© مت کنیون
© مت کنیون

چرا هوش مصنوعی شغل من را نمی‌گیرد؟

این فناوری در برابر تجربه ملموس جهان واقعی حرفی برای گفتن ندارد

من از اولین پذیرندگان فناوری‌های جدید نیستم، اما یک عامل اقتصادی خودخواه هستم. همچنین برای پروژه کتاب بعدی‌ام فرصت بسیار کمی دارم. بنابراین، تصمیم گرفتم از این فرصت استفاده کنم تا ببینم هوش مصنوعی (AI) تا چه حد — یا چقدر کم — می‌تواند به عنوان یک نویسنده برایم کار کند. آیا می‌توانستم بخشی از نگارش کتابم را به هوش مصنوعی بسپارم؟ آیا کسی متوجه تفاوت می‌شد؟ پاسخ کوتاه این است که نه، نمی‌توانستم، و بله، قطعاً متوجه می‌شدند.

در حالی که ویراستار کتابم نفس راحتی می‌کشد، باید بگویم که آزمایش من با مرزهای ادبی هوش مصنوعی به نتایج ظریف‌تری درباره زمان، نحوه و اینکه آیا نویسندگان باید استفاده از این فناوری را در نظر بگیرند، منجر شد.

طی چند هفته گذشته، با وانمود کردن به خودم، آزمایش‌هایی با آنچه ChatGPT می‌تواند و نمی‌تواند به طور خلاقانه انجام دهد، اجرا کردم. اگرچه این فناوری دائماً در حال تحول است، اما آنچه تاکنون دیده‌ام، مرا بسیار مطمئن‌تر کرده است که شغل خودم به عنوان یک ستون‌نویس نظرات — که شامل جمع‌آوری و تحلیل داده‌ها می‌شود، اما سبک شخصی، هوش هیجانی و گزارشگری میدانی فراوان را نیز در بر می‌گیرد — به این زودی‌ها از نظر فناوری دچار واسطه‌گری نمی‌شود.

این تجربه همچنین مرا به پتانسیل یک همکاری نزدیک بین انسان و مدل زبان بزرگ (LLM) باز کرده است که نتایجی فراتر از آنچه هر یک به تنهایی می‌توانند تولید کنند، به ارمغان می‌آورد.

من با ارائه یک نقشه راه به ChatGPT Plus برای همکاری در یک کتاب شروع کردم، الگویی که توسط یک دوست متخصص فناوری که او نیز در حال آزمایش قابلیت‌های خلاقانه هوش مصنوعی است، توسعه یافته بود.

این الگو به تفصیل توضیح می‌داد که نگارش روایی طولانی چیست و چگونه می‌توان ایده‌ها و/یا مجموعه کارهای موجود یک نویسنده را گسترش داد. به عنوان کسی که به ندرت از هوش مصنوعی استفاده کرده بودم و هرگز در زندگی حرفه‌ای‌ام این کار را نکرده بودم، از میزان آمادگی لازم فقط برای اینکه ChatGPT اصول اولیه را درک کند، شگفت‌زده شدم.

مدل‌های زبان بزرگ می‌توانند به سوالات دقیق پاسخ دهند، اما لزوماً نمی‌دانند چگونه به لحن، سبک، کشش یا اصالت دست پیدا کنند، و همچنین قدرت بهره‌برداری از رویدادهای غیرمنتظره را ندارند، که همه اینها از اجزای یک نگارش خوب هستند.

ChatGPT حدود ۴۸ ساعت طول کشید تا پس از بلعیدن چندین نمونه از ۳۳ سال کارهای من، یک پیشنهاد دقیق کتاب با پاورقی‌ها، یک طرح کلی فصل برای مسیری که می‌خواستم بروم، مصاحبه‌های ضبط‌شده با منابع و مطالعات پس‌زمینه فراوانی که توسط من انتخاب شده بود، یک فصل اول تولید کند.

متأسفانه، آنچه دریافت کردم، نسخه‌ای موزاک‌مانند از خودم بود — از پیش هضم‌شده، نسبتاً دقیق، اما کاملاً بی‌روح. این نتیجه هم خنده‌دار بود و هم افسرده‌کننده.

