گروه‌های مسیحی در میان شرکت‌کنندگان در اعتراضات اخیر Youth Demand در لندن بودند که فروش تسلیحات بریتانیا به اسرائیل را محکوم کردند. © Guy Smallman/Getty Images
گروه‌های مسیحی در میان شرکت‌کنندگان در اعتراضات اخیر Youth Demand در لندن بودند که فروش تسلیحات بریتانیا به اسرائیل را محکوم کردند. © Guy Smallman/Getty Images

جوانان، لیبرال‌ها و پذیرش مسیحیت

نسل جدیدی دریافته است که سیاست‌های رادیکال و مذهب می‌توانند همزیستی داشته باشند.

من برای ایام روزه از مصرف الکل دست کشیدم و کمتر از دو هفته دوام آوردم. اما نیت من خیر بود. این اولین بار بود که قصد داشتم ایام روزه را به طور جدی انجام دهم - اگر بخواهید آن را مسیحی‌وار بنامید. من به مدت یک سال و نیم، گهگاه، در یک کلیسای لیبرال انگلیکن در شمال لندن شرکت کرده‌ام و قبل از آن یک تالار ملاقات کوئیکر.

با گوش دادن به موعظه‌ها در آستانه ایام روزه امسال، برای اولین بار تفسیر خودم را از معنای آن 4۰ روزی که عیسی پس از تعمیدش در بیابان روزه گرفت، مشخص کردم، که بازتابی از ۴۰ روزی بود که موسی در کوه سینا روزه گرفت و دعا کرد، و در طی آن ۱۰ فرمان را دریافت کرد. من دیدم که در زندگی خودم، روزها هیچ الگو یا ساختاری ندارند. به نظر می‌رسید که من خیلی سریع در زمان سفر می‌کنم تا احساس کنم که اعمالم معنایی دارند یا ریشه در جهان دارند. دوره ایام روزه، همانطور که اکنون می‌بینم، تلاش برای یافتن کمی زمان بیابانی برای خود است، تا تشخیص دهیم که جهان واقعاً از شما چه می‌خواهد.

بدیهی است که من در این ایام روزه پیشرفت زیادی در این کار نکردم، اما پنج سال پیش هیچ بخشی از من تصور نمی‌کرد که آیین‌های رفتن به کلیسا می‌تواند پاسخی به این احساس من باشد که آنطور که می‌خواستم در جهان وجود داشته باشم، زندگی نمی‌کنم. من به عنوان یک فرد جوان چپ‌گرا با درک ساده‌انگارانه‌ای از بسیاری از چیزها، در مورد ایده مسیحیت بدبین بودم و تا حدودی خصمانه برخورد می‌کردم، و تصور می‌کردم که این به طور یکنواخت معتقدان خود را به سمت انواع مواضع اجتماعی نابردبار سوق می‌دهد، بیشتر در مورد مسائل جنسی. سیاستمدارانی مانند نایجل فاراژ با اقتباس از زبان راست مسیحیان آمریکا، با حسرت از نیاز به احیای "فرهنگ یهودی-مسیحی" صحبت می‌کنند، که منظور آنها بازگشت به اصطلاح ارزش‌های مسیحی به عنوان راه حلی برای تمام چیزهایی است که آنها در جامعه مدرن اشتباه می‌بینند. اینطور نبود که من دنیا را می‌دیدم.

سپس، در سال ۲۰۲۱، من در کنار جوانان در سراسر بریتانیا برای نوشتن کتابی در این مورد شروع به رفتن به کلیسا کردم. مدتی بود که به طور اتفاقی می‌شنیدم که افراد بیشتری در دهه بیست سالگی خود، مانند من، راه خود را به کلیساها پیدا می‌کنند. یک نظرسنجی اخیر که توسط انجمن کتاب مقدس سفارش داده شده و توسط YouGov انجام شده است، نشان داد که ۱۶ درصد از افراد ۱۸ تا ۲۴ ساله در انگلستان و ولز گفته‌اند که حداقل ماهی یک بار در کلیسا شرکت می‌کنند، که نسبت به ۴ درصد در سال ۲۰۱۸ افزایش چشمگیری داشته است.

