تصویرگری توسط آتلانتیک. منبع: ساموئل کوروم / بلومبرگ / گتی.
تصویرگری توسط آتلانتیک. منبع: ساموئل کوروم / بلومبرگ / گتی.

تخریب وزارت دادگستری

زمانی که افراد در این وزارتخانه، تحقیر ترامپ نسبت به قانون را می‌پذیرند، قانون به عنوان یک محدودیت عملی بر اقدامات دولتی، از بین می‌رود.

هنگامی که توماس پین پرسید چه چیزی آمریکا را از انگلستان متمایز می‌کند، پاسخی آماده داشت: "در آمریکا، قانون پادشاه است". آمریکا همیشه این ایده‌آل را حفظ نکرده است، اما با نگاهی بلندمدت، پیشرفت‌های زیادی در جهت این اصل داشته است. در دهه‌های اخیر، وزارت دادگستری تبدیل به تجسم نهادی این آرمان‌ها شده است - کانون اجرای حرفه‌ای و غیرسیاسی قانون در دولت فدرال، که خود رد کننده حق پادشاهی است. به همین دلیل، پست کردن وزارت دادگستری توسط دونالد ترامپ بسیار فراتر از صرف تنزل یک نهاد دولتی است؛ این حمله به حاکمیت قانون است.

حمله او به این نهاد سه‌جانبه است: او از سازوکارهای عدالت برای تعقیب مخالفان سیاسی استفاده می‌کند؛ از همین سازوکارها برای پاداش دادن به متحدان استفاده می‌کند؛ و مخالفان داخلی در وزارتخانه را حذف می‌کند. هر مورد از این الگو وحشتناک است؛ مجموعاً، این موارد به نابودی یک نهاد حیاتی منجر می‌شوند.

تحقیقات باید بر اساس واقعیات و قانون باشد، نه سیاست. با این حال، ترامپ مجازات مخالفان سیاسی را به ویژگی اصلی تلاش‌های تحقیقاتی خود تبدیل کرده است. استقلال وزارت دادگستری از نفوذ سیاسی، که مدت‌ها نماد پاکدامنی آن بود (به یاد بیاورید چقدر دیدار کوتاه بیل کلینتون با دادستان کل، لورتا لینچ، بحث‌برانگیز بود؟)، اکنون وجود ندارد.

این تحول باید همه شهروندان را، صرف نظر از گرایش سیاسی‌شان، بترساند. همانطور که دادستان کل رابرت جکسون در سال ۱۹۴۰ هشدار داد، توانایی یک دادستان در انتخاب "فردی که او دوست ندارد و می‌خواهد او را شرمنده کند، یا انتخاب گروهی از افراد نامحبوب و سپس جستجو برای یک جرم، [همان جایی است که] بزرگترین خطر سوءاستفاده از قدرت تعقیب قضایی نهفته است". انتخاب اهداف به این شیوه، مغایر با قوانین و سنت‌های وزارت دادگستری است - و نیازی به گفتن نیست که چه آسیب جدی‌ای می‌تواند به افراد وارد کند.

بخوانید: دیوان عالی ارتش ندارد

ترامپ و متحدانش در وزارت دادگستری، به جای پرهیز از احتمال سوءاستفاده، از آن لذت می‌برند. بدترین نمونه، صدور دستور اجرایی اخیر ترامپ بود که به دولت دستور می‌داد فعالیت‌های دو تن از کارمندان خودش در دولت اول، کریس کربز و مایلز تیلور، را که بعداً به مخالفان سیاسی او تبدیل شدند، بررسی کند. (هر دو نفر دوستان و همکاران من هستند).

جرم آن‌ها که بی‌وفایی درک شده است، شاید بزرگترین گناه در دنیای ترامپ باشد و در نتیجه، اکنون هدف تحقیقات فردی قرار خواهند گرفت. تاثیر شخصی بر هر یک از آن‌ها بدون شک فوری و شدید است. کربز، که رهبر بسیار محترمی در زمینه امنیت سایبری است، از کار خود در سنتینل‌وان استعفا داده و قصد دارد بر دفاع از خود تمرکز کند. اگر وزارت دادگستری ترامپ این تحقیق را تا نهایت پیش ببرد، این دو نفر ممکن است با زندان مواجه شوند.

