جی.دی. ونس، معاون رئیسجمهور ایالات متحده، میگوید که سخنرانی سال ۲۰۱۱ در دانشکده حقوق ییل زندگی او را تغییر داد. سخنران، پیتر ثیل، سرمایهگذار میلیاردر بود که قبل از ورود به سیلیکون ولی در سال ۱۹۹۶، به عنوان وکیل کار میکرد. سخنرانی او از شرکتهای معتبری که دانشجویان حقوق به سمت آنها میرفتند، انتقاد کرد و گفت در آنجا مردم بیشتر علاقهمند به رقابت بیمعنا هستند تا اختراعات تغییر دهنده جهان. این یک استدلال قانعکننده بود. دو سال پس از فارغالتحصیلی، ونس کار حقوقی خود را رها کرد و برای یکی از صندوقهای ثیل کار را آغاز کرد. اما این منطق میلیاردر نبود که باعث این تغییر عقیده شد. بلکه منطق رنه ژیرار بود.
ژیرار که در سال ۲۰۱۵ درگذشت، منتقد ادبی فرانسوی بود که در دانشگاههای آمریکا تدریس میکرد و بیش از ۲۰ کتاب در موضوعاتی از رمانهای قرن نوزدهم تا متون مقدس هندی منتشر کرده بود. او هرگز نامی آشنا نبود، هرچند کار او در رشتههای متعدد به طور گستردهای مورد استناد قرار میگیرد. اما در سالهای اخیر، او برای یک جامعه مشترک از کاتولیکها، کارآفرینان و کسانی که در دولت دونالد ترامپ بودند، که اندیشه ژیرار را به روشهایی که برخی از دانشگاهیان به شدت با آن مخالفند، بازتعریف میکنند، یک احیای شگفتآور داشته است.
ژیرار بیشتر به خاطر نظریه «میل تقلیدی» خود شناخته میشود؛ این ایده که انسانها به خاطر خود اشیاء میل ندارند، بلکه به خاطر تمایل به تقلید و رقابت با دیگران است. بر اساس این بینش، نویسنده انسانشناسی متمایزی را بنا نهاد که از نظریات نیچه و فروید وام گرفته و با آنها مخالفت میکند. او همچنین مجموعهای از ایدهها در مورد قربانی کردن مطرح کرد که در سالهای اخیر توسط خوانندگان جناح راست در انتقاد از آنچه «فرهنگ لغو» نامیده میشود، مورد توجه قرار گرفته است. در حالی که ژیرار خود را یک میانهرو توصیف میکرد، ایدههای او اکنون توسط جنبشی مورد تجلیل قرار میگیرد که اگرچه به طور یکپارچه راستگرا نیست، اما سیاستهای دولت ترامپ را در خود پرورانده است.
تأثیر ژیرار در خارج از محیط دانشگاهی بخشی از آن به لطف ثیل است که به عنوان دانشجوی کارشناسی در استنفورد وارد مدار او شد. ثیل به عنوان دانشجوی فلسفه، در گروه خواندن صمیمیای شرکت کرد که توسط ژیرار رهبری میشد. این گروه هر دو هفته یک بار در تریلری در پردیس استنفورد ملاقات میکردند و ایدههای میل و خشونت را که ژیرار زندگی خود را وقف آنها کرده بود، بررسی میکردند.
این تجربه به وضوح تأثیر عمیقی بر ثیل گذاشت. او اکنون اندیشه ژیرار را الهامبخش سرمایهگذاری پرسود اولیه خود در فیسبوک میداند - درک اینکه این پلتفرم وسیلهای برای کسب درآمد از میل تقلیدی است. امروزه، ثیل از طریق بنیاد Imitatio خود که به پیشبرد اندیشه و کار ژیرار اختصاص دارد، بودجه تحقیقاتی از جمله یک مجله، مطالعات متعدد در مورد کار ژیرار، کنفرانسها و یک مستند را تأمین کرده است.
دیگران از ژیرار برای اندیشیدن فراتر از لیبرالیسم استفاده کردهاند. در سال ۲۰۲۳، کنفرانس Novitate که صدمین سال تولد ژیرار را جشن میگرفت، «نوآوران و رهبران فکری» را به واشنگتن دیسی آورد. وبسایت این رویداد بیان کرد: «هدف ما گرد هم آوردن سه شهر استعاری است: آتن (عقل)، اورشلیم (سنتهای دینی) و سیلیکون ولی (نوآوران در تجارت و فراتر از آن).» ثیل سخنرانی اصلی را با عنوان «نیهیلیسم کافی نیست» ارائه داد، در حالی که بادیگاردهایی او را همراهی میکردند.
