نصب آنتن موقت تلویزیون توسط کارگری از شرکت پل‌سازی آمریکایی یو.اس. استیل (US Steel) بر فراز ساختمان امپایر استیت در نیویورک، ۲۶ اکتبر ۱۹۵۰. United States Steel Corporation/AFP via Getty Images
نصب آنتن موقت تلویزیون توسط کارگری از شرکت پل‌سازی آمریکایی یو.اس. استیل (US Steel) بر فراز ساختمان امپایر استیت در نیویورک، ۲۶ اکتبر ۱۹۵۰. United States Steel Corporation/AFP via Getty Images

تعرفه‌ها برای بازگرداندن روزهای باشکوه تولید در ایالات متحده کافی نیستند

امنیت شغلی و مزایای اقتصادی به دلیل وجود اتحادیه‌ها به وجود آمد.

دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، کل دستور کار اقتصادی خود را بر اساس وعده احیای جایگاهی بنا کرده است که تولیدات آمریکایی زمانی در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ داشتند. رئیس جمهور با رد توجه اخیر به صنعت سبز و نیمه هادی‌ها، مجموعه‌ای عظیم از تعرفه‌ها را - بر دشمنان و متحدان به طور یکسان - اعمال می‌کند و به کارگران وعده می‌دهد که کشور را به جایگاه خود در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ باز خواهد گرداند.

ترامپ قبل از اینکه اقتصاد جهانی را در روز به اصطلاح "روز آزادی" خود دچار آشفتگی کند، وعده داد که "دوم آوریل ۲۰۲۵ برای همیشه به عنوان روز تولد دوباره صنعت آمریکا، روزی که سرنوشت آمریکا دوباره به دست آمد و روزی که ما شروع به ثروتمند کردن دوباره آمریکا کردیم، در یادها خواهد ماند."

تا به امروز، این اقدام دقیقاً به این شکل عمل نکرده است. پس از اینکه بیش از یک تریلیون دلار ثروت در عرض چند روز از بین رفت، ترامپ در نهایت از تهدیدات خود عقب‌نشینی کرد. به غیر از عوارض خود بر چین، رئیس جمهور به طور موقت بیشتر تعرفه‌های بالا را متوقف کرد. او وعده داد که پس از دادن زمان به سایر کشورها برای مذاکره در مورد معاملات، دوباره به آنها رسیدگی خواهد کرد. ترامپ حتی امتیازات بیشتری داد و سپس تلفن‌های هوشمند، رایانه‌ها و تراشه‌ها را از این برنامه معاف کرد.

اگر سایر تعرفه‌ها اجرایی شوند، اکثر اقتصاددانان تردید دارند که بتوانند تولید را به ایالات متحده بازگردانند. زنجیره‌های تأمین و سیستم‌های تولید که در قلب اقتصاد مدرن قرار دارند را نمی‌توان با چنین سرعتی بازسازی کرد. ایالات متحده نیز در تحقیقات و مهارت‌های مبتنی بر دانش مورد نیاز برای کارکرد چنین کارخانه‌هایی سرمایه‌گذاری نمی‌کند.

و حتی اگر این فرضیه اقتصادی اشتباه باشد، و تعرفه‌ها به طور معجزه‌آسایی کارخانه‌هایی را در سراسر ایالات متحده به وجود آورند، رئیس جمهور یک عنصر کلیدی را از دست می‌دهد - یا به طور دقیق‌تر، نادیده می‌گیرد - که باعث شده زندگی برای آمریکایی‌های طبقه کارگر و متوسط در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ بسیار عالی باشد: اتحادیه‌ها.

وجود تولید فراوان در ایالات متحده تنها دلیل رونق کار نبود. بلکه، کار سختی که توافقات چانه‌زنی جمعی اساسی را تولید کرد، مزایای اقتصادی و امنیت شغلی را ایجاد کرد که امروزه به شدت مورد توجه بخش‌های بزرگی از رای دهندگان است.

