هر تغییر بزرگ فناوری، سایه مخربی دارد که اعماق آن، شیوههایی از زندگی را که نظم جدید منسوخ میکند، میبلعد. اما عصر انقلاب دیجیتال - زمان اینترنت و تلفنهای هوشمند و عصر نوپای هوش مصنوعی (Artificial Intelligence) - تهدیدی برای یک کشتار جامع است. این امر نژاد بشر را به چیزی سوق میدهد که زیستشناسان تکاملی آن را "تنگنا" مینامند - دورهای از فشار سریع که فرهنگها، آداب و رسوم و مردم را با خطر انقراض مواجه میکند.
وقتی دانشجویان کالج برای خواندن قطعاتی طولانیتر از یک پاراگراف در اندازه تلفن با مشکل مواجه میشوند و هالیوود برای رقابت با یوتیوب (YouTube) و تیکتاک (TikTok) تلاش میکند، این همان تنگنایی است که اشکال هنری سنتی مانند رمان و فیلم را تحت فشار قرار میدهد.
وقتی روزنامههای روزانه و فرقههای اصلی پروتستان و کلوبهای اِلک (Elks Lodges) به سمت بیربطی محو میشوند، وقتی رستورانهای نشسته و مراکز خرید و کالجها شروع به ترسیم همان قوس نزولی میکنند، این تنگنا در حال سختتر شدن در اطراف اشکال قدیمی طبقه متوسط حومه شهر است.
وقتی میانهروها و اعتدالگرایان به اطراف نگاه میکنند و تعجب میکنند که چرا جهان طبق میل آنها پیش نمیرود، چرا به نظر میرسد آینده متعلق به رادیکالیسمهای عجیب و غریب و سفارشی، تحسینکنندگان لوئیجی مانجیونه و تجدیدنظرطلبان جنگ جهانی دوم است، این تنگنا در حال خرد کردن اشکال قدیمی سیاستهای اجماعی، راههای بیسر و صدای ارتباط با بحثهای سیاسی است.
وقتی جوانان قرار نمیگذارند، ازدواج نمیکنند یا تشکیل خانواده نمیدهند، این تنگنا به سراغ اساسیترین نهادهای انسانی میآید.
و هنگامی که، به دلیل عدم تشکیل زوج و تولید مثل، ملتها پیر و کوچک میشوند و از بین میروند، هنگامی که کاهش جمعیت به سرعت شرق آسیا و آمریکای لاتین و اروپا را درمینوردد، همانطور که خواهد شد - این آخرین فشار، تنگترین قسمت تنگنا، مرگ و میر واقعی است.
این ایده که اینترنت داسی در دست دارد، آشنا است - به یاد بلاکباستر ویدیو (Blockbuster Video)، تلفنهای همگانی و سایر قربانیان اولیه انتقال دیجیتال بیفتید. اما مقیاس انقراض بالقوه هنوز به اندازه کافی درک نشده است.
این فقط یک چرخش عادی نیست که در آن آژانسهای مسافرتی از کسب و کار خارج میشوند یا نتفلیکس (Netflix) جای ویسیآر (VCR) را میگیرد. همهچیز که ما آن را بدیهی میدانیم، وارد تنگنا میشود. و برای هر چیزی که به آن اهمیت میدهید - از ملتتان گرفته تا جهانبینیتان، از شکل هنری مورد علاقهتان گرفته تا خانوادهتان - چالش اصلی قرن بیست و یکم این است که مطمئن شوید که در طرف دیگر نیز وجود دارد.
این چالش با این واقعیت پیچیدهتر میشود که بیشتر این انقراض داوطلبانه به نظر میرسد. در یک تنگنای تکاملی عادی، هدف زنده ماندن از یک تهدید فیزیکی فوری است - یک طاعون یا قحطی، یک زلزله، سیل یا برخورد شهابسنگ. تنگنای عصر دیجیتال متفاوت است: عصر جدید ما را به آرامی میکشد، با بیرون کشیدن مردم از واقعیت و کشاندن آنها به دنیای مجازی، منحرف کردن حواس ما از فعالیتهایی که زندگی عادی را حفظ میکنند، و در نهایت وجود در مقیاس انسانی را منسوخ جلوه میدهد.
