زمانی که آماندا هس (Amanda Hess)، نویسنده، بیست و نه هفته از بارداری اولین فرزندش را میگذراند، پزشکش با نگاه کردن به سونوگرافی «چیزی دید که دوست نداشت». او به یک بیماری ژنتیکی نادر مشکوک شد؛ هس تحت آمنیوسنتز و سپس امآرآی (MRI) قرار گرفت. او به دنبال نظر دوم - که خبر از فاجعه میداد و کاملاً اشتباه بود - و نظر سوم، یک نظر تثبیتکننده، رفت. پسرش در نهایت به سندرم بکویث-ویدمان (Beckwith-Wiedemann syndrome) مبتلا تشخیص داده شد، که نوزادان را در معرض خطر بالاتری از هیپوگلیسمی و برخی سرطانها قرار میدهد و باعث میشود بدنهای کوچکشان به سرعت رشد کند؛ اغلب، زبانشان برای دهانشان خیلی بزرگ میشود و نیاز به جراحی ترمیمی دارد.
آزمایشهای گسترده هیچ علت ژنتیکی یا محیطی برای بیماری پسرش نشان نداد، اما هس به نوعی احساس گناه میکرد. او در خاطرات خود، «زندگی دوم: داشتن فرزند در عصر دیجیتال» (انتشارات دابلدی) مینویسد: «نگران بودم که چه کاری انجام دادهام که باعث آن شدهام، نگران راز تاریک بدنم که رنج او را تعیین کرده بود». نگرانیهای او با نمودار پزشکیاش تقویت شد، که اطلاعات مهمی را ثبت کرده بود که بهظاهر شوم به نظر میرسیدند، از جمله «سن بالای مادر» (او سی و پنج ساله بود)، «قرار گرفتن در معرض تراتوژن» (به دلیل مصرف یک قرص از داروی ضد اضطراب آتیوان (Ativan)، در هفته ششم) و «اضطراب در دوران بارداری». این حقایق هیچ چیزی در مورد چشماندازهای فرزندش آشکار نمیکرد، اما مانند یک برگه سابقه تخلف جزئی، هس را دنبال میکردند. بلافاصله پس از تولد پسرش، از طریق سزارین، یک پرستار زایمان به او رو کرد - «مادر فلج، شکافته شده، بیست و دو ثانیهای» - و پرسید: «چه زمانی مصرف آتیوان را در دوران بارداری قطع کردید؟»
«زندگی دوم» عمدتاً یک سفر پزشکی نیست، بلکه تأملی گزنده در مورد بسیاری از صفحهها - از سونوگرافیها و برنامههای ردیابی بارداری گرفته تا مانیتورهای کودک و تلویزیون کودکان - است که تجربه هس از بارداری و اوایل مادر شدن را منعکس و میانجیگری میکردند. از طریق دریچه تلفنش، او با جنبش «زایمان آزاد» مواجه شد، که از مادرانی تشکیل شده بود که نسبت به غربالگریها و آزمایشهای دوران بارداری، زایمانهای بیمارستانی و واکسنهای کودکان بدبین هستند و مراقبتهای معمول بارداری را «زایمان در اسارت» مینامند. هس شیفته این زنان شد. او مینویسد: «اگر بارداری وحشیانهای داشتم، مراقبتهای دوران بارداری را به عنوان یک کلاهبرداری رد میکردم، هرگز آن سونوگرافی وحشتناک را دریافت نمیکردم. اما از اطلاعاتی که برای محافظت از فرزندم پس از تولد به آن نیاز داشتم، نیز محروم میشدم». خوشبختانه تشخیص پسرش منجر به این شد که هس و همسرش به پزشکی مراجعه کنند که متخصص سندرم بکویث-ویدمان بود و به بیمارستانی با NICU مناسب.
