«منفی است. تأثیر منفی. شیء همچنان در حال ورود است.»
این سه جمله – که توسط یک افسر ارتش آمریکا در فیلم جدید کاترین بیگلو، خانهای از دینامیت (A House of Dynamite)، گفته میشود – با آرامش و کارایی نظامی فشرده بیان میشوند، اما مملو از وحشت هستند؛ آنها به این معنی هستند که میلیونها نفر در عرض چند دقیقه در زیر آوار یک شهر آمریکایی به خاکستر تبدیل خواهند شد یا مدفون میشوند.
آمریکاییها، همراه با میلیاردها نفر دیگر در این سیاره، زمانی ترس سالمی از جنگ هستهای داشتند. آنها میدانستند، حتی اگر به آن فکر نمیکردند، که ممکن است بیدار شوند و یک فنجان قهوه بنوشند، و سپس، قبل از اینکه فرصت کنند صبحانه خود را تمام کنند، هم خودشان و هم تمدنی که هر روز آن را بدیهی میدانستند، از بین بروند. اکنون به نظر میرسد که این ترس عمدتاً از بین رفته است، و آمریکاییها مدتها به فیلمی در قرن بیست و یکم نیاز داشتند تا به آنها یادآوری کند که چرا هنوز باید نگران جنگ هستهای باشند. بالاخره، آنها یکی پیدا کردهاند.
در دهههای اخیر، جنگ هستهای تقریباً از پردههای سینمای آمریکا محو شده و از پایان جنگ سرد به این سو با فیلمهای پرهزینه پر از جلوههای ویژه درباره همهگیری زامبیها، تهاجمات فضایی و سیارکهای سرگردان جایگزین شده است. (یکی از آخرین اکرانهای بزرگ درباره یک جنگ جهانی سوم احتمالی، فیلم اچبیاو در روشنایی سپیدهدم (By Dawn’s Early Light)، بیش از ۳۵ سال پیش از تلویزیون پخش شد.) اما تسلیحات هستهای جهان به جایی نرفتهاند. ایالات متحده در آستانه صرف نزدیک به ۱ تریلیون دلار برای مدرنسازی هستهای است. واشینگتن و مسکو همچنان در حال مبادله تهدیدات هستهای هستند در حالی که جنگ تجاوزکارانه روسیه در مرکز اروپا در جریان است. هند و پاکستان، هر دو قدرت هستهای، اخیراً تا مرز جنگ پیش رفتند.
و با این حال، به دلایل زیادی، هالیوود و مردم آمریکا با جنگ هستهای به عنوان مشکلی قدیمی برخورد کردهاند، کابوسی که مدتها پیش به نحوی حل شده بود. بیگلو این سکوت را با فیلمی شکسته است که به ما یادآوری میکند جهان هنوز – شاید امروز بیش از هر زمان دیگری – از یک درگیری هستهای در خطر است.
من یک منتقد فیلم نیستم؛ من خانهای از دینامیت را به عنوان کسی که بخش زیادی از زندگی حرفهای خود را صرف مطالعه تسلیحات و استراتژیهای هستهای کرده است، تماشا کردم. (من همچنین فرصت یافتم تا از صحنه فیلمبرداری بازدید کنم و بخشهایی از خانهای از دینامیت را هنگام فیلمبرداری تماشا کنم و درباره فیلم با کارگردان و همچنین تهیهکننده، گرگ شاپیرو، و نویسنده آن، نوآ اوپنهایم، بحث کنم.) من نیز مانند بیگلو، فرزند جنگ سرد هستم، و همانطور که تابستان امسال نوشتم، مدتهاست از اینکه چگونه تهدید جنگ هستهای به سرعت از آگاهی جمعی و فرهنگ عامه آمریکا محو شده است، نگران بودهام. بیگلو نیز این نگرانی را دارد و فیلمی ساخته است که صحنهها و سناریوهای آن بیش از حد ممکن هستند.
