مارک اندرسن، بدون شک، شاید مشهورترین سرمایهگذار خطرپذیر (venture capitalist) در جهان باشد. او همبنیانگذار شرکت افسانهای سرمایهگذاری خطرپذیر Andreessen Horowitz است، مرورگر وب اولیه و محبوبی را اختراع کرده و به خاطر دانش و مطالعه گستردهاش در میان همکارانش به "مارکجیپیتی" شهرت دارد. همانطور که از نام مستعارش پیداست، اندرسن به شدت به آیندهای معتقد است که توسط هوش مصنوعی هدایت میشود. شرکت او - که در میان خبرگان سیلیکون ولی با نام "a16z" شناخته میشود - در شرکت xAI ایلان ماسک و OpenAI سام آلتمن سرمایهگذاری کرده است. اندرسن در "مانیفست تکنو-خوشبین" خود، هوش مصنوعی را "کیمیاگری ما، سنگ فلاسفه ما" و "حلکننده جهانی مشکلات" نامیده که "قابلیتهای ماشینها و خودمان را افزایش میدهد."
اما از نظر اندرسن، یک شغل وجود دارد که هوش مصنوعی هرگز به خوبی یک انسان زنده و واقعی آن را انجام نخواهد داد: شغل خودش.
فکر میکنید شوخی میکنم؟ اندرسن هفته گذشته در یک پادکست a16z اظهار داشت که حرفه سرمایهگذاری خطرپذیر ممکن است حرفهای باشد که "به معنای واقعی کلمه جاودانه است." او ادامه داد: "وقتی هوش مصنوعی همه کارهای دیگر را انجام میدهد، این ممکن است یکی از آخرین زمینههایی باشد که انسانها همچنان در آن فعالیت میکنند."
منطق پشت این ادعا اینگونه است. اندرسن ابتدا در مورد تمام چیزهایی صحبت میکند که مردم فکر میکردند ممکن است روش کار سرمایهگذاران خطرپذیر را متحول کنند - مانند رویکرد مشابه کریگزلیست (Craiglist) در AngelList یا سرمایهگذاری جمعی (crowdfunding). اندرسن میگوید: "شکل دیگر تغییر ساختاری، البته هوش مصنوعی است." سپس او به جامعه هوش مصنوعی یک چالش میدهد: "بسیار خب، ای افراد باهوش. شما نشستهاید و تمام این تحلیلها را انجام میدهید، و تمام این افراد باهوش مدلسازیها و تحقیقات مختلف را انجام میدهند و غیره. چرا نمیتوانید این را به کلود (Claude) یا چتجیپیتی (ChatGPT) یا جیمینی (Gemini) وصل کنید و از آنها بپرسید در چه چیزی سرمایهگذاری کنید؟"
اندرسن توضیح میدهد که دلیل این امر آن است که یک سرمایهگذار خطرپذیر مانند او لازم است تا بداند چگونه یک برنده را انتخاب کند. او مثالهای زیادی مطرح میکند، از صنعت صید نهنگ در 500 سال پیش گرفته تا ناشران کتاب، مدیران استودیوهای فیلمسازی، و استعدادیابها در شرکتهای موسیقی. (جزئیات آن را برایتان بازگو نمیکنم، اما با یک اقتصاددان که صنعت صید نهنگ را تحلیل کرده صحبت کردم و او میگوید "مارکجیپیتی" تقریباً در تمام موارد اشتباه میکند.) اندرسن اصرار دارد که اینها مشاغل کلیدی هستند که "هر زمان بخشی از اقتصاد وجود داشته باشد که در آن کارآفرینی در یک اقدام پرخطر و پربازده مشارکت دارد، جایی که مشخص نیست چه چیزی موفق خواهد شد و متقاضیان بسیار بیشتری نسبت به پول موجود برای تأمین مالی آنها وجود دارد" شکل میگیرند.
اندرسن در اینجا استدلال میکند که عنصر انسانی غیرقابل جایگزینی است. او میگوید: "شما فقط به آنها پول نمیدهید. شما باید عملاً با آنها کار کنید تا کل پروژه را اجرا کنید. این هنر است. این علم نیست. این هنر است. ما دوست داشتیم علم باشد، اما در واقع هنر است."
حالا اگر اشتباه میکنم مرا تصحیح کنید، اما به نظر میرسد بسیاری از متخصصان هوش مصنوعی سعی کردهاند به ما بگویند که هوش مصنوعی میتواند هنر خلق کند. سال گذشته، حتی اندرسن گفت که هوش مصنوعی آنقدر حس شوخطبعی دارد که بتواند "کمدی را نجات دهد". اما ظاهراً نمیتواند هنر او را انجام دهد.
این ما را به عجیبترین قسمت میرساند. اندرسن میگوید که او میداند سرمایهگذاری خطرپذیر یک مهارت غیرقابل وصف، شهودی و ذاتاً انسانی است دقیقاً به این دلیل که سرمایهگذاران خطرپذیر در آن بسیار بد عمل میکنند. او میگوید: "سرمایهگذاران خطرپذیر بزرگ در انتخاب شرکتهای بزرگ دهه، نرخ موفقیت، نمیدانم، دو از ده دارند، درست است؟ اگر علم بود، بالاخره کسی میتوانست پیدا شود که فقط تنظیمات را انجام دهد و هشت از ده موفقیت کسب کند. اما در دنیای واقعی اینطور نیست. شما در تجارت شانس هستید، و یک جنبه ناملموس در آن وجود دارد. یک جنبه سلیقهای در آن وجود دارد."
