دارد. او می‌گوید: «من خودم را ارتجاعی نمی‌دانم، اما بدیهی است که کاملاً مخالف ایدئولوژی لیبرال هستم.»

«آیا خود را ضدلیبرال می‌دانید؟»

«اوه بله. لیبرالیسم کلاسیک شروع همه اینها بود.»

او شروع به گفتن این نکته می‌کند که بزرگترین مشکل آمریکا «دهه‌ها مهاجرت گسترده» است. من اشاره می‌کنم که ایالات متحده، می‌دانید، ملتی از مهاجران است، که او در پاسخ می‌گوید: «این کشور در ابتدا توسط افرادی با تبار اروپای شمال غربی تأسیس شد.» من اشاره می‌کنم که قبل از آنها، مردم دیگری نیز در آنجا زندگی می‌کردند. او پاسخ می‌دهد: «بومیان آمریکا بودند و آنها شکست خوردند.» «برایشان بد شد.» این اظهارنظر عجیبی از سخنگوی حزبی است که ادعا می‌کند یکی از اعتقادات اصلی‌اش این است که «مردم بومی پیوندی ناگسستنی با میهن خود دارند و حافظان طبیعی آن هستند.»

پسران حزب میهن مرا تا نزدیکی مردی چاق و کچل که کنار کباب‌پز ایستاده بود، همراهی می‌کنند. او در حال نوشیدن یک قوطی آبجو کهربایی است و یکی دیگر هم در جیبش دارد. این کنی اسمیت، رهبر حزب میهن است که پیشتر از حزب راست‌گرای افراطی ملی‌گرای بریتانیا اخراج شده بود. «پس شما از اف‌تی هستید؟ از کی شروع به پوشش پیک‌نیک‌های ملی‌گرایانه کرده‌اند؟»

اسمیت، که اهل جزیره لوئیس در هبریدز بیرونی است، مرا به دیدن خالکوبی‌های مختلف بازویش می‌برد: سنگ‌های کالانایش، مهره‌های شطرنج لوئیس، نقشه جزیره. او در حالی که به یک سمت خالکوبی اشاره می‌کند، می‌گوید: «مادر ترامپ از آنجا آمد،» و به سمت دیگر: «و من آنجا زندگی می‌کردم، بنابراین ما در سراسر خلیج برد از یکدیگر فاصله داشتیم.»

لهجه نرم، آهنگین و جزیره‌ای اسکاتلندی او و شکل کلی گرد بدنش، به او حالتی خرس‌مانند می‌دهد که به نظر می‌رسد مشتاق بیان آن است. اسمیت اصرار دارد: «ما ناسیونالیسم معقولی انجام می‌دهیم.» «اما ما برای میهنمان می‌جنگیم تا میهن قومی مردممان باشد. یک ملت تنها می‌تواند اقلیت کوچکی از افرادی را که بومی نیستند تحمل کند.»

لحن او با ادامه صحبت، کمتر مهربان می‌شود. «ما باید ۱۰۰ درصد مهاجرت معکوس داشته باشیم – این نقطه قوت حزب میهن است. ما مهاجران غیرقانونی، مجرمان و خرابکاران را اخراج خواهیم کرد. پس از آن باید داوطلبانه باشد. ما افراد را به مهاجرت معکوس ترغیب خواهیم کرد.» اسمیت معتقد است که بریتانیایی‌های سفیدپوست قومی باید ۹۵ درصد جمعیت را تشکیل دهند، حدود ۲۰ درصد بیشتر از آنچه که در حال حاضر هستند.

مردی به نام جک با لهجه غلیظ اسکس، حرفش را قطع می‌کند و می‌گوید: «فقط می‌توانم بگویم.» او می‌گوید که یکی از برگزارکنندگان منطقه‌ای «میهن» است. «من از منطقه‌ای بسیار چندفرهنگی می‌آیم، و بسیاری از اقوام اطراف محل زندگی من، وقتی پیر می‌شوند، بسیاری از آنها می‌خواهند به هند یا کارائیب بازگردند. این رؤیای آنهاست. پس اینقدر هم دور از ذهن نیست.»

