همکاران عزیز،
در طول سه و نیم دهه فعالیتم به عنوان یک دیپلمات حرفهای، بارها از لابی وزارت امور خارجه عبور کردهام — با دیدن پرچم ستاره و نوارهای آمریکا الهام گرفته و در برابر نامهای میهنپرستان حک شده بر دیوار یادبودمان احساس حقارت کردهام. دیدن بسیاری از شما در حال عبور از همان لابی با چشمان اشکبار، پس از کاهش نیروها در ماه ژوئیه، و حمل جعبههای مقوایی حاوی عکسهای خانوادگی و یادگارهای روزمره از سالها خدمت سربلند در دولت، دلخراش بود. پس از سالها مشاغل دشوار در مکانهای دشوار — خنثی کردن بحرانها، مراقبت از ائتلافها، گشودن بازارها، و کمک به آمریکاییهای گرفتار — شما لیاقت بهترینها را داشتید.
همین امر در مورد بسیاری دیگر از خدمتگزاران دولتی که در ماههای اخیر اخراج یا مجبور به کنارهگیری شدهاند نیز صدق میکند: افسران اطلاعاتی برجستهای که افتخار داشتم به عنوان رئیس سیا رهبریشان کنم، افسران ارشد نظامی که هر روز با آنها کار میکردم، متخصصان توسعهای که در خارج از کشور در کنارشان خدمت کردم، و بسیاری دیگر که در داخل و خارج از کشور با آنها همکاری کردهایم.
کاری که شما انجام دادید برای بسیاری از آمریکاییها ناشناخته بود، به ندرت به خوبی درک یا قدردانی میشد. و تحت پوشش اصلاحات، همگی شما درگیر آتش متقابل یک کارزار انتقامجویی — جنگی علیه خدمات دولتی و تخصص — شدید.
ما که در نهادهای دولتی خدمت کردهایم، میدانیم که اصلاحات جدی مدتهاست به تأخیر افتادهاند. البته که باید موانع بوروکراتیک را که مانع از عملکرد کارآمد نهادهایی مانند وزارت امور خارجه میشوند، برطرف کنیم. اما برای مقابله با اصلاحات، راه هوشمندانه و راه احمقانه، راه انسانی و راهی که عمداً باعث آسیب روانی میشود، وجود دارد.
اگر روند امروز واقعاً درباره اصلاحات منطقی بود، افسران حرفهای — که معمولاً هر چند سال یک بار نقشهایشان را تغییر میدهند — صرفاً به دلیل از دست دادن حمایت سیاسی از سمتهایشان اخراج نمیشدند.
اگر این روند واقعاً درباره اصلاحات منطقی بود، کارشناسان حیاتی در حوزه فناوری یا سیاست چین که کشورمان اینقدر در آنها سرمایهگذاری کرده، مجبور به کنارهگیری نمیشدند.
اگر این روند واقعاً درباره اصلاحات بود، نه تنها مظاهر تورم و ناکارآمدیها، بلکه دلایل آنها — از جمله موارد بودجهای مصوب کنگره — را نیز برطرف میکرد.
و اگر این روند واقعاً درباره اصلاحات منطقی بود، با شما و خانوادههایتان با بیاحترامی شادمانه رفتار نمیشد. یکی از همکاران شما، یک دیپلمات حرفهای، فقط شش ساعت فرصت داشت تا دفترش را تخلیه کند. او گفت: "وقتی از روسیه اخراج شدم، حداقل پوتین شش روز به من فرصت داد تا بروم."
خیر، این موضوع ربطی به اصلاحات ندارد. این درباره انتقامجویی است. این درباره درهم شکستن افراد و نهادها با کاشتن ترس و بیاعتمادی در سراسر دولت ماست. این درباره فلج کردن خدمتگزاران دولتی است — که آنها را از آنچه میگویند، نحوه تفسیر آن و اینکه چه کسی ممکن است گزارششان را بدهد، نگران میکند. این درباره منصرف کردن هر کسی از جرأت گفتن حقیقت به قدرت است.
من به شش رئیسجمهور خدمت کردهام: سه جمهوریخواه و سه دموکرات. وظیفه من بود که تصمیمات آنها را صادقانه اجرا کنم، حتی زمانی که با آنها موافق نبودم. خدمتگزاران دولتی حرفهای تعهد عمیقی دارند که تصمیمات رهبران منتخب را، چه به آنها رأی داده باشیم چه نداده باشیم، اجرا کنند؛ این نظم برای هر سیستم دموکراتیکی ضروری است.
