جیمز عزیز،
من یک ناپدری هستم که تنها آرزویم این است که پدری خوب برای ناپسریام باشم. او ۱۴ سال دارد و سالها از ضربه روحی طلاق مادرش و پدر بیولوژیکیاش گذشته است. پدرش، از دیدگاه من، یک انسان وحشتناک از هر جهت که تصور کنید است. او به ندرت نفقه پرداخت کرده است. او یک معتاد و دائمالخمر است و فرزندش را در معرض انبوهی از مواد مخدر و فساد قرار داده است.
با وجود اینکه فرزندان بزرگتر این پدر بیولوژیکی از او دوری میکنند، پسر ۱۴ ساله همچنان تلاش میکند تا «محبوبترین» او باشد. پدر بیولوژیکی هر کاری که در توانش بوده انجام داده تا ناپسریام را به مدار فاسد خود بکشاند، او را در معرض زندگیاش قرار داده و با ایدههای عقبماندهای درباره زنان به خانه میفرستد.
سوال من این است: آیا باید به این پسر ۱۴ ساله بگوییم که پدر بیولوژیکیاش چقدر انسان بدی است؟
خواننده گرامی،
یکی از راههایی که روانپزشک و معلم بزرگ، الوین سمراد، با شاگردانش ارتباط برقرار میکرد، از طریق ضربالمثلهای خانگی به سبک ذن بود. او میگفت: «مردم تنها زمانی مادرشان را ترک میکنند که آماده رفتن باشند.» یا: «سخت است که ته چاه را ببینی و آنچه آنجاست را تشخیص دهی.»
و سپس جمله مورد علاقه من: «چه کسی میتواند چیزی را به کسی بگوید؟» سالهاست که من به این جمله فکر میکنم و آن را در حفره مغزم مانند یک آبنبات ماندگار میچرخانم.
برداشت من از آن این است: هر کس باید درسهای خودش را بیاموزد. اشارات، مشاورهها، هشدارها، توبیخها، حتی تشویقها، در نهایت ارزش محدودی دارند. ما انسان هستیم و باید خودمان آن را انجام دهیم. به یاد دارم که به اولین درمانگرم گفتم: «به من بگو چه کنم! نمیتوانی فقط به من بگویی چه کنم؟!» او صداهایی از مخالفت اخلاقی-بالینی از خود درآورد. ابروهای زنجبیلیاش میلرزید. اگر او آن جمله سمراد را به من میگفت، شاید آرام میشدم.
مطمئنم که میدانید به کجا میروم. ناپسری شما یک پسر نوجوان است، تعریف بیثباتی و تأثیرپذیری. با بدگویی از پدر بیولوژیکیاش—حتی اگر آن مرد به همان اندازه که شما میگویید بیارزش باشد—شما فقط (به طور موقت) یک مجموعه از برداشتها را با مجموعه دیگری جایگزین خواهید کرد. و این در صورتی است که ناپسریتان به حرف شما گوش دهد. نتیجه احتمالی دیگر این است که شما و ناپسریتان با هم دعوا کنید. پدرش در دنیا وجود دارد، در حال تقلا و مصرف مواد، اما وجود بزرگتر و قدرتمندتری که این مرد دارد، در مورد شما، در روان ناپسریتان است. در آنجا، او یک غول است. با تصویر پدر بازی کنید، و دردسر درست کردهاید.
و در اینجا چیز دیگری است، درسی که نسبتاً دیر آموختم: فرزندپروری ۲ درصد آن چیزی است که میگویید، و ۹۸ درصد آن چیزی است که انجام میدهید. نحوه رفتار شما، نحوه واکنش شما، نحوه تعادل شخصیت شما در برابر فشارهای واقعیت—این چیزی است که یک کودک تماشا میکند و (خداوند به همه والدین کمک کند) از آن میآموزد. این کار به صبر و تحمل نیش زبان نیاز دارد، اما شما باید مرد بزرگتر باشید. با الگوسازی عشق، تحمل، بلوغ، قابلیت اعتماد، هوشیاری—همه فضیلتهای غیربیارزش—شما بدون گفتن، هر آنچه ناپسریتان باید بداند را به او خواهید گفت.
در رفاقت پدرانه،
جیمز