خاورمیانه از زمان حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر 2023 دستخوش تغییرات بنیادین شده است. دوره بین این حمله و جنگ دوازدهروزه بین اسرائیل و ایران در ژوئن 2025 یک مرحله انتقالی بود که در آن نظمی جدید در خاورمیانه شروع به شکلگیری کرد و خطوط کلی آن به تدریج آشکار میشود. مهمترین اتفاقات این دوره تقریباً دو ساله، شکست ایران در یک درگیری مستقیم با اسرائیل و پایان موقت توسعهطلبی جمهوری اسلامی بود. علاوه بر این، سقوط رژیم اسد در سوریه نه تنها ایران را تضعیف کرد، بلکه موفقیتی بزرگ برای ترکیه نیز به شمار میرفت.
درگیریهای سالهای 2023 تا 2025 عمدتاً بین قدرتهای منطقهای اسرائیل و ایران (و متحدان ایران مانند حماس، حزبالله و حوثیها) درگرفت؛ ایالات متحده تنها زمانی به طور قابل توجهی مداخله کرد که قدرت آتش اسرائیل برای نابودی تأسیسات هستهای ایران کافی نبود. با این حال، این نباید این واقعیت را پنهان کند که دوران هژمونی آمریکا در خاورمیانه رو به پایان است و با نظمی چندقطبی جایگزین میشود که در آن ایالات متحده همچنان تأثیر قابل توجهی بر رویدادها دارد، اما در عین حال به دنبال فاصله گرفتن بیشتر و بیشتر است.
در عوض، ابتکار عمل به دست قدرتهای منطقهای میافتد که در حال آمادهسازی برای شکل دادن به مرحله بعدی تاریخ خاورمیانه به نفع خود هستند – اما هر یک از آنها به تنهایی بسیار ضعیفتر از آنند که دیدگاههای خود را برای نظم منطقه بر دیگران تحمیل کنند.
ایرانِ بازنده
در سالهای پس از بهار عربی در سال 2011، ایران به طور فزایندهای قدرتمند شد. جمهوری اسلامی در تلاش برای تبدیل شدن به یک ابرقدرت منطقهای، بر برنامه هستهای نظامی، تولید انبوه موشکها، موشکهای کروز و پهپادها، و گسترش شبکهای از متحدان که تهران آن را «محور مقاومت» مینامید، تمرکز کرد.
زمانی که ایالات متحده و ایران در سال 2015 به توافق هستهای دست یافتند که حداقل به طور موقت توسعه هستهای نظامی ایران را متوقف کرد، تهران برای پیگیری جاهطلبیهای هژمونیک خود بر محور مقاومت متمرکز شد. مهمترین متحدان آن حزبالله لبنان، انصارالله یمن (معروف به «حوثیها»)، شبهنظامیان شیعه در عراق، و حماس و جهاد اسلامی در سرزمینهای فلسطینی بودند. این اتحاد با پول و تسلیحات ایران و همچنین با ایدئولوژی مشترکی که بخشی از آن بر اسلامگرایی شیعه و عمدتاً بر وجه مشترک ضد امپریالیسم چپگرای افراطی استوار بود که حتی اهل سنت مانند حماس را نیز جذب میکرد، حفظ میشد. سوریه جزء بسیار مهمی از این اتحاد بود زیرا تنها متحد دولتی ایران بود و جمهوری اسلامی از سال 1980 با آن همکاری نزدیکی داشت.
با این حال، با شروع اعتراضات در سوریه در سال 2011 و جنگ داخلی متعاقب آن، رژیم اسد به باری برای تهران تبدیل شد. در تابستان 2015، ایران و روسیه مجبور شدند برای جلوگیری از سرنگونی رئیس جمهور سوریه، بشار اسد، نیرو اعزام کنند. اما جمهوری اسلامی همچنین از ضعف رژیم اسد برای پیگیری اهداف خود بهرهبرداری کرد. از سال 2017، نیروها و شبهنظامیان ایرانی و طرفدار ایران شروع به تأمین امنیت یک «پل زمینی» در بخشهای وسیعی از سوریه کردند که از طریق آن پرسنل، تسلیحات و تجهیزات میتوانستند از ایران از طریق عراق و سوریه به لبنان منتقل شوند و در اختیار حزبالله قرار گیرند.