بسیاری از افسران همکار شما که از وزارت امور خارجه پاکسازی شدند، دقیقاً همین کار را میکردند — با صداقت تصمیماتی را اجرا میکردند که برخلاف توصیهها و ترجیحات حرفهایشان بود. شاید آنها از لغو بورسهای تحصیلی فولبرایت، اسکان مجدد آفریقاییها، اخراج شرکای افغانی که برای دو دهه در کنار ما جنگیدند و خون دادند، حمایت نکرده باشند، اما با این حال این سیاستها را اجرا کردند. با این حال، آن افسران اخراج شدند.
تنشها بین رهبران سیاسی منتخب و خدمتگزاران دولتی حرفهای موضوع جدیدی نیست. هر یک از رؤسای جمهوری که من به آنها خدمت کردم، نگرانیهای دورهای درباره قابلیت اطمینان و کندی بوروکراسی دولتی داشتند. اگرچه افسران منفرد میتوانستند به طرز قابل توجهی با تدبیر باشند، اما وزارت امور خارجه به عنوان یک نهاد به ندرت متهم به چابکی بیش از حد یا پر از ابتکار بودن میشد. با این حال، بین رفع کسالت بوروکراتیک و تبدیل خدمتگزاران دولتی حرفهای به رباتهای سیاسی شده، تفاوت وجود دارد.
این کاری است که حاکمان خودکامه انجام میدهند. آنها خدمتگزاران دولتی را به اطاعت وادار میکنند — و با این کار، سیستمی بسته ایجاد میکنند که عاری از دیدگاههای مخالف و نگرانیهای ناخوشایند است. در نتیجه، تصمیمگیریهای سیاسی و توانایی آنها برای دستیابی به اهدافشان دچار آسیب میشود.
تصمیم احمقانه ولادیمیر پوتین برای حمله به اوکراین در فوریه ۲۰۲۲، نمونهای قدرتمند را ارائه میدهد. پوتین در آستانه جنگ در دایرهای بسته فعالیت میکرد. او به تعداد انگشتشماری از مشاوران قدیمی تکیه داشت که یا در فرضیات اشتباه او درباره توانایی اوکراین برای مقاومت و تمایل غرب به حمایت از آن سهیم بودند، یا مدتها پیش آموخته بودند که زیر سؤال بردن قضاوت پوتین به نفع پیشرفت شغلی نیست. نتایج، به ویژه در سال اول جنگ، برای روسیه فاجعهبار بود.
سیستم ما، با تمام کاستیها و نقصهایش، همچنان اجازه مخالفت منظم را میدهد — و به همین دلیل بهتر است. همانطور که وظیفه خدمتگزاران دولتی اجرای دستوراتی است که با آنها موافق نیستیم، وظیفه ما نیز این است که نگرانیهای خود را در کانالهای مناسب با صداقت بیان کنیم — یا اگر با وجدان نمیتوانیم از آن دستورات پیروی کنیم، استعفا دهیم. اگر کارشناسان احساس کنند که نمیتوانند دیدگاههای صریح یا مخالف خود را ارائه دهند، تصمیمگیری صحیح آسیب میبیند.
من نمیتوانستم کارم را به عنوان سفیر، به عنوان معاون وزیر امور خارجه، یا به عنوان رئیس سیا انجام دهم، مگر اینکه همکارانم در مورد نظراتشان صریح و بیپرده میبودند. وقتی بیش از یک دهه پیش مذاکرات مخفی با ایرانیها را رهبری میکردم، برای کمک به من در پیمایش دنیای پیچیده برنامههای هستهای و تصمیمگیری ایران، به توصیههای بیپرده دیپلماتها و افسران اطلاعاتی نیاز داشتم. گاهی اوقات به همکارانی نیاز داشتم که قضاوت من را زیر سؤال ببرند و راهحلهای خلاقانه و واقعگرایانه ارائه دهند.
مجازات کردن مخالفت، نه تنها برای حرفه ما، بلکه برای کشورمان نیز خطر واقعی دارد. به محض شروع آن، سیاست میتواند به امتدادی از سیاستهای دربار تبدیل شود، با کمترین مطرح شدن دیدگاههای جایگزین یا در نظر گرفتن پیامدهای درجه دوم و سوم.