کیو به من رو می‌کند. «پس مهارت شما چیست؟ تبدیل کردن مسائل به داستان؟»

پاسخ می‌دهم: «نه. مهارت من در این است که وقتی کسی چیزی به من می‌گوید و در درونم فکر می‌کنم: لعنتی، قیافه‌ام را حفظ کنم.»

نورمن مک‌کنزی-ریچموند، صاحب خانه، کلاه آبی خود را با یک کلاه قرمز ماگا عوض کرده است. او پشت میکروفون است و از همه می‌خواهد جمع شوند. دوستش، به ما می‌گوید، یک «آهنگساز» است که یک آهنگ ویژه برای یاروین نوشته است. آن را برای ما پخش می‌کند:

«بگذارید کلیسای جامع فرو بریزد
او همه را باور نخواهد کرد
او رؤیایی تکه‌تکه ساخت
بسیار دور از جریان اصلی...»

بعدتر، از مک‌کنزی-ریچموند، که رئیس «افکام واچ» (Ofcom Watch) نیز هست و به انتقاد از سازمان نظارتی پخش دولتی بریتانیا اختصاص دارد، می‌پرسم که آیا می‌تواند یک کپی از آن را برایم بفرستد. او لینکی را از Suno ارسال می‌کند، یک پلتفرم هوش مصنوعی که به کاربران امکان می‌دهد آهنگ‌های خود را تولید کنند. دستورالعمل استفاده شده برای ایجاد این آهنگ این بود: «گیتار، موسیقی فولک بریتانیایی، صدای مردانه (سبک اد شیران)».

یاروین پس از اتمام آهنگ می‌گوید: «خب، ممنون. نمی‌دانم آن را شیرین بدانم یا عجیب، یا شاید هر دو. اما فکر می‌کنم باید آن را اولین نارکوکوریدوی راست مخالف بنامم. این نوعی ترانه است که در شمال مکزیک دقیقاً با همین روحیه درباره قاچاقچیان مواد مخدر می‌خوانند.»

در حالی که یاروین وارد یک پرسش و پاسخ طولانی و بی‌هدف می‌شود، من آهسته دور می‌شوم تا با افراد بیشتری صحبت کنم. جمعیت عمدتاً سفیدپوست هستند اما نه انحصاری. چند مرد آسیایی و یک مرد قدبلند دورگه، حدود ۳۰ ساله، نیز حضور دارند که در حال فیلمبرداری از بخش‌هایی از مراسم روز است. نام او ویل کولشیل است، عضو سابق شورای شهر محافظه‌کار که پس از متهم شدن به نژادپرستی و تئوری‌های توطئه از حزب اخراج شد. او اکنون Resistance GB را اداره می‌کند، که در ابتدا یک پلتفرم ضد واکسن و ضد قرنطینه بود و اکنون به نظر می‌رسد به طور گسترده‌تر به «راست جدید» گرایش دارد. این کانال ۱۱۵,۰۰۰ دنبال‌کننده در یوتیوب دارد.

از کولشیل می‌پرسم که موضع سیاسی خود را چگونه تعریف می‌کند. می‌گوید یک لیبرال است. به او می‌گویم برخی از افرادی که امروز با آنها صحبت کرده‌ام، خود را ضدلیبرال می‌نامند. «آن افراد باید یک دیکشنری پیدا کنند. ما در یک جبهه هستیم. آنها فقط سواد ندارند.»

