تصویرسازی توسط آتلانتیک
تصویرسازی توسط آتلانتیک

ابزاری که خلاقیت را له می‌کند

محتوای بی‌ارزش هوش مصنوعی در حال پیروزی است.

دستورات مانند شعرهای کوچک و انتزاعی خوانده می‌شوند.

«یک طوفان وحشتناک در نزدیکی صخره ساحلی. ابرها به شکل‌های لوله‌ای درآمده‌اند و صاعقه‌ها بی‌پایان هستند.»

اسکرول می‌کنم؛ دیگری ظاهر می‌شود:

«یک پیکر مردانه که از آتش ملایم تشکیل شده، خطوطش با اخگرهای نرم می‌درخشد، به پیکر زنانه‌ای که از آب روان شکل گرفته و فرمش با امواج و غبار ریز می‌درخشد، نزدیک می‌شود. آن‌ها با وقار آرام به سوی یکدیگر حرکت می‌کنند و در آغوشی گرم به هم می‌رسند.»

صحنه‌ها در برابر چشمانم به شکل ویدئوهای تولید شده توسط هوش مصنوعی جان می‌گیرند. در اولین کلیپ، صاعقه‌های ناشیانه از ابری سرازیر شده و از روی آب به فید من می‌ریزند. در دومی، افراد درخشان و بدون جنسیت در خط زمانی من گریه می‌کنند و یکدیگر را در آغوش می‌کشند. ویدئوها بلافاصله ظاهر می‌شوند—پیش از اینکه مغزم فرصت کند با تخیل خودم دستورات را تصویرسازی کند، گویی عمل رؤیاپردازی منسوخ و ناکارآمد شده است.

من در حال تجربه "وایبز" (Vibes) هستم، یک شبکه اجتماعی جدید که در برنامه هوش مصنوعی متا قرار دارد—با این تفاوت که هیچ فرد واقعی در آن وجود ندارد. این مکانی است که کاربران می‌توانند یک حساب کاربری ایجاد کنند و از مدل زبان بزرگ شرکت بخواهند ایده‌هایشان را به تصویر بکشد. ویدئوهای حاصله سپس، به ظاهر به صورت تصادفی، به دیگران در یک فید به سبک تیک‌تاک (TikTok) ارائه می‌شوند. (برنامه جدیدتر "سورا ۲" (Sora 2) از شرکت OpenAI نیز بسیار مشابه است.) تصاویر براق و فوق‌العاده پردازش شده‌اند—زیبایی‌شناسی‌ای واقعی‌تر از واقعیت که به سبک اصلی بیشتر هنرهای هوش مصنوعی مولد تبدیل شده است. هر ویدئو، به تنهایی، یک اثر دیجیتال کنجکاوی‌برانگیز است که ارزش آن پس از مشاهده اولیه به صفر می‌رسد. به طور کلی، آن‌ها اثری گیج‌کننده و تقریباً مخدرگونه دارند. آن‌ها بی‌زمینه، گیج‌کننده، و مهم‌تر از همه، بی‌پایان هستند. هر کلیپ متوالی هم به آسانی قابل مصرف است و هم کاملاً نامرضی‌کننده.

به یک تب جداگانه می‌روم تا پستی از رئیس‌جمهور دونالد ترامپ (Donald Trump) در شبکه اجتماعی شخصی‌اش ببینم. این یک ویدئوی هوش مصنوعی است که در روز تظاهرات "بدون پادشاه" منتشر شده: رئیس‌جمهور، در حالی که تاج بر سر دارد، یک جت جنگنده را با کلمات King Trump (پادشاه ترامپ) روشن می‌کند. او هواپیما را بر فراز میدان تایمز (Times Square) معلق نگه می‌دارد، و در آن لحظه آنچه به نظر می‌رسد مدفوع مایع است را بر سر معترضانی که خیابان‌ها را پر کرده‌اند، می‌ریزد. آهنگ "Danger Zone" از کنی لاگینز (Kenny Loggins) پخش می‌شود.