در این محیط، بقا به اراده و شدت بستگی دارد. هر جنبهای از فرهنگ انسانی که مردم فرض میکنند به طور خودکار، بدون تفکر آگاهانه زیاد منتقل میشود، همان چیزی است که زبان عامیانه آنلاین آن را NGMI (Not Going to Make It) مینامد - موفق نخواهد شد.
زبانها ناپدید میشوند، کلیساها از بین میروند، ایدههای سیاسی محو میشوند، اشکال هنری از بین میروند، توانایی خواندن و نوشتن و محاسبه ریاضی پژمرده میشود، و تولید مثل گونهها با شکست مواجه میشود - مگر در میان افرادی که در مورد اطمینان از اینکه چیزهایی که دوست دارند به جلو حمل میشوند، سنجیده، خودآگاه و کمی متعصب هستند.
صرف غیرعادی بودن بقا را تضمین نمیکند: اشکالی از مقاومت و رادیکالیسم وجود خواهد داشت که مخرب از آب در میآیند و اشکال دیگری که فقط بنبست هستند. اما عادی بودن و رضایت از خود مهلک خواهد بود.
و در حالی که این توصیف ممکن است بدبینانه به نظر برسد، هدف آن یک ترغیب، یک فراخوان برای تشخیص آنچه در حال وقوع است و مقاومت در برابر آن، مبارزه برای آیندهای است که در آن چیزهای انسانی و انسانها زنده بمانند و شکوفا شوند. این یک درخواست برای اراده در برابر انحراف، برای هدف در برابر انفعال - و در نهایت برای خود زندگی در برابر انقراض است.
روند مرگبار
اما ابتدا باید بفهمیم که چه چیزی را تجربه میکنیم.
این با جایگزینی شروع میشود: عصر دیجیتال چیزهای تجسمیافته را میگیرد و جایگزینهای مجازی ارائه میدهد، و کل حوزههای تعامل و مشارکت انسانی را از بازار فیزیکی به صفحه رایانه منتقل میکند. برای عاشقانه، برنامههای دوستیابی جایگزین بارها و محلهای کار و کلیساها میشوند. برای دوستی، پیامک و دایرکت (DM) جایگزین وقتگذرانی میشوند. برای سرگرمی، صفحه نمایش کوچک جایگزین سینما رفتن و اجرای زنده میشود. برای خرید و فروش، فروشگاه آنلاین جایگزین مرکز خرید میشود. برای خواندن و نوشتن، پاراگراف کوتاه و پاسخ سریع جایگزین کتاب، مقاله، نامه میشوند.
برخی از این جایگزینها جنبههای مثبت معناداری دارند. اشکالی از کار فکری و علمی وجود دارد که قبل از اینکه اینترنت فاصله را از بین ببرد، غیرممکن بود. کار از راه دور میتواند نعمتی برای زندگی خانوادگی باشد، حتی اگر اشکال دیگر تعامل اجتماعی را محدود کند. محبوبیت آنلاین پادکستهای طولانی ممکن است نشاندهنده عقبنشینی از فرهنگ باسواد به شفاهی باشد، اما حداقل نمونهای مخالف روند کلی کوتاه، کوتاهتر، کوتاهترین است.
اما در بسیاری از موارد، جایگزینهای مجازی به وضوح نسبت به آنچه جایگزین میکنند، پایینتر هستند. الگوریتم استریمینگ (Streaming) در مقایسه با فیلمهای گذشته، یا حتی برنامههای تلویزیونی عصر طلایی 20 سال پیش، تمایل به تولید آثار هنری متوسط دارد. بوکتاک (BookTok) برای ادبیات مانند اونلیفنز (OnlyFans) برای عشق رمانتیک بزرگ است. منابع آنلاین اخبار محلی عموماً در مقایسه با اکوسیستم روزنامههای چاپی ناپدید شده، افتضاح هستند. دوستیهای آنلاین ضعیفتر از روابط دنیای واقعی هستند، دوستیابی آنلاین افراد کمتری را با موفقیت جفت میکند نسبت به بازارهای دوستیابی عصر قبل. پورنوگرافی آنلاین - خوب، منظورم را میفهمید.