موارد کربز و تیلور تنها نمونه‌ها نیستند. اخیراً، دادستان ایالات متحده در نیوجرسی (وکیل شخصی سابق ترامپ، آلینا هابا) تحقیقی را آغاز کرد علیه ایالت نیوجرسی به دلیل "ممانعت" ادعایی آن از برنامه اخراج ترامپ. به عبارت دیگر، چون نیوجرسی به کارمندان خود اجازه نمی‌دهد به عنوان خدمتگزاران سیاست ترامپ به کار گرفته شوند، این ایالت در ذهن ترامپ به یک طرد شده تبدیل می‌شود، کسی که باید وادار به اطاعت شود.

در همین حال، دادستان کل پم باندی اعلام کرده است که دولت ایالات متحده از ایالت مِین شکایت می‌کند به دلیل امتناع این ایالت از ممنوع کردن ورزشکاران تراجنسیتی از بازی در تیم‌های ورزشی دبیرستانی دخترانه. باندی که به تهدید مین قانع نیست، همچنین تحقیقی را علیه اداره کلانتر لس آنجلس اعلام کرده است به دلیل مخالفت ادعایی آن با متمم دوم و روند "طولانی" آن برای تصویب مجوز حمل سلاح. و اخیراً اعلام کرد که لو دهندگان اطلاعات طبقه‌بندی شده را با هدف قرار دادن خبرنگاران، هدف قرار خواهد داد و سیاستی که خبرنگاران را از احضار برای کمک به تحقیقات لو رفتن اطلاعات دولتی محافظت می‌کرد، لغو خواهد کرد.

اما متجاوزترین سوءاستفاده کننده از سیستم عدالت کیفری، اد مارتین، دادستان موقت ایالات متحده برای ناحیه کلمبیا است. مارتین از اف‌بی‌آی خواسته است تا چندین گیرنده کمک مالی EPA رئیس جمهور جو بایدن را به دلیل کلاهبرداری ادعایی بررسی کند - ادعایی که آنقدر ضعیف است که یکی از زیردستان ارشد مارتین به جای پیشبرد آن در دادگاه، استعفا داد. او همچنین تحقیقاتی را علیه دانشگاه جورج‌تاون، سناتور چارلز شومر، و نمایندگان یوجین ویندمن و رابرت گارسیا، در میان دیگران، آغاز کرده یا تهدید به آغاز تحقیقات کرده است. اخیراً، در اواسط آوریل، مارتین مجموعه‌ای از نامه‌های استعلام را به حداقل سه مجله پزشکی و علمی فرستاد و از آن‌ها پرسید چگونه اطمینان حاصل می‌کنند "دیدگاه‌های رقیب" را شامل می‌شوند، با این قصد آشکار که عدم گنجاندن برخی نظرات اقلیت، به نوعی تبعیض محتوا است.

بخوانید: اد مارتین کاملاً خود را بی‌صلاحیت کرده است

نمونه کمتر شناخته شده‌ای از زیاده‌روی مارتین، استفاده او از تهدیدات تعقیب کیفری برای تقویت DOGE است. هنگامی که DOGE برای اولین بار از ورود به مؤسسه صلح ایالات متحده منع شد، یکی از وکلای USIP تماسی از رئیس بخش جنایی دادستانی ایالات متحده دریافت کرد که تهدید به تحقیق کیفری کرد مگر اینکه به DOGE اجازه ورود به ساختمان داده شود. مارتین برای تقویت این قدرت قانون کیفری، افسران پلیس دی‌سی را به این آژانس فرستاد و به پلیس گفت که "یک حادثه در حال وقوع در مؤسسه صلح ایالات متحده" وجود دارد و "حداقل یک نفر هست که طبق دستور رئیس موقت USIP، که به طور قانونی مسئول این مرکز است، از ترک ملک خودداری می‌کند"، طبق گفته استیو چپمن، خبرنگار.