تب‌ها را عوض می‌کنم. در شبکه اجتماعی X، حساب رسمی کاخ سفید تصویری هوش مصنوعی از ترامپ و معاون رئیس‌جمهور، جی. دی. ونس (J. D. Vance)، را منتشر کرده که تاج بر سر دارند. یک اینفلوئنسر "ماگا" (MAGA) فریب یک پوستر هوش مصنوعی تولید شده از نمایش بین دو نیمه سوپر بول (Super Bowl) "ترنینگ پوینت یو.اس.ای." (Turning Point USA) را خورده که "سرخک" (measles) را در میان اجراکنندگان و مهمانان ویژه لیست کرده است. با ویدئوهای هوش مصنوعی بیشتری مواجه می‌شوم. یکی مردی را در آشپزخانه نشان می‌دهد که شخصیت "پیکاچو" (Pikachu) از پوکمون (Pokémon) را در یک دستگاه سووید (sous-vide) می‌گذارد. دیگری یک تبلیغ اسباب‌بازی جعلی دهه ۹۰ میلادی است که به طور بی‌نقصی رندر شده و یک مجموعه بازی "جزیره جفری اپستین" (Jeffrey Epstein’s Island) را معرفی می‌کند. این ویدئوها دارای واترمارک متمایز "سورا ۲" (Sora 2) بودند که مردم شروع به افزودن دیجیتالی آن به ویدئوهای واقعی نیز کرده‌اند تا بینندگان را به تمسخر بگیرند.

نظرات در مورد همه این ویدئوها تقریباً یکسان است، که از این مشاهده ناشی می‌شود که ویدئوهای هوش مصنوعی در حال دشوار شدن برای تمایز از فیلم واقعی هستند: کارمان تمام است.

این احساس زندگی در عصر طلایی «محتوای بی‌ارزش» (slop) است؛ کلمه‌ای عمومی که برای توصیف کیفیت اسپم‌گونه محتوای هوش مصنوعی آسان تولید شده به کار می‌رود. من شروع کرده‌ام به آن به عنوان معادل دیجیتالی یک گونه مهاجم فکر کنم. درست همانطور که معرفی و تکثیر یک گیاه یا حیوان جدید معمولاً منجر به نوعی آسیب زیست‌محیطی شده و ارگانیسم‌های بومی را تهدید می‌کند، ورود چت‌بات‌هایی که متون «لورم ایپسوم» (lorem ipsum) را تولید می‌کنند، نتایج جستجوی گوگل را آلوده کرده و توهماتی را به آرشیوهای علمی اضافه کرده است.

کتاب‌فروشان دو سال گذشته را صرف مبارزه با سیلاب کتاب‌های کپی برداری شده با محتوای بی‌ارزش هوش مصنوعی و نقد کتاب‌های تولید شده توسط چت‌بات در سایت‌های خرده‌فروشی مانند آمازون (Amazon) کرده‌اند. همچنین "کد بی‌ارزش" (code slop) نیز وجود دارد. در زندگی شرکتی، «کار بی‌ارزش» (workslop) به شکل ایمیل‌های بد، اسلایدها و یادداشت‌های بی‌روح فراوان است؛ معلمان در همه جا در «محتوای بی‌ارزش دانشگاهی» غرق شده‌اند، تا حدی که برخی در حال بازنویسی برنامه‌های درسی خود هستند. در لیست‌های پخش اسپاتیفای (Spotify) و در تیک‌تاک (TikTok) و احتمالاً در گروه‌های چت شما نیز «محتوای بی‌ارزش» وجود دارد. برخی از پرطرفدارترین کانال‌های یوتیوب (YouTube) پر از محتوای بی‌ارزش خودکار هستند. به نظر می‌رسد تولیدکنندگان آبجوهای دست‌ساز، تصاویر رندر شده با محتوای بی‌ارزش را روی قوطی‌های آبجو خود قرار می‌دهند. هیچ حوزه‌ای از زندگی وجود ندارد که غیرقابل آلوده شدن به «محتوای بی‌ارزش» باشد.

محتوای مصنوعی دقیقاً جدید نیست، اما اخیراً به بخش اصلی اینترنت تبدیل شده است. به عنوان مثال، شرکت سئو گرافییت (Graphite) اخیراً دریافت که تقریباً از نوامبر ۲۰۲۴، اینترنت به نقطه اوج «محتوای بی‌ارزش» رسید، به طوری که مقدار مقالات تولید شده توسط هوش مصنوعی که در وب منتشر می‌شد، از مقدار مقالات نوشته شده توسط انسان‌ها پیشی گرفت.