در طول روز، متوجه شدم که بحث‌های زیادی درباره «جبهه ما» یا «سمت ما در جناح راست» وجود داشت، اما همیشه کاملاً مشخص نبود که این به چه معناست. به نظر می‌رسد مهمانی به زیرگروه‌هایی تقسیم شده است: چادها، غیرچادهای «بسیار آنلاین»، مردان حزب میهن، طرفداران خالص یاروین، اینفلوئنسرها، پسران هنری راست‌گرا، همراهان و افراد تصادفی. ظاهراً حتی افرادی از حزب کارگر هم حضور داشتند که به من گفته شد، اما من هیچ‌کدام را ندیدم. در یک لحظه، هم‌صحبتم در بامبل تخمین زد که ۶۰ درصد مهمانی «عقب‌مانده» هستند، اصطلاحی که راست مخالف با شور و شوق آن را بازپس گرفته است.

چندین موضوع مشترک دیگر نیز مطرح شد. یکی سؤال اسمیت در مورد اینکه چه نسبتی از بریتانیا باید سفیدپوست بریتانیایی باشد (پاسخ همگانی به نظر می‌رسد ۹۵ درصد باشد). دیگری اینکه آیا زنان باید حق رأی داشته باشند (چندین نوع «نه، نباید» را شنیدم؛ هم‌صحبتم در بامبل، طبق معمول، استدلال می‌کند که «زنان جدی نیستند»). باندهای تبهکاری، مسکن اجتماعی و «نخبگان لیبرال» همگی موضوعات داغی هستند. در بسیاری از این گفتگوها، یک «المپیک قربانی شدن» در حال برگزاری است، به همان شیوه‌ای که در محافل مترقی یافت می‌شود، هرچند در این مورد، مرد سفیدپوست، دگرجنس‌گرا و میهن‌پرست بریتانیایی، مدال برنز، نقره و طلا را به دست می‌آورد.

کولشیل احتمالاً با این توصیف مخالف است. وقتی به او می‌گویم که فکر می‌کنم بسیاری از افراد اینجا ناسیونالیست سفیدپوست هستند، می‌گوید: «نه واقعاً. چیزی که شما پیدا خواهید کرد افرادی هستند که معتقدند برای بریتانیایی بودن باید اجداد بریتانیایی داشته باشید، و من موافقم.» از او می‌پرسم اجدادش چه کسانی هستند. پاسخ می‌دهد: «انگلیسی، ولزی و پدرم اهل وست ایندیز است، اما هرگز او را ندیده‌ام.» «خون آلفرد در رگ‌های من است؛ خون آرتور در رگ‌های من است.»

«آیا تا به حال در این گردهمایی‌ها با نژادپرستی مواجه شده‌اید؟»

«نه، مگر اینکه شوخی باشد. و شوخی‌های تابو همیشه خنده‌دارترین‌ها هستند.»

کمی پیش از ساعت ۱۰ شب، مک‌کنزی-ریچموند به همه کسانی که هنوز آنجا هستند می‌گوید که زمان رفتن است. دی‌جی قبلاً با قطار به خانه رفته است، بنابراین یک وبلاگ‌نویس سوسیالیست که به نظر می‌رسد بسیاری از افراد در جمعیت را می‌شناسد، جای او را در پورشه برای بازگشت می‌گیرد. همانطور که رانندگی می‌کنیم، متوجه می‌شویم که همه کمی گرسنه‌ایم و تصمیم می‌گیریم که یک غذای هندی بخوریم.

اما، اکنون، نزدیک ساعت ۱۱ شب یکشنبه است، و ما برای یافتن مکانی باز، با مشکل مواجهیم. بالاخره، من جایی را در ثورنتون هیث – دوباره در یوکی – پیدا می‌کنم که امتیاز ۴.۵ ستاره در گوگل دارد. وقتی توقف می‌کنیم، هم‌صحبتم در بامبل یک مرد مسلمان را می‌بیند که در یک تکه چمن نزدیک در حال نماز خواندن است. او می‌گوید: «اوه خدای من. این بیش از حد عالی است.»