دلایل این تجدید حیات آزمایشی به اندازه جوانانی که این آمار را تشکیل می‌دهند، متنوع است. برای برخی، این در پاسخ به احساس فراگیر تنهایی در پی همه‌گیری بود. دیگران به من گفتند که به دنبال نوعی معنای معنوی بودند که هیچ ارتباطی با موتورهای سرمایه‌داری و مصرف‌گرایی نداشته باشد که به نظر می‌رسید در غیر این صورت روزهای آنها را اداره می‌کند. روش‌هایی که ایمان‌های جدیدشان به نمایش گذاشته می‌شد نیز به طرز شگفت‌انگیزی متنوع بود. من با کسانی ملاقات کردم که بلافاصله پس از گرویدن، شغل یا شریک زندگی خود را ترک کردند، و دیگرانی که ایمان به سختی باعث ایجاد موجی در زندگی روزمره آنها می‌شد - به جز یک ساعت در هر یکشنبه که در کنار این احساس رو به رشد که جهان ممکن است کمی مرموزتر از آن چیزی باشد که زمانی تصور می‌کردند، در کلیسا شرکت می‌کردند.

من همچنین با مسیحیان جوان تازه گرویده در هر نقطه از طیف سیاسی ملاقات کردم. من بسیار بیشتر علاقه‌مند بودم که بشنوم چگونه نگرش‌های آنها با ایمانشان پیچیده یا متحول شده است تا اینکه بشنوم سیاستمداران و چهره‌های عمومی جنبه‌هایی از باورهای مسیحی را به کار می‌برند، انگار که این فقط ابزار دیگری در جنگ‌های فرهنگی است. و این داستان‌هایی بود که شنیدم - از ایمانی که به نظر می‌رسید هم آنها را تیزتر می‌کند و هم عمیق‌تر به نوعی سیاست رادیکال و فعال می‌کشاند - که مرا برای رفتن به کلیسا بسیار فراتر از پایان تحقیقاتم ترغیب کرد.


در ماه مارس امسال، من در دو اقدام
در خیابان‌های لندن که توسط گروه‌های مسیحی سازماندهی شده بود، شرکت کردم. اولین مورد، یک مراسم دعا در مقابل وزارت کشور برای "قربانیان مرزهای جهانی" بود که توسط کارگر کاتولیک لندن، یک جنبش رادیکال صلح‌طلب، رهبری می‌شد. دومین مورد، یک جلسه عبادت کوئیکر در مقابل نیو اسکاتلند یارد (مقر پلیس متروپولیتن لندن) بود. تجمع دوم در پاسخ به حمله پلیس به تالار ملاقات کوئیکر در وست‌مینستر بود که در طی آن شش زن جوان که در یک جلسه خوشامدگویی از گروه Youth Demand شرکت کرده بودند، دستگیر شدند. اما من بسیاری از چهره‌های یکسان را در هر دو رویداد دیدم.

در اعتراضات در اوایل دهه بیست سالگی‌ام، اغلب حضور گروه‌های مسیحی مختلف را در میان جمعیت مشاهده می‌کردم. در آن زمان، من آنقدر کم درباره مسیحیت می‌دانستم که تصور می‌کردم آنها باید با وجود ایمانشان در آنجا باشند، که سیاست‌هایشان در تضاد مستقیم با خواسته‌های مذهبشان وجود دارد، که تصور می‌کردم باید از آنها بخواهد که باورهای کسانی را که از زمینه‌های مذهبی مختلف هستند، رد کنند، فکر کنند که هر گونه تمایل جنسی خارج از هنجارهای دگرجنس‌گرایانه گناه است، و به دلیل اینکه مذهبشان به آنها آموخته است که دنیایی کامل فراتر از دنیایی که در حال حاضر در حال نابود کردن آن هستیم را تصور کنند، به شدت به فوریت آب و هوایی اهمیت ندهند. چنین ایمانی مطمئناً هیچ معنا یا ارتباطی فراتر از محدودیت‌های یک مراسم کلیسای صبح یکشنبه نداشت.