تنها از نظر حجم، «محتوای بی‌ارزش» ممکن است تا به امروز قابل مشاهده‌ترین و موفق‌ترین محصول جانبی عصر هوش مصنوعی مولد باشد. این همچنین یکی از ویژگی‌های بارز چیزی است که قبلاً آن را «توهم جمعی» پیرامون هوش مصنوعی توصیف کرده‌ام — جایی که هیاهوی نفس‌گیر و آینده خیالی ساخت یک ابرهوش خداگونه و درمان سرطان با واقعیت کسل‌کننده جت مدفوع ترامپ برخورد می‌کند.

همه اینها تلفات روانی مبهمی به بار می‌آورد. زندگی در این لحظه این احساس را ایجاد می‌کند که برخی از اجزای اساسی انسانیت مشترک ما به آرامی از جهان تخلیه می‌شوند. زمان کافی را آنلاین بگذرانید، و خواهید دید که این محتوای مصنوعی ارزان‌قیمت نه تنها در همه جا وجود دارد؛ بلکه بی‌سروصدا فرهنگ را شکل می‌دهد. این به راهی تبدیل شده که بازاریابان تبلیغ می‌کنند، سیاستمداران تبلیغات تولید می‌کنند. این در حال تغییر نحوه ارتباط مردم با یکدیگر است. مغزهای ما مانند پیکاچوی بیچاره در طعمه‌های تعاملات ماشینی "سووید" (sous-vide) می‌شوند تا نرم و آبدار شوند و در تماس از هم بپاشند. در اینجا یک تجربه نمونه از اینترنت مدرن آورده شده است: چند هفته پیش، عمه‌بزرگ من ناگهان برای من و چند نفر از دوستانش یک حلقه اینستاگرام (Instagram Reel) فرستاد از دو سگ که مانند انسان‌ها پشت میزی نشسته و در حال ضبط یک پادکست بودند. هیچ کس پاسخ نداد. چند روز بعد، دوستش با یک ویدئو از یک بچه گربه که لباس زنی میان‌سال پوشیده و روی پیشخوان آشپزخانه ایستاده و مانند یک کودک نوپا صحبت می‌کند، پاسخ داد. باز هم، واکنشی نشان داده نشد. فقط می‌توانستم از خود بپرسم که چه چیزهای دیگری در فیدهای آنها وجود داشت.

حضور در نقطه اوج «محتوای بی‌ارزش» دقیقاً شبیه یک وضعیت اضطراری نیست، بلکه بیشتر شبیه تسلیم شدن آهسته به یک سردرگمی فراگیر است. بیشتر اوقات، «محتوای بی‌ارزش» به راحتی قابل شناسایی است، اما با این حال، شک و تردید نفوذ می‌کند. عکس‌های حرفه‌ای و زیبا از حیات وحش در اینستاگرام، نظرات زیادی از افرادی دریافت می‌کنند که می‌پرسند: آیا این هوش مصنوعی است؟ شروع می‌کنید به شک کردن که آیا آن هنرمند در آن لیست پخش اسپاتیفای (Spotify) یک فرد واقعی است یا خیر. برای بررسی واترمارک‌ها در یک ویدئوی تکان‌دهنده از اعتراض ICE (اداره مهاجرت و گمرک) دوباره برمی‌گردید. ویدئوی هوش مصنوعی تولید شده از رئیس‌جمهور را تماشا می‌کنید که آن را در یک بخش جعلی فاکس نیوز (Fox News) منتشر کرده و با خود می‌پرسید آیا او می‌تواند تشخیص دهد که واقعی نیست.

اگر بیش از حد در این مورد فکر کنید، همه چیز شوم به نظر می‌رسد. مدل‌های زبان بزرگ (LLM) که تمام تولیدات خلاقانه بشریت را بلعیدند، این ورودی‌ها را بی‌وقفه بازترکیب می‌کنند تا جهان‌های تخیلی از رسانه‌های سفارشی‌شده را به تصویر بکشند، تقریباً غیرقابل تشخیص از واقعیت (و هر روز بهتر می‌شوند). این بیشتر از بازنویسی تاریخ، حمله محروم‌سازی از سرویس (DDoS) به آن است— پر کردن منطقه با این همه مزخرفات مصنوعی که تعامل با واقعیت و انسانیت را به یکی از بسیاری تجربیات محتوایی برای انتخاب تبدیل می‌کند.

