وین مک‌نامی / گتی
وین مک‌نامی / گتی

دستاوردهای بزرگ ترامپ

اگر رئیس‌جمهور در پایان دادن به جنگ غزه موفق شود، شایسته یک شب باشکوه در اسلو خواهد بود.

حمله دولت ترامپ به نظم قانون اساسی، حقوقی و هنجاری آمریکا چنان گسترده و ترسناک است که بسیاری از ناظران باهوش را وادار می‌کند تا اذعان به کارهای درست رئیس‌جمهور را دشوار بدانند. و گرچه ممکن است با اکراه استعدادهای او را به‌عنوان یک عوام‌فریب یا بازیگر سیاسی به رسمیت بشناسند، اما نمی‌توانند هیچ جنبه‌ای از دولتمردی را به او اعطا کنند. در این مورد آنها اشتباه می‌کنند و اولین گام‌ها به سوی صلح در غزه نشان می‌دهد چرا — او به موفقیتی چشمگیر دست یافته و شایسته تقدیر کامل است.

منطق این جنگ وحشتناک که با کشتارها، تجاوزها و آدم‌ربایی‌های ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز شد — که توسط حماس آغاز شد اما بسیاری دیگر در غزه که از شکاف‌های حصار هجوم آوردند و کامیون‌های اسرائیلی‌های وحشی‌شده را که بازمی‌گشتند تشویق کردند، آن را تسهیل کردند — همیشه به سمت نوعی آتش‌بس اشاره داشت. حماس، مانند بسیاری از طرفین جنگ تهاجمی، مجبور شده است نظریه پیروزی خود را تغییر دهد. این گروه با امید به تحریک جنگی که دولت اسرائیل را نابود کند، آغاز کرد، با این تصور که حزب‌الله، ایران و دیگران فوراً به حمله خواهند پیوست، اما وقتی این حمایت محقق نشد، هدف خود را به تضعیف کشنده دولت یهودی از طریق خونریزی، تشدید اختلافات داخلی آن و منزوی کردن آن در سطح بین‌المللی تغییر داد.

این گروه به هر سه هدف دست یافت. اسرائیل در این جنگ هزاران کشته و زخمی داشته، شاهد بحث‌های سیاسی داخلی تلخ بوده و با خصومت فزاینده‌ای از سوی کشورهای اروپایی، به‌ویژه، مواجه شده است. اما هیچ یک از این موارد، هرگز نتوانست اسرائیل را به زانو درآورد، یا عزم آن را برای نابودی مسئولان قتل‌های بی‌دلیل ۱۲۰۰ نفر از شهروندانش و ربودن ۲۵۰ نفر دیگر کاهش دهد.

برای اسرائیل، ناامیدی از یکی از طولانی‌ترین جنگ‌های تاریخ خود و رنج بر سر سرنوشت گروگان‌های زنده باقی‌مانده، دولت را به سمت نوعی توافق سوق می‌داد. اسرائیل مایل به جنگیدن است اما به وضوح از جنگ خسته شده است. ارتش ذخیره آن مردان و زنانی با شغل و خانواده را برای چهارمین و پنجمین دور مبارزه شهری بازمی‌گرداند. این کشور از موج یهودی‌ستیزی که در خیابان‌های لندن و برخی دانشگاه‌های آمریکا در جریان است، سرخورده شده است و برای گروگان‌هایی که عکس‌هایشان در فرودگاه بن گوریون به استقبال می‌آیند و به ایستگاه‌های تاکسی، مغازه‌های فست‌فود و ساختمان‌های آپارتمانی چسبانده شده‌اند، سوگوار است.