در میان حلقه ثیل، ژیرار قبلاً به عنوان پیامبری برای زمانهای ناپایدار ما مورد توجه قرار گرفته است. ثیل ادعا میکند: «وقتی تاریخ قرن بیستم در حدود سال ۲۱۰۰ نوشته شود، ژیرار واقعاً به عنوان یکی از بزرگترین روشنفکران دیده خواهد شد.»
رنه نوئل تئوفیل ژیرار در سال ۱۹۲۳ در آوینیون متولد شد و در اواسط دهه بیست زندگی خود به آمریکا نقل مکان کرد. پدرش، متصدی موزه در کاخ پاپهای قرون وسطی، به او توصیه کرد که فرانسه جنگزده را به مقصد آمریکا ترک کند، زیرا آمریکا آینده بود. دوستان ژیرار مردی بلندقد، با اعتماد به نفس و آرامش را به یاد میآورند که حلقههای تیره دور چشمهایش به او ظاهری متفکرانه میداد.
در آمریکا، او کار تدریس ادبیات فرانسه را پیدا کرد و سرانجام در دانشگاه جانز هاپکینز در بالتیمور مستقر شد. در حین آماده شدن برای سخنرانی در مورد رمان در جستجوی زمان از دست رفته اثر پروست، ژیرار متوجه شد که میل راوی نه توسط زنی که ادعا میکرد دوست دارد، بلکه توسط رقیبان عشقیاش شعلهور میشود. از این مشاهده مفهوم «میل تقلیدی» پدید آمد.
این ایده در اولین کتاب ژیرار، فریب، میل و رمان (منتشر شده به فرانسوی در سال ۱۹۶۱) مطرح شده است که توصیف میکند چگونه دن کیشوت، مادام بوواری و شخصیتهایی از استاندال، پروست و داستایوفسکی به اشیاء میل پیدا میکنند زیرا دیگران قبلاً آنها را میخواهند. او نوشت: «انسان موجودی است که نمیداند چه چیزی را بخواهد، و برای تصمیمگیری به دیگران روی میآورد.» این واقعیت که میلها وام گرفته شدهاند به این معنی است که لزوماً رقابتی هستند. اگر شما به همسر همسایهتان میل دارید، باید با همسایهتان درگیر شوید تا آنچه را که میخواهید - یا آنچه فکر میکنید میخواهید - به دست آورید. میل تقلیدی منجر به رقابت بیحاصل، ناخشنودی و حتی خشونت میشود.
ژیرار باقی دوران کاری خود را به آشکار کردن این «بینش منفرد و متراکم» پرداخت. او آن را نه صرفاً یک نظریه، بلکه قانونی از طبیعت انسان میدانست که رماننویسان آن را حس کرده بودند اما به صراحت بیان نکرده بودند. در نیم قرن گذشته، میل تقلیدی میراث اصلی ژیرار بوده است، نه تنها در دپارتمانهای علوم انسانی، بلکه به طور فزایندهای در میان کارآفرینان سیلیکون ولی و مدیران برند شرق لندن. میشل سر، فیلسوف، در سال ۲۰۰۵ در مراسم معرفی ژیرار به آکادمی فرانسه، او را «داروین علوم انسانی» نامید. با این حال، برخلاف داروین، مطالعات ژیرار او را به کلیسا بازگرداند.
ژیرار بعدها اظهار داشت: «همه چیز در سال ۱۹۵۹ به یکباره برایم آشکار شد.» در جوانی یک آتئیست بود و از اگزیستانسیالیسم سکولار سارتر و کامو الهام گرفته بود. او بیشتر کتاب فریب، میل و رمان را در آنچه «حالت رمزگشایی» نامید، نوشته بود، با هدف افشای توهمات میل تقلیدی. سپس، یک روز، در مسیر رفت و آمد از بالتیمور به تدریس در پنسیلوانیا در حالی که کتاب اول خود را تکمیل میکرد، تجربهای متعالی داشت و درخشش خورشید را بر زمینهای بایر صنعتی کنار ریلها مشاهده کرد. این تجربه، و ترس از سرطان، باعث شد که او به ایمان کاتولیکی مادرش بازگردد.