هفتاد و پنج سال پیش، قدرت کار در میشیگان به نمایش گذاشته شد. در ۲۳ مه ۱۹۵۰، اتحادیه کارگران خودرو و جنرال موتورز یک توافق چانه‌زنی جمعی تاریخی را امضا کردند که دانیل بل، روزنامه‌نگار، در مجله فورچون آن را "پیمان دیترویت" نامید.

در طول دهه‌های منتهی به این توافق، نقش کار سازمان‌یافته در اقتصاد ایالات متحده به طور چشمگیری در حال گسترش بود. در حالی که فدراسیون کار آمریکا (AFL) در اوایل قرن بیستم خود را به عنوان قهرمان کارگران تجاری تثبیت کرده بود، کنگره سازمان‌های صنعتی (CIO) در دوران نیو دیل شکل گرفت تا نماینده میلیون‌ها کارگر کارگاهی باشد که محصولاتی مانند خودروهایی را می‌ساختند که اقتصاد مصرف‌کننده را تغذیه می‌کردند.

CIO کارگران را در صنایع مختلف به جای تجارت سازماندهی می‌کرد. این اتحادیه پس از آن ظهور کرد که کنگره قانون واگنر مصوب ۱۹۳۵ را تصویب کرد، که حق کارگران برای سازماندهی را تضمین می‌کرد و کارفرمایان را ملزم می‌کرد که وارد مذاکره بر سر توافقات چانه‌زنی جمعی شوند. در نتیجه این قانون، کسب و کارها نمی‌توانستند در اقداماتی که اتحادیه‌ها را خفه می‌کرد، شرکت کنند. همچنین هیئت روابط کار ملی را برای اجرای این قانون تأسیس کرد. اتحادیه کارگران خودرو (UAW) نیز رسماً در همان سالی تأسیس شد که سناتور نیویورک، رابرت واگنر، قانون خود را به میز رئیس جمهور فرانکلین دلانو روزولت فرستاد.

در دو دهه پس از تصویب قانون واگنر، کار به اوج قدرت سیاسی خود رسید. بیش از ۳۰ درصد از نیروی کار تا پایان دهه ۱۹۵۰ سازماندهی می‌شدند.

اتحادیه‌ها با قدرت تازه یافته خود، کسب و کارها را برای بهبود زندگی کارگران در داخل کارخانه‌ها تحت فشار قرار دادند. در سال‌های ۱۹۴۵ و ۱۹۴۶، موج عظیمی از اعتصابات به راه افتاد زیرا کشور از جنگ به صلح بازگشت و تورم قیمت‌ها را برای اکثر خانواده‌های کارگر افزایش داد.

UAW و سایر اتحادیه‌ها نه تنها خواهان افزایش دستمزد و بهبود مزایا بودند، بلکه مصمم بودند که نقش بزرگ‌تری در تصمیمات مدیریتی داشته باشند. به عنوان مثال، والتر رویتر، رئیس UAW، اصرار داشت که چارلز ویلسون، مدیرعامل جنرال موتورز، در حال پنهان کردن سودهای هنگفتی است تا از اعطای یک معامله بهتر به کارگران جلوگیری کند. رویتر می‌خواست که مدیریت ملزم به باز کردن دفاتر خود باشد.

