برای افرادی در واشنگتن که بر ایران تمرکز دارند و میتوانند بقیه هرج و مرج ناشی از ترامپ را نادیده بگیرند، شهر تقریباً شبیه به یک دهه قبل است، زمانی که دولت باراک اوباما، رئیسجمهور وقت، در حال مذاکره درباره برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) بود. البته بازیکنان متفاوت هستند، اما همان استدلالهای دودویی - اینکه دیپلماسی یا اقدام نظامی بهترین راه برای مقابله با برنامه هستهای ایران است - بر بحث و گفتگو در جامعه سیاست خارجی غالب است.
مانند سال 2015، هر طرف از این بحث و گفتگو معتقد است که یک جایگزین اخلاقی و استراتژیک برتر نسبت به دیگری ارائه میدهد. در واقعیت، هر دو گزینه نامطلوب هستند.
به ظاهر دو سیاست مخالف - شرکت در مذاکرات در مقابل انجام حملات نظامی به تأسیسات هستهای ایران - در واقع متضاد نیستند. هر یک احتمالاً اثر یکسانی خواهد داشت: ارائه یک خط نجات به رهبران یک رژیم وحشتناک در لحظهای که به نظر میرسد آسیبپذیرترین حالت خود را دارد.
درک این نکته مهم است که برنامه هستهای ایران به دلیل ماهیت رژیم ایران یک مشکل است، رژیمی که در داخل کشور به شدت سرکوبگر و در خارج از کشور به طور خستگیناپذیری متجاوز است. نتیجه این وضعیت، یکی از بدترین ناقضان حقوق بشر در جهان و رهبری است که دکترین امنیت ملی آن ایجاد هرج و مرج هر چه بیشتر در سراسر خاورمیانه است. این ویژگیهای نظام سیاسی ایران، که به تثبیت حکومت روحانیون در سالهای بلافاصله پس از انقلاب 1979 بازمیگردد، به رژیم کمک میکند تا آنچه هست باشد.
تنها زمانی که سیاستگذاران در واشنگتن نظام اجتماعی-سیاسی ایران را که آیتالله روحالله خمینی، رهبر انقلاب و جانشین او ساختهاند، درک کنند، یک سیاست برتر روشن میشود: انجام بیشتر کارهایی که واشنگتن قبلاً انجام داده است. حفظ تحریمها علیه ایران، جلوگیری از بیثباتسازی منطقه توسط رژیم و نیروهای نیابتی آن، و پاسخ به آنها در صورت تلاش، و همچنین حمایت معنوی از اپوزیسیون ایران، بهترین فرصت را برای فروپاشی رژیم از درون به ایالات متحده میدهد.
با این حال، چنین رویکردی بدون خطر نیست، زیرا دانشمندان ایرانی به تلاش خود برای توسعه برنامه هستهای خود ادامه میدهند. اما این واقعبینانهترین و عملیترین سیاست برای کمنگرانهتر کردن برنامه هستهای تهران است.
این استدلال که مذاکرات و حملات نظامی هر دو به رهبری ایران کمک خواهند کرد، با جریان اصلی در واشنگتن، جایی که تحلیلگران و مقامات عمیقاً در مواضع خود سرمایهگذاری کردهاند، مغایرت دارد. در این شرایط، ارزش دارد که نتیجه احتمالی این دو رویکرد معیوب را بررسی کنیم.
وقتی صحبت از مذاکرات میشود، بدیهی به نظر میرسد که ایرانیها بدون گرفتن امتیازی از ایالات متحده، از چیزی با ارزش زیاد - یک برنامه هستهای بدون محدودیت - دست نخواهند کشید. مذاکرهکنندگان آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، در ازای محدودیتها در توسعه هستهای ایران، خواهان رفع تحریمها و تضمینهایی مبنی بر موقتی بودن هرگونه محدودیتی که برای برنامه هستهای ایران اعمال میشود، خواهند بود.
تحت توافق هستهای برجام در سال 2015، محدودیتهای اعمال شده بر تهران، از جمله محدودیتها در سانتریفیوژها، تولید آب سنگین و غنیسازی اورانیوم، پس از 10 یا 15 سال به پایان رسید. این برای رهبری ایران قابل قبول بود زیرا دیدگاه طولانیتری نسبت به همتایان آمریکایی خود داشت و قادر بود برنامه هستهای خود را حفظ کند. این چیزی است که به طور کلی در بین مذاکرهکنندگان و سیاستگذاران آمریکایی گم میشود: اسلامگرایان همیشه معتقدند که زمان به نفع آنهاست. این ممکن است برای توافق هستهای تیم ترامپ نیز صادق باشد، که احتمالاً به محدودیتهای موقت نیز نیاز خواهد داشت. بدون این نوع مقررات، بعید است که خامنهای به این توافق تن دهد.
توافقی از این دست دارای مزایای قابل توجهی برای ایرانیان است که نفت زیادی خواهند فروخت و تجارت زیادی با شرکتهای اروپایی و آمریکایی انجام خواهند داد. در همین حال، تحقیقات هستهای آنها (هرچند به طور موقت محدود شده) ادامه خواهد داشت و تمام پول نقد اضافی در دسترس به مدافعان رژیم کمک میکند تا قدرت خود را حفظ کنند.
