تصویرسازی توسط ماتئو جوزپه پانی / The Atlantic
تصویرسازی توسط ماتئو جوزپه پانی / The Atlantic

آمریکا در سراشیبی بی‌سوادی

افت استانداردها و انتظارات پایین در حال نابودی آموزش و پرورش آمریکا هستند.

دهه گذشته ممکن است یکی از بدترین دوران در تاریخ آموزش و پرورش آمریکا باشد. این دوره نشان‌دهنده یک تغییر شدید از یک داستان زمانی امیدوارکننده است. در آغاز قرن، دانش‌آموزان آمریکایی پیشرفت ثابتی در ریاضیات و خواندن ثبت کردند. حدود سال ۲۰۱۳، این پیشرفت متوقف شد و سپس به طور چشمگیری عقب‌گرد کرد. دقیقاً چه اتفاقی افتاد؟ این کاهش مدت‌ها قبل از همه‌گیری آغاز شد، بنابراین اختلالات دوران کووید به تنهایی نمی‌تواند آن را توضیح دهد. گوشی‌های هوشمند و رسانه‌های اجتماعی احتمالاً بخشی از این افت را توضیح می‌دهند. اما توضیح دیگری نیز وجود دارد، هرچند که به‌ویژه ترقی‌خواهان تمایلی به پذیرش آن ندارند: یک عدم تمایل فراگیر برای نگه داشتن کودکان در سطح استانداردهای بالا.

اکنون شاهد هستیم که دهه از دست رفته در آموزش و پرورش آمریکا چه پیامدهایی به بار آورده است. بر اساس برخی معیارها، دانش‌آموزان آمریکایی به سطحی نزول کرده‌اند که در ۲۵ سال یا بیشتر دیده نشده است. نمرات آزمون‌های NAEP (ارزیابی ملی پیشرفت تحصیلی) که امسال منتشر شد، نشان می‌دهد که ۳۳ درصد از دانش‌آموزان کلاس هشتم در سطح "زیر پایه" (below basic) خواندن قرار دارند – به این معنی که آنها در دنبال کردن ترتیب رویدادها در یک متن یا حتی خلاصه‌سازی ایده اصلی آن مشکل دارند. این بالاترین نسبت دانش‌آموزانی است که از سال ۱۹۹۲ قادر به خواندن معنادار نبوده‌اند. در میان دانش‌آموزان کلاس چهارم، ۴۰ درصد در خواندن زیر پایه هستند که بالاترین نسبت از سال ۲۰۰۰ است. در سال ۲۰۲۴، میانگین نمره در آزمون ACT، یک آزمون استاندارد محبوب برای پذیرش دانشگاه که از ۱ تا ۳۶ درجه‌بندی می‌شود، ۱۹.۴ بود – بدترین عملکرد میانگین از زمانی که این آزمون در سال ۱۹۹۰ بازطراحی شد.

دانش‌آموزان آمریکایی تقریباً تمام دستاوردهایی را که در آغاز قرن به دست آورده بودند، از دست داده‌اند. این افت‌های تحصیلی به طور یکسان توزیع نشده‌اند. در تمامی مقاطع و دروس، نتایج NAEP نشان می‌دهد که یک دهم برتر دانش‌آموزان تقریباً مانند همیشه عمل می‌کنند، در حالی که دانش‌آموزان پایین‌تر بدتر عمل می‌کنند. از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷، یک دهم پایین‌تر دانش‌آموزان کلاس چهارم در توانایی خواندن پیشرفت قابل توجهی نشان دادند، قبل از اینکه متوقف شوند. اما تا سال ۲۰۲۴، آن دستاوردها از بین رفته بودند. در ۴۹ ایالت از ۵۰ ایالت (به جز می‌سی‌سی‌پی)، شکاف بین یک دهم برتر و یک دهم پایین‌تر افزایش یافت. نات مالکوس از موسسه امریکن اینترپرایز، اشاره کرده است که این نابرابری فزاینده در آمریکا سریع‌تر از سایر کشورهای توسعه‌یافته رشد کرده است. نتیجه‌گیری ناگوار است: بر اساس داده‌های بلندمدت NAEP، یک دهم پایین‌تر دانش‌آموزان ۱۳ ساله، در نمرات خواندن و ریاضی به پایین‌ترین سطوحی رسیده‌اند که از زمان آغاز این آزمون‌ها در سال‌های ۱۹۷۱ و ۱۹۷۸ به ترتیب دیده نشده است.