علاوه بر این، ایران با همکاری حزبالله در جنوب سوریه برای ایجاد یک «جبهه دوم» تلاش کرد که از آن میتوانست اسرائیل را با انواع موشکها تهدید کند، همانطور که از جنوب لبنان («جبهه اول») انجام میداد. تهران میخواست در صورت درگیری، اسرائیل را با موشک از لبنان، سوریه و نوار غزه بمباران کند و پدافند هوایی اسرائیل را از طریق انبوه پرتابهها از کار بیاندازد. از سال 2017، نیروی هوایی اسرائیل بیش از هزار حمله هوایی علیه یگانهای ایرانی و وفادار به ایران در سوریه انجام داد و بدین ترتیب از واقعی شدن جبهه دوم جلوگیری کرد.
این حملات پس از حمله حماس به اسرائیل در 7 اکتبر ادامه یافت و خسارات سنگینی به ایرانیان وارد کرد. در طول سال 2024، تهران یک شکست پس از دیگری را متحمل شد. ابتدا، حماس تقریباً به طور کامل در نوار غزه نابود شد و رئیس دفتر سیاسی آن، اسماعیل هنیه، در ماه جولای در تهران هدف قرار گرفته و کشته شد. سپس، در سپتامبر و اکتبر، اسرائیل رهبری ارشد حزبالله را از بین برد و بخشهای بزرگی از زیرساختهای نظامی این سازمان را تخریب کرد. حملات مستقیم ایران به اسرائیل در آوریل و اکتبر نشان داد که این کشور تهدید کوچکی برای اسرائیل است، در حالی که حملات متقابل به نمایش برتری اسرائیل تبدیل شد.
این واقعیت که رژیم اسد تقریباً بدون جنگ در دسامبر 2024 تحت حمله گروه جهادی هیئت تحریر الشام (HTS) فروپاشید، یک شکست جدی دیگر برای ایران بود، زیرا به این معنی بود که محور مقاومت پیوند مرکزی خود را از دست داده بود که بدون آن عملاً حمایت از حزبالله با سیستمهای تسلیحاتی بزرگ غیرممکن شد. تقریباً یک نتیجه منطقی بود که اسرائیل در ژوئن 2025 با حمله به ایرانِ تقریباً بیدفاع، با هدف نابودی برنامه هستهای آن، برای رفع این تهدید نیز به طور دائمی، واکنش نشان دهد.
اسرائیلِ پیروز
اسرائیل با موفقیت خود در جنگ دوازدهروزه در ماه ژوئن، حداقل ظاهراً، به عنوان پیروز قاطع در درگیری با ایران ظاهر شد. در سیاست و افکار عمومی، این موفقیت به طور گسترده با موفقیتهای اسرائیل در جنگهای خاورمیانه 1967 و 1973 مقایسه شد. علاوه بر پیروزی بر ایران، اسرائیل توانسته بود متحدان تهران مانند حماس و حزبالله را بین سالهای 2023 تا 2025 به شدت تضعیف کند. سقوط رژیم اسد نیز تا حد زیادی نتیجه حملات اسرائیل به شبهنظامیان محور مقاومت در سوریه از سال 2017 بود که در سال 2024 دوباره تشدید شدند. کمپین هوایی به طور قابل توجهی (اما ناخواسته) به عدم توانایی ایران، حزبالله و شبهنظامیان طرفدار ایران برای کمک به برادران سوری خود در برابر حمله HTS در پایان سال 2024 کمک کرد.
جنگ دوازدهروزه بر جایگاه اسرائیل به عنوان قدرت نظامی شماره یک در منطقه تأکید کرد. این کشور به جایگاهی دست یافت که آخرین بار در دهه 1970، زمانی که مصر، قویترین رقیب آن زمان در منطقه، به دنبال صلح با آن بود، به آن دست یافته بود. با این وجود، برخی تحولات، موفقیتهای اسرائیل را کمتر مطلوب جلوه دادهاند.
مهمترین آنها جنگ در غزه بود که با حمله حماس آغاز شد و تا اوت 2025 پایان نیافته بود. هدف اعلام شده دولت بنیامین نتانیاهو سرکوب حماس و آزادسازی گروگانهای اسرائیلی بود. اگرچه ارتش اسرائیل در کشتن مهمترین رهبران حماس و (به گفته تل آویو) حدود 20,000 جنگجو موفق بود، اما به نظر میرسید که دولت هیچ برنامهای برای نظم پس از جنگ – و هیچ پاسخی به این سوال که چه کسی باید جای حماس را به عنوان حاکم غزه بگیرد – نداشت. در نتیجه، این گروه تروریستی توانست هزاران جنگجو را به کار گیرد و کنترل خود را هر جا که حضور نظامی اسرائیل وجود نداشت، حفظ کند.