قبل از مراسم دعا در مقابل وزارت کشور، زنی به من گفت که صبح روز قبل، کشیش کلیسای کاتولیک او به جماعت یادآوری کرده بود که این وظیفه انسانی ماست که از یکدیگر مراقبت کنیم و شهادت دهیم وقتی که جهان در انجام این ساده‌ترین تعهدات بین فردی کوتاهی می‌کند. به همین دلیل او امروز حاضر شده بود. در ساعت ۱۲:۳۰ بعد از ظهر، ما در یک شکل بیضی جمع شدیم تا دعاهای توبه و شفاعت، نامه مردی به نام ولید که برادرش در تلاش برای عبور از کانال مانش در پایان سال ۲۰۲۴ جان خود را از دست داده بود، را بخوانیم و سرودهایی را بدون همراهی موسیقی بخوانیم. سپس سخنرانان به نوبت نام تمام کسانی را که از ماه مارس قبل در تلاش برای به دست آوردن پناهندگی در اروپا یا بریتانیا جان خود را از دست داده بودند، خواندند. همانطور که آنها این لیست را می‌خواندند، مردی که از آنجا می‌گذشت فریاد زد: "پس چرا شما هزینه آنها را نمی‌پردازید؟"

دو هفته بعد، من از خانه کارگر کاتولیک در هرینگی، شمال لندن، بازدید کردم که از ابتدای هزاره جدید از پناهجویان و آوارگان استقبال کرده است تا تا زمانی که به آن نیاز دارند در کنار یک جامعه داوطلب ساکن بمانند. من آنجا بودم تا با فرانسیسکو ملاقات کنم که در اواخر دهه بیست سالگی خود بود و به مدت شش ماه داوطلب ساکن در کارگر کاتولیک لندن بوده است. قبل از آن، او دو سال و نیم را در مزرعه کارگر کاتولیک در هرتفوردشر گذراند که محل اقامت موقت برای پناهجویان زن (و فرزندانشان) بدون دسترسی به بودجه عمومی فراهم می‌کند. داوطلبان ساکن حقوقی دریافت نمی‌کنند، اما به کمک‌های مالی متکی هستند.

از بیرون، این مکان شبیه یک خانه مسکونی معمولی به نظر می‌رسید. با این حال، در داخل، فرانسیسکو به من اشاره کرد که چگونه تقریباً هر اتاق موجود به یک اتاق خواب برای مهمانانی که در اینجا اقامت می‌کنند در حالی که منتظر دریافت مدارکی هستند که ممکن است به آنها اجازه اقامت در بریتانیا را بدهد، تبدیل شده است. در آشپزخانه، چندین کارگر کاتولیک جوان دیگر در حال تهیه یک دیگ بزرگ سوپ بودند. فرانسیسکو ما را به یک کوچه در پشت خانه هدایت کرد که آن را به کلیسای مجاور متصل می‌کرد، که تا دهه ۱۹۷۰ یک کلیسای باپتیست بود، سپس یک کلیسای کاتولیک که در نهایت زمانی که تعداد نمازگزاران به هیچ رسید، توسط کارگر کاتولیک لندن تصرف شد. در اینجا نیز هر اینچ فضای خالی به مکانی تبدیل شده بود که کسی بتواند بخوابد، از جمله اتاق اعتراف - چراغ‌های قرمز و سبز بالای در آن که زمانی برای نشان دادن اینکه آیا کشیش و اعتراف‌کننده‌اش در آن حضور دارند یا خیر استفاده می‌شد، اکنون بی‌مصرف شده‌اند.

من مجبور شدم مواضعی را که داشتم بررسی کنم تا اینکه آنها را به عنوان نوعی معامله بسته‌بندی‌شده بپذیرم.