دستیابی به موفقیت یک مبارزه دائمی بود. رهبران تجاری در برابر این خواسته‌ها مقاومت کردند و با آنها مبارزه کردند. پس از اینکه جمهوری‌خواهان در انتخابات میان‌دوره‌ای ۱۹۴۶ کنترل کنگره را دوباره به دست گرفتند، مجلس نمایندگان و سنا قانون تافت-هارتلی را در سال بعد تصویب کردند و وتوی رئیس جمهور هری ترومن را لغو کردند. این قانون که ضربه‌ای ویرانگر به اتحادیه‌ها بود، تعریف "شیوه‌های غیرمنصفانه کار" را تغییر داد تا برخی از فعالیت‌های اتحادیه را نیز شامل شود و انواع خاصی از تاکتیک‌ها، مانند تحریم‌های ثانویه و اعتصابات غیرقانونی را غیرقانونی اعلام کرد. کارگاه‌های بسته - مکان‌های کاری که فقط برای اعضای اتحادیه باز هستند - ممنوع شدند. به ایالت‌ها این اختیار داده شد که قوانین به اصطلاح حق کار را وضع کنند، که از ملزم کردن کارگران در تأسیسات خاص به پیوستن به سازمان‌های خود توسط اتحادیه‌ها جلوگیری می‌کرد. رویتر گفت: قانون تافت-هارتلی "در دستیابی به ثبات صنعتی شکست خواهد خورد زیرا یک رویکرد منفی به رویکردی برای مشکلاتی است که نیاز به راه حل مثبت دارند"، "در یک جامعه از مردان آزاد، صلح بین کارگر و سرمایه تنها در صورتی امکان‌پذیر است که مردم کارگر بتوانند امنیت اقتصادی و عدالت اجتماعی را برای خود و خانواده‌های خود به دست آورند."

رویتر، که زمانی عضو حزب سوسیالیست بود، تصمیم گرفت مظنونان به کمونیست را از صفوف اتحادیه خود پاکسازی کند تا موقعیت سیاسی اتحادیه را تقویت کند. او به دلیل تسلیم شدن در برابر فشارهای ضد کمونیستی جناح راست در آن دوران، مورد انتقاد شدید بسیاری از جناح چپ، از جمله برخی از متحدانش قرار گرفت.

در حالی که رویتر و سایر رهبران اتحادیه نتوانستند جنرال موتورز را مجبور به باز کردن دفاتر خود یا تقویت نقش کار در تصمیمات مدیریتی کنند، UAW در چند سال بعد از مذاکرات، یک سری توافقات چانه‌زنی جمعی را به دست آورد. در سال ۱۹۴۷، فورد موافقت کرد که دستمزدهای بالاتری را ارائه دهد. در سال ۱۹۴۸، جنرال موتورز موافقت کرد که به کارگران UAW نوعی تعدیل هزینه زندگی (COLAs) را ارائه دهد تا دستمزدها با قیمت‌ها همگام باشد. رویتر همچنین بیمه درمانی و برنامه‌های بازنشستگی را تضمین کرد. در سال ۱۹۴۹، فورد با قراردادی موافقت کرد که به کارگرانی که ۳۰ سال در شرکت بودند، ۱۰۰ دلار در ماه از یک برنامه بازنشستگی کاملاً تأمین شده پرداخت کند. برای پایان دادن به اعتصاب، کرایسلر موافقت کرد که در سال بعد همین کار را انجام دهد.

اعتصابات و مذاکرات مداوم به اوج خود رسید و بل، روزنامه‌نگار مذکور فورچون و جامعه شناس آینده، در ماه مه ۱۹۵۰ آن را "پیمان دیترویت" نامید.

این توافق تاریخی یک قرارداد پنج ساله را پیش‌بینی می‌کرد (که جنرال موتورز بر آن اصرار داشت تا چندین سال ثبات را تضمین کند). در ازای اینکه UAW موافقت کرد که اعتصاب نکند یا خواستار مذاکره مجدد در مورد شرایط نشود، جنرال موتورز افزایش دستمزد سالانه بالاتر از COLAs و همچنین یک برنامه بازنشستگی تأمین شده را ارائه داد. به گفته نلسون لیشتن‌اشتاین، زندگی‌نامه‌نویس رویتر در والتر رویتر: خطرناک‌ترین مرد در دیترویت، این توافق "بزرگ‌ترین دستاورد اقتصادی بود که توسط هر یک از اتحادیه‌های بزرگ از قبل از جنگ به دست آمده بود."