یک نمونه نهایی از زیاده‌روی وزارت دادگستری، شاید ترسناک‌ترین نمونه از همه باشد. در یک یادداشت ریاست جمهوری که اخیراً صادر شد، ترامپ به دادستان کل دستور داد تا "تحقیق کند و اقدامات مناسب را در خصوص اتهامات مربوط به استفاده از پلتفرم‌های جمع‌آوری کمک مالی آنلاین برای انجام کمک‌های مالی 'صوری' یا 'جعلی' و انجام کمک‌های مالی خارجی به نامزدهای و کمیته‌های سیاسی ایالات متحده، که همگی نقض قانون هستند، انجام دهد". اگر این تحقیق ماهیت بی‌طرفانه داشت، شاید قابل درک بود. اما اینطور نیست.

در واقع، دو پلتفرم اصلی جمع‌آوری کمک مالی در حال استفاده وجود دارد - ویند رد (پلتفرم جمهوری‌خواهان) و اکتبلو (پلتفرم دموکرات‌ها). با وجود اینکه ویند رد هفت برابر بیشتر از اکتبلو مورد شکایت FTC قرار گرفته است، یادداشت ترامپ تنها اکتبلو را شامل می‌شود. با هدف قرار دادن جمع‌آوری کمک مالی مخالفانش، ترامپ به وضوح از قدرت‌های اجرای قانون فدرال در تلاش خود برای تعطیلی مخالفان سیاسی استفاده می‌کند.

در اصل، ترامپ از این وزارتخانه استفاده می‌کند تا پیروزی‌های انتخاباتی آینده جمهوری‌خواهان را تضمین کند. به سختی می‌توان تنوع وحشتناک‌تری از لاف بدنام لاورنتی بریا را تصور کرد: "مرد را به من نشان بده و من جرم را به تو نشان خواهم داد."

همانطور که از وزارت دادگستری برای مجازات دشمنان ترامپ استفاده می‌شود، به همین ترتیب برای پاداش دادن به دوستان ترامپ نیز استفاده می‌شود.

اولین و بدنام‌ترین این پاداش‌ها نیاز به معرفی کمی دارد. در همان اولین روز حضور در دفتر، ترامپ تقریباً تمام شورشیان ۶ ژانویه را عفو کرد یا مجازات آن‌ها را کاهش داد، از جمله کسانی مانند استوارت رودز و انریکه تاریو که به دلیل سازماندهی خشونت محکوم شده بودند. هنگامی که شورشیان محکوم شده - افرادی که محاکمه عادلانه‌ای داشته‌اند و توسط هیئت منصفه همتایان خود مجرم شناخته شده‌اند - با عفو و تخفیف مجازات پاداش داده می‌شوند، اساس پاسخگویی قانونی فراتر از حد شناخت در هم شکسته می‌شود.

نمونه‌های دیگر از لطف‌ها برای دوستان فراوان است: در یک مورد برجسته، ترامپ اقدام به رد اتهامات فساد فدرال علیه اریک آدامز، شهردار نیویورک، بر مبنای بهانه‌ای شفاف مبنی بر اینکه این پرونده یک حمله سیاسی توسط وزارت دادگستری بایدن بوده است، نمود. این دستور منجر به استعفای گسترده در میان دادستان‌هایی شد که بر روی این پرونده کار می‌کردند. همانطور که قاضی فدرال بررسی کننده این رد پرونده نتیجه گرفت، این اقدام به منزله یک معامله سیاسی نامشروع بود که قصد داشت آدامز را برای حمایت سیاسی‌اش پاداش دهد و او را به کمک بیشتر به برنامه ضد مهاجرتی ترامپ ترغیب کند. معاون دادستان کل تاد بلانش که به همین بسنده نکرد، از سه دادستان آدامز خواست تا "اعتراف" کنند که این دفتر در تعقیب این پرونده اشتباه کرده است. آنها نپذیرفتند و به جای آن استعفا دادند.

