ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، دیروز پیش از نشست پر سر و صدای دونالد ترامپ با ولادیمیر پوتین در آلاسکا، با رهبران اروپایی دیدار و گفتگو کرد. این تماس که ترامپ نیز در آن حضور داشت، به عنوان آخرین شانس اروپا و اوکراین برای تأثیرگذاری بر تفکر رئیسجمهور آمریکا پیش از نشست آمریکا و روسیه در انکوریج تلقی شد.
با وخامت تدریجی موقعیت اوکراین در میدان نبرد و تجدید فشار ترامپ برای آتشبس، رهبران اروپایی شروع به پذیرش واقعیت کردهاند. چشمگیرتر از همه، فریدریش مرز، صدراعظم آلمان، دیروز گفت که خط مقدم باید نقطه آغاز مذاکرات ارضی باشد. این اظهارات، بازتاب اظهارنظر اخیر مارک روته، دبیرکل ناتو، است که ممکن است به شناسایی دوفاکتوی اشغال خاک اوکراین توسط روسیه نیاز باشد.
علاوه بر این، در پاسخ به پیشنهاد هفته گذشته پوتین مبنی بر توافق بر سر آتشبس در ازای خروج اوکراین از بقیه منطقه دونتسک، اروپا و اوکراین اصرار کردهاند که هرگونه تبادل زمین باید متقابل باشد. در حالی که رهبران اروپایی مصر هستند که اصل تمامیت ارضی باید در اصل رعایت شود، این اقدامات به وضوح نشاندهنده تغییر از موضع سازشناپذیری است که آنها در سه سال اول جنگ اتخاذ کرده بودند.
با این حال، برخی از جنبههای موضع اروپا همچنان توهمآمیز است.
پیش از دیدار دیروز با ترامپ، اوکراین و شرکای اروپایی آن بر سر یک سری اصول برای مذاکره با روسیه به توافق رسیدند. در میان این اصول، همچنان این تصور کهنه وجود دارد که روسیه نمیتواند در مورد پیوستن اوکراین به ناتو حق وتو داشته باشد، حتی با وجود اینکه دولت ترامپ قبلاً این چشمانداز را رد کرده است. حتی جو بایدن، سلف بسیار دوستدارتر ترانسآتلانتیک ترامپ، نیز آماده نبود تا گامهای ملموسی برای تحقق عضویت اوکراین در ناتو بردارد.
در دنیایی که به طور فزایندهای چندقطبی میشود – دنیایی که در آن ایالات متحده منابع محدودی برای پاسخ به contingencies متعدد در چندین صحنه دارد – واشنگتن نمیتواند یک تعهد امنیتی آهنین اضافی به کشوری که منافع حیاتی آن، بر خلاف اروپای غربی، در خطر نیست، بپذیرد. طرفداری اروپاییها از اینکه دفاع از اوکراین نهایتاً باید بر دوش آمریکا بیفتد، نه تنها از نظر اخلاقی مشکوک است، بلکه از نظر استراتژیک نیز نابخردانه است، چرا که این پیام را میدهد که اروپا یک دستنشانده است که در برابر اخاذیهای آمریکا مانند تسلیم اخیر در برابر ترامپ در زمینه تجارت، آسیبپذیر است.
بدتر از آن، اروپاییها این فرصت را از دست میدهند که تمام توان خود را بر مذاکره برای تضمینهای امنیتی واقعبینانهتر برای اوکراین متمرکز کنند. این موارد میتوانند شامل اصرار بر حق کیف برای حفظ یک ارتش بزرگ در زمان صلح به منظور دفاع از خود و بازدارندگی مسکو، مذاکره در مورد تعهدات قانونی برای حفظ ذخایر تسلیحات خاص که در صورت حمله مجدد روسیه به طور خودکار در اختیار اوکراین قرار میگیرد، و فشار بر مسکو برای پذیرش حضور نظامی اروپاییِ تحت نظارت در خاک اوکراین باشد که محدود به فعالیتهایی مانند آموزش و نگهداری سیستمهای تسلیحاتی است.
اروپا نمیتواند ادعا کند که یک "بازیگر ژئوپلیتیک" است، اگر در مسائل مهم جنگ و صلح، همچنان بر ارائه اصول به حامی ابرقدرت خود تمرکز کند، به جای مذاکره درباره مسائل دشوار امنیتی با همسایگان و رقبای خود. اصرار بر حق کیف برای پیوستن به ناتو به عنوان یک اصل، بازتاب ذهنیت "پایان تاریخ" است – ذهنیتی که سخنرانی را بر دیپلماسی واقعی ترجیح میدهد. و انجام این کار، در حالی که همزمان ادعای "بازیگری ژئوپلیتیک" را دارد، به طرز کنایهآمیزی تنها به اعتبار اتحادیه اروپا به عنوان یک بازیگر هنجاری صادق و ثابتقدم آسیب رسانده است.