ژیرار تمایلی به صحبت جزئی در مورد این تجربه نداشت، اما این تجربه به زودی کار او را تحت تأثیر قرار داد. او دیگر فقط برای برملا کردن توهمات روانشناختی نمینوشت. فصل پایانی کتاب فریب، میل و رمان، داستایوفسکی را به خاطر نشان دادن راهی برای خروج از میل تقلیدی ستایش میکند: تجربهای متعالی که نویسنده روسی در رمان برادران کارامازوف خود توصیف کرده است.
همزمان با گسترش پساساختارگرایی در دانشگاههای آمریکا، ژیرار پیامدهای میل تقلیدی را پیگیری کرد.
کار اولیه ژیرار تحت تأثیر «ساختارگرایی» قرار داشت - مطالعه زبان و جامعه به عنوان یک سیستم بسته از نشانههای مرتبط به هم، که در آن زمان در دانشگاههای فرانسه مسلط بود. اما او در زمان تولد یک جنبش جدید حضور داشت. در سال ۱۹۶۶، دانشگاه جانز هاپکینز میزبان کنفرانسی با موضوع ساختارگرایی با عنوان غیرجذاب «زبانهای نقد و علوم انسانی» بود که به جنجالی که ایجاد خواهد کرد اشارهای نداشت. ژیرار و همکارانش گروهی از متفکران برجسته فرانسوی از جمله میشل فوکو فیلسوف، ژاک لاکان روانکاو و کلود لوی-استروس انسانشناس را دعوت کردند.
آخرین سخنران دعوت شده بود که بیشترین اخلال را ایجاد کرد. پس از انصراف لوی-استروس و فوکو، ژیرار از فیلسوف جوانی الجزایریتبار، که هنوز در فرانسه کمتر شناخته شده بود، دعوت کرد: ژاک دریدا. در مقاله پایانی کنفرانس، دریدا به فرضیات اساسی ساختارگرایی حمله کرد. این نقطه عزیمت برای روش فلسفی او، یعنی واسازی (deconstruction)، بود که به دنبال از بین بردن تمایزات دوتایی - خام/پخته، روشن/تاریک، عاقل/دیوانه و غیره - برای افشای نیروهای اجتماعی بود که آنها را حفظ میکردند.
برخی از محافظهکاران امروزه اندیشه دریدا (یا «پساساختارگرایی»، آنطور که معمولاً آن را مینامند) را منبع ills (بیماریهای) جامعه مدرن میدانند. ژیرار بعدها به شوخی گفت که با دعوت از دریدا، او و سایر برگزارکنندگان کنفرانس طاعون را به آمریکا راه دادهاند.
همزمان با گسترش پساساختارگرایی در دانشگاههای آمریکا، ژیرار پیامدهای میل تقلیدی را پیگیری کرد. کتاب دوم او، خشونت و مقدس، منتشر شده در سال ۱۹۷۲ و شاید تأثیرگذارترین اثر او، توصیف میکند که چگونه جوامع انسانی وارد دورههای بحرانی میشوند که رقابت غیرقابل تحمل میشود. ژیرار ادعا کرد که راهحل، یک عمل خشونتآمیز قربانی کردن است. قربانی ویژگیهای مکرر خاصی دارد: او یک خارجی، فردی معلول یا شخصی در موقعیت اقتدار است. چنین اعمالی سپس در اسطورههای بنیانگذار فرهنگها، اسطورههایی که قربانی در آنها الهی میشود، یادبود میشوند.
ژیرار از مجازات عمومی همکاران نازیها در فرانسه پس از جنگ جهانی دوم، که به عنوان قربانی برای تهاجم نازیها تلقی میشدند، تحت تأثیر قرار گرفته بود. اظهارات او در مورد سیاست آمریکا، با این حال، محتاطانهتر بود. خوانندگان اغلب در مورد اینکه آیا علاقه او به قربانی تحت تأثیر زندگی در جنوب آمریکا، جایی که هنوز لینچ کردن (اعدام توسط اوباش) رخ میداد، بوده است، تعجب کردهاند. ژیرار به ندرت از مطالعات موردی معاصر استفاده میکرد و ترجیح میداد شواهد خود را در ادبیات باستان، متون مقدس و انسانشناسی بیابد، اما دیدگاه او در مورد لینچهای باستان و مدرن بدون ابهام بود: آنها غیرقابل تصور بودند.