اما به پایان رساندن واقعی این جنگ، با این حال، کار آسانی نخواهد بود. حماس یک دشمن عادی نیست. بلکه، مانند القاعده یا دولت اسلامی (داعش)، یک جنبش مذهبی-سیاسی متعصب است که شهادت را پرستش می‌کند. این گروه به رفاه مردم عادی غزه اهمیتی نمی‌دهد؛ آنها را از تونل‌هایش محروم کرده، زرادخانه‌ها را زیر بیمارستان‌ها و مدارسشان ساخته و با وحشیگری بی‌رحمانه‌ای بر آنها حکومت کرده است. در واقع، از دیدگاه رهبری حماس، هرچه مردم غزه (و به طور گسترده‌تر، فلسطینی‌ها) بیشتر رنج ببرند، بهتر است.

اسرائیل نیز چندان راحت پای میز مذاکره نمی‌آید. جناح راست ائتلاف کنونی، خیالاتی برای بیرون راندن جمعیت غزه، الحاق آن و شهرک‌سازی در آن دارد و هرگونه توافق را به معنای مصالحه بر سر اصول اساسی می‌داند. برای نخست‌وزیر بنیامین نتانیاهو، این آغاز پایان سیاسی است. این توافق احتمالاً ائتلاف او را دیر یا زود متلاشی خواهد کرد و روزی را نزدیک‌تر می‌کند که او با حسابی مواجه شود که از آن هراس داشته و تاکنون از آن گریخته است، حساب مربوط به اشتباهات سیاسی و استراتژیکی که شرایط را برای شکست‌های جامع ۷ اکتبر مهیا کردند.

سهم دونالد ترامپ در اینجا فقط فشارها و زد و بندهای لحظه آخری نیست. بلکه، درک غریزی از پویایی‌های این جنگ است. او بدون اینکه همدلی عمیقی برای غزه و هیچ همدلی برای حماس داشته باشد، کاملاً مایل بود به اسرائیل اجازه دهد تا در آنجا ویرانی به بار آورد و اراده حماس و طاقت مردم غزه را بشکند. وقتی اسرائیل حمله‌ای را به قطر آغاز کرد، او کمی نارضایتی نشان داد، اما بیش از حد به آن اعتراض نکرد – این واکنش هم قطری‌ها (که حامیان مالی و مبلغین حماس بوده‌اند) و حتی رهبران حماس را نرم کرد. او نیز مانند دیگر رؤسای جمهور اخیر آمریکا، کشف کرد که نتانیاهو یک همتای زیرک و اغلب فریبکار است، و از اینکه کمی با او با خشونت رفتار کند، ابایی نداشت. او همچنین فهمید که به دلیل هر دو عنصر این سیاست، اکنون محبوب‌ترین سیاستمدار در اسرائیل است. اگر او بتواند گروگان‌ها را به خانه بازگرداند، واقعاً در آنجا مورد علاقه خواهد بود.

ترامپ حقایق اساسی این جنگ را به گونه‌ای درک کرد که رهبران بسیاری از کشورهای دیگر درک نکردند. آن سیاستمدارانی که این لحظه را برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین انتخاب کردند – نخست‌وزیر کانادا، که کشورش در برابر خواسته‌های اقتصادی آمریکا سر خم کرد؛ نخست‌وزیر بریتانیای کبیر، در حالی که جوامع یهودی در آنجا متحمل حملاتی (از جمله قتل) بی‌سابقه در دوران مدرن شدند؛ رئیس‌جمهور فرانسه، در حالی که دولت خودش فروپاشید – غیرمسئولانه عمل کردند. تنها کاری که آنها انجام دادند، افزایش تحقیر اسرائیل نسبت به سیاست‌های ژست‌های بی‌معنای آنها بود. به هر حال، آنها کشوری را بدون مرز، نهادهای دولتی یا دولتی مشروع به رسمیت شناختند – تشکیلات خودگردان فلسطین در دو دهه گذشته انتخاباتی نداشته است. مارک کارنی، کایر استارمر، امانوئل ماکرون و امثال آنها هیچ تمایل یا توانایی برای پذیرش ریسک‌های واقعی انسانی یا مالی برای آوردن صلح نشان نداده‌اند و اسرائیلی‌ها این را می‌دانند.