رویتر این معامله را یک "توافق تاریخی" خواند و فخر فروخت که "مهم‌ترین تحول در روابط کار از زمان سازماندهی صنایع تولید انبوه" در سال‌های ۱۹۳۶-۱۹۳۷ است. موریس توبین، وزیر کار وقت ایالات متحده، استدلال کرد که این قرارداد به این معنی است که "اعتماد به رفاه آینده این صنعت وجود دارد، به توانایی آن در تولید بسیار کارآمد که می‌تواند به پرداخت دستمزدهای بالاتر ادامه دهد و در عین حال، امنیت بیشتری را برای کارگران خود در زمان بیماری یا بازنشستگی تضمین کند."

مطمئناً، پیمان دیترویت مورد انتقادهای زیادی قرار گرفت. نگرانی‌هایی وجود داشت (تا به امروز) که تمرکز بر چانه‌زنی جمعی، عزم اتحادیه‌ها - قدرتمندترین عنصر در ائتلاف حزب دموکرات - را برای مبارزه برای یک دولت فدرال قوی‌تر تضعیف کرده است. لیشتن‌اشتاین می‌نویسد که در دهه ۱۹۶۰، بسیاری از کارگران احساس می‌کردند که "مالیات مضاعف" می‌پردازند - هم به دولت و هم به اتحادیه‌ها پول می‌دهند، و آنها را کمتر از مبارزه‌ای که سایر گروه‌های لیبرال برای دستیابی به امنیت برای همه انجام می‌دادند، حمایت می‌کنند.

علاوه بر این، همانطور که لیشتن‌اشتاین در کتاب خود استدلال می‌کند، این معامله یک معامله بد بلندمدت برای کار بود، زیرا کارگران را نسبت به مدیران ناتوان‌تر می‌کرد.

با این حال، با تمام نقص‌ها، این توافق برای کارگران برای لذت بردن از کیفیت زندگی بهبود یافته ضروری بود. پیمان دیترویت به پایه‌ای برای توافقات آینده با گسترش‌های تدریجی مزایا تبدیل شد (مانند معرفی مزایای بازنشستگی زودهنگام در سال ۱۹۶۴). علی‌رغم معامله پنج ساله، جنرال موتورز با اکراه در سال ۱۹۵۳ پس از پایان جنگ کره، زمانی که اعتصابات غیرقانونی تولید را متوقف کرد، موافقت کرد که مذاکره مجدد کند. کارگران UAW افزایش دستمزد، بهبود ساختار هزینه زندگی و حقوق بازنشستگی بهتری را به دست آوردند.

دوران "انتظارات بزرگ" در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، همانطور که جیمز پترسون، مورخ، در کتاب خود به همین نام در سال ۱۹۹۷ آن را نامید، به تأثیر اتحادیه‌ها بستگی داشت. بدون حضور آنها، همان کارخانه‌ها به راحتی می‌توانستند به همان اندازه استثماری که در اوایل قرن داشتند، به فعالیت خود ادامه دهند. حقوق‌ها می‌توانست ناچیز باشد، خطرات کارگاهی بسیار زیاد باشد و تأمین بلندمدت وجود نداشته باشد.

شرایط مطلوب برای کارگران صنعتی در دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ شروع به وخیم شدن کرد، زمانی که تولید به جنوب آمریکا که غیراتحادیه‌ای و مقررات‌زدایی شده بود و سپس به خارج از کشور منتقل شد. مناطق جدیدتر قدرت اقتصادی ایالات متحده - مانند صنعت فناوری پیشرفته، بخش خدمات و امور مالی - بخش‌هایی بودند که اتحادیه‌ها در آنها ضعیف یا اصلاً وجود نداشتند. سپس دهه ۱۹۹۰ فرا رسید، زمانی که توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی بسیاری از روندهایی را تسریع کرد که ساکنان کمربند زنگ زده از زمان کناره‌گیری رئیس جمهور ریچارد نیکسون از دفتر تجربه می‌کردند.