امتیاز دادن رهبران اروپایی به واقعیت در مورد مرزها، زمانی که در نظر بگیریم جنگ در اوکراین در درجه اول مربوط به قلمرو نیست، اهمیت چندانی ندارد. بلکه، ریشههای آن در این تصور روسیه نهفته است که از حق اظهارنظر معنادار در مورد شکل نظم امنیتی اروپای پس از جنگ سرد، از جمله همسویی ژئوپلیتیکی دولتها در مرزهای خود، محروم شده است.
عدم توجه به این مسئله تضمین میکند که فضای گستردهتر اروپا تقسیمبندی شده باقی خواهد ماند و احساس ناامنی مستمر را هم برای روسیه و هم برای بقیه اروپا تقویت میکند. افزایش بودجههای نظامی که به قیمت هزینههای اجتماعی تمام میشود، به نوبه خود، باعث افزایش پوپولیسم در سراسر اروپا خواهد شد. با توجه به اینکه راست افراطی در حال حاضر در چهار اقتصاد بزرگ اروپایی در قدرت است یا در نظرسنجیها پیشتاز است، این چشماندازی نیست که لیبرالهای اروپایی از آن استقبال کنند.
تغییر فزاینده روسیه به سمت عدم لیبرالیسم در داخل و قاطعیت در خارج، پیش از تهاجم تمام عیار به اوکراین، بسیاری از اروپاییها را متقاعد کرد که روسیه در حال "ترک" اروپا است. چنین دیدگاههایی اتحادیه اروپا را با کل اروپا اشتباه میگیرد. این واقعیت که بازگشت جنگ به قلب قاره اروپا، نیروهایی را که ارزش پروژه اروپایی را زیر سوال میبرند، تقویت کرده است، دقیقاً نشان میدهد که دیدگاه میخائیل گورباچف مبنی بر "خانه اروپایی مشترک" همچنان در دستور کار تاریخی است.
رهبران اروپایی طبیعتاً به دنبال تضمینهای امنیتی برای اوکراین در ازای هر سرزمینی هستند که کیف با واگذاری آن موافقت کند، به ویژه از آنجا که چنین تضمینهایی پایداری لازم برای پیشبرد روند بازسازی اوکراین و پیوستن به اتحادیه اروپا را تضمین میکند. در عین حال، اگرچه راه پیش رو پر از موانع است، اما در هفتههای پس از نشست آلاسکا، پوتین و ترامپ ممکن است بتوانند بر سر یک چشمانداز کلی برای حل و فصل منازعه و اجرای آتشبس به توافق برسند که زلنسکی نیز میتواند متقاعد به پذیرش آن شود، چرا که آنچه کیف در میدان نبرد در خطر از دست دادن کامل دارد، ممکن است بتواند در ازای چیزی در میز مذاکره به دست آورد.
اگر از نشست انکوریج حس پیشرفت حاصل شود، رهبران اروپایی احمقانه عمل خواهند کرد که موضع سختگیرانه هنجاری خود را در مورد چگونگی نظم امنیتی قاره حفظ کنند. انجام این کار نه تنها آنها را در هرگونه مذاکره بر سر آینده آن نظم به حاشیه میراند، بلکه به اعتبار آنها در چشم جهانیان نیز آسیب میرساند، چرا که اینگونه به نظر میرسد که آنها تنها طرف مخالف صلح پس از بیش از سه سال جنگ پرهزینه هستند.
از آنجا که منابع واشنگتن در یک جهان چندقطبی باید به دقت مدیریت شوند، واشنگتن باید روابط واقعبینانهتری با روسیه برقرار کند، و همزمان بقیه اروپا را تشویق کند تا به ستونی خودمختارتر و مسئولتر در نظم امنیتی قاره تبدیل شود. وظیفه اول به حل و فصل جنگ در اوکراین بستگی دارد.
وظیفه دوم مستلزم آن است که ایالات متحده متحدان اروپایی خود را متقاعد کند تا از رویکردی که خطر نابودی اتحادیه اروپا، شکاف در جوامع اروپایی و اخلال در یک روند دیپلماتیک ظریف را دارد که اکنون در آلاسکا آغاز شده است، دست بردارند.