کارگر کاتولیک در سال ۱۹۳۳ به عنوان یک روزنامه ماهانه که در شهر نیویورک با قیمت یک پنی برای هر نسخه توزیع می‌شد، آغاز به کار کرد. این روزنامه توسط دوروتی دی، یک تازه مسلمان کاتولیک که دهه بیست سالگی خود را درگیر جنبش‌های سیاسی رادیکال کرده بود، و پیتر مورین، یک مهاجر کاتولیک از اروپا که شریک دی شد، تأسیس شد. آنها امیدوار بودند که مقالات این روزنامه بتواند اعتقادات سیاسی آنها را با ایمانشان ادغام کند و در مورد مسائلی مانند صلح‌طلبی و فقر از طریق دریچه آموزش اجتماعی کاتولیک، در حالی که فاشیسم در سراسر اروپا پیشرفت می‌کرد و رکود بزرگ در آمریکا ادامه داشت، بحث کند. در اولین شماره، دی پرسید: "آیا امکان ندارد که هم رادیکال بود و هم ملحد نبود؟" این سوال هنوز زنده است. جنبشی که روزنامه فروتنانه دی اکنون به آن تبدیل شده است، پاسخی مثبت به این سوال ارائه می‌دهد.

در سال ۱۹۳۴، او و مورین اولین "خانه‌های مهمان‌نوازی" کارگر کاتولیک را در نیویورک تأسیس کردند، جایی که کسانی که بی‌خانمان بودند یا در فقر زندگی می‌کردند می‌توانستند برای اقامت بیایند. دی توسط عمل کاتولیکی که به عنوان آثار جسمانی رحمت شناخته می‌شود، هدایت می‌شد، که از مَثَلی گرفته شده است که در آن عیسی پیروان خود را به تغذیه گرسنگان و پناه دادن به بی‌خانمان‌ها ترغیب می‌کند. در حال حاضر نزدیک به ۲۰۰ خانه مهمان‌نوازی در سراسر جهان وجود دارد.

کارگر کاتولیک لندن در سال ۲۰۰۰ توسط اقدام خلع سلاح ترایدنت پلاوشیرز گرد هم آمد، که در طی آن فعالان کاتولیک وارد یک پایگاه نیروی هوایی سلطنتی در کمبریج‌شر شدند و وسیله نقلیه‌ای را که قرار بود کلاهک‌های هسته‌ای را به زیردریایی‌های هسته‌ای ترایدنت منتقل کند، خلع سلاح کردند. آنها در حال قدم گذاشتن در جای پای جنبش ضد هسته‌ای پلاوشیرز بودند که در ایالات متحده آغاز شد و نام خود را از کتاب اشعیا گرفته بود: "آنها شمشیرهای خود را به گاوآهن تبدیل خواهند کرد"، زیرا "ملتی شمشیر خود را بر علیه ملتی بلند نخواهد کرد و دیگر جنگ را نخواهند آموخت".

به مدت یک ساعت من و فرانسیسکو در پناهگاه فرش قرمز کلیسا نشستیم و صحبت کردیم، جایی که آنها هنوز مراسم دعای عصرانه خود را برگزار می‌کنند (این مکان همچنین به عنوان یک فضای ذخیره‌سازی نیز عمل می‌کند، یک تشک به اندام تکیه داده شده است، چندین دوچرخه در شبستان وجود دارد). روی محراب یک نقاشی از مسیح وجود داشت که از پشت سیم خاردار بیرون را نگاه می‌کرد که من آن را از مراسم دعا می‌شناختم، و همچنین چندین نقاشی کوچک شبیه شمایل از دی.