اما این جایگزینی با این وجود به دلیل قدرت حواسپرتی موفق میشود و تعمیق مییابد. حتی زمانی که اشکال جدید نسبت به اشکال قدیمیتر پایینتر هستند، اعتیادآورتر، فوریتر و دسترسی به آنها آسانتر است - و همچنین کمخطرتر به نظر میرسند. دوستیابی آنلاین مبتنی بر کشیدن انگشت (Swipe-based) کمتر احتمال دارد که برای شما همسری پیدا کند، اما همچنان بسیار آسانتر از معاشقه یا به نوعی ابراز وجود در واقعیت فیزیکی است. بازیهای ویدیویی ممکن است همان نوع تجربه بدنی را مانند ورزشها و بازیها در زندگی واقعی ارائه ندهند، اما افزایش آدرنالین همیشه در دسترس است و محدودیتهای کمتری در مورد اینکه تا چه ساعتی و چه مدت میتوانید بازی کنید، وجود دارد. پیمایش بیپایان رسانههای اجتماعی بدتر از یک فیلم خوب است، اما نمیتوانید چشم بردارید، و رمانها در مقایسه با تیکتاک یا اینستاگرام (Instagram) فوقالعاده سخت هستند. پورنوگرافی بدتر از رابطه جنسی است، اما هر زمان که بخواهید، بدون هیچگونه مذاکره با نیازهای انسان دیگر، شبیهسازی از هر چیزی که میخواهید به شما میدهد.
بنابراین، حتی اگر مردم در نهایت کمتر از جایگزینهای مجازی بهرهمند شوند، همچنان تمایل دارند به آنها بازگردند و در نهایت به آنها وابسته شوند. بنابراین در شرایط دیجیتال، زندگی اجتماعی تضعیف میشود، عاشقانه رو به زوال میرود، نهادها حمایت خود را از دست میدهند، هنرهای زیبا محو میشوند و هنرهای عامهپسند با لجن اشباع میشوند، و مهارتها و عادات اساسی که تمدن ما آنها را بدیهی میدانست - چگونه یک مکالمه طولانی داشته باشیم، چگونه به یک زن یا مرد با علاقه عاشقانه نزدیک شویم، چگونه بیحواس با یک فیلم یا کتاب بنشینیم - فقط به نسل بعدی به ضعیفی منتقل میشوند.
سپس، در نهایت، از آنجایی که تجربه تجسمیافته محلی کماهمیتتر از جایگزینهای مجازی میشود، قدرت جایگزینی و حواسپرتی این حس را تقویت میکند که زندگی در دنیای واقعی اساساً منسوخ شده است.
زندگی آنلاین امکان انواع زیرفرهنگها و جایگاههای فوقالعاده شدید را فراهم میکند که در آن این حس منسوخ شدن کمتر مشکلساز است. اما برای موجسوار معمولی اینترنت، فرد عادی شناور در قلمرو مجازی، زندگی دیجیتال تمایل دارد که مرکز را بر حاشیهها، کلانشهر را بر استانها، درام افراد مشهور را بر زندگی روزمره ارجحیت دهد.
نتیجه، منظرهای است که در آن سیاست ملی فوقالعاده مهم و سیاست محلی بیربط به نظر میرسد. جایی که به نظر میرسد انگلیسی تنها زبانی است که ارزش دانستن دارد و یک انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مانند انتخابات ریاست جمهوری جهان احساس میشود. جایی که زندگی کشورهای کوچک و فرهنگهای محلی در بهترین حالت منسوخ به نظر میرسد. جایی که اینفلوئنسر (Influencer) مشهور در نیمه دیگر جهان، جایگاهی را در فضای ذهنی شما اشغال میکند که دوستان و همسایگان قبلاً اشغال میکردند.