کتاب هس در یک لحظه تاریخی -پس از دابز (Dobbs)، طرفدار تولد، فناورانه-دیستوپیایی - وارد میشود که در آن هم بدنهای باردار و هم خود مقوله تولید مثل، تحت درجه فوقالعادهای از بررسی، قضاوت و کنترل قرار گرفتهاند. برخی از ایالتها به طور معمول زنان را به دلیل مصرف مواد مخدر در دوران بارداری (و حتی داروهای تجویزی زنگ خطر را به صدا درآوردهاند) به سهلانگاری یا به خطر انداختن کودک متهم میکنند. در نبراسکا (Nebraska)، یک نوجوان و مادرش هر دو پس از اینکه دختر داروهای سقط جنین مصرف کرد و نوزادی مرده به دنیا آورد، مدتی را در زندان سپری کردند. و بسیاری از بیماران، از جمله کسانی که تشخیصهای غمانگیز پیش از تولد دریافت میکنند، نمیتوانند به مراقبتهای سقط جنین دسترسی پیدا کنند، مگر اینکه مسافتهای طولانی را به خارج از ایالت سفر کنند، اغلب با هزینه زیاد و حتی با خطر قانونی.
در همین حال، در طرف دیگر چیزی که هس «شکاف فناوری تولید مثل» مینامد، تعدادی از استارتآپها در حال تبلیغ قدرت خود برای انتخاب حداکثر فرزندان بهینه هستند. سم آلتمن (Sam Altman)، مدیرعامل OpenAI، سرمایهگذار شرکت بیوتکنولوژی Genomic Prediction است که آزمون LifeView Embryo Health Score® را ارائه میدهد. این شرکت ادعا میکند که جنینهای IVF را برای مجموعهای از بیماریهای چند ژنی، از جمله استعداد ابتلا به دیابت، برخی سرطانها یا اسکیزوفرنی، ارزیابی میکند. استفان هسو (Stephen Hsu)، یکی از بنیانگذاران Genomic Prediction، گفته است که فناوری این شرکت میتواند IQ را نیز پیشبینی کند، اما «جامعه برای آن آماده نیست». شرکت مشابهی به نام Orchid از حمایت آنه ووجیکی (Anne Wojcicki)، یکی از بنیانگذاران شرکت آزمایش ژنتیکی 23andMe، برخوردار است. نور صدیقی (Noor Siddiqui)، بنیانگذار Orchid، گفته است: «رابطه جنسی برای تفریح است و غربالگری جنین برای نوزادان». (ایجاد نوزادان طراح واقعی با استفاده از ابزارهای ویرایش ژن مانند CRISPR هنوز تا حد زیادی ممنوع است.)
در سالهای اخیر، اصطلاح «والدین برفروبی» (snowplow parenting) برای توصیف نوع خاصی از فرزندپروری مرفه و مراقب رایج شده است، نوعی که برای هموار کردن مسیر زندگی فرزند در هر مرحله تلاش میکند. غربالگری جنین چند ژنی ممکن است نشاندهنده برفروبی باشد که به نهایت منطقی خود رسیده است: نوع والدینی که میتوانند شش رقم برای پیشدبستانیهای تغذیهکننده آیوی یا مشاوره جامع پذیرش کالج هزینه کنند، اگر بتواند IQ فرزند آینده خود را تقویت کند، با خوشحالی در مرحله جنینی مداخله میکند. ظهور چنین فناوری و هزینه بازدارنده آن، موهبتی برای جناح نیچهای طبقه ممتاز سیلیکون ولی است، که مدتهاست گمان میکرد که تمام پولش او را خاص میکند. شاید اکنون فرزندان از نظر ژنتیکی ممتاز آن بتوانند تمام شک و تردیدها را از بین ببرند.