در حالی که اسرائیل این جنگ بیپایان را ادامه میداد، دهها هزار غیرنظامی در نوار غزه جان خود را از دست دادند. به دلیل خشم گسترده در جهان عرب، اسرائیل در معرض خطر انزوای سیاسی در منطقه قرار گرفت. این امر به ویژه از آن جهت دراماتیک بود که در سالهای قبل از جنگ به موفقیتهای دیپلماتیک چشمگیری دست یافته بود. اینها شامل، بیش از همه، توافقنامههای 2020 با امارات متحده عربی (UAE)، بحرین و مراکش، معروف به «توافقات ابراهیم»، بود که روابط را عادی کرده و به نظر میرسید که به انزوای سیاسی منطقهای اسرائیل پایان میدهد. یکی از دلایل این امر، خصومت مشترک کشورهای عربی طرفدار غرب و اسرائیل نسبت به ایران بود.
گام منطقی بعدی، صلح با عربستان سعودی بود، اما مذاکرات بین پادشاهی، ایالات متحده و اسرائیل در 7 اکتبر به پایان رسید. در عوض، ماهها بعد، ولیعهد عربستان سعودی از «نسلکشی» مرتکب شده توسط اسرائیلیها علیه فلسطینیها صحبت کرد و یک کشور فلسطینی را به عنوان پیششرط توافق صلح خواستار شد – با علم کامل به اینکه نتانیاهو از آغاز فعالیت خود در دهه 1990 سعی در جلوگیری از تشکیل چنین کشوری داشته است.
ترکیه، منتفع اصلی
ترکیه از درگیری بین اسرائیل و ایران دوری کرد، اما از تضعیف جمهوری اسلامی سود زیادی برد. این امر به ویژه در سوریه مشهود بود، جایی که ایران در دسامبر 2024 با سقوط رژیم اسد تنها متحد دولتی خود را از دست داد، در حالی که ترکیه با سوریه جدید تحت ریاست جمهوری احمد الشرع یک متحد جدید به دست آورد. تغییر رژیم به منزله یک زلزله سیاسی منطقهای بود که اردوگاه ایران را به شدت تضعیف کرد و به نفع مخالفان تهران تمام شد.
از سال 2015، درگیری بین این دو گروه از کشورها و متحدانشان بر سیاست منطقه حاکم بود و عمدتاً در جنگهای داخلی یمن و سوریه درگرفت. اما یک اردوگاه سوم و بسیار کوچکتر نیز وجود داشت که شامل ترکیه و امارت قطر بود. از زمان ناآرامیهای بهار عربی در سالهای 2011 و 2012، آنکارا و دوحه به طور مشترک از اسلامگرایان با گرایشهای مختلف در مبارزاتشان برای قدرت در سوریه، لیبی، مصر، تونس و جاهای دیگر حمایت کرده بودند. ترکیه و قطر آشکارا امیدوار بودند که متحدانشان قدرت را به دست آورند و سپس به روابط نزدیک با حامیان سابق خود تکیه کنند. به این ترتیب، ترکیه و قطر به دنبال تبدیل شدن به قدرتهای پیشرو در خاورمیانه بودند.
از سال 2013 به بعد، به نظر میرسید که این دو کشور در رسیدن به جاهطلبیهای خود شکست خواهند خورد زیرا ارتش در مصر علیه اخوانالمسلمین که مورد حمایت آنکارا و دوحه بود، کودتا کرد و اسلامگرایان نیز نتوانستند در سوریه و لیبی دست برتر را به دست آورند. قطر با تحمیل محاصره زمینی، هوایی و دریایی توسط عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین و مصر در سال 2017، شکست سختی را متحمل شد. یکی از دلایل این امر، حمایت قطر از اخوانالمسلمین بود که چهار کشور آن را تهدیدی حیاتی برای رژیمهای خود میدانستند. با کمک ترکیه و دیگران، دوحه توانست مقاومت کند و همسایگانش محاصره را در اوایل سال 2021 لغو کردند.