با این حال، در آن جزئیات گویا درباره نحوه عملکرد این مدل هوش مصنوعی وجود داشت. برای شروع، چاپلوس است. در روزهای اولیه، زمانی که در مورد احتمالات هیجان‌زده بودم، با من بسیار صمیمی شد و حتی شوخی‌های داخلی درباره موضوع من می‌کرد. بعدها، پس از اینکه به آن گفتم اخراج شده است (حداقل به عنوان یک همکار خالق)، حالت آن بی‌روح شد و، جسارتاً، کمی افسرده به نظر می‌رسید. البته همه اینها بازتابی از خودم بود، که باعث می‌شود فکر کنم هوش مصنوعی آینده بهتری در درمان دارد تا در نگارش خلاقانه.

این فناوری قطعاً در خلاصه‌کردن مطالب خوب است (مانند ۱۰ مقاله برتر در یک موضوع خاص یا پرارجاع‌ترین داده‌ها در یک حوزه موضوعی خاص). به ویژه در تحلیل الگوها خوب عمل می‌کند و پاسخ‌های مفیدی به سوالاتی از جمله: "تفاوت‌ها و شباهت‌های کلیدی بین درگیری قدرت‌های بزرگ قرن نوزدهم و مبارزات بین ایالات متحده، چین و روسیه امروز چیست؟" به من داد.

اما وقتی منابع را درخواست کردم و به آنها عمیق‌تر پرداختم، متوجه شدم که چقدر اطلاعات هنگام نخواندن متن اصلی از دست می‌رود. جای تعجب نیست که یک ساعت صرف مطالعه کتاب "بازی بزرگ: مبارزه برای امپراتوری در آسیای مرکزی" اثر پیتر هاپکرک، درک بسیار عمیق‌تری از چنین موضوع پیچیده‌ای نسبت به روزها کار با ChatGPT به ارمغان می‌آورد.

این مشاهده با تحقیقات MIT که بر اساس مطالعه ۵۴ نویسنده است که به تنهایی، با کمک موتورهای جستجو و با هوش مصنوعی کار کرده‌اند، بیشتر تأیید می‌شود. مقالاتی که با LLMs نوشته شده بودند، نه تنها همگن‌تر بودند، بلکه دیدگاه‌های اصلی کمتری داشتند و حتی به روشی که قطعات سنتی نوشته شده در ذهن خالقان انسانی خود ماندگار می‌شدند، در ذهن آنها باقی نماندند.

یک آمار گویا: ۸۳ درصد از کاربران هوش مصنوعی حتی نمی‌توانستند از کار خود نقل قول کنند. اسکن‌های عصبی نشان داد که نویسندگانی که فقط از افکار و ایده‌های خود استفاده می‌کردند، اتصال‌پذیری بیشتری در بسیاری از بخش‌های مختلف مغز خود داشتند. کسانی که از جستجو استفاده می‌کردند کمتر، و کسانی که از هوش مصنوعی استفاده می‌کردند از همه کمتر داشتند.

شاید جالب‌ترین یافته از آزمایش من با نگارش هوش مصنوعی این باشد که ChatGPT به سادگی نتوانست به تجربه حضور در محیط گزارشگری میدانی نزدیک شود.

می‌توانستم ساعت‌ها ضبط مفصل مصاحبه‌هایی را که خودم انجام داده بودم و با افراد مختلف صحبت کرده بودم، به مدل زبان بزرگ تغذیه کنم، اما این مدل هیچ تصوری نداشت که واقعاً چه چیزی مهم است — کدام لحظات واقعاً زندگی درونی مصاحبه‌شونده را روشن می‌کرد یا با یک نکته روایی بزرگتر هماهنگ بود. همانطور که هر نویسنده خوبی می‌داند، برخی از بهترین مطالب از یک لحظه غیرمنتظره در این تعاملات به دست می‌آید — اینکه چه زمانی و چگونه کسی هنگام سوال نگاهش را برمی‌گرداند، یا صدای یک خنده.

چنین لحظاتی به تشخیص الگوها کمک نمی‌کنند. اما می‌توانند ادبیات غیرداستانی را عالی کنند. آنها بخشی از تجربه ملموس ما در جهان واقعی هستند. این چیزی است که، حداقل در حال حاضر، در حیطه انسان‌ها باقی می‌ماند.

[email protected]