اصرار بر بیگناهی قربانی به توجیه ایمان ژیرار و همچنین اساس دیدگاه سیاسی به شدت بدبینانهای تبدیل شد که بعداً توسط ونس و ثیل پذیرفته شد. کتاب بعدی ژیرار، چیزهایی که از زمان بنیاد جهان پنهان شدهاند، منتشر شده در سال ۱۹۷۸، استدلال میکند که مسیحیت حقیقت پنهان سازوکار قربانی کردن را آشکار کرده است. مسیحیان با اصرار بر بیگناهی منجی خود، باور «ابتدایی» به گناه قربانی را واسازی کردهاند. به خاطر این دفاع از مسیحیت است که ژیرار یک پدر کلیسای مدرن نامیده شده است - او بعدها اظهار داشت که دو سوم آنچه گفته است را میتوان در کار سنت آگوستین یافت.
هر آنچه ژیرار میخواند، به نظر میرسید که تأییدی بر ایدههای خود مییابد. او به شوخی این را «تکمانیا»ی خود مینامید. منتقدان در کتاب شکسپیر او، تئاتر حسادت، بیدقتی در حقایق دیدند، اما در آن، ژیرار به طور بینشآمیزی در مورد میلهای پیچیده رؤیای نیمهشب تابستان مینویسد. در برابر فروید، ژیرار به دنبال رستگاری اودیپ بود و با نبوغ اشاره کرد که او زمانی قربانی شده بود که زنا با محارمش به عنوان علت طاعون دیده شد. قربانی همچنین پاسخ او به نیچه را شکل داد که مسیحیت را فلسفهای قربانیگرا محکوم میکرد. ژیرار گفت که حق با اوست، اما این یک نقطه قوت بود نه ضعف.
در سال ۱۹۸۱، ژیرار به کالیفرنیا نقل مکان کرد و به بخش فزایندهای از ستارههای دانشگاه استنفورد پیوست. در نوشتههای خود در مورد «کتاب ایوب»، متون مقدس هندو، بیاشتهایی عصبی و فیلم مصائب مسیح مل گیبسون، او آرزو داشت تا شرح جامعی از ریشههای فرهنگ بشری ایجاد کند که بتواند در کنار کتاب منشأ انواع داروین قرار گیرد. هانس اولریش گامبرشت، همکار و دوست او در استنفورد، به من گفت که ژیرار حتی انجیلها را در چارچوب بزرگتر نظریه تقلیدی خود میدید.
ژیرار تا زمان بازنشستگی خود در سال ۱۹۹۵، معلمی آرام و تأثیرگذار باقی ماند. او بر پایاننامههای دکترا زیاد نظارت نکرد، که برای بسیاری از دانشگاهیان الزامی است. گامبرشت به یاد میآورد که به جای آن، اغلب دانشجویان کارشناسی باهوش بودند که به سمت او هجوم میآوردند. یکی از آنها ثیل بود. دیگری مارسی شور بود که اکنون استاد دانشگاه تورنتو است. او برای من جذابیت اندیشه ژیرار را در کلیت آن توصیف کرد و آن را از این نظر با مارکسیسم مقایسه کرد. در حالی که ژیرار از دیدن افکار خود به عنوان یک «سیستم» خودداری میکرد، پیروان او گاهی آن را به سیستمی تبدیل میکردند که به نظر میرسید میتواند تمام جهان را توضیح دهد.
آن دانشجویان کارشناسی که مانند شور، برای ادامه تحصیل دکترا رفتند، ممکن است یاد گرفته باشند که بینشهای ژیرار را با اندیشههای متفکران دیگر ترکیب کنند. اما آنهایی که مانند ثیل و جی.دی. ونس، دانشگاه را ترک کردند ممکن است هرگز از سیستم ژیرار خارج نشوند.
پس از ترک دنیای رقابتی شرکت حقوقی نیویورک، ثیل کتابی با عنوان افسانه تنوع (۱۹۹۵) را به طور مشترک نوشت، که یک جدل علیه ابتکارات تنوع در دانشگاههای نخبه بود. ژیرار یک یادداشت کوتاه برای پشت جلد کتاب نوشت و گفت که این کتاب آنچه در استنفورد اتفاق افتاده را «با دقت و جزئیات مستند میکند که باید به ستون فقرات مدیران دانشگاه کمک کند».