اما اکثر والدین آینده این هوای رقیق را تنفس نمیکنند، که مملو از انتظارات نادرست است و برای برخی، بوی اوژنیک میدهد. هس، که منتقد ارشد در تایمز است، حتی به فناوری معمولیتر داخل رحم نیز نگاهی دوسوگرا دارد که پیشبینیهای بسیار متفاوتی در مورد سلامت نوزادش ارائه میداد. تشخیص پیش از تولد به او اجازه داد تا پناهگاه امنی برای نوزادش ایجاد کند، اما این سؤال که چه زمانی یا اینکه آیا چنین اطلاعاتی را دریافت کند، همچنان یک سؤال ناراحتکننده است. هنگامی که یک دانشمند به او میگوید که روزی، آزمایشی که سندرم بکویث-ویدمان و اختلالات مرتبط را غربال میکند، ممکن است خیلی زودتر در دوران بارداری در دسترس باشد، هس مینویسد: «مطمئن نبودم که میخواهم وجود داشته باشد. به والدین بارداری فکر میکردم که ممکن است از ترس، از یک فرصت زودهنگام برای جلوگیری از بچههایی مانند پسرم، بپرند».
«راز تاریکی» که هس در مورد آن میاندیشد، رازی که میتواند بدن باردار و فرزندانش را تسخیر کند، به مفهومی پیش از داروین (Darwin) به نام «تاثیر مادری» بازمیگردد - به طور کلی، این باور که ایدهها، ترسها و تجربیات یک زن در دوران بارداری، یک علامت فیزیکی نامطلوب بر نوزادش میگذارد. هانا زاوین (Hannah Zeavin)، مورخ، در «رسانههای مادر: فرزندپروری گرم و سرد در قرن بیستم» مینویسد: «کتابچههای پزشکی اوایل دوران مدرن، مادر را اساساً به عنوان یک ماشین حکاکی روانی میدانستند. اگر او کار اشتباهی میخورد، فکر میکرد یا انجام میداد، در و بر روی فرزند در حال رشدش ثبت میشد». زاوین استدلال میکند که ذهن و بدن مادر، از نظر تاریخی، نهایت دستگاه انتقال بود، «رسانه واقعی که از طریق آن «پیام» کودک باید وارد زندگی میشد».
هس در «زندگی دوم» مینویسد، این ایده «در طول قرنها به جلو پرتاب شد تا اینکه به من رسید». او بقایای تاثیر مادری را در نحوه ثبت آن یک قرص آتیوان - همراه با اضطرابی که برای درمان آن در نظر گرفته شده بود - در سوابق بارداری خود میبیند. «قرار گرفتن در معرض تراتوژن» به مادهای اشاره دارد که ممکن است باعث بدشکلی جنین شود. هس با وحشت خشک یادآوری میکند که ریشه «تراتو» به معنای «هیولا» است و پسوند «-ژن» «چیزی است که تولید یا ایجاد میکند». او مینویسد: «قرار بود نمودار پزشکی آنلاین مدرن و علمی باشد. اما وقتی اصطلاحات پزشکی آن را رمزگشایی کردم، گفت که من یک هیولا خلق کردهام».