یک مقصر به ظاهر محتمل، و یک عامل ترس‌آور آشنا برای ترقی‌خواهان، کمبود بودجه است. مشکل این توضیح ساده این است که با واقعیت سازگار نیست. هزینه‌های مدارس از سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۲۲ کاهش نیافت. در واقع، حتی پس از تعدیل تورم، از ۱۴۰۰۰ دلار به ازای هر دانش‌آموز به بیش از ۱۶۰۰۰ دلار به طور قابل توجهی افزایش یافت.

علاوه بر این، آمریکا اخیراً یک آزمایش طبیعی بسیار بزرگ در زمینه تخصیص پول به مدارس انجام داد که به عبارت ساده، شکست خورد. در طول همه‌گیری، کنگره مبلغ عظیمی بالغ بر ۱۹۰ میلیارد دلار را برای کاهش افت تحصیلی اختصاص داد که بیشتر آن بخشی از طرح نجات آمریکایی دولت بایدن بود. (برای مقیاس، این مبلغ تقریباً معادل مجموع پولی است که اخیراً به دولت ترامپ برای تأمین مالی دیوار مرزی و برنامه اجرای قوانین مهاجرتش داده شده بود.) ایالت‌ها آزادی عمل داشتند تا بودجه خود را هر طور که صلاح می‌دانند خرج کنند، که به نظر می‌رسد اشتباه بود. به جای تأمین مالی برنامه‌های آموزشی با کیفیت بالا یا سایر برنامه‌هایی که به نفع دانش‌آموزان بود، مناطق آموزشی پول را برای توسعه حرفه‌ای یا برای هزینه‌های سرمایه‌ای مانند جایگزینی سیستم‌های تهویه مطبوع و خرید اتوبوس‌های برقی صرف کردند. مایکل پتریلی، رئیس موسسه توماس بی. فوردام، یک اتاق فکر سیاست‌گذاری آموزشی، می‌گوید: "اصطلاح علمی برای این وضعیت این است که ما هیچ نتیجه‌ای از آن پول به دست نیاوردیم. برخی مطالعات می‌توانند تأثیرات کوچکی را شناسایی کنند، اما آنها کوچک هستند. من فکر می‌کنم این نیز منصفانه است که بگوییم بخش زیادی از پول هدر رفت."

یک مقصر محتمل‌تر برای افت تحصیلی، گوشی‌های هوشمند هستند. جاناتان هایدت، روانشناس اجتماعی و نویسنده کتاب «نسل مضطرب»، برجسته‌ترین مبلغ این نظریه است. او استدلال می‌کند که کاهش عملکرد مدرسه و سایر روندهای نگران‌کننده در میان نسل Z، مانند افزایش اضطراب، افسردگی و خودکشی، را می‌توان به " کودکی مبتنی بر گوشی" جدید نسبت داد. و استدلال او به خوبی با روند زمانی مطابقت دارد. مالکیت گوشی‌های هوشمند تقریباً در همان زمانی که عملکرد آموزشی آمریکا به اوج خود رسید، به شدت افزایش یافت: در سال ۲۰۱۱، تنها ۲۳ درصد از نوجوانان گوشی هوشمند داشتند. تا سال ۲۰۱۳ – تقریباً اوج آموزش آمریکا – ۳۷ درصد از آنها گوشی هوشمند داشتند. تا سال ۲۰۱۵، ۷۳ درصد به گوشی هوشمند دسترسی داشتند. و تا سال ۲۰۱۸، این رقم ۹۵ درصد بود که امروز نیز همین است. تقریباً نیمی از نوجوانان می‌گویند که تقریباً دائماً از اینترنت استفاده می‌کنند. برای والدین، این توضیح نیز شهودی است. شما می‌توانید تجربه خودتان از تخریب خود ناشی از گوشی هوشمند را به کودکان (که از مزیت بیولوژیکی قشر پیش‌پیشانی بالغ برخوردار نیستند) تعمیم دهید و نتیجه بگیرید که استفاده بی‌رویه از گوشی برای یادگیری و خلاقیت مضر است.