خانهای از دینامیت با ظهور یک موشک بر فراز اقیانوس آرام آغاز میشود که به سمت قاره ایالات متحده در حرکت است. منشأ موشک یک راز است: به نحوی، سیستمهای هشدار اولیه آمریکا پرتاب آن را از دست دادهاند. (آیا یک نقص بود؟ خرابکاری؟ هیچکس نمیداند.) ممکن است یک اشتباه باشد. ممکن است یک حرکت ناامیدانه از سوی کرهشمالیها، یک حمله غافلگیرانه توسط روسها یا چینیها، یا موج اول یک حمله بزرگتر توسط ترکیبی از دشمنان آمریکا باشد. یا ممکن است، همانطور که یکی از افسران فرماندهی استراتژیک ایالات متحده (STRATCOM) به رئیس خود فکر میکند، «یک فرمانده لعنتی زیردریایی از خواب بیدار شده، فهمیده که همسرش او را ترک کرده و به هم ریخته است.» در عرض چند دقیقه پس از شناسایی، هدف موشک تأیید میشود: شیکاگو.
حالا چه؟ داستان سه بار از سه منظر مختلف روایت میشود، اما همیشه با همان درخواست دلخراش به پایان میرسد: «دستورات شما، آقای رئیسجمهور.»
وقتی برای اولین بار نسخه اولیه خانهای از دینامیت را دیدم، انتظار داشتم فهرستی از ایرادات داشته باشم، چیزهایی که کارشناسان ممکن است متوجه شوند که اشتباه یا خارج از مکان به نظر میرسند. من تعداد بسیار کمی پیدا کردم. (به عنوان مثال، من استدلال میکنم که فیلم در تخمین اثربخشی احتمالی دفاع موشکی ایالات متحده بیش از حد سخاوتمند است.) مهمتر از آن، من در طول جنگ اول خلیج فارس برای یک سناتور آمریکایی در واشینگتن کار میکردم و بعداً در کالج جنگی نیروی دریایی تدریس میکردم، و از اینکه چقدر بسیاری از افراد در فیلم مانند سیاستگذاران و افسران ارشد که در طول سالها ملاقات کردهام، صحبت و عمل میکردند، شگفتزده شدم. تریسی لتس به ویژه در نقش ژنرال فرماندهی STRATCOM مؤثر بود. او، مانند بسیاری از افسران عالیرتبهای که میشناختم، قادر بود در همان لحظه از یک فرد بدخلق و مستبد به یک حرفهای تمامعیار تبدیل شود.
کارشناسان ممکن است با احتمال اینکه مثلاً یک دشمن فقط یک موشک شلیک کند و دلیل آن را زیر سؤال ببرند. اما واقعیت این است که سناریوهای جنگ سرد قرن گذشته، که بر اساس تبادلات هستهای در طول یک جنگ بزرگ بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بود، دیگر تنها راههای وقوع یک فاجعه نیستند. بازدارندگی هستهای حتی زمانی که یک بازی دو نفره بود، به اندازه کافی خطرناک بود؛ امروز، نُه کشور میتوانند در شبکهای از دشمنیها و اتحادهای همپوشان، تسلیحات هستهای را به سمت یکدیگر نشانه بگیرند. بیگلو و اوپنهایم با هوشمندی به یک نمایش اخلاقی با شخصیتهای شرور و قهرمانان نپرداختند. همه چیز در خانهای از دینامیت باورپذیر است؛ افرادی که در مرکز بحران قرار دارند، رویهها را دنبال میکنند، با دقت تصمیم میگیرند و به طور کلی کارها را به دلایل معقول و قابل درک انجام میدهند.
به عنوان مثال، من بخش زیادی از دوران کاری خود را به مطالعه اتحاد جماهیر شوروی و روسیه گذراندم؛ در دنیای فیلمها، روسها اغلب به عنوان شخصیتهای منفی پیشفرض در نظر گرفته میشوند. اما بیگلو از چنین کلیشههای آسانی اجتناب میکند و رهبران روسی را در فیلم به عنوان افراد عادی به تصویر میکشد که ترسهای کاملاً منطقی دارند. در یک صحنه پرتنش، وزیر امور خارجه روسیه نه تنها منکر این میشود که موشک از روسیه آمده است، بلکه دقیقاً همان نگرانیها را برای امنیت روسیه ابراز میکند که من از یک دیپلمات روسی در گفتگو با معاون مشاور امنیت ملی آمریکا انتظار دارم.