پس از این تأیید اولیه، ثیل از نظر ایدئولوژیکی از ژیرار فاصله زیادی گرفته است، در حالی که همچنان او را به عنوان یک مرجع ذکر میکند. پاول لزلی، انسانشناس و یکی دیگر از دانشجویان سابق ژیرار، استدلال میکند که «ثیل ژستها و اظهارات سنجیده ژیرار را به عنوان حمایت ایدئولوژیک ضمنی برداشت کرد، الگویی که حتی در جایی که ایدههای ثیل به مواضعی بسیار دور از دیدگاههای خود ژیرار منحرف میشد، ادامه یافت.»
ثیل پس از فراتر رفتن از میلهای تقلیدی خود، اکنون آزاد بود تا از میلهای دیگران سرمایهگذاری کند. پس از کنارهگیری از سمت مدیرعاملی PayPal در سال ۲۰۰۲، او بر سرمایهگذاری خطرپذیر تمرکز کرد. در کتاب او در سال ۲۰۱۴ با عنوان صفر به یک، که استدلال میکند سرمایهداران باید از رقابت تقلیدی دوری کرده و انحصاراتی فراتر از دسترس رقیبان خود ایجاد کنند، نشانهای از منطق ژیراری دیده میشود. موفقترین شرکتهای ثیل تا به امروز، PayPal و Palantir، شرکت دادهکاوی و اطلاعاتی که به دولت ایالات متحده خدمات ارائه میدهد، در بخشهای خود سلطه پیدا کردهاند.
جای تعجب نیست که میل تقلیدی در دنیای فوقالعاده رقابتی سیلیکون ولی جا افتاد، اما ایده بزرگ دیگر ژیرار، سازوکار قربانی کردن، نیز در آنجا محبوبیت پیدا کرده است. این منبع علاقه اصلی ونس به ژیرار است.
ونس در مقالهای در سال ۲۰۲۰ با عنوان «چگونه به مقاومت پیوستم»، اولین رویارویی خود با ثیل را به یاد میآورد. ونس که در نوجوانی ایمان خود را کنار گذاشته بود و افراد باهوش را با آتئیسم مرتبط میدانست، مینویسد که از صراحت ثیل در مورد ایمانش تحت تأثیر قرار گرفت. «شروع کردم به پرسیدن که باور دینی او از کجا نشأت گرفته است، که مرا به رنه ژیرار رساند.»
خواندن اندیشمند فرانسوی باعث شد ونس ایمان خود را دوباره بررسی کند، اما این سازوکار قربانی کردن بود که واقعاً تأثیرگذار بود. ونس مینویسد: «این روانشناسی نسل من، به ویژه مرفهترین ساکنان آن را به خوبی بازتاب میداد.» «غرق در باتلاق رسانههای اجتماعی، ما یک قربانی را شناسایی کرده و به صورت دیجیتالی بر او هجوم میبردیم. ما جنگجویان کیبورد بودیم، از طریق فیسبوک و توییتر بر مردم میتاختیم و نسبت به مشکلات خودمان نابینا بودیم.»
حقیقت پیچیدهتر است. ژیرار در کتاب خود در سال ۱۹۹۹ با عنوان شیطان را دیدم که مانند رعد سقوط کرد، توصیف میکند که چگونه جهانیسازی به «ظهور قدرت قربانی» منجر شده است. او این تحول را ستایش کرد و کمکهای بینالمللی و مراقبتهای بهداشتی همگانی را بیانگر نگرانی واقعی برای آسیبپذیرترین افراد دانست. اما این میتواند بیش از حد پیش برود. «این نگرانی گاهی آنقدر اغراقآمیز و به نحوی آنقدر مستعد کاریکاتور است که باعث خنده میشود، اما باید مراقب بود که آن را تنها یک چیز نبینیم.»
لحظهای در کتاب شیطان را دیدم که مانند رعد سقوط کرد وجود دارد که خوانندگان اخیر بر آن متمرکز شدهاند. ژیرار اشاره میکند که نگرانی مسیحی برای قربانیان میتواند به روشهایی فریبکارانه و ابزاری مورد سوء استفاده قرار گیرد. در یکی از مصاحبههای پایانی خود، او این «کاریکاتور» ارزشهای مسیحی را با شخصیت دجال (Antichrist) مرتبط دانست. این اظهارات مختصر و الهامبخش توسط خوانندگان رادیکالتر ژیرار به عنوان نقدی پیشبینانه از لیبرالیسم معاصر تلقی شده است. Geoff Schullenberger در مجله آنلاین آمریکایی Compact، ستایش ژیرار از نگرانی برای قربانیان را نادیده میگیرد و ژیرار را به پیامبری برای زیادهرویهای فرهنگ لغو تبدیل میکند.