اما نظریه گوشی‌های هوشمند چند نقطه ضعف دارد. تنها عملکرد دانش‌آموزان راهنمایی و دبیرستان در حال کاهش نیست؛ بلکه کودکان در مقطع ابتدایی نیز دچار افت شده‌اند. استفاده از تلفن همراه قطعاً در میان کودکان خردسال افزایش یافته است، اما نه به نسبت‌های فراگیر نوجوانان. و حتی با وجود اینکه استفاده از گوشی‌های هوشمند تقریباً جهانی است، افت تحصیلی اینگونه نبوده است. دانش‌آموزان با عملکرد بالا تقریباً مانند همیشه خوب عمل می‌کنند، در حالی که دانش‌آموزان در پایین‌ترین سطوح با افت سریع روبرو هستند. این نظریه برای توضیح این الگوی پراکندگی به جزئیات بیشتری نیاز دارد. شاید کودکانی که سطوح بالاتری از عملکرد اجرایی و کنترل تکانه دارند (یا خوش‌شانس هستند که والدینی با این ویژگی‌ها دارند) بهتر می‌توانند در دریای حواس‌پرتی‌ها حرکت کنند. در هر صورت، تعداد کمی از روندهای اجتماعی گسترده – چه کاهش ازدواج در آمریکا یا نرخ پایین رشد بهره‌وری در اروپا – تک‌علتی هستند. شگفت‌انگیز خواهد بود اگر کاهش در آموزش آمریکا تک‌علتی باشد.

توضیحی که سزاوار توجه برابر است، چیزی است که می‌توان آن را نظریه انتظارات پایین نامید. به طور خلاصه، مدارس کمتر و کمتر از دانش‌آموزان خواسته‌اند – و آنها نیز، قابل پیش‌بینی، کمتر و کمتر پاسخ داده‌اند. زمان‌بندی در اینجا نیز همخوانی دارد. تقریباً در همان زمانی که گوشی‌های هوشمند در حال اوج‌گیری بودند، یک ضد انقلاب علیه رژیم قدیمی "هیچ کودکی جا نماند" (No Child Left Behind) در حال شکل‌گیری بود؛ قانونی که در سال ۲۰۰۲ در دوران جورج دبلیو بوش تصویب شد و مدارس را ملزم به تعیین استانداردهای بالا می‌کرد و پیشرفت مدارس را از طریق الزامات آزمون‌های سخت‌گیرانه اندازه‌گیری می‌نمود. بوش به طور مشهور گفت که می‌خواهد با "تعصب نرم انتظارات پایین" مقابله کند، و شواهد واقعی وجود دارد که او این کار را انجام داد. قانون "هیچ کودکی جا نماند"، با وجود بحث‌برانگیز بودن، با افزایش عملکرد مدارس، به ویژه برای دانش‌آموزان در پایین‌ترین سطوح، همزمان بود.

این بدان معنا نیست که این رژیم بی‌عیب و نقص بود. رویکرد قانون "هیچ کودکی جا نماند" به مدارس در حال تقلا، عمدتاً تنبیهی بود، از جمله تهدید به بازسازی اجباری برای موسساتی که نتوانستند اهداف را برآورده کنند. و انتظارات برای پیشرفت هر ساله بالاتر و بالاتر می‌رفت و در نهایت بستر فروپاشی قانون را فراهم کرد. مدارس قرار بود تا سال ۲۰۱۴ تمام دانش‌آموزان خود را در سطح پایه قرار دهند. اما با نزدیک شدن به این مهلت، مشخص شد که مدارس آن را از دست خواهند داد. در سال ۲۰۱۲، دولت اوباما شروع به اعطای معافیت‌هایی از الزامات به ایالت‌ها کرد. سپس، در سال ۲۰۱۵، کنگره قانون "موفقیت هر دانش‌آموز" (Every Student Succeeds Act) را تصویب کرد که مسئولیت بهبود مدارس با عملکرد پایین را به ایالت‌ها بازگرداند. اما به گفته مارتین وست، رئیس آکادمیک دانشکده آموزش هاروارد، "اکثر ایالت‌ها در طراحی آن سیستم‌ها جاه‌طلبانه عمل نکرده‌اند."