چرا کرملین در آن لحظه با یک معاون مشاور امنیت ملی نسبتاً بیتجربه صحبت میکند؟ زیرا گاهی اوقات، افراد به دلایلی مانند کولونوسکوپی در دفتر نیستند – که مشاور امنیت ملی واقعی در طول این روز وحشتناک در آنجا حضور دارد. جهان در خانهای از دینامیت به درستی به عنوان مکانی پر هرج و مرج به تصویر کشیده شده است: گاهی اوقات، تلفنها کار نمیکنند. گاهی اوقات، ماهوارهها دچار نقص فنی میشوند. گاهی اوقات، مشاور ارشد رئیسجمهور روی میز است و تحت تأثیر پروپوفول قرار دارد.
معاون جوان کار عالی در ارائه موضع آمریکا انجام میدهد، و این یک مضمون در خانهای از دینامیت است: همه افرادی که این بحران را مدیریت میکنند، در کار خود واقعاً عالی هستند. هیچکس عقلش را از دست نمیدهد و مانند سرهنگ کاسیو در فیلم ضریب اطمینان صفر (Fail Safe)، پریشان نمیشود. هیچکس کار بیملاحظهای انجام نمیدهد. (وزیر دفاع، با بازی جرد هریس، تحت فشار شخصی عظیمی قرار دارد، و انتخاب نهایی او – وارد جزئیات نمیشوم – برخی بینندگان را شوکه خواهد کرد، اما این امر در تاریخ آمریکا سابقه دارد.) افراد مسئول حرفهای هستند و همه کارها را درست انجام دادهاند، با این حال باید بایستند و در سکوت با اضطراب خفه شوند در حالی که کلاهک هستهای نزول مافوق صوت خود را به شیکاگو آغاز میکند.
به همین ترتیب، رئیسجمهور در خانهای از دینامیت (با بازی ادریس البا) فقط یک مرد عادی است که، مانند برخی از پیشینیان واقعی خود، هرگز به تنها جلسه توجیهی هستهای ناکافی خود توجه زیادی نکرد، زیرا به سیستم اعتماد داشت. او میداند چگونه هر کار دیگری را انجام دهد: او به مشاورانش میگوید: «لعنتی، من یک جلسه توجیهی کامل درباره مرگ یک قاضی دیوان عالی داشتم. جایگزینها. چه باید کرد اگر جایگزینها انصراف دهند. چه باید کرد اگر شخص اصلی از قبرش بیرون بیاید و کارش را دوباره بخواهد.» اما ظاهراً هیچکس توضیح نداده بود که چه باید کرد اگر یک شهر آمریکایی در آستانه بخار شدن باشد.
خانهای از دینامیت درباره مردم است، نه خون و خونریزی، اما همچنان وحشتناک است. فیلمهای قبلی مانند روز بعد (The Day After) و فیلم بریتانیایی دلخراش نخها (Threads) سعی داشتند بینندگان را وادار کنند تا عظمت تهدید هستهای را با جزئیات نشان دادن تخریبی که یک جنگ هستهای به همراه میآورد، درک کنند. این فیلمها هنوز هم قدرت شوکه کردن مردم را دارند – این را از زمانی که آنها را به دانشجویان در دورههای مربوط به مسائل هستهای ارائه میدادم، میدانم – اما پسزمینههای جنگ سرد آنها برای مخاطبان جوانتر چندان مرتبط به نظر نمیرسد. بیگلو فیلمی ساخته است که از کشتار دوری میکند و به جای آن – به صورت روشمند و دقیق – توضیح میدهد که چگونه ماشینکاری پیچیده بازدارندگی هستهای میتواند انسانهای به ظاهر عاقل را در مسیری ناگزیر به سوی فاجعه بکشاند.
فیلمها میتوانند ترسها و اضطرابهای یک جامعه را منعکس کنند. اما گاهی اوقات، میتوانند به ما یادآوری کنند که از چه چیزی باید بترسیم. کاترین بیگلو میخواهد ما به یاد داشته باشیم که همچنان در خطر هستیم. هر چه بحران در فیلم او عمیقتر میشود، رئیسجمهور فریاد میزند که کل وضعیت «دیوانگی است.» فرمانده STRATCOM میتواند به هر بینندهای پاسخ دهد: «نه قربان. این واقعیت است.» باشد که هرگز واقعیت ما نباشد.