در همین حال، ترکیه به توسعه خود در منطقه ادامه داد. این کشور پس از کودتای نافرجام در سال 2016 یک دوره کوتاه ضعف را پشت سر گذاشت، اما به سرعت بهبود یافت و بر عرصهها و درگیریهایی مانند شرق مدیترانه، جایی که برای ذخایر غنی گاز فراساحلی رقابت میکرد، لیبی، جایی که در سال 2020 مستقیماً مداخله کرد و حافظ دولت غرب لیبی در طرابلس شد، و قفقاز، جایی که نقش تعیین کنندهای در تقویت آذربایجان در جنگ آن با ارمنستان در سالهای 2020 و 2023 ایفا کرد، تمرکز کرد. در سوریه، ترکیه بین سالهای 2016 تا 2019 سه منطقه بزرگ را در شمال کشور اشغال کرد تا از گسترش منطقه خودمختار تحت کنترل کردهای سوریه جلوگیری کند.
از سال 2017 به بعد، ترکیه همچنین از HTS حمایت کرد که کنترل آخرین منطقه تحت کنترل شورشیان سوری در استان ادلب در شمال غربی سوریه را به دست آورد. حداکثر تا سال 2020، ادلب به یک تحتالحمایه ترکیه تبدیل شد و سازمان قدرتمند اطلاعاتی ترکیه (MIT) به مهمترین متحد HTS بدل گشته بود. این واقعیت که این سازمان و متحدان سوری آن در دسامبر 2024 در سرنگونی رژیم اسد موفق شدند، بنابراین عمدتاً موفقیتی برای سیاست ترکیه در منطقه است. این ترکیه و قطر هستند که از تسخیر یکی از کشورهای اصلی جهان عرب توسط اسلامگرایان سنی سود میبرند.
عربستان سعودی در انتظار
عربستان سعودی نیز در میان برندگان درگیری بین اسرائیل و ایران قرار دارد، زیرا شکستهای تهران به نفع آن است. این پادشاهی از زمان انقلاب 1979 با جمهوری اسلامی درگیر بوده و توسط جاهطلبیهای توسعهطلبانه تهران تهدید میشود. با گسترش گام به گام مواضع محور مقاومت پس از سال 2011، یک جنگ سرد واقعی بین این دو قدرت منطقهای درگرفت.
رهبری ریاض از پیشرویهای تهران در عراق و سوریه نگران بود، اما تهدید اصلی را از شورشیان حوثی در یمن میدید که از سال 2014 روابط نزدیکتری با ایران برقرار کرده بودند. حوثیها پایتخت یمن را در سپتامبر 2014 تصرف کردند، که باعث شد عربستان سعودی و امارات متحده عربی در جنگ داخلی در کنار دولت بینالمللی یمن وارد شوند. این مداخله یک شکست فاجعهبار بود، زیرا حوثیها حتی در سال 2017 با موشکهای ایرانی شروع به حمله به اهداف در عمق خاک عربستان سعودی کردند.
هنگامی که ایران نیز در سپتامبر 2019 تأسیسات نفتی عربستان سعودی را در شرق پادشاهی منهدم کرد، رهبری عربستان سعودی سیگنالهایی مبنی بر علاقه به پایان دادن به درگیری ارسال کرد. تا سال 2022 طول کشید تا تهران و شورشیان یمنی بر سر آتشبس به توافق رسیدند که منجر به پایان پایدار خصومتها شد. اما در آن زمان یک تغییر اساسی در سیاست عربستان سعودی رخ داده بود: عربستان سعودی نه تنها بر کاهش تنش با ایران تمرکز میکرد، بلکه از ایالات متحده نیز فاصله میگرفت و به دنبال روابط نزدیکتر با روسیه و چین بود.
از سال 2019، ریاض بارها اعلام کرده است که پادشاهی متعهد به راهحلهای مسالمتآمیز برای درگیریها در منطقه است و در رویارویی جدید بلوکی بین ایالات متحده و چین طرف هیچکدام را نخواهد گرفت. یکی از نتایج این امر، توافق با ایران در مارس 2023 بود که در آن دو رقیب بر سر از سرگیری روابط دیپلماتیک و عادیسازی روابط به توافق رسیدند – و این توافق با میانجیگری چین صورت گرفت. حتی پس از حمله حماس به اسرائیل، عربستان سعودی اغلب مواضعی اتخاذ کرد که با اسرائیل و ایالات متحده مخالف بود. این امر، به عنوان مثال، در دریای سرخ، جایی که حوثیها از اواخر سال 2023 به کشتیرانی بینالمللی حمله کردند و پادشاهی – علیرغم داشتن منافع حیاتی در امنیت مسیرهای دریایی – از شرکت در مأموریتهای دریایی ایالات متحده یا اتحادیه اروپا خودداری کرد، تأثیرگذار بود. ریاض همچنین با حمله اسرائیل به ایران و مداخله ایالات متحده مخالفت کرد.