ونس کار ژیرار را حاوی یک دستور اخلاقی برای خود نیز شناخت: «وقت آن رسیده بود که قربانی کردن را متوقف کرده و بر آنچه میتوانم برای بهبود اوضاع انجام دهم تمرکز کنم.» اگرچه او سیاستی را در پیش گرفت که به شدت با سیاست ژیرار متفاوت بود، ونس میگوید این برخورد او را به «مقاومت» سوق داد، مخالفتهای شدید خود را با دونالد ترامپ کنار گذاشت و از کمپین انتخاب مجدد او حمایت کرد، تصمیمی که به نظر میرسد بیشتر به ثیل مربوط است تا ژیرار. در سال ۲۰۲۳، ونس کمپین موفق سناتوری را با بودجه ثیل آغاز کرد. سال بعد، او به عنوان معاون ترامپ معرفی شد.
سایر دانشجویان سابق ژیرار از این «برداشت» سیاسی از کار او نگران هستند. پاول لزلی میگوید: «برای من این برداشت سیاسی، به ویژه برداشت ونس، عجیب و نگرانکننده است.» او آن را یک برداشت «کاملاً تحریف شده» از ژیرار میداند. «فکر نمیکنم ژیرار موافق سازوکار قربانی کردن باشد. او موافق آشکار کردن و در معرض دید قرار دادن آن است.» لزلی ادعا میکند که این خوانندگان با نادیده گرفتن تأکید ژیرار بر اهمیت آشکار کردن و در معرض دید قرار دادن سازوکار قربانی کردن، مسیحیت را به عنوان یک نیروی بینظم کننده، در مقابل تمدن، تفسیر میکنند.
این دیدگاهی است که ثیل در سخنرانی خود در کنفرانس Novitate در سال ۲۰۲۳ بیان کرد. او مدعی شد که یک «خطا» در کتاب مقدس وجود دارد که مانع از پذیرش کامل مسیحیت توسط ژیرار میشود. در دیدگاه ثیل، مسیحیت برای ژیرار چیزی بیش از «اولین واسازی بزرگ» جهان نبود، در حالی که او میگوید این دین به معنای واقعی کلمه پیامبرانه و حقیقت مطلق است.
اما ژیرار در این مورد تردیدی نداشت. گامبرشت به یاد میآورد: «او به هیچ وجه از پذیرش کامل دین توسط خودش شرمنده نبود. هرگز در مورد دین خجالت نمیکشید.» گامبرشت، که خود را یک «آتئیست» میداند، به من گفت که با ژیرار در مورد دین اختلاف نظر داشته است، اما هرگز ندیده است که ژیرار تلاش کند دیگران را متقاعد کند. او به سادگی آنچه را که معتقد بود، بدون هیچ گونه تعهدی به دیدن تأثیر آن بر سیاست آمریکا، نوشت.
دانیل تیلور، مترجم، که سالها برای مؤسسه Imagina در حال کار بر روی یک نسخه جامع از آثار ژیرار است، به من گفت که ژیرار «مسیحیای متفکر در سنت فرانسوی» بود و از سیاستهای جناحی و دموکراتیک بیزار بود. او اظهار داشت که ژیرار از «زبان موقر، دقیق و غیرعادی» استفاده میکرد و هرگز «عبارات الهامبخش یا شعارهای سیاسی» به کار نمیبرد.
تیلور به من گفت: «یک خط بین خواندن ژیرار وجود دارد که با آن همدردی نمیکنند، و خواندن ژیرار برای الهام گرفتن.» خواندن دوم «به طور فزایندهای مستعد ایدئولوژیک شدن است». به نظر میرسد اینگونه است که ثیل، ونس و دیگران از ژیرار استفاده میکنند. ونس در پایان مقاله خود مینویسد: «ژیرار به من نشان داد که رقابت چگونه میتواند ما را فرسوده کند و سازوکار قربانی کردن چگونه تلاش میکند تا با خشونت مقابله کند، و او مرا به سنت غربی بازگرداند.» او نتیجه میگیرد: «فقط زمان میتواند بگوید چه چیزی از آن زاده خواهد شد.»