نظریه انتظارات پایین سایر روندهایی را توضیح می‌دهد که نظریه گوشی‌های هوشمند به تنهایی از عهده آن برنمی‌آید. اگر معیارهای نمره‌دهی و فارغ‌التحصیلی سال به سال ثابت می‌ماند، انتظار داشتیم که هر دو با عملکرد دانش‌آموزان کاهش یابند. اما در عوض، ما شاهد عکس آن هستیم. یک مطالعه ACT نشان داد که سهم دانش‌آموزانی که نمره A در انگلیسی می‌گرفتند از ۴۸ درصد در سال ۲۰۱۲ به ۵۶ درصد در سال ۲۰۲۲ افزایش یافت، حتی با وجود اینکه تسلط آنها بر این موضوع در آن دوره کاهش یافته بود. (همین امر در مورد سایر دروس، از جمله ریاضی، مطالعات اجتماعی و علوم نیز صادق است.) در همان دهه، نرخ فارغ‌التحصیلی دبیرستان از ۸۰ به ۸۷ درصد بهبود یافت، علیرغم افت عینی در دستاوردهای تحصیلی.

اگر انگیزه‌های یادگیری کاهش یابد، کودکان – درست مانند بزرگسالان – به آن واکنش نشان خواهند داد. یک چهارم دانش‌آموزان امروز غیبت مزمن دارند، به این معنی که آنها بیش از یک دهم روزهای آموزشی را از دست می‌دهند، که افزایشی قابل توجه نسبت به میانگین‌های پیش از همه‌گیری است. دهه گذشته همچنین شاهد تغییری در نگرانی در میان مربیان بود، به سمت برابری و دور شدن از برتری. عناصری از به اصطلاح نمره‌دهی عادلانه، که قرار است در برابر سوگیری مقاوم‌تر از نمره‌دهی سنتی باشد، در مدارس آمریکا رواج یافته است. حدود ۴۰ درصد از معلمان دوره راهنمایی در مدارسی کار می‌کنند که هیچ جریمه‌ای برای تأخیر در انجام تکالیف، هیچ صفر برای تکالیف از دست رفته، و تعداد نامحدود تکرار آزمون‌ها وجود ندارد.

برای برگرداندن افت آموزشی آمریکا چه باید کرد؟ تا حد زیادی به دلیل استدلال‌های هایدت مبنی بر اینکه گوشی‌های هوشمند هم کودکان را کند و هم بدبخت می‌کنند، ایالت‌ها اکنون ممنوعیت استفاده از گوشی هوشمند را در طول روز مدرسه اعمال می‌کنند. اگر مناطقی که گوشی‌های هوشمند را ممنوع می‌کنند، بهبود سریع‌تری در نتایج تحصیلی نسبت به مناطقی که این کار را نمی‌کنند، مشاهده کنند، این امر شواهد محکمی ارائه خواهد داد که هایدت حق داشته است. اما بیرون آوردن صفحه‌نمایش‌ها از کلاس درس احتمالاً برای فرار از کسالت دهه‌های گذشته کافی نخواهد بود. آنچه انتظارات پایین در گذشته تحمیل کرده‌اند، تنها انتظارات بالاتر در آینده می‌تواند آن را درمان کند.

تجربه چند ایالت برجسته دلیلی برای خوش‌بینی می‌دهد. متیو چینگوس و کریستین بلاگ، دو پژوهشگر در موسسه Urban، نمرات NAEP را با "تعدیل جمعیتی" محاسبه کردند و اثربخشی ایالت‌ها را در آموزش کودکان پس از در نظر گرفتن تفاوت‌های قابل توجه در وضعیت اجتماعی-اقتصادی بررسی کردند. تحلیل آنها از نتایج NAEP 2024 نشان داد که می‌سی‌سی‌پی در آموزش کودکان در ریاضی کلاس چهارم، خواندن کلاس چهارم و ریاضی کلاس هشتم بهترین عملکرد را داشت. (در سال ۲۰۱۳، می‌سی‌سی‌پی در پایین‌ترین رتبه جدول بدون تعدیل قرار داشت.) هنگامی که من همبستگی بین این نمرات تعدیل‌شده جمعیتی و هزینه‌های ایالتی را محاسبه کردم، دریافتم که هیچ همبستگی وجود ندارد. اگر شما یک کودک محروم در آمریکا هستید، به طور متوسط، بهترین آموزش را نه در ماساچوست ثروتمند، بلکه در می‌سی‌سی‌پی فقیر، جایی که هزینه‌های سرانه دانش‌آموزی نصف است، دریافت خواهید کرد.