در بحث‌های اخیر، یک کوته‌بینی خیره‌کننده در مورد نقش حیاتی که کار سازمان‌یافته در تضمین دورانی که ترامپ دلتنگ آن است، ایفا کرد، وجود داشته است. تا حدی، بسیاری از دموکرات‌هایی که تعرفه‌های محدود و سرمایه‌گذاری عمومی در اشکال جدید تولید را در اولویت قرار می‌دهند نیز این موضوع را کم‌اهمیت جلوه می‌دهند.

با تمام انتقاداتی که از رژیم چانه‌زنی جمعی می‌شود - چه از سوی چپ، به دلیل تأثیر تضعیف حمایت طبقه کارگر از دولت رفاه، یا از سوی راست، به دلیل افزایش هزینه‌ها برای کسب و کار - نمی‌توان نادیده گرفت که سازماندهی چقدر برای امنیت اقتصادی طبقه متوسط در قرن بیستم حیاتی بوده است.

در واقع، دولت ترامپ نه تنها این مؤلفه محوری "قرن آمریکایی" را نادیده می‌گیرد، بلکه به طرز فوق‌العاده‌ای با کار خصومت داشته است. یکی از اولین اقدامات ترامپ در آغاز دوره دوم ریاست جمهوری خود، اخراج گویین ویلکاکس، عضو هیئت روابط کار ملی بود که توسط رئیس جمهور سابق جو بایدن منصوب شده بود. این اقدام باعث شد که این نهاد دولتی قادر به انجام هیچ اقدامی نباشد زیرا پنج عضو آن به دو نفر کاهش یافته بودند که کمتر از حد نصاب بود. یک دادگاه فدرال در اوایل ماه مارس حکم داد که اخراج "نقض آشکار قانون" بوده است. دولت ترامپ از این تصمیم تجدیدنظر کرده است و این پرونده ممکن است به دیوان عالی کشور برسد.

این دولت همچنین تلاش‌های اجرایی اداره ایمنی و بهداشت شغلی (OSHA) را کاهش داده است. وزارت کارایی دولت که به تازگی توسط ترامپ ایجاد شده است، هزاران کارمند فدرال را اخراج کرده است. نیویورک تایمز گزارش داد که این دولت به دنبال پایان دادن به قانونی است که از استنشاق بخارات خطرناک توسط معدنچیان محافظت می‌کند و همچنین مقررات وزارت کار که تعداد کارگرانی را که می‌توانند مزایای حیاتی مانند مرخصی استعلاجی و اضافه کاری دریافت کنند، افزایش داده است.

بودجه جمهوری‌خواهان نیز به دنبال مزایایی مانند مدیکید است که بسیاری از کارگران و خانواده‌هایشان به آن وابسته هستند. سازمان‌های دولتی مانند OSHA به اهداف کمپین بی‌رحمانه ایلان ماسک، مشاور ترامپ تبدیل شده‌اند. سیاست‌های واقعی که به خانواده‌های کارگر کمک می‌کند - مانند حداقل دستمزد بالاتر، یارانه مراقبت از کودکان و کمک هزینه تحصیل در دانشگاه - به نظر نمی‌رسد مورد توجه دولت باشد. از همه جهات، انبوه تعرفه‌های دولت ترامپ بیشتر از اینکه سود داشته باشد، ضرر خواهد داشت.

کارخانه‌هایی که در ایالات متحده شکل می‌گیرند، لزوماً مملو از کارگرانی نخواهند بود که از حمایت‌های اقتصادی که ترامپ وعده می‌دهد، برخوردار شوند. در بسیاری از این تأسیسات، ممکن است ربات‌ها در نهایت کار را انجام دهند.

توانمندسازی کارگران ایالات متحده مستلزم دولتی است که از کار سازمان‌یافته حمایت کند. حتی اگر کارخانه‌ها به نحوی ساخته شوند، پر کردن آنها با ربات‌ها و کارگرانی که نمی‌توانند روی حمایت‌ها یا پرداخت‌های کافی حساب کنند، به نتیجه زیادی نخواهد رسید.