مانند برخی از شما، من به اندازه کافی سن دارم که تلاشهای دیگر برای اصلاح و بهینهسازی را تجربه کردهام. پس از پایان جنگ سرد، بودجهها به طور قابل توجهی کاهش یافت و آژانس کنترل تسلیحات و خلع سلاح و آژانس اطلاعات ایالات متحده در وزارت امور خارجه ادغام شدند. سالها بعد، هنگامی که من به عنوان سفیر آمریکا در مسکو خدمت میکردم، تعداد کارکنان را در طول سه سال حدود ۱۵ درصد کاهش دادیم. هیچ یک از اینها فرآیند کاملی نبود، اما آنها به شیوهای متفکرانه و با احترام به خدمتگزاران دولتی و تخصص آنها انجام شد.
مدتها قبل از اینکه هر یک از ما در دولت خدمت کنیم، در بحبوحه تشدید جنگ سرد، در دهه ۱۹۵۰، مککارتیسم نمونهای روشن از رویکرد جایگزین، پر از آسیبهای عمدی و بیرحمی بیخیال، ارائه داد. نسلی از متخصصان چین به دروغ به همدستی با کمونیستها متهم و از وزارت امور خارجه اخراج شدند، که برای سالها دیپلماسی آمریکا در قبال پکن را فلج کرد. روند "اصلاحات" امروز — در وزارت امور خارجه و سایر نقاط دولت فدرال — شباهت بسیار بیشتری به افراطگراییهای پرهزینه مککارتی دارد تا هر دوره دیگری که من در آن خدمت کردهام. و بسیار مخربتر است.
ما در دوران جدیدی زندگی میکنیم — دورانی که با رقابت قدرتهای بزرگ و انقلاب در فناوری مشخص شده است، و از هر زمان دیگری گیجکنندهتر، پیچیدهتر و قابل اشتعالتر است. من معتقدم که ایالات متحده هنوز دست برتری برای بازی دارد تا هر یک از رقبایمان، مگر اینکه لحظه را تباه کنیم و برخی از بهترین کارتهایمان را دور بیندازیم. این دقیقاً همان کاری است که دولت فعلی انجام میدهد.
ما نمیتوانیم منابع قدرت خود را در داخل و خارج از کشور بیشتر تحلیل ببریم. تخریب نهادها — برچیدن USAID و صدای آمریکا، کاهش برنامهریزی شده ۵۰ درصدی بودجه وزارت امور خارجه — بخشی از خودسوزی استراتژیک بزرگتری است. ما شبکه ائتلافها و شراکتهایی را که مورد حسادت رقبایمان است، به خطر انداختهایم. حتی بودجه تحقیقاتی که موتور محرک اقتصاد ماست را نیز نابود کردهایم.
اگر تحلیلگران اطلاعاتی در سیا میدیدند که رقبای ما در این نوع خودکشی قدرت بزرگ مشارکت میکنند، ما بوردون را بیرون میآوردیم. در عوض، صدایی که میشنویم، صدای به هم خوردن لیوانهای شامپاین در کرملین و ژونگنانهای (Zhongnanhai) است.
البته که باید منافع ملی خود را در اولویت قرار دهیم. اما پیروزی در دنیایی به شدت رقابتی به معنای فراتر رفتن از منافع شخصی تعریف شده تنگنظرانه و ساخت ائتلافهایی است که با مخالفان ما تعادل ایجاد کنند؛ این امر نیازمند همکاری در "مشکلات بدون گذرنامه" مانند تغییرات آب و هوایی و چالشهای بهداشت جهانی است، که هیچ کشوری به تنهایی نمیتواند آنها را حل کند.
در بهترین حالت، در طول سالهایی که در دولت خدمت کردم، ما توسط منافع شخصی روشنفکرانه، تعادلی از قدرت سخت و نرم، هدایت میشدیم. این همان چیزی بود که پیروزی در جنگ سرد، اتحاد مجدد آلمان، موفقیت ائتلاف در عملیات طوفان صحرا، صلح در بالکان، معاهدات کنترل تسلیحات هستهای و دفاع از اوکراین در برابر تجاوز پوتین را به ارمغان آورد. برنامه دوحزبی PEPFAR نمونهای درخشان از بهترین عملکرد آمریکا است — نجات دهها میلیون نفر از تهدید مرگبار HIV/AIDS و همچنین ایجاد مقداری ثبات در جنوب صحرای آفریقا، ایجاد اعتماد گستردهتر به رهبری آمریکا و حفظ امنیت آمریکاییها.