بزرگترین شرکت‌های فناوری در تلاشند تا راه‌هایی برای تبدیل این آشغال‌های مسدودکننده اینترنت به چیزی ارزشمند بیابند. و حداقل در مورد متا (Meta)، دلیل روشنی برای آن وجود دارد. همانطور که رایان برادریک (Ryan Broderick)، نویسنده، در بهار امسال اشاره کرد، شرکت‌های رسانه اجتماعی در دهه ۲۰۱۰ «به دنبال مقیاس بودند و اکنون مخاطبان جهانی عظیمی دارند که نمی‌توانند به درستی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.» شبکه‌های آنها در اتصال جهان موفق بوده‌اند و به قدری عظیم و به طرز نامنظمی انسانی شده‌اند که «محتوای بی‌ارزش هوش مصنوعی» که توسط مدل‌های زبان بزرگ اختصاصی (LLM) تولید می‌شود، یک نیاز را پر می‌کند. شبکه‌ای اجتماعی را تصور کنید که در آن، به جای لینک‌های شخص ثالث یا پست‌های سیاسی تحریک‌کننده، واحد اتمی محتوا اصلاً متن نیست، بلکه یک زبان جهانی از ویدئوهای کوتاه با قابلیت مصرف بالا است، که کاربران می‌توانند آن را با یکدیگر در حالی که مغزشان در حال اسکرول کردن نرم‌افزار از توالت است، ویرایش و تبادل کنند.

پیشنهاد OpenAI با سورا ۲ (Sora 2) کمی متفاوت به نظر می‌رسد—بیشتر شبیه یک اثبات مفهوم پر زرق و برق برای نمایش قدرت مدل‌هایش است. سم آلتمن (Sam Altman) در اعلام سورا ۲ نوشت که «خلاقیت می‌تواند در آستانه یک انفجار کامبرین قرار گیرد» در نتیجه این ابزار: «و همراه با آن، کیفیت هنر و سرگرمی می‌تواند به شدت افزایش یابد.» به همین ترتیب، مارک آندرینسن (Marc Andreessen)، سرمایه‌گذار خطرپذیر، هفته گذشته فکر کرد که سورا ۲ نوع جدیدی از خلاقیت را به وجود خواهد آورد: آندرینسن گفت: «فیلم‌سازی بدون مهارت بصری، یا دسترسی به صحنه، یا دوربین، یا بازیگر، اما با یک ایده.» «این کار با فیلم‌های کوتاه و انیمیشن‌ها و غیره شروع خواهد شد، اما راه خود را تا فیلم‌های کامل باز خواهد کرد.»

ایده این است که سورا ۲ (Sora 2)، مانند همه ابزارهای هوش مصنوعی، مقدار زیادی از اصطکاک بین تصور و تکمیل در فرآیند خلاقیت را از بین می‌برد. ایده‌ها و تخیل برای تجربه انسانی جهانی هستند، اما اجرا آموخته می‌شود، نتیجه انرژی و زمان صرف شده برای توسعه مهارت‌های لازم برای به واقعیت رساندن یک ایده. تعریف آلتمن (Altman) از خلاقیت به نظر می‌رسد که این عنصر دوم را به کلی نادیده می‌گیرد—تا حدی که به نظر می‌رسد یک اصل محرک در پس بیشتر ابزارهای OpenAI است. آلتمن در پادکست تئو وون (Theo Von) کمدین در تابستان امسال گفت: «این واقعیت که شما قادر خواهید بود یک قطعه کامل نرم‌افزار را تنها با توضیح ایده خود ایجاد کنید، برای انسان‌ها در دستیابی به چیزهای جدید عالی باورنکردنی خواهد بود.» «زیرا در حال حاضر، فکر می‌کنم ایده‌های خوب بسیار بیشتری نسبت به افرادی که می‌دانند چگونه آنها را بسازند، وجود دارد. و اگر هوش مصنوعی بتواند این کار را برای ما انجام دهد، ما در ابداع ایده‌های خلاقانه بسیار خوب هستیم.»

