دود از ساختمانی که گفته می‌شود متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران است، در تاریخ ۲۳ ژوئن بلند می‌شود.
دود از ساختمانی که گفته می‌شود متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران است، در تاریخ ۲۳ ژوئن بلند می‌شود.

جنگ بعدی اسرائیل و ایران در راه است

محاسبات استراتژیک هر دو کشور نشان می‌دهد که این جنگ بسیار خشونت‌بارتر خواهد بود.

اسرائیل احتمالاً جنگ دیگری را با ایران قبل از دسامبر - شاید حتی در اواخر آگوست - آغاز خواهد کرد.

ایران در حال انتظار و آماده شدن برای این حمله است. در جنگ اول، ایران بازی طولانی‌مدتی را در پیش گرفت و حملات موشکی خود را با انتظار یک درگیری طولانی تنظیم کرد. اما در دور بعدی، ایران احتمالاً از ابتدا به طور قاطعانه ضربه خواهد زد، با هدف از بین بردن هرگونه تصوری مبنی بر اینکه می‌توان آن را تحت سلطه نظامی اسرائیل سرکوب کرد.

در نتیجه، جنگ آتی احتمالاً بسیار خونین‌تر از جنگ اول خواهد بود. اگر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، دوباره به فشار اسرائیل تسلیم شود و به جنگ بپیوندد، ایالات متحده می‌تواند با یک جنگ تمام‌عیار با ایران مواجه شود که در مقایسه با عراق، وضعیت را بسیار دشوارتر خواهد کرد.

جنگ ژوئن اسرائیل هرگز صرفاً در مورد برنامه هسته‌ای ایران نبود. بلکه هدف آن تغییر موازنه قدرت در خاورمیانه بود، با این تفاوت که قابلیت‌های هسته‌ای ایران یک عامل مهم اما نه تعیین‌کننده به شمار می‌رفت. برای بیش از دو دهه، اسرائیل ایالات متحده را تحت فشار قرار داده تا علیه ایران اقدام نظامی کند تا آن را تضعیف کرده و تعادل منطقه‌ای مطلوب را که اسرائیل به تنهایی قادر به دستیابی به آن نیست، بازگرداند.

در این زمینه، حملات اسرائیل سه هدف اصلی فراتر از تضعیف زیرساخت‌های هسته‌ای ایران را دنبال می‌کرد: کشاندن ایالات متحده به درگیری نظامی مستقیم با ایران، از بین بردن رژیم ایران، و تبدیل کردن این کشور به سوریه یا لبنان بعدی — کشورهایی که اسرائیل می‌تواند بدون مجازات و بدون هیچ گونه دخالت آمریکا آن‌ها را بمباران کند. تنها یکی از این سه هدف محقق شد. علاوه بر این، ترامپ برنامه هسته‌ای ایران را "نابود" نکرد و نیز آن را تا حدی که بتوان موضوع را حل‌شده دانست، به عقب نرانده است.

به عبارت دیگر، اسرائیل با حملات ژوئن خود، در بهترین حالت یک پیروزی جزئی به دست آورد. نتیجه مورد نظر آن این بود که ترامپ به طور کامل وارد عمل شود و هم نیروهای متعارف و هم زیرساخت‌های اقتصادی ایران را هدف قرار دهد. اما در حالی که ترامپ از اقدام نظامی سریع و قاطع حمایت می‌کند، از جنگ تمام‌عیار می‌ترسد. بنابراین، استراتژی او در حمله به تأسیسات هسته‌ای ایران برای محدود کردن تشدید درگیری طراحی شده بود، نه گسترش آن. در کوتاه‌مدت، ترامپ موفق شد — که این به شدت برای اسرائیل ناخوشایند بود — اما در بلندمدت، او به اسرائیل اجازه داده تا او را در یک چرخه تشدید تنش گرفتار کند.

امتناع او از تشدید درگیری فراتر از یک بمباران محدود، دلیل اصلی موافقت اسرائیل با آتش‌بس بود. با ادامه جنگ، اسرائیل متحمل تلفات جدی شد: پدافند هوایی آن تضعیف شد و ایران در نفوذ به آن‌ها با موشک‌هایش مؤثرتر عمل کرد. در حالی که اگر ایالات متحده به طور کامل متعهد می‌شد، اسرائیل احتمالاً درگیری را ادامه می‌داد، اما به محض آشکار شدن اینکه حملات ترامپ یک‌باره بوده است، محاسبات تغییر کرد. اسرائیل در کشاندن ترامپ و ایالات متحده به جنگ موفق شد، اما نتوانست آن‌ها را در آنجا نگه دارد.