هشیاری بیش از حد غیرعلمی در مورد عادات و رفتارهای سرزنشآمیز زنان باردار، همانطور که هس کشف میکند، محل همگرایی برای مؤسسه پزشکی و جمعیت حاشیه پزشکی است. در یک خلوتگاه در فضای باز برای زایمانهای آزاد، او با یک کایروپراکتور-تأثیرگذار (chiropractor-influencer) مواجه میشود که ادعا میکند بیشتر بیماریها ناشی از «شوک تعارض» هستند - یک رویداد مخرب زندگی که بیمار آن را حل نکرده است. وقتی هس بعداً از او «سرنخهایی برای اینکه چرا و چگونه زبان بزرگ شده پسرش را درمان کنیم» میپرسد، اینفلوئنسر تا حدی پاسخ میدهد: «زبان برای صحبت کردن، مکیدن و قورت دادن مورد نیاز است. آیا در دوران بارداری دچار خود کمارزشی مرتبط با یکی از این چیزها شدهاید؟ آیا نیاز داشتید «زبانتان را گاز بگیرید»؟
اگرچه علاقهمندان به فناوری تولید مثل در سیلیکون ولی و فراتر از آن لزوماً در برابر چنین علوم ناچیزی مصون نیستند، اما نسبت به تاثیر مادری نسبتاً خوشبین هستند. ایلان ماسک (Elon Musk)، که چهارده بچه دارد و کاهش نرخ تولد را «یکی از بزرگترین خطرات برای تمدن» خوانده است، چندین فرزند خود را با استفاده از رحم جایگزین به دنیا آورده است و به طور کلی به نظر میرسد که در مورد پرسه زدن اسپرمش چندان نگران نیست. یکی از مشتریان سرمایهگذار Orchid به اطلاعات گفت که صدیقی به او پیشنهاد داده است که از رحم جایگزین برای فرزندانش استفاده کند، فقط به این دلیل: «او گفت، «خب، این نه ماه از زندگی شماست و آنقدرها هم گران نیست.»» همچنین امکان قریب الوقوع رحمهای مصنوعی وجود دارد - که میتواند نیاز به نیروی کار انسانی را به طور کامل از بین ببرد و کارایی شبیه DOGE را برای تجارت پرورش به ارمغان بیاورد.
ممکن است تعجب آور باشد که این قبیله از متعصبان کنترل بیوهکینگ در مورد برون سپاری کار بارداری یک انسان به سایر ظروف، احتمالاً کمتر بهینه شده، بسیار بیتفاوت است. و در واقع سرمایه گذاران خطرپذیر مالکوم (Malcolm) و سیمون کالینز (Simone Collins)، که زوج اول غیررسمی طرفدار تولد آمریکایی هستند، از رحم جایگزین برای فرزندان خود استفاده نکردهاند. با این حال، آنها نمونهای از ایمان فوقالعاده منطقی به جبر ژنتیکی هستند: اینکه پیام، به شکل DNA، بر رسانه برتری دارد. کالینزها Genomic Prediction را به کار گرفتهاند تا بررسی پیشینه جنینهای خود را انجام دهند و یک شرکت دیگر آزمایش DNA را برای ارزیابی دادهها و سپس رتبهبندی داوطلبان ایدهآل برای ورود بر اساس معیارهایی مانند IQ بالقوه و خطر ابتلا به اضطراب یا «مه مغزی» (brain fog) به کار گرفتهاند.
درون این الگوی انتخاب قبلی، کار بزرگ کردن فرزندان تا حدودی پس از کاشت کامل میشود و به مالکوم اجازه میدهد آنچه را که «فرزندپروری ذاتاً کمتلاش» مینامد، انجام دهد. همانطور که در یک پروفایل وایرال خانواده در گاردین سال گذشته به تصویر کشیده شد، این سبک فرزندپروری زمان نامحدود آیپد را در دو سالگی و سیلی گاه به گاه به صورت را در خود جای میدهد.
کالینزها نشان میدهند که چگونه پیشرفتها در فناوری تولید مثل منجر به تغییرات سیاسی، اجتماعی و حتی زیباییشناختی غیرمنتظره میشود. از بسیاری جهات، آنها شبیه خانوادههای نئو-کوئیورفول (neo-Quiverfull)، خود منزوی و مدرسهای هستند که بخش زیادی از رسانههای اجتماعی مسیحی-MAHA را پر میکنند و با زایمانهای آزاد که توجه هس را در «زندگی دوم» به خود جلب میکنند، همپوشانی دارند. اما پذیرش علم و پزشکی آوانگارد زوج، زایمانهای سزارین سیمون و هویت اوتیستیک آنها - سیمون و دو فرزندش مبتلا به اوتیسم تشخیص داده شدهاند - آنها را با همان گروهی که مؤسسه پزشکی را رد میکنند و تاثیر مادری و زایمان «طبیعی» را بت میدانند و انزجار آنها از واکسنها ریشه در ترس غیرمنطقی از اوتیسم دارد، در تضاد قرار میدهد.