فرانسیسکو در پاسخ به یک تحول رادیکال در ۲۲ سالگی به یک کاتولیک عمل‌گرا تبدیل شد. او اهل لیسبون است و در یک محیط محافظت شده بزرگ شده بود. پس از دانشگاه، او به دنبال نوعی شغل و زندگی بود که در آن می‌توانست صرفاً "در یک فضای آسایش شناور شود". پس از گرویدن، او دریافت که دیگر نمی‌تواند خود را در مرکز جهان قرار دهد، "زیرا شما خود را در مقابل خدا قرار می‌دهید و در مقابل خدا هیچ هستید"، او به من گفت، صدایش آنقدر آرام بود که به نظر می‌رسید در هوا تبخیر می‌شود.

هنگام بازگشت به خانه به پرتغال، او دریافت که کلیسای کاتولیکی که به طور مبهم در کودکی با آن درگیر بوده است، اکنون برای او منزجر کننده به نظر می‌رسد. او می‌گوید: "این کلیسای بسیار نهادینه شده است که قدرت خانواده‌های قدیمی را تقدیس می‌کند." در اطراف خود، او همسالانی را دید که به کاتولیک گرویده بودند، اما بسیاری از آنها چنین تحولاتی را با یک "هویت ارتجاعی" مرتبط می‌دانستند که به عنوان بازگشت به گذشته‌ای باشکوه قرار گرفته بود.

فرانسیسکو با جستجوی راه‌های دیگری برای زندگی کردن با ایمان خود، کارگر کاتولیک را از طریق زندگی‌نامه خودنوشت دی در سال ۱۹۵۲، تنهایی طولانی، کشف کرد، که در آن نوشته بود: "جامعه - این پاسخ اجتماعی به تنهایی طولانی بود." این فقط "جامعه اساسی خانواده نبود، بلکه جامعه‌ای از خانواده‌ها نیز بود، با ترکیبی از دارایی‌های خصوصی و مشترک". پیام مسیح در انجیل‌ها، همانطور که فرانسیسکو آنها را تفسیر می‌کند، در مورد "درهم شکستن نظام‌های خویشاوندی" است. او به عبارتی در انجیل اشاره می‌کند که در آن به مسیح اطلاع داده می‌شود که مادر و برادرانش می‌خواهند با او صحبت کنند. او پاسخ می‌دهد: "مادر و برادران من چه کسانی هستند؟" سپس به شاگردانش اشاره می‌کند: "اینها مادر و برادران من هستند."

من همیشه رادیکالیسم آن عبارت را چالش‌برانگیز یافته‌ام: برای فرانسیسکو، این دعوتی بود که در نهایت او را به اینجا آورد.


برای فرانسیسکو دشوار است که بیداری‌های سیاسی و کاتولیکی
خود را از هم جدا کند، اما من با چندین مسیحی جوان ملاقات کرده‌ام که قبل از گرویدن خود به طور فعال در عدالت اجتماعی درگیر بوده‌اند. تئو و لورا با زوج دیگری از مسیحیان در لندن زندگی می‌کنند. (من هر دو نام آنها را به درخواست خودشان تغییر داده‌ام.) تئو (که از ضمایر they/them استفاده می‌کند) در اواخر دهه بیست سالگی خود به کاتولیک گروید. لورا پس از گرویدنش شروع به رفتن به یک کلیسای انگلیکن کرد. او که دانشجوی دکترا و یک مارکسیست است، در ابتدا نگران این بود که چگونه سیاست‌های خود را با احساسی که به کلیسا فراخوانده می‌شود، سازگار کند. مانند بسیاری از افرادی که در نهایت به سنت جیمز پیکادیلی می‌روند، او پس از جستجوی "کلیسای مترقی لندن" در گوگل، حاضر شد.

موعظه‌هایی که او در آنجا شنید، از الهیات رهایی‌بخش (جنبش رادیکال اواخر قرن بیستم که معتقد است خود کلیسا باید برای برقراری عدالت برای ستم‌دیدگان، از نظر سیاسی عمل کند) برگرفته شده بود، از استعمار بریتانیا انتقاد می‌کرد و به طور فعال فراگیر ترنس‌جندرها بود. بنابراین او به بازگشت ادامه داد.