حتی با پذیرش فرض اندرسن - که سرمایهگذاران خطرپذیر توصیههای بهتری نسبت به هوش مصنوعی در مورد نحوه اداره یک کسبوکار ارائه میدهند - به نظر میرسد او در مورد اینکه آیا قابل جایگزینی است اشتباه میکند. در یک نظرسنجی اخیر توسط شرکت نرمافزاری سازمانی SAP، 75 درصد از مدیران ارشد شرکتهای میلیارد دلاری گفتند که هوش مصنوعی در حال حاضر توصیههای تجاری بهتری نسبت به دوستان و همکارانشان ارائه میدهد. و 38 درصد گفتند که به هوش مصنوعی برای تصمیمگیریهای تجاری اعتماد دارند. افرادی که اندرسن برای امرار معاش خود روی آنها حساب میکند، در حال حاضر شروع به فکر کردن کردهاند که او منسوخ شده است.
اما تصویری که اندرسن از نحوه عملکرد سرمایهگذاری خطرپذیر ارائه میدهد، با واقعیت همخوانی ندارد. سرمایهگذاران خطرپذیر میگویند به دنبال نوآوری تحولآفرین هستند. اما در عمل، آنها تقریباً مانند هر شبکه سنتی دیگری عمل کردهاند و همواره بیشتر به مردان سفیدپوست پول دادهاند تا زنان یا افراد رنگینپوست - اغلب همان مردان سفیدپوستی که از استارتآپهای قبلی میشناختند، چه موفق بوده باشند چه نه. و اقتصاددانان میگوینند این یک سؤال باز است که آیا سرمایهگذاران خطرپذیر واقعاً ارزش افزودهای ایجاد میکنند یا صرفاً ابتداییترین نوع "انتخابکننده" هستند که شرکتهایی را شناسایی میکنند که بدون آنها نیز موفق میشدند. این نوع عملیاتی است که مدلهای زبانی بزرگ در آن بسیار خوب عمل میکنند. شناسایی الگوها در مجموعههای بزرگ داده، در واقع، تخصص اصلی آنهاست.
من در واقع تا حدی با اندرسن موافقم. من نسبت به اینکه هر شکلی از هوش مصنوعی - و به خصوص محصولات مولد از نوع چتبات مانند OpenAI یا گوگل - بتواند تفکر انتقادی و خلاق سطح بالا را به خوبی یک انسان انجام دهد، شک دارم. اما واقعیت این است که کیفیت کار هوش مصنوعی ممکن است اهمیتی نداشته باشد. تاریخ اساساً یک گورستان بزرگ از مشاغل دستی است که خودکار شدند، حتی اگر این خودکارسازی محصولی بهطور عینی پایینتر از نظر کیفیت تولید میکرد. اندرسن، مانند بسیاری از ما، میخواهد فکر کند که خاص است - که هیچ ماشینی هرگز نمیتواند کاری را که او انجام میدهد، انجام دهد. اما نمیتواند هم این و هم آن را داشته باشد. اگر حق با اوست که هوش مصنوعی نمیتواند مهارتهایی را که شغل او نیاز دارد انجام دهد، پس او در سرمایهگذاری در شرکتهایی که قول میدهند این کار را انجام دهند، اشتباه میکند.
در هر صورت، وقتی اندرسن میگوید "هوش مصنوعی نمیتواند شغل من را انجام دهد"، شغلی که او توصیف میکند، شغل یک سرمایهگذار خطرپذیر نیست. حتی یک سرمایهگذار معمولی هم نیست که سهام یک شرکت را میخرد. کارکرد اصلی که اندرسن بزرگنمایی میکند، "دروازهبانی" است - قدرت تعیین اینکه چه کسی میتواند به باشگاه افراد با نفوذ بپیوندد.
یک هوش مصنوعی که بر روی تمام تصمیمات تمام سرمایهگذاران خطرپذیر آموزش داده شده و سعی کند آنها را با تعاریف مختلف موفقیت همسو کند، ممکن است انواع شرکتهای بسیار متفاوتی را انتخاب کند. در دنیای vcAI (سرمایهگذاری خطرپذیر با هوش مصنوعی)، استارتآپها ممکن است سرانجام بر اساس شایستگیهایشان مورد حمایت قرار گیرند، نه بر اساس اینکه چقدر بنیانگذارانشان شبیه اندرسن به نظر میرسند و صحبت میکنند. چه کسی میداند؟ ممکن است اکتشافات عجیب و غریب و جعبه سیاه یک سرمایهگذار خطرپذیر مبتنی بر هوش مصنوعی، چیزهایی مانند اینکه آیا یک ایده "برای بشریت خوب است" یا "تحرک طبقاتی را ترویج میدهد" را مورد توجه قرار دهد. چه میشد اگر شروع به توهم درباره "بازتوزیع ثروت" میکرد؟
حداقل در این سطح، اندرسن احتمالاً حق دارد. هیچ ماشینی هرگز نمیتواند او را جایگزین کند.
آدام راجرز خبرنگار ارشد در بیزینس اینسایدر است.