به نوبه خود، عملیات نظامی - به ویژه اگر توسط ایالات متحده انجام شود - احتمالاً آسیب زیادی به برنامه هستهای ایران وارد میکند و آن را به عقب میاندازد (که چیز خوبی است). با این حال، با توجه به اینکه واشنگتن چقدر اطلاعات کمی در مورد وضعیت توسعه هستهای ایران دارد، دشوار است بدانیم که بمبهای آمریکایی چقدر خسارت وارد میکنند و چه مقدار از برنامه تهران باقی میماند. با فرض اینکه بخشهای اصلی سایتهای تحقیقات هستهای ایران پنهان و مدفون شدهاند - و در نتیجه خارج از دسترس سلاحهای آمریکایی هستند - حمله ایالات متحده احتمالاً رژیم را تشویق میکند تا از هر آنچه از برنامه باقی مانده است، سلاح بسازد و تلاش خود را تسریع کند.
همچنین خطر دیگری در استفاده از نیروی نظامی وجود دارد. در حالی که به سختی میتوان فهمید که رژیم در ایران چقدر نامحبوب است، تعداد قابل توجهی از مردم وجود دارند که به طور مداوم به خیابانها آمدهاند تا با آن مخالفت کنند. بنابراین، حملات هوایی ایالات متحده احتمالاً اعضای اپوزیسیون ایران را از نظر سیاسی در موقعیت ناخوشایندی قرار میدهد و مخالفت با رژیم را برای آنها دشوار میکند، حتی در حالی که خامنهای پایگاه حمایتی خود را در پاسخ بسیج میکند. به طور ناخواسته، سیاست منع گسترش سلاحهای هستهای با زور میتواند به رژیم کمک کند تا شور و شوق ضدآمریکایی را که به انقلاب تقریباً پنج دهه پیش دامن زد، دوباره زنده کند و در نتیجه یک اثر تجمع در اطراف پرچم ایجاد کند که به اپوزیسیون آسیب میرساند. چرا سیاستگذاران میخواهند این کار را انجام دهند؟
اگر برنامه هستهای ایران تهدیدآمیز است زیرا رژیم ایران تهدیدآمیز است، منطقی است که اگر رژیم سقوط کند و یک نظام سیاسی جدید که خصومت کمتری با غرب و همسایگانش دارد ظهور کند، برنامه هستهای ایران کمتر تهدیدآمیز خواهد بود. به همین دلیل است که سیاست ایالات متحده نباید به سمت مذاکره بر سر برجام 2.0 یا انجام عملیات نظامی باشد، بلکه باید به سمت پایان دادن به رژیم هدایت شود - البته نه با لشکرکشی ارتشها به تهران.
در واقع، این شاید بدترین زمان برای مذاکرات یا حملات هوایی باشد، زیرا به نظر میرسد رژیم ضعیف است. اقتصاد ایران تحت تحریمها به شدت آسیب دیده است و گزارش شده است که نرخ بیکاری بالای 70 درصد است. ارز آن 50 درصد از ارزش خود را در 12 ماه گذشته از دست داده است و قیمت مواد غذایی 70 درصد افزایش یافته است. در همین حال، خامنهای پیر و بیمار است و بخش زیادی از جمعیت بیقرار و در جستجوی تغییر هستند. واشنگتن باید به تشدید تضادها، مشکلات و آسیبپذیریهای رژیم ایران کمک کند - نه اینکه از طریق رفع تحریمها و مشروعیت اضافی ناشی از طرف بودن در یک توافق هستهای جدید، آنها را هموار کند. این به معنای حفظ تحریمهای فلجکننده، بازدارندگی و مهار ماجراجوییهای ایران در خاورمیانه و فراتر از آن (که مانع از اقدام نظامی نمیشود) و بازگرداندن صدای آمریکا (VOA) سرویس فارسی و رادیو فردا است، که دولت ترامپ زمانی که اخیراً VOA و رادیو اروپای آزاد/رادیو آزادی را منحل کرد، به آن پایان داد.
البته، این رویکرد دارای ابهاماتی است. ممکن است رژیم سقوط کند و چیزی بدتر جای آن را بگیرد. بازه زمانی برای فروپاشی آن غیرقابل پیشبینی است: آیا هفتهها، ماهها، سالها یا هرگز طول میکشد؟ هیچکس نمیداند. در طول این مدت، ایرانیها میتوانند به طور قابل تصوری برنامه هستهای خود را مسلح کنند. با این حال، رژیم روحانیون سرکوبگر، خشن و تهدیدآمیز است. چرا با مذاکرات یا حملات هوایی به آن کمک کنیم؟ به نظر میرسد که واشنگتن - که در نبردی با خود بین دو گزینه قفل شده است - قادر به دیدن این نیست که چگونه هر دو مسیر فقط تهدید رژیم برای منطقه و رنج ایرانیان عادی را طولانی میکنند.