برخورد این ایدئولوژیهای فردگرایانه سرسخت در یک پلتفرم آموزش در منزل آنلاین که توسط کالینزها توسعه یافته است، به نام Parrhesia.io مشهود است، که شبیه یک بیماری در رمان پینچون (Pynchon) به نظر میرسد، و بر اساس یک ویدیوی مقدماتی، «با استفاده از AI برای ایجاد یک جایگزین رایگان برای سیستم آموزشی». بازاریابی آنلاین شامل چند عکس از افرادی است که میتوانیم آنها را دانشآموزان جوان در خانه در نظر بگیریم که از این پلتفرم استفاده میکنند و به درستی به نظر میرسد که همه آنها در صفحه نمایش خود تنها هستند، انگار که از بدو تولد برای خودکفایی برنامهریزی شدهاند.
از آنجایی که تکنو-اولیگارشها به طور فزایندهای جایگزین دولت دموکراتیک، کارکردهای آن و نمایندگان منتخب آن از طریق نفوذ بیمورد و زور میشوند، یک برند سیلیکون ولی از طرفداری از تولد که با دقت تنظیم شده است، میتواند شبیه مهندسی اجتماعی-ژنتیکی از بالا به پایین به نظر برسد که در آن خود کودکان انتزاعی هستند. در یک مجموعه گزارش روشنگرانه در مورد مرزهای باروری برای تایمز، روزنامهنگار آنا لوی ساسمن (Anna Louie Sussman) دیدگاه دنیای فناوری در مورد خانواده را به این صورت خلاصه کرد که «در آن از کودکان اغلب به عنوان وسیلهای برای چیز دیگری صحبت میشود - جلوگیری از فروپاشی جمعیت، یک پروژه بهینهسازی، یک آزمایش مبتنی بر دادهها - نه به عنوان یک هدف فی نفسه». اما این هدف به طور ایدهآل چه باید باشد؟ و چه وسایلی، فناورانه یا غیره، برای دستیابی به آن مجاز هستند؟ وقتی چشمان خود را میبندید و فرزندان آینده خود را تصور میکنید، از نظر اخلاقی چه چیزی را میتوان دید؟ وقتی یک فرد بچه میخواهد، چه چیزی باید بخواهد؟
اکثریت قریب به اتفاق والدین آینده در ایالات متحده به خدمات غربالگری شدید ارائه شده توسط شرکتهایی مانند Orchid و Genomic Prediction دسترسی ندارند و بنابراین مجبور نیستند شخصاً با سؤالات اخلاقی که این فناوری مطرح میکند، روبرو شوند. اما در دهه گذشته، آزمایشهای خون سه ماهه اول که برای مجموعهای از ناهنجاریهای کروموزومی غربالگری میکنند، به طور فزایندهای رایج شدهاند. این آزمایشها، زمانی که ناهنجاریهای کشنده را تشخیص میدهند، میتوانند رحمتی برای افراد باردار باشند. اما هس مشاهده میکند که در میان مواد تبلیغاتی آفتابی برای شرکت زیست پزشکی Natera و آزمایش خون غربالگری ژنتیکی پیش از تولد آن، Panorama، «هیچ تصویری از نوزادان یا بزرگسالانی که به نظر میرسید به هر یک از بیماریهای غربالگری شده توسط آزمایش مبتلا باشند، وجود نداشت». فرض ناگفته این است که بیماری که نتیجه آزمایش مثبت دریافت میکند، نمیخواهد والدین کودکی با اختلال ژنتیکی باشد، هرچند خفیف یا سازگار با یک زندگی شاد باشد.
