این اتفاق برای یک مهندس برق از نیوهمپشایر، یک پژوهشگر پزشکی در دانشگاه هاروارد، و یک خاله پیر از سیاتل رخ داد—همه آنها مقیم دائم بودند. هر کدام از آنها در حال بازگشت به ایالات متحده از یک سفر عادی به خارج از کشور بودند که توسط ماموران مهاجرت به کنار کشیده شدند، تحت بازجویی طولانی قرار گرفتند، و سپس بازداشت شده و به یک بازداشتگاه در کیلومترها دورتر از خانه منتقل شدند. اکنون آنها با یک بوروکراسی عظیم و خردکننده مواجه هستند که از تخلفات جزئی یا فراموش شده برای نگهداری آنها در بازداشت نامحدود استفاده میکند.
این نوع مواجهه جدید نیست، اما در سال ۲۰۲۵ خبرساز شده است. همچنین اتفاقاً اینگونه رمان پادآرمانشهری من، هتل رؤیایی، آغاز میشود. این کتاب که در آیندهای از نظارت فناوری کامل جریان دارد، داستان بایگانیکنندهای آمریکایی را دنبال میکند که در فرودگاه بینالمللی لسآنجلس بازداشت میشود، زیرا یک الگوریتم از رویاها و رفتار او برای پیشبینی اینکه او مرتکب جرم خواهد شد، استفاده کرده است. یک منتقد آن را «بهروزرسانی دوران ترامپ» در گزارش اقلیت فیلیپ کی. دیک نامید. دیگری به «حس پیشگویی وهمآور» آن اعتبار بخشید. وقتی ماه گذشته برای تور کتاب در سفر بودم، کسی پرسید آیا میدانستم که رئیسجمهور دو بار استیضاح شده و محکوم شده به قدرت بازخواهد گشت.
من نمیدانستم. من در سال ۲۰۱۴، در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، شروع به کار بر روی هتل رؤیایی کردم و بیشتر آن را در دوران ریاست جمهوری جو بایدن نوشتم. من هیچ تصوری نداشتم که دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ برای ریاست جمهوری نامزد خواهد شد، و پس از اینکه او در سال ۲۰۲۰ شکست خورد، انتظار نداشتم که دوباره انتخاب شود. در عوض، به اشکال روزافزون تهاجمی جمعآوری دادههایی فکر میکردم که بیگتک (Big Tech) آزاد کرده بود. من تعجب میکردم که آیا روزی یکی از دستگاههای آنها ناخودآگاه را هدف قرار میدهد. این رمان سیستمهای نظارت و حبس ایالات متحده را که در مرز جنوبی یا در خاک خارجی مستقر شدهاند—برداشته و آنها را در مورد آمریکاییها اعمال میکند.
من در نوشتن درباره این آینده بالقوه، از تاریخ الهام گرفتم. نظارت همواره بخشی از تجربه انسانی بوده است، زیرا یکی از سازوکارهایی است که قدرت را قادر میسازد در جامعه اعمال و اجرا شود. در کتاب مقدس آمده است: «هیچ موجودی از دید او پنهان نیست، بلکه همه چیز در برابر چشمان او عریان و آشکار است، به او باید حساب پس دهیم.» قرآن هشدار میدهد: «خداوند دانای مطلق است.»
دانش مطلق محدود به قلمرو اعتقادات مذهبی نیست. نظامهای اقتدارگرا در این ایده سهیم هستند که، حتی اگر پشت دیوارهای خانه خود پنهان شده باشید، ممکن است کسی بفهمد که حرف اشتباهی زدهاید یا کتابهای اشتباهی خواندهاید یا با افراد اشتباهی ملاقات کردهاید، و شما را به خاطر تخلفاتتان مجازات کند. در طول جنگ سرد، دولت آلمان شرقی یک شبکه گسترده از خبرچینها را استخدام کرد و آن را به فناوری پیشرفته مجهز کرد تا از جمعیت جاسوسی کند. در بازدید از موزه اشتازی (Stasi) برلین در سال ۲۰۲۳، از طیف وسیعی از اشیاء روزمره که میتوانستند برای پنهان کردن دوربینهای مینیاتوری استفاده شوند—یک کراوات شطرنجی، یک دکمه کت، یک آبپاش—شگفتزده شدم. پلیس مخفی حتی تلاش کرد تا یک آرشیو از بوها ایجاد کند، با وادار کردن مظنونان به لمس پارچههای زرد و ذخیره آنها در بطریهای شیشهای هرمتیک. حزب کمونیست از این سیستم نظارتی مفصل برای تحکیم قدرت خود و سرکوب مخالفان سیاسی به مدت ۴۰ سال استفاده کرد.