لورا به من گفت: در بهترین حالت، سیاست مترقی ممکن است در مورد ارتقای کرامت انسانی باشد. ایمان به شما کمک می‌کند که آن کرامت را "در زیبایی آفرینش" قرار دهید. اما این بدان معنا نیست که ایمان یا سیاست‌های او ثابت و تغییرناپذیر هستند.

مسیحیت و جنبش‌های عدالت اجتماعی هر دو از ما می‌خواهند فراتر از آنچه که اکنون می‌توانیم تصور کنیم، رویاپردازی کنیم.

تئو، یک آکادمیسین، دریافته است که مسیحی شدن نه تنها باورهای سیاسی آنها را تقویت می‌کند، بلکه مستلزم پرسش مداوم از چنین باورهایی است. تئو به من گفت: "پس از گرویدن، شما اساساً دو چارچوب برای دیدن جهان دارید، چارچوب سکولار قبل از گرویدن شما و چارچوب مذهبی جدید شما." "شما این فرصت را دارید که تعهدات سیاسی خود را از بیرون ببینید. من مجبور شدم مواضعی را که داشتم بررسی کنم تا اینکه آنها را به عنوان نوعی معامله بسته‌بندی‌شده بپذیرم، و آنها را به طور دقیق‌تری بیان کنم." تردید یک ویژگی مهم سیاست تئو است. با رفتن به مراسم عشای ربانی در کنار کسانی که ممکن است در مورد انواع مسائل با شما مخالف باشند، شما این فضا را پیدا می‌کنید که تصور کنید، همانطور که تئو گفت، "ممکن است اشتباه کنید".

کیسی سپ، روزنامه‌نگار، شرح می‌دهد که چگونه مارکسیست‌هایی که دی قبل از گرویدن خود با آنها رفت و آمد می‌کرد، پس از شروع به کار در کارگر کاتولیک، درک "برنامه دوگانه" او را دشوار می‌دانستند، زیرا "مواضع نبوی" علیه تفکیک نژادی و جنگ هسته‌ای (او به طور مرتب به دلیل اعتراضات ضد هسته‌ای غیر خشونت‌آمیز خود دستگیر می‌شد) اتخاذ می‌کرد، در حالی که با سقط جنین، کنترل بارداری و دولت رفاه مخالف بود.

در سال ۱۹۶۶، چارلز دیویس، متکلم، به طور علنی کلیسای کاتولیک را ترک کرد زیرا معتقد بود که این کلیسا به عنوان یک نظام قدرت بیش از حد گسترده، غیرشخصی و سازشکار شده است. در پاسخ، هربرت مک‌کیب، متکلم و کشیش کاتولیک و سوسیالیست نوشت: "به این دلیل است که ما معتقدیم نهادهای سلسله مراتبی کلیسای کاتولیک روم، با تمام انحطاط، فساد و حماقت محض خود، در واقع ما را به حوزه‌های حقیقت مسیحی فراتر از تجربه خاص خودمان و در نهایت به حقایقی فراتر از هر تجربه‌ای پیوند می‌دهند، که ما می‌مانیم و زندگی مسیحی خود را از نظر ماندن، اعضای این کلیسا می‌بینیم." تئو به من گفت: شما به این دلیل مسیحی نمی‌شوید که کلیسا به عنوان یک نهاد سیاست‌های خوبی دارد: "مواضع آنها در مورد زنان، در مورد افراد همجنس‌گرا، واضح است که بسیاری از آنها چیزی نیست که من فکر می‌کنم." بلکه تئو به این دلیل کاتولیک شد که به خدا ایمان آورد.

فرانسیسکو در کلیسای کارگر کاتولیک در هرینگی، با محو شدن سریع نور روز، به من گفت: "اگر پاپ بعدی در نهایت یک انسان وحشتناک باشد، من دست از کاتولیک بودن برنمی‌دارم." کارگر کاتولیک با ادامه شرکت در کاتولیک، می‌تواند با روش‌هایی که کلیسای نهادینه شده در عمل به آنچه که آنها معتقدند به معنای پیروی از آموزه‌های رحمت و برابری عیسی در انجیل‌ها است، مقابله کند.