آنچه آلتمن (Altman) توصیف می‌کند، دنیای خلاقیت بدون صنعتگری است. ویل منیدیس (Will Manidis)، بنیانگذار و سرمایه‌گذار استارت‌آپ، در پستی در ساب‌استک (Substack) در اوایل سال جاری به طور متقاعدکننده‌ای استدلال کرد که «محتوای بی‌ارزش زمانی پدیدار می‌شود که ما نه تنها زحمت (جنبه‌های پرزحمت کار) بلکه خود کار (درگیری انسانی معنی‌دار با خلق) را حذف می‌کنیم.» به عبارت دیگر، این حذف تمام اصطکاک، تمام عاملیت و به نوبه خود، تمام انسانیت است. در مورد یک شبکه اجتماعی، مانند این شبیه‌سازهای SlopTok، نبود اصطکاک بسیار مطلوب است. کاربران انسانی گره اصطکاک در هر شبکه اجتماعی هستند—آنها دعوا می‌کنند، به طور نامنظم رفتار می‌کنند، به طور نامنظم محتوا تولید می‌کنند، و هنگامی که به اندازه کافی مخاطب پیدا می‌کنند، انتظار سهمی از درآمد تبلیغات را دارند. مردم دارایی هستند، اما بدهی نیز محسوب می‌شوند.

این فیدهای بی‌ارزش، البته، مشکلات خاص خود را دارند. در روزهای پس از راه‌اندازی سورا ۲ (Sora 2)، کاربران برنامه را با ویدئوهایی از مارتین لوتر کینگ جونیور (Martin Luther King Jr.) که حرف‌های نژادپرستانه می‌زد و از یک سوپرمارکت سرقت می‌کرد، پر کردند. (OpenAI در شبکه X پست کرد که با ورثه کینگ در حال همکاری است و استفاده از تصویر او در پلتفرم را متوقف کرده است.) مدت کوتاهی پس از راه‌اندازی، زلدا ویلیامز (Zelda Williams)، دختر رابین ویلیامز (Robin Williams)، بازیگر و کمدین، از دنبال‌کنندگان خود در اینستاگرام خواست که ارسال ویدئوهای تولید شده توسط هوش مصنوعی از پدرش را متوقف کنند. او نوشت: «اگر کمی شرافت دارید، از انجام این کار برای او و برای من، و حتی برای همه، به طور کامل دست بردارید. این احمقانه است، اتلاف وقت و انرژی است، و باور کنید، او هرگز این را نمی‌خواست.»

با این حال، یک فید مصنوعی از لحاظ نظری بسیار ساده‌تر است—یک پیمایش بی‌پایان از تعاملات محرک دوپامین برای کاربران و خوراکی برای شبکه‌های اجتماعی و چت‌های گروهی دیگر. همانطور که جو ویسنتال (Joe Weisenthal)، نویسنده و پادکستر بلومبرگ (Bloomberg)، اخیراً در X اشاره کرد، پیوستگی شاعرانه‌ای در این تکامل وجود دارد: او نوشت: «پیدایش "محتوای بی‌ارزش" از همان لحظه‌ای که شروع به مصرف محتوا از طریق "فید" کردیم، پیش‌بینی شد.»