بخوانید: آنها رویای هیتلر را دیدند
ایالات متحده نیز سابقه طولانی در نظارت دارد. افبیآی (FBI) به طور مشهور از فعالان حقوق مدنی، پلنگان سیاه، فمینیستها، معترضان جنگ ویتنام و سایر گروههای چپگرا از طریق برنامههایی مانند COINTELPRO، که از شنود تلفنی و رهگیری پستی برای زیر نظر گرفتن افرادی که «برانداز» تلقی میکرد، استفاده میکرد، جاسوسی میکرد. این به اداره دسترسی به اطلاعاتی داد که میتوانست از آنها برای مختل کردن فعالیتهای آنها یا ایجاد تفرقه در میان آنها استفاده کند. این برنامه یک تور گسترده انداخت. مارتین لوتر کینگ جونیور، مالکوم ایکس و آنجلا دیویس تحت نظر بودند، همانطور که بابی سیل، تام هایدن و جین فوندا نیز بودند. علاوه بر جمعآوری دادههای مکانیکی، آژانس همچنین به اطلاعات جمعآوری شده توسط خبرچینها و افسران مخفی متکی بود.
با وجود تمام قدرتش برای آسیب رساندن، نظارت همچنین میتواند اشکالی به خود بگیرد که تقریباً همه موافق باشند که بیضرر، یا حتی مفید هستند. به عنوان مثال، پزشکان مجموعهای از ابزارها را در اختیار دارند تا ضربان قلب، امواج مغزی یا سطح گلوکز خون بیماران را پیگیری کنند. اداره هوانوردی فدرال به طور معمول آزمایشهای تصادفی مواد مخدر و الکل را از خلبانان و خدمه خود انجام میدهد تا اطمینان حاصل کند که میتوانند با خیال راحت پرواز کنند. ما کودکان خردسال را هنگام بازی در میلههای میمون تماشا میکنیم و وقتی بزرگترها بیش از حد ضعیف یا ناتوان میشوند که از خود مراقبت کنند، مراقب آنها هستیم.
تسلط موذیانه بیگتک بر زندگی ما ناشی از این واقعیت است که هر دو سر این طیف نظارتی را با هم ترکیب میکند. دستگاههای ما خدماتی را ارائه میدهند که بسیار محافظتی هستند (به عنوان مثال، هر بار که یک تراکنش مالی بر حساب بانکی تأثیر میگذارد، یک هشدار متنی دریافت میکنیم) و همچنین به طور بالقوه سوء استفادهکننده (در دسترس قرار دادن سخنان سیاسی یا حرکات جغرافیایی ما برای، مثلاً، یک افسر پلیس یا یک مأمور مهاجرت). شرکتهای فناوری مراقب هستند که معادله را متعادل نشان دهند، با راحتی و ارتباط در یک طرف و جمعآوری اطلاعات دقیق در طرف دیگر، بنابراین برای کاربران بسیار سختتر است که به سادگی استفاده از دستگاههای خود را متوقف کنند. در سالهای اولیه اینترنت، بسیاری از مردم فکر میکردند که دادههای آنها فقط برای تبلیغات هدفمند استفاده میشود.
تا سال ۲۰۱۴، زمانی که من شروع به کار بر روی رمان خود کردم، اتحاد نامقدس بین بیگتک و دولت آشکار میشد. ادوارد اسنودن فاش کرده بود که پریزم (PRISM)، یک برنامه نظارت جمعی است که آژانس امنیت ملی (NSA) با مشارکت شرکتهای فناوری مانند اپل، فیسبوک، مایکروسافت و گوگل اداره میکند. پریزم تحت قانون میهنپرست (PATRIOT Act) مجوز داشت، و اگرچه مقامات ادعا میکردند که اهداف آن خارجیها هستند، ارتباطات آمریکاییها نیز به طور معمول جمعآوری میشد. یکی از دوستان من، یک لیبرال قسم خورده، آن را نادیده گرفت. او گفت که چیزی برای پنهان کردن ندارد و اعتماد دارد که رئیسجمهور وقت اوباما کار درست را انجام خواهد داد. اما حتی اگر بپذیرید که میتوان به اوباما با دادهها اعتماد کرد—که من این کار را نکردم—اگر این دستگاه نظارتی توسط شخص دیگری اداره شود، چه اتفاقی میافتد؟
افشاگریهای اسنودن منجر به یک بحث ملی چند ماهه درباره حریم خصوصی شد، اما در نهایت فروکش کرد و این برنامه به کار خود ادامه داد. با این حال، پتانسیل آن برای سوء استفاده با من ماند. من در دهه ۱۹۷۰ و ۸۰ در مراکش بزرگ شدم، دورهای از سرکوب دولتی، آدمربایی و ناپدید شدنها که به سالهای سربی معروف شد، بنابراین خوب میدانستم که وقتی دولت یک فرد را مظنون یا مشکلساز بداند، چه اتفاقی میتواند بیفتد. یک شوخی رایج در آن زمان چیزی شبیه به این بود: سیا (CIA)، افبیآی (FBI) و پلیس مراکش وارد یک مسابقه دوستانه میشوند. دبیرکل سازمان ملل یک خرگوش را در جنگل رها میکند و از آنها میخواهد که آن را بگیرند. افبیآی (FBI) خبرچینهایی را در جنگل قرار میدهد و وقتی نمیتواند خرگوش را پیدا کند، نتیجه میگیرد که اصلاً آنجا نبوده است. سیا (CIA) جنگل را با توپخانه سنگین میزند، سپس اعلام میکند که خرگوش مرده است. پلیس مراکش وارد میشود و روباهی را با دو چشم سیاه بیرون میآورد. روباه میگوید: «باشه، باشه. من خرگوش هستم.»