علیرغم سیاست جدید «بدون مشکل» خود، در مذاکرات عربستان سعودی با ایالات متحده بر سر صلح با اسرائیل مشخص شد که این پادشاهی برای درگیریهای آینده با همسایگان خود آماده میشود. این مذاکرات توسط دولت بایدن آغاز شد و گفته میشود که در سپتامبر 2023 به اتمام نزدیک شده بود. در ازای موافقت با یک توافق صلح، ریاض خواستار تضمین امنیت رسمی از ایالات متحده، تحویل سیستمهای تسلیحاتی مدرن، و دسترسی به فناوری هستهای شده بود. این نشان میدهد که علیرغم تمام سخنان درباره کاهش تنش و عدم تعهد، رهبری عربستان سعودی قصد داشت ضعف خود را در برابر ایران با کمک ایالات متحده برطرف کند و تواناییهای نظامی خود را افزایش دهد. علاوه بر این، گفته میشود ریاض در حال برنامهریزی برای اقدام مشابه در صورت دستیابی ایران به سلاح هستهای است.
ایالات متحده در عقبنشینی
عقبنشینی ایالات متحده عامل اصلیای بوده که چهار قدرت منطقهای را قادر ساخته تا رویدادهای خاورمیانه را تا این حد عمیقاً شکل دهند. این تغییر تقریباً دو دهه پیش آغاز شد، زمانی که بسیاری از آمریکاییها از جنگها در افغانستان و عراق خسته شدند. قدرت این تغییر سیاست داخلی با این واقعیت برجسته میشود که رؤسای جمهور متفاوت مانند باراک اوباما، دونالد ترامپ و جو بایدن همگی معتقد بودند که آینده سیاست جهانی آمریکا در اقیانوس آرام و در رقابت با چین نهفته است. هر سه به این نتیجه رسیدند که جنگها در خاورمیانه باید هر چه سریعتر پایان یابد تا منابع برای درگیریهای شرقیتر آزاد شود. خروج از عراق در سال 2011 یک نتیجه بود، خروج از افغانستان در سال 2021 نتیجهای دیگر، و پرزیدنت ترامپ نیز پنهان نکرده بود که مایل است بسیاری از نیروهای بیشتری را از خاورمیانه بازگرداند.
این واقعیت که ایالات متحده با مداخله در جنگ دوازدهروزه و بمباران تأسیسات هستهای ایران در فردو، نطنز و اصفهان این روند را خنثی کرد، نشان میدهد که گسستن ایالات متحده از خاورمیانه چقدر دشوار است. در داخل، این یک تصمیم سیاسی بسیار سخت برای ترامپ بود که به سرعت اطمینان داد که این یک حرکت یکباره است و پس از آن ابتکارات دیپلماتیک جدیدی پیگیری خواهد شد. این تمایل دیرینه آمریکا به عقبنشینی در مراحل اولیه برای بازیگران منطقه آشکار شد و کشورهای مانند عربستان سعودی، امارات متحده عربی، ایران، اسرائیل، ترکیه و حتی قطر کوچک را وادار کرد تا تلاش کنند شکافهای باقیمانده توسط آمریکاییها را پر کنند.
تأثیر «محور آسیایی» آمریکا به ویژه در مورد عربستان سعودی آشکار بود. از سال 1945، خانواده حاکم در آنجا بر این موضوع تکیه کرده بودند که ایالات متحده برای محافظت از پادشاهی در برابر دشمنانش در صورت درگیری آماده است. با این حال، پس از حمله ایران به قلب صنعت نفت عربستان سعودی در سپتامبر 2019، دولت ترامپ نتوانست پاسخ نظامی دهد. این امر رهبری عربستان سعودی را بر آن داشت تا از ایالات متحده فاصله بگیرد و سیاست منطقهای خود را دنبال کند.