بخوانید: نقض آشکار اخلاق حرفه‌ای حقوقی

اگر این‌ها تنها دو مورد استفاده از سیستم حقوقی برای پاداش به دوستان بودند، باز هم در هر دوره دیگری و با هر رئیس جمهور دیگری، یک رسوایی با پیامدهای عظیم محسوب می‌شدند. اما تحت ترامپ، آن‌ها فقط پیش‌غذای یک ضیافت کامل از پاداش‌های سیاسی به حامیانش هستند - صنعت کریپتو، اتحادیه‌های پلیس، الیگارش‌ها و دیگران.

به عنوان مثال، برای منفعت متحدانش در حوزه کریپتو، ترامپ واحد تحقیقات کلاهبرداری ارزهای دیجیتال در وزارت دادگستری را تعطیل کرده است. تصمیم به عدم تحقیق در مورد میکسر‌های کریپتو به فعالیت‌های آن‌ها آزادی عمل بیشتری خواهد داد. به همین ترتیب، تصمیم ترامپ مبنی بر عفو راس اولبریشت تنها می‌تواند به عنوان "فَن سرویس" برای علاقمندان به کریپتو تلقی شود. اولبریشت به دلیل جرایم مرتبط با ایجاد سیلک رود، یک بازار آنلاین کریپتو برای مواد مخدر و سایر کالاهای غیرقانونی، محکوم شد، اما او یک قهرمان فرقه‌ای برای صنعت کریپتو است.

حمایت از اتحادیه‌های پلیس جزء کلیدی پیروزی انتخاباتی ترامپ بود. به عنوان پاداش آن‌ها، ترامپ دستور داده است تا وزارت دادگستری پایگاه داده سوء رفتار پلیس را حذف کند، که پیگیری فعالیت‌های پلیس‌های بد را دشوارتر می‌کند. او همچنین بررسی وزارت دادگستری از ادارات پلیس که در رفتارهای غیرقانونی سیستماتیک درگیر هستند را متوقف کرده است، که امکان اصلاح را کاهش داده و قدرت اتحادیه‌های موجود را تثبیت می‌کند.

وزارت دادگستری ترامپ همچنین تعداد کارکنان دفتر اف‌بی‌آی مسئول تحقیق در مورد تروریسم داخلی را به طور قابل توجهی کاهش داده است، از جمله اقدامات شبه‌نظامیان راست‌گرا. در عین حال، او به ایلان ماسک با راه‌اندازی یک کارگروه برای تحقیق در مورد حملات ضد تسلا پاداش داده است. به عنوان یک امتیاز دیگر به حامیان فرهنگی خود، رئیس جمهور بخش حقوق مدنی وزارت دادگستری را نابود کرده است. دستیار دادستان کل این بخش، هرمیت دیلون، لاف زده است که بیش از ۱۰۰ وکیل تحت نظر او ترک خدمت کرده‌اند زیرا ترامپ کار آن‌ها را از پرونده‌های مربوط به اصلاحات پلیس و دسترسی به سقط جنین، به سمت جلوگیری از حضور ورزشکاران تراجنسیتی در ورزش‌های زنان و پایان دادن به " تلقین لیبرال" ادعایی در آموزش K–12، تغییر داده است.

عمق فساد در استقلال وزارت دادگستری حتی به اقدامات بی‌اهمیت‌تر نیز گسترش می‌یابد، مانند اعاده حق حمل سلاح بازیگر و قهرمان مگا، مل گیبسون با وجود محکومیت او به خشونت خانگی. در همین حال، حامیان ثروتمند شخصی و شرکتی ثروتمندتر می‌شوند. برخی، مانند پل والچاک، پسر یکی از حامیان کارزار ترامپ، مستقیماً از طریق عفوهای بیشتر سود می‌برند.