ما همیشه در بهترین حالت خود نبودیم، یا همیشه به خصوص روشنفکر نبودیم، همانطور که در درگیریهای طولانی و فرسایشی در افغانستان و عراق درگیر شدیم، یا زمانی که متحدان را به اندازه کافی تحت فشار قرار ندادیم تا سهم عادلانه خود را بپردازند. انتقاد از دولت فعلی نباید هیچ یک از اینها را پنهان کند، یا به نوستالژی نابجا برای گذشتهای ناقص اشاره داشته باشد.
خطر رو به رشد امروز، با این حال، این است که ما منحصراً بر بخش "خود" از منافع شخصی روشنفکرانه تمرکز کردهایم — به بهای بخش "روشنفکرانه" آن. تهدیدی که با آن مواجهیم، نه از "دولت پنهان" خیالی که قصد تضعیف رئیس جمهور منتخب را دارد، بلکه از دولتی ضعیف با نهادهای پوک و خدمتگزاران دولتی خسته و تحقیر شده است که دیگر قادر به حفظ مرزهای دموکراسی ما یا کمک به ایالات متحده برای رقابت در دنیایی بیرحم نیستند. ما نمیتوانیم با تقلید از خودکامگان متخاصم، آنها را شکست دهیم.
سالها پیش، هنگامی که دوره تحصیلات تکمیلی خود را به پایان میرساندم و تلاش میکردم بفهمم که میخواهم با زندگی حرفهایم چه کار کنم، پدرم یادداشتی برایم فرستاد. او یک افسر حرفهای ارتش بود، مردی فوقالعاده با شخصیت و بهترین نمونه خدمت عمومی که تاکنون شناختهام. پدرم نوشت: "هیچ چیز نمیتواند شما را مغرورتر از خدمت به کشورتان با افتخار کند." من ۴۰ سال گذشته را صرف آموختن حقیقت در این نصیحت او کردهام.
من عمیقاً مفتخرم که در کنار بسیاری از شما خدمت کردهام. تخصص و خدمات عمومی اغلب قهرمانانه و بیسر و صدای شما، سهمی بیاندازه در بهترین منافع کشورمان داشته است. شما سوگند یاد کردید — نه به یک حزب یا یک رئیسجمهور، بلکه به قانون اساسی. به مردم ایالات متحده.
برای محافظت از ما. برای دفاع از ما. برای حفظ امنیت ما.
شما به سوگند خود عمل کردهاید، همانطور که کسانی که هنوز در دولت خدمت میکنند، تمام تلاش خود را برای ادای سوگندشان انجام میدهند. نسل بعدی خدمتگزاران دولتی نیز همین کار را خواهند کرد.
همگی ما سهم عمیقی در شکلدهی به میراث آنها داریم. نگرانم که در این میان چقدر آسیب خواهیم زد. هنوز این شانس وجود دارد که نسل بعدی در دنیایی خدمت کند که در آن بدترین افراطگریهای فعلی خود را مهار کنیم — دست از خیانت به آرمانهای خدمت عمومی برداریم، دست از اخراج کارشناسان فقط به دلیل ناخوشایند بودن آمارهایشان برداریم، و دست از نابود کردن نهادهایی که برای آینده ما اهمیت دارند برداریم. هنوز این شانس وجود دارد که نسل بعدی بتواند در خلق دوران جدیدی برای آمریکا در جهان حضور یابد، که در آن به بسیاری از نقاط قوت خود آگاه باشیم اما در مورد زیادهروی محتاطتر عمل کنیم.
متأسفانه، جایی برای تردید در مورد آن شانسها وجود دارد. در این لحظه حساس، احتمال فزایندهای وجود دارد که ما آنقدر به خود و جایگاهمان در جهان آسیب برسانیم که آن خدمتگزاران دولتی آینده به جای حضور در خلق، در ویرانی حضور یابند — یک عقبگرد نسلی خودخواسته به رهبری و امنیت ملی آمریکا.
اما آنچه در آن شک ندارم، اهمیت ماندگار خدمت عمومی و ارزش آنچه شما با آن انجام دادهاید، است. و میدانم که شما به روشهای مختلف به خدمت خود ادامه خواهید داد، و به مراقبت از این آزمایش بزرگ ما کمک خواهید کرد، حتی در حالی که بسیاری از رهبران منتخب ما به نظر میرسد از آن روی برمیگردانند.
با قدردانی از شما و خانوادههایتان،