آمریکایی‌ها، برعکس، دیدند که امید در این است که حماس طرف منزوی باشد، رهبری باقی‌مانده آن در غزه از نابودی توسط ارتش اسرائیل بترسد و رهبری خارجی آن نیز متوجه شود که می‌تواند کشته شود. فرستادگان آمریکایی بی‌سروصدا با کشورهای عربی همکاری کردند که نفرتشان از حماس کمتر شناخته شده اما تقریباً به اندازه نفرت اسرائیل شدید است.

ترامپ تشخیص داده است که راه‌حل مورد علاقه تمام سازندگان صلح احتمالی در خاورمیانه، یعنی بازگشت به وضعیت قبل، غیرممکن است. شاید این حس سازندگی او باشد، اما او واضح‌تر از هر دیپلماتی دید که غزه چنان به طور کامل ویران شده است که به یک نظام کاملاً جدید نیاز دارد. و طرح ۲۰ ماده‌ای او، با ترتیباتش برای نظارت بر بازسازی توسط یک هیئت تحت رهبری آمریکا، به این موضوع می‌پردازد.

البته ممکن است همه چیز از هم بپاشد. رهبران پایین‌رده حماس ممکن است ترجیح دهند اکنون در ویرانه‌های غزه بمیرند تا پنج سال دیگر با گلوله‌ای ترور شوند، یا به‌عنوان کلاهبرداران ماهر، ممکن است امیدوار باشند چند گروگان زنده یا جسد را به‌عنوان اهرم فشار نگه دارند. ترتیبات پیچیده طرح ترامپ ممکن است از هم بپاشد. مسائل عمیق‌تر همزیستی اسرائیل و فلسطین، و گسترش نفرت از یهودیان در سراسر جهان، همچنان باقی مانده و باید با آنها مقابله کرد.

اما در حال حاضر، این جنگ، اگر نه به پایانی قطعی، به آتش‌بسی منجر خواهد شد که به مردم غزه و خانواده‌های ناامید گروگان‌های اسرائیلی آرامش می‌دهد، و از آن باید بدون قید و شرط استقبال کرد.

حتی با تهدید ترامپ به جنگ در شهرهای آمریکا، او صادقانه کسی است که خود را یک صلح‌ساز می‌داند. او در این دوره موفقیت‌های واقعی، هرچند کمتر مورد توجه قرار گرفته، داشته است – به عنوان مثال، مذاکرات ارمنستان-آذربایجان. او دیپلماسی مربوط به جنگ روسیه-اوکراین را بد مدیریت کرد، اما تردیدی نیست که او می‌خواهد این جنگ به پایان برسد و نه صرفاً با ورود تانک‌های روسی به کی‌یف. او به دلیل کمک به شکل‌گیری توافق‌نامه‌های ابراهیم در دوره اول ریاست‌جمهوری خود، شایسته تقدیر است. در تمام این موارد، طرف‌های دیگر – به ویژه طرف‌های اصلی در مذاکرات – نقش‌های حیاتی و گاهی ناشناخته‌ای ایفا کردند. اما بدون ترامپ موفق نمی‌شدند.

ما تنها می‌توانیم درباره این نوع دوستی ظاهری از کسی که به نظر می‌رسد در بیشتر جنبه‌های دیگر زندگی‌اش فاقد این ویژگی است، حدس بزنیم. شاید این حسابرسی او با مرگ‌ومیر خود یا تمایل او به جا گذاشتن میراثی به‌عنوان یک شخصیت تاریخی باشد؛ شاید هم فقط عطش برای دریافت یک روبان باشکوه از کمیته جایزه صلح نوبل باشد. اما انگیزه‌های او مهم نیستند – نتایج مهم هستند. اگر او این کار را به سرانجام برساند، ممکن است یک رذل باشد، اما شایسته آن شب باشکوه در اسلو خواهد بود، و به مراتب بیشتر از برخی دیگر که همین افتخار را داشته‌اند.