همه اینها به این معنی است که حتی اگر واقعیت در واقع واقعیتر از دنیای مجازی باشد، مردم ممکن است همچنان هنگام بازگشت به زندگی روزمره پس از غوطهور شدن در دنیای دیجیتال، احساس ناامیدی کنند - جفتهای بالقوه کمتر از مدلهای اینستاگرامی زیبا هستند، خطرات رقابت شهردار محلی کماهمیتتر از هر کاری است که دونالد ترامپ (Donald Trump) اکنون انجام میدهد.
این دلسردی یک مشکل سیاسی ویژه برای دموکراسی لیبرال ایجاد میکند، که به ایدههای برابریطلبانه در مورد اهمیت فرد عادی، شهروند عادی بستگی دارد. این امر یک گرایش ضدانسانی شیک، انگیزهای برای توجیه خودکشی و گسترش اتانازی (euthanasia) و یک حس کلی پوچی شخصی و فرهنگی را تشویق میکند که به ویژه هنگامی که از مناطق جغرافیایی که سریعترین سرعت پیر شدن و کاهش جمعیت را دارند، بازدید میکنید، آشکار میشود. در این مکانها این احساس ملموس وجود دارد که تاریخ زمانی در اینجا رخ داده است، اما اکنون فقط در آمریکا و داخل تلفن شما رخ میدهد - بنابراین چرا هر کسی باید زحمت ساختن آیندهای برای خود در ایتالیای استانی یا ژاپن روستایی، یا در جزایر کارائیب خارج از استراحتگاهها، یا در بالکان یا بالتیک (Baltics) را به خود بدهد؟
همه اینها مسیر ما را قبل از ورود هوش مصنوعی به تصویر توصیف میکند، و هر نیرویی که من به تازگی توصیف کردم احتمالاً هر چه بیشتر هوش مصنوعی زندگی ما را بازسازی کند، شدیدتر میشود. میتوانید جایگزینی بسیار بیشتری داشته باشید - کارگران دیجیتال به جای همکاران گوشت و خون، خلاصههای چتجیپیتی (ChatGPT) به جای کتابهای اصلی، دوست دخترها و پسرهای A.I. و همراهان. میتوانید حواسپرتی بسیار بیشتری داشته باشید - یک جریان بیپایان از محتوا و سرگرمی تولید شده توسط A.I. و لجن اعتیادآور از یک "خالق" که موتورش هرگز خسته نمیشود. و اگر هوش مصنوعی فقط کمی بیشتر در امتداد خطوط فعلی پیشرفت خود حرکت کند، قطعاً حس قویتری از منسوخ شدن یا غیرضروری بودن انسان خواهید داشت - اقتصادی و اجتماعی، هنری و فکری. اینطور است که انگار همه روندهای عصر دیجیتال در حال ایجاد این تکامل منطق خود بودهاند.
چه مقدار زنده میماند؟
هیچیک از آنچه من توصیف کردم، جهانی نیست: مگر اینکه درستکاران واقعی هوش مصنوعی درست بگویند، در سال 2100 هنوز ملتها، خانوادهها، مذاهب، کودکان، ازدواجها، کتابهای بزرگ وجود خواهند داشت.
اما میزان زنده ماندن بستگی به انتخابهای سنجیده خود ما دارد - انتخاب قرار گذاشتن و دوست داشتن و ازدواج کردن و تولید مثل کردن، انتخاب مبارزه برای ملتها و سنتها و اشکال هنری و جهانبینیهای خاص، انتخاب محدود کردن قرار گرفتن در معرض دنیای مجازی، لزوماً امتناع از فناوری جدید نیست، بلکه تلاش هر روزه، در هر محیطی، برای اینکه خودمان را بر آن مسلط کنیم.