جسیکا اسلایس (Jessica Slice)، فعال حقوق معلولان، در «والد نامناسب: یک مادر معلول دنیای غیرقابل دسترس را به چالش میکشد» بیان میکند که آزمایش جنینی یک عمل اوژنیک است و تصمیم برای پایان دادن به بارداری به دلیل تشخیص داخل رحمی اغلب «به شدت تحت تأثیر توانگرایی پزشکی و اجتماعی و تصورات غلط است». اسلایس نیز مانند هس از حقوق سقط جنین حمایت میکند، اما بر تاریخهای درهمتنیده جنبش حقوق تولید مثل و کمپین اوژنیک اوایل قرن بیستم تأکید میکند. اسلایس مینویسد، هدف اوژنیک اساساً سرمایهدارانه است و هدف آن حذف افرادی است که به عنوان بار بر دوش جمع تلقی میشوند. همانطور که او میگوید، افراد دارای معلولیت «ضعیفترین حلقههای سرمایهداری هستند». این چارچوب در مورد نحوه ایجاد بازارهای آتی نوزادان توسط شرکتهایی مانند Genomic Prediction و Orchid صدق میکند و به والدین آینده کمک میکند تا ریسک را مدیریت کرده و بازگشت سرمایه را محاسبه کنند.
از استدلال اسلایس، میتوان استنباط کرد که جنینهای کمتری با ناهنجاریهای جدی در کشورهایی سقط میشوند که منطق بیرحمانه بازارها نسبت به آنچه در ایالات متحده وجود دارد، نفوذ کمتری بر زندگی روزمره دارد. اما به نظر نمیرسد که این موضوع در دانمارک، به عنوان مثال، که یکی از جامعترین و سخاوتمندانهترین دولتهای رفاه در جهان را دارد، صادق باشد. این کشور همچنین غربالگری پیش از تولد جهانی برای سندرم داون (Down syndrome) را ارائه میدهد و بیش از نود و پنج درصد از بیمارانی که تشخیص دریافت میکنند، تصمیم به پایان دادن به بارداری خود میگیرند (در ایالات متحده، بین شصت و هفت تا هشتاد و پنج درصد است).
این اجماع خاموش در مورد سندرم داون، حداقل در برخی فرهنگها و جوامع، ممکن است به عنوان پیامد «اوژنیک مخملی» در نظر گرفته شود، اصطلاحی که توسط رزماری گارلند-تامسون (Rosemarie Garland-Thomson)، متخصص اخلاق زیستی، برای توصیف «شرکت فناوری ژنتیکی و سایر مداخلات پزشکی با هدف رساندن همه انسانها به یک شکل و عملکرد «عادی» استاندارد» استفاده میشود. این ضربالمثل واضح، مفید و ناقص است. IVF لوکس برای افراد ثروتمند و آزمایش غیر تهاجمی پیش از تولد برای همه، یک موضوع انتخابی است و قابل مقایسه با خشونت قانونی نیست، مثلاً باک علیه بل (Buck v. Bell)، پرونده دیوان عالی کشور که در سال 1927 حق ایالت ویرجینیا (Virginia) را برای عقیم کردن اجباری افرادی که از نظر فکری معلول تلقی میشدند، تأیید کرد.
شاید به ناچار، برخی از انتقادات از اوژنیک مخملی، شک و تردید نرم و خفهای را در مورد حقوق سقط جنین در خود جای دهند. در سال 2022، چند ماه پس از اینکه دیوان عالی کشور تصمیم خود را در دابز (Dobbs) صادر کرد، گارلند-تامسون مقاله ای را با فیلسوف جوئل مایکل رینولدز (Joel Michael Reynolds) منتشر کرد که به نظر میرسید حداقل برخی از جنبههای «شخصیت جنینی» یا مفهوم حقوقی که به جنین حقوق اساسی تحت متمم چهاردهم میدهد، را تأیید میکند. نامگذاری مشترک نویسندگان با نامگذاری کلارنس توماس (Clarence Thomas) همسو بود، که نوشته است سقط جنین بر اساس تشخیصهای پیش از تولد «دیدگاههای جنبش اوژنیک قرن بیستم را قانون اساسی میکند». بر اساس این منطق، پایان دادن به بارداری به دلیل نتیجه آزمایش پیش از تولد ممکن است قانون معلولان آمریکایی (Americans with Disabilities Act) را نقض کند.