این یک پدیده جدید است. برخی آن را «معجزه می‌سی‌سی‌پی» یا – اگر عملکرد نسبی ایالت‌هایی مانند آلاباما، لوئیزیانا و تنسی را نیز شامل شود – «خیزش جنوبی» نامیده‌اند. از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۴، عملکرد خواندن در میان دانش‌آموزان کلاس چهارم در ۴۶ ایالت از ۵۰ ایالت کاهش یافت. تنها در دو ایالت، می‌سی‌سی‌پی و لوئیزیانا، به طور معناداری بهبود یافت.

یک داستان سیاستی روشن در پس این پیشرفت‌ها وجود دارد: اعمال استانداردهای بالا در عین حال که منابع لازم را برای مدارس فراهم می‌کند تا به آنها دست یابند. در سال ۲۰۱۳، می‌سی‌سی‌پی قانونی را تصویب کرد که دانش‌آموزان کلاس سوم را ملزم می‌کرد برای ارتقاء به پایه بعدی، در آزمون سوادآموزی قبول شوند. اما این فقط یک دستورالعمل صادر نکرد؛ بلکه شروع به غربالگری کودکان برای نقص‌های خواندن، آموزش مربیان در مورد چگونگی بهبود آموزش خواندن (از طریق تاکید بر آواشناسی، در میان چیزهای دیگر) و استخدام مربیان سوادآموزی برای کار در مدارس با پایین‌ترین عملکرد کرد. بهبودهای لوئیزیانا پس از اجرای یک ترکیب سیاستی مشابه، که از سال ۲۰۲۱ آغاز شد، به دست آمد. و این عملکرد بهتر ممکن است در آینده نیز ادامه یابد: این ایالت اخیراً گزارش داده است که تعداد کودکان مهدکودکی که در سطح پایه می‌خوانند، در سال تحصیلی گذشته بیش از دو برابر شده است – از ۲۸ درصد به ۶۱ درصد افزایش یافت.

«معجزه می‌سی‌سی‌پی» باید ایالت‌های کمتر موفق را به بازنگری و ایده‌آل، تقلید گسترده وادار کند. اما برای دموکرات‌ها، که به تعلق خود به حزب آموزش افتخار می‌کنند، پردازش این نتایج ممکن است دشوار باشد. نه تنها ایالت‌های جنوبی که بیشترین پیشرفت‌ها را در یادگیری ثبت می‌کنند توسط جمهوری‌خواهان اداره می‌شوند، بلکه معلمان آنها نیز از کمترین میزان اتحادیه‌گرایی در کشور برخوردارند. و این ایالت‌های قرمز به رویکردهای مبتنی بر آواشناسی و «علم خواندن» در آموزش سوادآموزی روی آورده‌اند، در حالی که ایالت‌های تحت رهبری دموکرات‌ها مانند نیویورک، نیوجرسی و ایلینوی در پذیرش آنها به شدت کند بوده‌اند، در برخی موارد به رویکردهای آموزشی دیگری با پایه شواهد اندک چسبیده‌اند. اندرو روترهام، یکی از بنیانگذاران سازمان غیرانتفاعی آموزشی Bellwether، به من گفت: «همان افرادی که از کارهای رابرت اف. کندی جونیور در مورد واکسن‌ها به شدت خشمگین هستند، در نادیده گرفتن علم در مورد سوادآموزی مشکلی ندارند.»

علاوه بر این، برخی اصلاحات آموزشی امیدوارکننده، به نظر می‌رسد به طور ناراحت‌کننده‌ای با پیش‌فرض‌های سیاسی لیبرال در تضاد هستند. برای مثال، دموکرات‌های ترقی‌خواه هنوز با بدبینی به مدارس چارتری (مدارس قراردادی) نگاه می‌کنند و تمایل دارند برای محدود کردن تعداد آنها مبارزه کنند. اما در بسیاری از جاها، این فقط برابری را که این افراد ادعا می‌کنند به آن اهمیت می‌دهند، مختل می‌کند: شبکه‌های چارتری با عملکرد بالا در شهرهای آمریکا بهبودهای جدی در یادگیری برای برخی از محروم‌ترین کودکان کشور ثبت کرده‌اند. این امر از طریق چندین مطالعه قرعه‌کشی تأیید شده است که دانش‌آموزانی را که بر اساس شانس تصادفی وارد این مدارس شده‌اند با دانش‌آموزانی که وارد نشده‌اند، مقایسه کرده است، که این استاندارد طلایی برای تحقیقات سیاست‌گذاری است. یکی دیگر از اصلاحات مبتنی بر شواهد که اتحادیه‌های معلمان و شرکای آنها در حزب دموکرات را ناراحت می‌کند، پرداخت مبتنی بر شایستگی است. جیم ویکاف، استاد سیاست‌گذاری آموزشی در دانشگاه ویرجینیا، با اشاره به موفقیت این سیاست در واشینگتن دی.سی.، می‌گوید: «می‌توانیم به سیستمی روی بیاوریم که در آن معلمان بر اساس عملکردشان پاداش دریافت کنند، نه فقط یک ماتریس ساده حقوق، به ویژه در اوایل دوران حرفه‌ایشان.»