آنچه افرادی مانند آلتمن (Altman) و آندرینسن (Andreessen) تصور می‌کنند، نقطه پایانی منطقی خود فناوری است—تلاشی برای از بین بردن مقاومت شناختی و پر کردن شکاف بین تخیل و واقعیت. اما با الهام از چارچوب منیدیس (Manidis)، انگیزه برای ایجاد چنین ابزاری، زحمت بی‌فایده را با کار معنادار اشتباه می‌گیرد. آنها به غلط معتقدند که دنیا فقط بر اساس ایده‌ها می‌چرخد و ارزش کاری را که صرف اجرای آنها می‌شود، نادیده می‌گیرند. و آینده بدون اصطکاکی که آنها پیش‌بینی می‌کنند، کابوس‌وار است—بازگشتی و بی‌روح، یک بن‌بست فرهنگی. این شبیه "کلویی" (Cluely)، یک استارت‌آپ هوش مصنوعی پر زرق و برق است که می‌خواهد تقلب را دموکراتیزه کند و شعار «پس دیگر هرگز مجبور نیستید تنها فکر کنید» را ارائه می‌دهد. این شبیه "اینسپشن پوینت ای‌آی" (Inception Point AI)، یک شرکت پادکست هوش مصنوعی مولد است که ۵۰۰۰ نمایش را در شبکه پادکست خود پمپاژ می‌کند—بیش از ۳۰۰۰ قسمت در هفته با هزینه تولید ۱ دلار یا کمتر برای هر قسمت (آنطور که ادعا می‌کنند). این شبیه نقشه مارک زاکربرگ (Mark Zuckerberg) برای تکمیل دوستان واقعی با همراهان چت‌بات هوش مصنوعی است—یک راه حل بدون اصطکاک برای اپیدمی تنهایی.

در حال حاضر، پول خوبی برای فروشندگان «محتوای بی‌ارزش» در آن وجود دارد. در فیس‌بوک (Facebook)، اسپمرها با استفاده از تصاویر «زنان شیرده با شکل تغییر یافته توسط هوش مصنوعی» وحشتناک و تصاویر عجیب و غریب از «میگوی عیسی» (Shrimp Jesus) موفق شده‌اند کاربران را وادار کنند تا روی لینک‌های وب‌سایت‌های بی‌ارزش کلیک کنند و ترافیک وب را پول‌ساز کنند. در تیک‌تاک (TikTok)، همانطور که واشنگتن پست (The Washington Post) گزارش داده است، برخی از تولیدکنندگان با استفاده از ابزارهای هوش مصنوعی برای نوشتن فیلم‌نامه و متحرک‌سازی ویدئوهای ویروسی بسیار احمقانه که در آن مردان مسن در مورد کثیف کردن خود صحبت می‌کنند، ماهانه ۵۰۰۰ دلار درآمد کسب می‌کنند.

همه اینها به چیزی کمک می‌کند که آنجلوس آرنیس (Angelos Arnis)، طراح، آن را «زیرساخت بی‌معنایی» نامیده است. چگونه می‌توان پروژه فناورانه‌ای را توصیف کرد که هنر، موسیقی، فیلم و متنی را تولید می‌کند که بر پایه تجربه انسانی استوار نیست و به طور منحصر به فردی فاقد احساس است؟ به صورت جداگانه، واکنش شدید به هر قطعه «محتوای بی‌ارزش» دشوار است، اما بی‌اصطکاک بودن این ابزارها در طول زمان تأثیر مخربی دارد. به جای افزایش بهره‌وری، به نظر می‌رسد خروجی‌های «خلاقانه» هوش مصنوعی مولد، بافت پیوندی در روابط انسانی را از بین می‌برند. تحقیقات نشان داده است که در برخی شرکت‌ها، کارمندان همکاران خود را که از هوش مصنوعی مولد استفاده می‌کنند، کمتر خلاق و حتی کمتر قابل اعتماد می‌دانند.

«محتوای بی‌ارزش» (Slop) با ایجاد چرخه‌های بازخورد اطلاعات بازگشتی، معنای واقعی را از اینترنت می‌زداید. چت‌بات‌ها بر اساس مجموعه‌ای از اطلاعات واقعی، که توسط انسان‌های واقعی جمع‌آوری و سنتز شده‌اند، آموزش می‌بینند. آنها آن اطلاعات را می‌گیرند و تحلیل خود را ارائه می‌دهند، که ممکن است حاوی خطا یا توهم باشد یا نباشد. اما آنچه در ادامه اتفاق می‌افتد، نگرانی اصلی است. چه اتفاقی می‌افتد وقتی آن چت‌بات‌ها خودشان مقاله می‌نویسند و سپس آن مقالات توسط چت‌بات‌ها استناد می‌شوند؟ فن‌آوران از «فروپاشی مدل» می‌ترسند، که زمانی رخ می‌دهد که محتوای تولید شده توسط هوش مصنوعی، محتوای تولید شده توسط هوش مصنوعی دیگر را تغذیه کند و خطاها را با هر تکرار تقویت و وارد کند، مانند بازی تلفن. سیل «محتوای بی‌ارزش» ممکن است اولین قدمی باشد که مدل‌های آینده شروع به تخریب می‌کنند.