برخی دیگر از طریق تغییرات شفاف در سیاست وزارت دادگستری که به نفع سودآوری آن‌ها تمام می‌شود، سود می‌برند. به عنوان مثال، پس از پیشنهاد تعطیلی مجازی بخش مالیاتی وزارت دادگستری و توزیع منابع آن در سراسر کشور - اقدامی که منبعی از تخصص حقوقی را که برای یافتن متقلبان مالیاتی متمول اختصاص یافته بود، از بین می‌برد - این وزارتخانه به ایده‌ای کمی کمتر بد روی آورد: تقسیم بخش به دو قسمت (مد نی و کیفری). اگرچه این کار آسیب کمتری نسبت به تعطیلی کامل دارد، تقسیم بخش مالیاتی وزارت دادگستری هنوز هم اشتباهی جدی است که به تلاش‌ها برای مبارزه با تقلب مالیاتی آسیب می‌زند. این اقدام نشان می‌دهد که ترامپ آمادگی دارد از اختیارات تعقیب قضایی برای تقویت ثروتمندان استفاده کند.

سومین و در نهایت، ترامپ کسانی را که در داخل وزارت دادگستری با او مخالفند، حذف می‌کند. این موضوع اهمیت حیاتی دارد. حاکمیت قانون در نهایت به تصمیمات افراد وابسته است. همانطور که جکسون در سخنرانی سال ۱۹۴۰ خود گفت: "اگر در داخل مقامات تعقیب و تحقیق که وظایف خود را انجام می‌دهند، صداقت وجود نداشته باشد، هیچ قانونی نمی‌تواند حاکمیت قانون را تضمین کند."

اولین گام در حذف مخالفان، بی‌اعتبار کردن و تهدید کردن آن‌هاست. برای ترامپ، این معمولاً شامل برچسب زدن به آن‌ها به عنوان "دولت در سایه" (deep state) است. خوانده شده: "دولت در سایه" یک نظریه توطئه است. این برچسب توهین‌آمیز به کارمندان دولتی بی‌طرف، کسانی که قانون را به طور حرفه‌ای اجرا می‌کنند، می‌چسبد - و در نظر ترامپ، به دلیل همین حرفه‌ای بودن شایسته سرزنش هستند. در واقع، هدف از این برچسب، مشروعیت‌زدایی از کارمندان دولتی است که به قانون اساسی وفادارند تا به رهبر سیاسی زمان. بدنام‌ترین نمونه از این بی‌اعتبار کردن، حمله بی‌وقفه ترامپ به کارمندان اف‌بی‌آی بود. اما هزاران کارمند وزارت دادگستری هدف همین حملات بوده‌اند.

همین که کارمندان بی‌اعتبار شدند، اخراج آن‌ها آسان می‌شود. در دولت ترامپ، کارمندان وزارت دادگستری به سرعت برکنار شدند، خواه کارمندان ارشد دفتر دادستان کل بودند (مانند اندرو مک‌کیب) یا وکلای معمولی (مانند ده‌ها قاضی مهاجرت که در زمان دولت ترامپ برکنار شدند).

در دولت دوم ترامپ، می‌توان انتظار داشت که تعداد بیشتری از کارمندان به دلیل بی‌وفایی واقعی یا ادعایی، اخراج شوند. برای مثال، ترامپ قبلاً اشاره کرده است که بسیاری از کارمندان آی‌سی‌ای (ICE) را اخراج خواهد کرد زیرا او احساس می‌کند آن‌ها به طور کافی از اقدامات او برای مهاجرت حمایت نکرده‌اند. به همان اندازه نگران‌کننده، ممکن است انتظار داشته باشیم که او به دنبال انتقام از بسیاری از دادستان‌های منطقه و ایالتی باشد که او را به دلیل جرایم متعدد فدرال و ایالتی تحت تعقیب قرار داده‌اند. هرچند این کار ممکن است نیازمند استفاده از ابزارهای پیچیده‌تری نسبت به صرف اخراج کارمندان خود باشد.