داخل «خانه حلوا پوری»، دیوار پشت میز ما با چراغ‌های ریسه‌ای، تابلوهای نئون مختلف، یک پرچم پاکستان و یک پرچم اتحادیه بریتانیا با کلمه «لندن» روی آن تزئین شده است. روی دیوار روبرو عکس‌های لمینت‌شده از مساجد مختلف در پاکستان، و همچنین چند نامه از قرآن وجود دارد. هم‌صحبتم در بامبل ادامه می‌دهد: «شما نمی‌فهمید این چقدر عالی است. همین الان، این بهترین استدلال است که ما در یک شبیه‌سازی زندگی می‌کنیم.»

یاروین آبجو می‌خواهد، اما چون الکل سرو نمی‌شود، به جای آن یک لاسی انبه سفارش می‌دهد. او کورما بره می‌خواهد، اما فقط کورما مرغ موجود است، بنابراین آن را انتخاب می‌کند و مقداری پاراتا هم می‌خواهد. به نظر می‌رسد با رستوران هندی آشنا است.

همانطور که یاروین بین مکیدن نی لاسی خود بر نیاز به برچیدن نهادها و «تغییر کامل رژیم» تاکید می‌کند، من به این فکر می‌کنم که این راست انقلابی مخالف واقعاً با چه کسی یا چه چیزی مخالف است. وقتی افراد در مهمانی درباره «جبهه ما» یا «سمت ما در جناح راست» صحبت می‌کردند، کمتر سعی داشتند خود را از چپ رادیکال و «ووک» متمایز کنند و بیشتر از راست میانه‌رو. یا، همانطور که هم‌صحبتم در بامبل در یک لحظه بیان کرد، «بدترین افراد اینجا، پسران پنهانی محافظه‌کار هستند.»

اما احساس زیربنایی، نارضایتی از طرد شدن نیست که آلتر-رایت را به حرکت درآورد؛ بلکه انحطاط کسانی است که می‌دانند در حال اوج‌گیری فرهنگی هستند. این تفاوت واقعی بین این راست مخالف جدید و آنچه پیش از آن بود، است: احساس فراگیر اینکه آنها «در حال پیروزی در بحث» هستند. آنها همچنین در مقیاس متفاوتی عمل می‌کنند. در حالی که آلتر-رایت عمدتاً در واکنش به افراط‌گرایی گروه نسبتاً کوچکی از «مبارزان عدالت اجتماعی» به وجود آمد، راست مخالف پس از آزمایش‌های اجتماعی عظیم ۲۰۲۰-۲۰۲۱ ظهور کرده است: قرنطینه‌های انبوه اجباری، واکسیناسیون اجباری، احساس گناه سفیدپوستی اجباری.

شاید آن‌ها درباره پسران محافظه‌کار پنهانی به عنوان دشمن صحبت کنند، اما واقعیت این است که پسران محافظه‌کار پنهانی در مهمانی‌های آن‌ها شرکت می‌کنند، به ایده‌هایشان گوش می‌دهند و آب‌سیب گرمشان را می‌نوشند. این باعث می‌شود احساس کنم که جناح راست این مزیت را دارد که بسیار متحدتر از جناح چپ است.

وقتی سرانجام خداحافظی می‌کنیم، یاروین مرا با گرمی در آغوش می‌گیرد. کمی بعد، پیامکی به من می‌زند و از من می‌خواهد که داستانی جنجالی را که درباره یک سلبریتی تعریف کرده بود، ذکر نکنم. (یاروین آنقدر صحبت می‌کند که واقعاً به یاد نمی‌آورم منظورش کدام داستان است.) او می‌نویسد: «فلسفه من این است که رابطه یک منبع با یک روزنامه‌نگار باید بلندمدت باشد و نه یک کار سریع و ارزان.»

چند لحظه بعد، او اضافه می‌کند: «نمی‌خواهم مجبور به استفاده از کاندوم باشم. به صورت استعاری.»

صبح روز بعد، پیامکی از هم‌صحبتم در بامبل می‌آید. نوشته بود: «لایه ۲، آفرین.»

اولین نفری باشید که از آخرین داستان‌های ما مطلع می‌شوید — مجله FT Weekend را در X و FT Weekend را در اینستاگرام دنبال کنید.