هزینه‌های اقتصادی که قبلاً به دلیل کاهش دستاوردهای تحصیلی متحمل شده‌ایم، بسیار زیاد است. اریک هانوشک، اقتصاددان آموزشی در موسسه هوور، محاسبه کرده است که دانش‌آموزان اخیر در طول عمر خود ۷.۷ درصد کمتر درآمد خواهند داشت تا زمانی که در اوج عملکرد آموزشی فارغ‌التحصیل می‌شدند. و از آنجایی که یادگیری از دست رفته امروز به معنای چشم‌پوشی از رشد برای دهه‌ها در آینده است، هانوشک محاسبه می‌کند که تولید ناخالص داخلی برای بقیه قرن ۶ درصد کمتر خواهد بود تا زمانی که نمرات در سطح ثابتی باقی می‌ماند. (این مبلغ به مجموع ناچیز ۹۰ تریلیون دلار با ارزش فعلی می‌رسد).

یک نظریه خوش‌بینانه این است که ابزارهای هوش مصنوعی، که در دهه‌های آینده تنها قدرتمندتر خواهند شد، این فاجعه اقتصادی را با اجازه دادن به همه برای برون‌سپاری تفکر خود به برنامه‌های کامپیوتری فوق‌هوشمند، اصلاح خواهند کرد. رابطه زمانی پولادین بین کیفیت تحصیل و درآمد ممکن است درست به موقع شکسته شود، که تا حدودی یک "دئوس اکس ماکینا"ی تحت‌اللفظی است. هانوشک معتقد است که این دیدگاه بیش از حد خوش‌بینانه است. در واقع، ممکن است عکس آن اتفاق بیفتد: او به من گفت: "اگر به تمام اختراعات گذشته نگاه کنیم، آنها مکمل افراد ماهر و جایگزین افراد کم‌مهارت هستند."

در سال ۱۹۸۳، پس از یک افت پایدار دیگر در عملکرد تحصیلی، یک کمیسیون دولتی گزارشی تاریخی با عنوان «ملتی در خطر» منتشر کرد. نویسندگان استدلال کردند که «بنیادهای آموزشی جامعه ما در حال حاضر توسط موج فزاینده‌ای از متوسط بودن که آینده ما را به عنوان یک ملت و یک مردم تهدید می‌کند، در حال فرسایش است»، زیرا آمریکا «دستاوردهای دانش‌آموزی را که در پی چالش اسپوتنیک به دست آورده بود، هدر داده است.» امروزه نیز با تشدید رقابت قدرت‌های بزرگ بین آمریکا و چین، می‌توان استدلالی مشابه ارائه کرد.

هژمونی علمی و فناوری آمریکا به طور جدی به چالش کشیده شده است و چین در صنایعی مانند تولید خودروهای الکتریکی و ساخت سلول‌های خورشیدی پیشتاز است. در صنایعی که آمریکا هنوز پیشرو است، بسیاری از توانمندی‌های فنی مدیون سیاست‌های مهاجرتی است که باهوش‌ترین و جاه‌طلب‌ترین افراد را از سراسر جهان جذب کرده و دانشگاه‌های تحقیقاتی که آنها را آموزش می‌دهند. دولت ترامپ در حال پیگیری سیاست‌های سخت‌گیرانه در قبال این دانشگاه‌ها و محدود کردن ویزاها، از جمله برای کارگران ماهر، است – که در میانه یک جنگ استعدادهای بین‌المللی، استعدادها را از خود دور می‌کند. ایده این است که دانش‌آموزان امروزی در آمریکا، و نه کسانی که در جای دیگر تحصیل کرده‌اند، نیروی کار حامی اقتصاد خواهند بود. این شرط‌بندی – مانند دانش‌آموزان آمریکا – ممکن است از نظر ریاضی نادرست باشد.