مانند لورا، من به دنبال کلیساهای انگلیکن هستم که به طور آشکار از مواضع سیاسی حمایت می‌کنند که برای من غیرقابل مذاکره به نظر می‌رسند. این به من یادآوری می‌کند که هیچ راه واحدی برای به نمایش گذاشتن ایمان وجود ندارد. برخی از مردم نیاز دارند کلیساهایی را پیدا کنند که در آن احساس کنند هویت خاص آنها به طور فعال مورد استقبال قرار می‌گیرد. دیگران از این واقعیت که تنوع باورهای سیاسی در میان جماعت و روحانیون وجود دارد، راضی‌تر هستند، یا احساس می‌کنند که باورهای سیاسی دیگران به تجربه آنها از رسیدن به کلیسا برای رویارویی با خدای خود بی‌ربط است.


گفتگوی من با فرانسیسکو
با صدای زنگ شام به پایان رسید. در آشپزخانه، روی دو میز چوبی که به هم چسبیده بود، شش داوطلب ساکن کارگر کاتولیک و پنج مهمان حضور داشتند. ما در حین خوردن سوپ، در مورد فوتبال، تیم‌های لیگ برتر خود و تیم‌های ملی خود بحث کردیم و پاسخ‌ها از سراسر جهان می‌آمد.

بعداً از فرانسیسکو پرسیدم که چگونه کارگر کاتولیک شدن او را تغییر داده است. او گفت: "این زندگی کردن به روشی بسیار ساده است، در همبستگی با مردمی که از خشونت جهان رنج می‌برند." او پیشنهاد کرد، با بحران آب و هوایی که مشکلات دیگر را تشدید می‌کند، این احساس وجود دارد که هیچ جایگزین سیاسی عمده‌ای برای واقعیتی که جهان با آن روبرو است، وجود نخواهد داشت. "چه کاری می‌توانیم انجام دهیم؟" پاسخ جنبش کارگر کاتولیک این است که "مهمان‌نوازی ارائه دهیم".

پس از شام، برای دعای عصرانه به کلیسا بازگشتیم. کارگران کاتولیک جوان شمع‌ها را روی محراب روشن کردند، سپس به من هشدار دادند که تنها کسی که در آواز خواندن خوب است، غایب است. پیشتر، فرانسیسکو به من گفته بود که آیین‌های کاتولیک یک موهبت هستند. آنها شما را فراتر از مکاشفات خصوصی و شخصی خودتان به یک تجربه مکاشفه‌ای جمعی‌تر می‌برند. او گفت: آیین مذهبی یک چیز مرده و بی‌اثر نیست، بلکه چیزی است که باید به تکامل خود ادامه دهد. این به شما یادآوری می‌کند که ایمان باید نقش فعال و تجسم یافته‌ای در تمام زندگی شما ایفا کند.

یکی دیگر از مسیحیان جوان به من گفته بود که هم مسیحیت و هم جنبش‌های عدالت اجتماعی که در آن شرکت می‌کنند، از شما می‌خواهند "فراتر از آنچه که اکنون می‌توانیم تصور کنیم، رویاپردازی کنید". یوجین مک‌کارهر، نویسنده، در مقاله‌ای درباره ایمان انقلابی مک‌کیب، پیشنهاد می‌کند که آیین‌های مسیحی مانند عشای ربانی خود "پیش‌چشمه‌هایی از ضیافتی هستند که در آن همه غذا خواهند خورد". من در عمل ساده و رادیکال مهمان‌نوازی که آن شب در خانه کارگر کاتولیک لندن شاهد آن بودم، چیزی از این نیز دیدم.

لامورنا اش نویسنده کتاب "فراموش نکنید که ما برای همیشه اینجا هستیم" است که توسط بلومزبری در ماه مه منتشر خواهد شد.