میتوان این فرضیه را رد کرد که ایجاد شخصیت جنینی میتواند موهبتی برای افراد دارای معلولیت باشد و همچنان احساس کرد که چیزی ترسناک و بسیار غمانگیز در مورد حکم تقریباً متفقالقول در مورد سندرم داون در برخی کشورها وجود دارد، به ویژه با توجه به تأثیر منزویکننده و تضعیفکنندهای که بر افراد مبتلا به سندرم داون و خانوادههایشان دارد. در عین حال، نتیجه قاطع حداقل از برابری دسترسی به فناوری سلامت باروری در این کشورها خبر میدهد. وضعیت در ایالات متحده متفاوت است. یک مادر ثروتمند ممکن است ورودی دقیقی در مورد اینکه آیا جنین با استانداردهای او برای تبدیل شدن به یک شخص مطابقت دارد یا خیر، داشته باشد. اگر یک زن باردار فقیر باشد یا در ایالت اشتباهی باشد، ممکن است اصلاً هیچ ورودی نداشته باشد.
هم آموزه باستانی تأثیر مادری و هم اخلاق نوظهور کدنویسان نوزاد سیلیکون ولی، نوید کنترل را میدهند. اما فرزندپروری یک زبان برنامهنویسی نیست و کودک یک مسئله مهندسی یا ساختاری نیست که مطابق با مشخصات دقیق ساخته شود. اگر این چیزی است که میخواهید، باید یک کلوپ شبانه طراحی کنید یا سگ خود را شبیهسازی کنید. هس در «زندگی دوم» مینویسد، والد شدن با تمایل به «کنترل و بهینهسازی هر جنبهای از زندگی سازگار نیست. نوزادان اینطور کار نمیکنند و این بخشی از چیزی است که والد بودن را معنادار میکند: شما حق انتخاب ندارید». علاوه بر این، هر چه انتظارات والدین برای فرزندانشان بالاتر و محدودتر باشد، زمانی که فرزندانشان ناگزیر از آن انتظارات فراتر میروند و آنها را نادیده میگیرند، بیشتر از هم گسیخته میشوند.
ویرانی اخلاقی و عاطفی این حدس و گمانهای ناکام را میتوان در ماسک مشاهده کرد، که بارها این شوخی وحشتناک را مطرح کرده است که دخترش ویویان ویلسون (Vivian Wilson)، که یک تراجنسیتی است، «توسط ویروس ذهن بیدار کشته شد». بیشتر فرزندان ماسک پسر هستند، که باعث شده است گمانه زنیهایی مبنی بر اینکه ماسک در انتخاب جنسیت شرکت میکند، به وجود بیاید. ویلسون در هنگام تولد مرد تعیین شد، تعییناتی که او در پست اخیر Threads آن را به «کالایی که خریداری و پرداخت شده بود» تشبیه کرد. او در ادامه گفت: «بنابراین وقتی من در کودکی زنانه بودم و بعداً معلوم شد که تراجنسیتی هستم، خلاف محصولی عمل میکردم که فروخته شده بود». مشخص شد که کالا معیوب است، شاید به دروغ تبلیغ شده باشد، اما واجد شرایط بازگشت نیست. به نظر میرسد ماسک فرزندان خود را اساساً به عنوان کالاهایی با عملکرد مناسب در نظر میگیرد: اگر و زمانی که او از آنها استفاده میکند، این عملکردها فقط تا زمانی در نظر گرفته میشوند که با خواستههای او مطابقت داشته باشند.
هس مینویسد: «عشق این نیست که مطمئن شوید چیز خاصی دارید. این است که مطمئن شوید که این چیز خاص را دارید». و شاید خوف این به رسمیت شناختن است که این چیز خاص از شما مستقل است.