حتی بدون چنین فروپاشی، هجوم محتوای مصنوعی آب‌ها را برای کاربران واقعی گل‌آلود می‌کند. یک نظرسنجی اخیر مرکز تحقیقات پیو (Pew Research Center) نشان می‌دهد که تقریباً یک سوم از افرادی که از چت‌بات‌ها برای اخبار استفاده می‌کردند، تشخیص «درست یا غلط بودن» مطالب را دشوار می‌یافتند. هوش مصنوعی یک زیرساخت واقعی از بی‌معنایی و سردرگمی ایجاد کرده است.

فراگیر بودن «محتوای بی‌ارزش» (slop) مردم را به سمت یافتن تشبیه‌ها سوق می‌دهد. من آن را به یک گونه مهاجم تشبیه کرده‌ام؛ دیگران آن را به ماده مصنوعی ارزان‌قیمت دیگری — پلی‌استر — مقایسه کرده‌اند. به اندازه کافی «محتوای بی‌ارزش» مصرف کنید، و ممکن است وسوسه شوید که آن را با غذاهای فوق‌فرآوری‌شده بی‌ارزشی مقایسه کنید که به صورت علمی برای ربودن حس چشایی شما مهندسی شده‌اند. شاید جهان نوعی تعادل با همه اینها پیدا کند. به هر حال، گاهی اوقات، یک اکوسیستم می‌تواند با مهاجمان سازگار شود. اما گاهی اوقات، مارها همه پرندگان را می‌خورند.

در هر صورت، این مقایسه‌ها آنچه در حال وقوع است را به طور کامل به تصویر نمی‌کشند. در هسته خود، «محتوای بی‌ارزش» نوعی نیهیلیسم را به تمام جنبه‌های زندگی ما دعوت می‌کند. طرفداران هوش مصنوعی ادعا می‌کنند که ابزارهای آن میزان غیرقابل تصوری از قدرت فکری انسان‌گونه را به جهان تزریق می‌کنند و پتانسیل جمعی ما را به عنوان یک گونه آزاد می‌سازند. اما تاکنون، خروجی اصلی آن در تضاد مستقیم با این ایده به نظر می‌رسد: زیرساخت بی‌معنایی آن، خود عمل خلق چیزی معنی‌دار را تقریباً بی‌اهمیت می‌سازد.

افرادی که این ابزارها را می‌فروشند، این کار را با یک روایت قدرتمند انجام می‌دهند: هوش مصنوعی مولد ظاهراً هر آنچه را که لمس می‌کند، فوق‌العاده تقویت می‌کند، خلاقیت را دموکراتیزه می‌کند، اصطکاک را از بین می‌برد، بهره‌وری را افزایش می‌دهد و مرزهای ممکن را جابجا می‌کند. طرفداران استدلال می‌کنند که اختلال آن در اقتصاد آنلاین، دلیلی برای خوش‌بینی بزرگ است. اما در حال حاضر، بسیاری از این مزایا نظری هستند. هوش مصنوعی مولد مخرب است، تحول‌آفرین است و اصطکاک را کاهش می‌دهد، اما انگیزه‌های اقتصادی برای استفاده از آن، بسیار کمتر به سمت تقویت پتانسیل انسانی و بیشتر به سمت تولید «محتوای بی‌ارزش» فراوان گرایش دارد.

این غم‌انگیز است. فقدان اصطکاک، مردم را از چیزی حیاتی محروم می‌کند. آنچه بین تخیل و خلق اتفاق می‌افتد، غیرقابل توصیف است—مستلزم تلاش، تکرار، شادی، و ناامیدی، دلسردی و غرور است. این فرآیندی است که از طریق آن عاملیت خود را اعمال می‌کنیم. اینگونه است که معنا می‌آفرینیم و در جهان حرکت می‌کنیم. من می‌ترسم که از دست دادن این، به معنای تسلیم شدن در برابر خود انسانیت ما باشد.