هیچ چیز از این موضوعات نیازی به تغییر قوانین، قانون اساسی یا اساسنامه ندارد. این امر مستلزم تسلیم و عدم مقاومت افراد در وزارت دادگستری است.

همین امر در مورد دفاتر مشاور حقوقی (Office of Legal Counsel) و مسئولیت حرفه‌ای (Office of Professional Responsibility) صدق می‌کند که هدف حمله و پاکسازی قرار گرفته‌اند. دفتر مشاور حقوقی سال‌ها به خاطر بی‌طرفی و پیروی سفت و سخت از قانون شناخته شده بود؛ اکنون به عنوان بازوی مشاوره‌ای ترامپ در برابر محدودیت‌های قانونی شناخته می‌شود. دفتر مسئولیت حرفه‌ای که تخلفات حرفه‌ای در وزارت دادگستری را بررسی می‌کند، در دولت اول ترامپ به آرامی از بین رفت؛ در دولت دوم، احتمالاً اصلاً وجود نخواهد داشت. اگر کارمندان فدرال قرار است از هر گونه عواقبی برای اقدامات خود، به خصوص اقدامات سوء، مصون باشند، این دفتر باید حذف شود.

همه این تحولات به همان نتیجه ناگوار منجر می‌شوند: ترامپ در حال تضعیف وزارت دادگستری است، به طوری که حتی اگر قوانین در کتاب‌ها باقی بمانند، قانون دیگر به عنوان یک محدودیت عملی بر اقدامات دولتی عمل نخواهد کرد. این امر نیازی به اعلام قانون نظامی ندارد؛ نیازی به بازنویسی قانون اساسی ندارد؛ نیازی به تغییر قوانین ندارد. این امر نیازمند تسلیم و عدم مقاومت افراد در وزارت دادگستری است.

کسانی که در وزارت دادگستری در طول دولت ترامپ خدمت می‌کنند، این انتخاب را دارند که به شرافت و افتخار خود چنگ بزنند یا آن را رها کنند. برخی از آن‌ها با ترک خدمت، انتخاب اول را برگزیده‌اند. برخی دیگر با انجام کارهای ترامپ، انتخاب دوم را برگزیده‌اند. آن‌ها توجیه‌هایی برای این انتخاب‌ها دارند. با این حال، به قول قاضی جی. هاروی ویلکینسون، "بگذارید هیچ کس نگوید که فرصت انتخاب وجود نداشت یا اینکه هزینه‌های شرافت خیلی سنگین بود." او در مورد بابی کندی در طول بحران موشکی کوبا می‌نوشت، اما حرف‌های او برای هر فردی که در هر زمانی در دولت خدمت می‌کند، صدق می‌کند.

شخصی‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین توصیف این پویایی در مقاله‌ای توسط هانا دوگان، وکیل دادگستری وزارت دادگستری در بخش امنیت ملی، آمده است. دوگان در مقاله‌ای برای Just Security، احساسات خود را در آخرین روز کاری‌اش توصیف می‌کند. او شرح می‌دهد که چگونه ساختمان بزرگ وزارت دادگستری، با حکاکی "عدالت" بر روی سنگ آن، زمانی الهام‌بخش بود. و سپس، او با احساس دلهره به تماشای "صدها و صدها وکلای همکار در آن روز و هر روز دیگر" می‌نشیند، و از خود می‌پرسد "چند نفر از آن‌ها به چشمان خود نگاه کرده و باور کرده‌اند که با ماندن، شرافت خود را حفظ کرده‌اند؟ چند نفر به چشمان خود نگاه کرده‌اند و باور کرده‌اند که با ماندن، به میهن خود خدمت کرده‌اند؟ ... چند نفر از آن‌ها به چشمان خود نگاه کرده‌اند و باور کرده‌اند که آنچه انجام می‌دهند، عدالت است؟"

این سؤالی است که هر کارمند وزارت دادگستری باید هر روز از خود بپرسد. سرنوشت قانون و عدالت در این کشور به این بستگی دارد که پاسخ آن‌ها چه باشد.