با این حال، دو هدف دیگر اسرائیل، شکست‌های واضحی بودند. علی‌رغم موفقیت‌های اولیه اطلاعاتی – مانند کشته شدن ۳۰ فرمانده ارشد و ۱۹ دانشمند هسته‌ای – تنها توانست به طور موقت فرماندهی و کنترل ایران را مختل کند. ظرف ۱۸ ساعت، ایران تقریباً همه این فرماندهان را جایگزین کرده و یک حمله موشکی سنگین را آغاز کرد، که نشان‌دهنده توانایی آن برای تحمل تلفات قابل توجه و همچنان انجام یک ضدحمله شدید بود.

اسرائیل امیدوار بود حملات اولیه آن موجب وحشت در رژیم ایران شود و فروپاشی آن را تسریع بخشد. طبق گزارش واشنگتن پست، مأموران موساد که به زبان فارسی مسلط بودند، با تلفن‌های همراه مقامات ارشد ایران تماس گرفتند و تهدید کردند که آن‌ها و خانواده‌هایشان را خواهند کشت مگر اینکه ویدئوهایی را ضبط کنند و رژیم را محکوم کرده و علناً از آن جدا شوند. بیش از ۲۰ تماس از این قبیل در ساعات اولیه جنگ، زمانی که نخبگان حاکم ایران هنوز در شوک و متحمل تلفات قابل توجهی بودند، برقرار شد. با این حال، هیچ مدرکی دال بر تسلیم شدن حتی یک ژنرال ایرانی به این تهدیدات وجود ندارد و انسجام رژیم دست‌نخورده باقی ماند.

بر خلاف انتظارات اسرائیل، کشته شدن فرماندهان ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منجر به اعتراضات گسترده یا قیام علیه جمهوری اسلامی نشد. در عوض، ایرانیان با گرایش‌های سیاسی مختلف، حول محور پرچم و حتی خود رژیم جمع شدند، و موجی از ملی‌گرایی در سراسر کشور پدید آمد.

اسرائیل نتوانست از نارضایتی گسترده‌تر از رژیم ایران بهره‌برداری کند. پس از نزدیک به دو سال ارتکاب فجایع در غزه و آغاز حمله فریب‌کارانه به ایران در بحبوحه مذاکرات هسته‌ای، تنها بخش کوچکی از ایرانیان – بیشتر در دیاسپورا – دیدگاه مثبتی نسبت به اسرائیل دارند.

در واقع، اسرائیل به جای بسیج مردم علیه رژیم، موفق شد به روایت جمهوری اسلامی جانی دوباره بخشد. به جای محکوم کردن رژیم به دلیل سرمایه‌گذاری در برنامه هسته‌ای، موشک‌ها و شبکه‌ای از بازیگران غیردولتی متحد، بسیاری از ایرانیان اکنون خشمگین هستند که این عناصر بازدارندگی ایران ناکافی بوده‌اند.

یک هنرمند در تهران به نرگس باجغلی، استاد دانشگاه جانز هاپکینز، گفت: "من قبلاً یکی از کسانی بودم که در تظاهرات شعار می‌دادم که پول ایران به لبنان یا فلسطین ارسال نشود. اما اکنون می‌فهمم که بمب‌هایی که همه ما با آن روبرو هستیم یکی است و اگر ما دفاع قوی در سراسر منطقه نداشته باشیم، جنگ به سوی ما می‌آید."

مشخص نیست که آیا این تغییر ماندگار خواهد بود یا خیر. اما در کوتاه‌مدت، حملات اسرائیل به طور متناقضی به نظر می‌رسد رژیم ایران را تقویت کرده است – انسجام داخلی را افزایش داده و شکاف بین دولت و جامعه را کاهش داده است.

اسرائیل همچنین نتوانست ایران را به سوریه دوم تبدیل کند و برتری هوایی پایدار و مستقل از حمایت آمریکا برقرار سازد. در حالی که اسرائیل در طول جنگ کنترل فضای هوایی ایران را در دست داشت، اما با مصونیت کامل عمل نکرد. پاسخ موشکی ایران خسارات جبران‌ناپذیری وارد کرد.

بدون کمک قابل توجه ایالات متحده – از جمله استفاده از ۲۵ درصد از رهگیرهای موشکی THAAD ایالات متحده تنها در ۱۲ روز – اسرائیل ممکن بود قادر به ادامه جنگ نباشد.

این وضعیت، احتمال یک حمله جدید اسرائیل را بالا می‌برد. هر دو وزیر دفاع، اسرائیل کاتز، و رئیس ستاد مشترک ارتش، ایال زامیر، این موضوع را اشاره کرده‌اند. به گفته زامیر، جنگ ژوئن تنها مرحله اول بود، و او اضافه کرد که اسرائیل "اکنون وارد فصل جدیدی" از درگیری می‌شود.