اگر ایالات متحده تصمیم به عقبنشینی نیروهای بیشتری بگیرد، روند به سوی استقلال بیشتر برای قدرتهای محلی در خاورمیانه تشدید خواهد شد. به عنوان مثال، خروج از سوریه یا عراق میتواند منجر به درگیریهای جدید در این کشورها و احیای دولت اسلامی (داعش) شود. اگر ایالات متحده روزی پایگاههای بزرگ خود در بحرین یا قطر را نیز ترک کند، این امر پیامدهای دراماتیکتری برای ساختار قدرت منطقهای خواهد داشت.
درگیریهای جدید و قدیمی
ویژگی مشترک هر چهار قدرت منطقهای بزرگ این است که هیچکدام به اندازهای قوی نیستند که بتوانند اراده خود را بر منطقه یا حتی بخشی از آن تحمیل کنند. این نشان میدهد که در خاورمیانه فزاینده چندقطبی، درگیریها ادامه خواهند یافت که – بسته به ماهیت و مقیاس خود – میتوانند دوباره ایالات متحده و روزی چین را درگیر کنند.
شاید گستردهترینِ چنین درگیریهای احتمالی، درگیری بین ترکیه و اسرائیل باشد. روابط بین دو کشور طی پانزده سال گذشته به شدت رو به وخامت گذاشته است. یکی از دلایل مهم این امر حمایت آنکارا از اسلامگرایان در منطقه بوده است. علاوه بر این، سیاستمداران ترکیه، به رهبری رئیسجمهور رجب طیب اردوغان، بارها با اظهارات ضد اسرائیلی و یهودستیزانه تیتر خبرها شدهاند. ترکیه از سال 2017 حمایت گستردهای از HTS به عمل آورده و این گروه موفقیت خود را عمدتاً مدیون کمک ترکیه است، بنابراین به احتمال زیاد سوریه جدید با ترکیه اتحاد نزدیکی برقرار خواهد کرد. با این حال، اسرائیل یک دولت اسلامگرا و طرفدار ترکیه در دمشق را تهدید میداند و بنابراین در حال حاضر تلاش میکند تا نیروهای حاکمان جدید را از مرز اسرائیل دور نگه دارد.
دومین و شاید فوریترین درگیری، زیرا مدتهاست ادامه دارد، بین اسرائیل و ایران است که علیرغم پیروزی اسرائیل در ژوئن 2025، هنوز به پایان نرسیده است. ایران همچنان یک قدرت منطقهای مهم است و از آنجا که محور مقاومت به شدت تضعیف شده و زرادخانه موشکی ایران برای بازدارندگی اسرائیل کافی نبوده است، تهران با این سوال مواجه است که آیا با وجود همه موانع، باید به سلاح هستهای دست یابد یا خیر.
اگرچه چنین تلاشی به احتمال زیاد حملات مجدد اسرائیل را برمیانگیزد، اما کاملاً نامشخص است که آیا ایالات متحده دوباره آماده خواهد بود تا در آینده تأسیسات هستهای ایران را که به خوبی محافظت شده و به زودی غیرمتمرکز خواهند شد، نابود کند. بلکه بیم آن میرود که جمهوری اسلامی روزی در ساخت بمب هستهای موفق شود و بدین ترتیب خود را از دشمنانش محافظت کند. این امر دوره جدیدی را در خاورمیانه آغاز خواهد کرد که در آن چندین کشور منطقه احتمالاً به سلاح هستهای مجهز خواهند شد.
این موضوع در وهله اول در مورد عربستان سعودی صدق میکند، که از هماکنون به یک برنامه هستهای شبیه به برنامه ایران علاقه نشان میدهد و احتمالاً اهداف نظامی نیز دارد. علیرغم کاهش تنش در سالهای اخیر، درگیری بین ایران انقلابی، جمهوریخواه و شیعه و عربستان سعودی محافظهکار، سلطنتی و سنی ادامه دارد. در دهه 1980 نیز یک دوره طولانی کاهش تنش بین دو رقیب وجود داشت، اما این دوره با تنشهای مجدد در سال 2002 به دلیل تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هستهای دنبال شد. دوره کنونی کاهش تنش نیز به احتمال زیاد به همین ترتیب پایان خواهد یافت، زیرا تا زمانی که جمهوری اسلامی در ایران و پادشاهی در عربستان سعودی وجود داشته باشند، رقابت سیستمی بین این دو قدرت همچنان منافع متعارض را شعلهور خواهد کرد. — ترجمه از آلمانی توسط دیوید کراسلند
گیدو اشتاینبرگ متخصص مطالعات اسلامی در مؤسسه آلمانی امور بینالمللی و امنیتی (SWP) در برلین است.