برخی از این انتخابها به ویژه برای لیبرالها دشوار خواهد بود، زیرا اغلب بوی شوونیسم (Chauvinism) و تعصب و واکنش میدهند. خطوط خانوادگی فقط به دلیل یک ترجیح واضح برای خویشاوندان و نزدیکان خود در مقایسه با فقط یک محبت عمومی برای بشریت زنده میمانند. اشکال هنری مهم فقط به دلیل یک نخبهگرایی (Elitism) صریح، اصرار بر تمایز، تحقیر میانهروی زنده میمانند. مذاهب فقط از طریق پذیرش آگاهانه سنتگرایی نوین، در هر شکل متنوعی، زنده میمانند. ملل کوچک تنها در صورتی زنده میمانند که ساکنان قرن بیست و یکم آنها به ملتسازان قرن نوزدهم، ملیگرایان ایرلندی و ترکان جوان و صهیونیستهای اصلی نگاه کنند، نه به جهانوطنی پایان تاریخ که در حال حاضر در آن حل میشوند.
بنابراین خود لیبرالیسم تنها در صورتی دوام میآورد و شکوفا میشود که راهی برای بافتن برخی از این انگیزههای شدید، که قبل از اینترنت تضعیف شده بودند، به دیدگاه خود از جامعه خوب، درک خود از نیازها و تعهدات انسانی بیابد.
از سوی دیگر، برای غیرلیبرالها، وسوسه این خواهد بود که رادیکالیسم و اختلال را به خاطر خودشان بپذیرند، بدون توجه به میوههای واقعی آنها - یک گرایش آشکار پوپولیسم که امروزه بر ما حکومت میکند.
یا تصور یک راه حل سریع فن آوری برای بحرانی که توسط فناوری ایجاد شده است، حتی اگر آن راه حل غیرانسانی سازی را با اقتدارگرایی پیوند دهد. (تصور کنید دفتر سیاسی چین با رحمهای مصنوعی.)
یا به سادگی پذیرش حذف فرد عادی، ناپدید شدن عادی، تخلیه استانها و مناطق دورافتاده - با این تئوری که برخی از نژاد ارباب جدید ترکیبی از انسان و A.I. در هر صورت قرار است به ارث ببرند.
اما شاید قویترین وسوسه برای همه این باشد که تصور کنید که درگیر یک پروژه رادیکال، یک روش زندگی آگاهانه جدید هستید، اما در تمام این مدت به دنیای مجازی، نمایشی، اساساً غیرواقعی کشیده میشوید.
این یکی از وسوسههایی است که من با آن بسیار آشنا هستم، به عنوان کسی که زندگی حرفهایاش بیشتر یک وجود دیجیتالی است، جایی که من به همراه دیگرانی که نگرانیهای من را دارند دائماً صحبت میکنیم، صحبت میکنیم، صحبت میکنیم ... در حالی که کار لازم این است که به واقعیت برویم و انجام دهیم.
فرزند را داشته باشید. مذهب را تمرین کنید. مدرسه را تأسیس کنید. از تئاتر محلی، موزه، اپرا یا سالن کنسرت حمایت کنید، حتی اگر بتوانید همه آن را در یوتیوب ببینید. قلممو، توپ، ساز را بردارید. زبان را بیاموزید - حتی اگر برنامهای برای آن وجود داشته باشد. رانندگی را یاد بگیرید، حتی اگر فکر میکنید به زودی ویمو (Waymo) یا تسلا (Tesla) برای شما رانندگی میکنند. سنگ قبرها را برپا کنید، فقط مردگان خود را نسوزانید. با فرزند بنشینید، کتاب را باز کنید و بخوانید.
با تنگتر شدن تنگنا، تمام بقا به شنیدن دوباره نصیحت باستانی بستگی دارد: من پیش روی تو زندگی و مرگ، برکت و لعنت را قرار دادهام. پس زندگی را انتخاب کن تا تو و فرزندانت زنده بمانید.