صرف نظر از اینکه ایران غنی‌سازی اورانیوم را از سر بگیرد یا خیر، اسرائیل مصمم است که به ایران زمان ندهد تا زرادخانه موشکی خود را بازسازی کند، پدافند هوایی خود را احیا کند، یا سامانه‌های پیشرفته‌تری را مستقر سازد. این منطق محور استراتژی "چمن‌زنی" اسرائیل است: حمله پیشگیرانه و مکرر برای جلوگیری از توسعه قابلیت‌هایی توسط دشمنان که بتواند برتری نظامی اسرائیل را به چالش بکشد.

این بدان معناست که با توجه به اینکه ایران در حال بازسازی منابع نظامی خود است، اسرائیل انگیزه دارد که هر چه زودتر دست به حمله بزند. علاوه بر این، محاسبات سیاسی پیرامون حمله دیگری، با ورود ایالات متحده به فصل انتخابات میان‌دوره‌ای، بسیار پیچیده‌تر می‌شود. در نتیجه، یک حمله ممکن است طی ماه‌های آینده اتفاق بیفتد.

البته این همان نتیجه‌ای است که رهبران ایران می‌خواهند از آن جلوگیری کنند. برای از بین بردن هرگونه توهمی مبنی بر کارآمدی استراتژی "چمن‌زنی" اسرائیل، ایران احتمالاً در آغاز جنگ بعدی به سختی و سرعت ضربه خواهد زد.

عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، در شبکه ایکس نوشت: "اگر تجاوز تکرار شود، ما در واکنش به شکلی قاطع‌تر و به گونه‌ای که غیرممکن است پنهان شود، تردید نخواهیم کرد." رهبران ایران معتقدند که هزینه برای اسرائیل باید چنان سنگین باشد، در غیر این صورت، این کشور به تدریج قابلیت‌های موشکی ایران را فرسایش داده و این کشور را بی‌دفاع خواهد گذاشت.

در حالی که جنگ ژوئن بدون نتیجه قطعی پایان یافت، سرنوشت جنگ بعدی به این بستگی دارد که کدام طرف بیشتر یاد گرفته و سریعتر عمل می‌کند: آیا اسرائیل می‌تواند رهگیرهای خود را سریعتر از آنکه ایران پرتابگرهای خود را بازسازی و زرادخانه موشکی خود را دوباره پر کند، جایگزین کند؟ آیا موساد هنوز حضور عمیقی در داخل ایران دارد، یا بیشتر دارایی‌های آن در پی فروپاشی رژیم در جنگ اول صرف شد؟ آیا ایران بینش بیشتری در مورد نفوذ به پدافند هوایی اسرائیل به دست آورده است تا اسرائیل در مورد بستن شکاف‌هایش؟ در حال حاضر، هیچ یک از طرفین نمی‌توانند با اطمینان به این سؤالات پاسخ دهند.

دقیقاً به این دلیل که ایران نمی‌تواند مطمئن باشد که پاسخی قاطع‌تر، استراتژی اسرائیل را خنثی خواهد کرد، احتمالاً موضع هسته‌ای خود را بازنگری خواهد کرد — به ویژه اکنون که سایر ستون‌های بازدارندگی آن، از جمله به اصطلاح محور مقاومت و ابهام هسته‌ای، ناکافی بودن خود را نشان داده‌اند.

پاسخ ترامپ به جنگ دوم اسرائیل با ایران ممکن است تعیین‌کننده باشد. به نظر می‌رسد او تمایلی به درگیری طولانی‌مدت ندارد. از نظر سیاسی، حملات اولیه او یک جنگ داخلی را در جنبش MAGA به راه انداخت. از نظر نظامی، جنگ ۱۲ روزه شکاف‌های حیاتی را در ذخایر موشکی ایالات متحده آشکار کرد. هم ترامپ و هم رئیس‌جمهور سابق آمریکا، جو بایدن، بخش قابل توجهی از رهگیرهای پدافند هوایی ایالات متحده را در منطقه‌ای که هیچ یک آن را برای منافع اصلی ایالات متحده حیاتی نمی‌دانند، تخلیه کردند.

با این حال، ترامپ با چراغ سبز نشان دادن به حملات اولیه، در تله اسرائیل افتاده است – و مشخص نیست که آیا می‌تواند راهی برای خروج پیدا کند، به خصوص اگر به توقف کامل غنی‌سازی به عنوان خط پایه توافق با ایران پایبند باشد. درگیری محدود احتمالاً دیگر گزینه‌ای نیست. ترامپ باید یا به طور کامل به جنگ بپیوندد یا از آن کنار بکشد. و کناره‌گیری، بیش از یک بار امتناع را می‌طلبد – این امر نیازمند مقاومت پایدار در برابر فشار اسرائیل است، چیزی که او تاکنون نه اراده و نه توانایی انجام آن را از خود نشان داده است.

تریتا پارسی معاون اجرایی موسسه کینسی برای حکمرانی مسئولانه است. ایکس: @tparsi