بخوانید: نوع جدیدی از رمان مهاجرتی
بزرگ شدن تحت کنترل دولت باعث شد که من، دههها بعد، نسبت به خطرات نظارت فناوری فوقحساس باشم. شرکتهای فناوری به یک آرشیو رو به رشد و بسیار دقیق از زندگی ما دسترسی دارند: پیامکها و ایمیلهای ما، تصاویر ما، عادات و حرکات ما، سلیقههای فرهنگی و نظرات سیاسی ما. در هتل رؤیایی، من میخواستم جهانی را کشف کنم که در آن حریم خصوصی آنطور که ما میدانیم دیگر وجود ندارد، و اتحاد بیگتک با دولت منجر به بازداشت نامحدود برای پیش از جرم شده است.
از زمانی که این رمان منتشر شد، دوستانم داستانهایی را در اخبار برای من ارسال میکنند. مانند گزارش گاردین درباره اینکه چگونه دولت بریتانیا سفارش توسعه یک الگوریتم پیشبینی قتل را داده است. یا مقالهای از سیانان (CNN) درباره اینکه چگونه وزارت امور خارجه «باورها، اظهارات یا انجمنهای مورد انتظار» محمود خلیل، فارغالتحصیل کلمبیا و دارنده گرین کارت که در حال حاضر در یک بازداشتگاه در لوئیزیانا نگهداری میشود، را دلیل کافی برای اخراج او میداند. یا مقالهای از رولینگ استون درباره اینکه چگونه دولت ترامپ ممکن است سلب تابعیت شهروندان آمریکایی و فرستادن آنها به السالوادور را دنبال کند. سپس داستان نیویورک تایمز درباره این است که چگونه ایلان ماسک در حال هدایت تلاشها برای ایجاد یک پایگاه داده عظیم دولتی است که اطلاعات را از تمام سوابق فدرال موجود ادغام میکند. تحت این طرح، اطلاعات شخصی، حقوقی، مالی، مسکن، آموزشی و استخدامی هر آمریکایی متمرکز میشود. (در رمان من، این ابر همه (OmniCloud) نامیده میشود.)
من فکر میکردم دارم درباره زمانی ۲۰ یا ۳۰ سال در آینده مینویسم. من پیشبینی نمیکردم که در سال ۲۰۲۵، یک میلیاردر غیر منتخب زیردستان خود را به آژانسهای فدرال بر خلاف اعتراض کارمندان وارد کند و—طبق یک گزارش رسمی افشاگر—فقط دادههای خصوصی میلیونها شهروند را کپی کند. من همچنین تصور نمیکردم که سرپرست اداره مهاجرت و گمرک (ICE) به صراحت دیدگاه خود را از یک نیروی اخراج که «مانند [آمازون] پرایم، اما با انسانها» عمل میکند، بیان کند.
اما نکته یک رمان گمانهزنانه این نیست که ببینیم یک نویسنده درباره آینده درست یا غلط حدس زده است. یک رمان گمانهزنانه حتی دقیقاً درباره آینده نیست، بلکه درباره یک جهان جایگزین است که در آن اضطرابهای ما درباره لحظه حال به طور کامل به نمایش گذاشته میشود. اگر با یک همهگیری تغییردهنده جامعه روبرو شویم چه؟ (طاعون، کوری.) اگر سیاره گرم شود چه؟ (تمثیل بذرپاش.) اگر میتوانستیم خودمان را شبیهسازی کنیم چه؟ (هرگز رهایم مکن.) اگر برخی کلمات و ایدهها ممنوع بودند چه؟ (پلیس حافظه.) اگر دولت کتابها را غیرقانونی اعلام کند چه؟ (فارنهایت ۴۵۱.)
ما آتشنشانان را مسئول سوزاندن کتابها نمیکنیم—حداقل هنوز نه—اما ری بردبری به ما زبانی داد تا درباره آزادی خواندن صحبت کنیم و به ما نشان داد که چگونه تهدیدات علیه آن را تشخیص دهیم. امید من این است که خوانندگان خود را به تجربه عاطفی هتل رؤیایی باز کنند. و بله، شاید آنها همچنین درباره دادههایی که به راحتی و به طور مکرر از آن دست میکشند، فکر کنند.