هنوز مشخص نیست که آتشبس غزه اجرایی شود. اما اگر جنگ واقعاً در حال پایان است، چه معنایی برای جهان داشته است؟
برای اسرائیل، تأثیر آن دو لبه به نظر میرسد. بنیامین نتانیاهو، رهبر این کشور، میتواند استدلال کند که یک تراژدی ملی را به یک پیروزی استراتژیک تبدیل کرده است. حماس ویران شده است، اگرچه به طور کامل نابود نشده است. حزبالله، گروه شبه نظامی لبنانی که مسلحترین و تهدیدآمیزترین بخش از «محور مقاومت» ایران بود، نیز تضعیف شده است. ایران و اسرائیل به طور مستقیم آتش مبادله کردهاند. اما بیشتر موشکهای ایران نتوانستند از دفاع اسرائیل و متحدانش عبور کنند و جمهوری اسلامی در موقعیتی ضعیفتر از دهههای گذشته به نظر میرسد.
در سطح استراتژیک، اسرائیل از این درگیری به عنوان ابرقدرت خاورمیانه بیرون میآید - با بازگرداندن کامل بازدارندگی نظامی خود و درهم ریختگی دشمنانش. اما در مقابل، اسرائیل خسارات زیادی به اعتبار خود وارد کرده است. اعتقاد بر این است که حدود 46000 نفر در جریان حمله اسرائیل کشته شدهاند و غزه ویران شده است. نتانیاهو توسط دادگاه کیفری بینالمللی به اتهام جنایات جنگی متهم شده است - که او را در همان گروه حقوقی ولادیمیر پوتین قرار میدهد. نتانیاهو مانند رهبر روسیه، اکنون سفر بینالمللی برایش بسیار دشوارتر خواهد بود.
محبوبیت اسرائیل در نظرسنجیهای بینالمللی کاهش یافته است. جوانان - حتی در ایالات متحده - اکنون بسیار خصمانهتر با این کشور برخورد میکنند. یک نظرسنجی پیو در ماه آوریل نتیجه گرفت: «جوانان آمریکایی بیشتر از مردم اسرائیل با مردم فلسطین همدردی میکنند». یک سوم بزرگسالان زیر 30 سال گفتند که همدردی آنها کاملاً یا بیشتر با مردم فلسطین است، در حالی که 14 درصد طرف اسرائیل را گرفتند.
اسرائیلیها میتوانند امیدوار باشند که با گذشت زمان، نظرات تعدیل شوند - به ویژه اگر صلح برقرار شود. نتانیاهو و متحدانش همچنین معتقدند که دوستان در کاخ سفید بسیار مهمتر از دشمنان در دانشگاههای آمریکا خواهند بود.
اما دوستی ترامپ ممکن است بدون قید و شرط نباشد. شوک آشکاری در جناح راست افراطی اسرائیل وجود دارد که دولت آینده ایالات متحده از توافق آتشبس و آزادی گروگانها که توسط کاخ سفید بایدن مذاکره شده است، حمایت کرده است. امیدها در اسرائیل مبنی بر اینکه ترامپ اختیار تام برای برخورد با فلسطینیها به اسرائیل خواهد داد، ضربه خورده است.
تصمیم ترامپ برای فشار جدی برای صلح در حال حاضر ممکن است دو عامل اصلی را منعکس کند. اولی تمایل او برای کسب اعتبار برای یک معامله و آزادی گروگان ها است. دوم این است که - در حالی که اسرائیل از حمایت شدید در جناح راست جمهوری خواه برخوردار است - این تنها کشور مهم در منطقه نیست. در طول اولین دوره ریاست جمهوری خود، اولین سفر ترامپ به خارج از کشور به عربستان سعودی بود.
دولت ترامپ به احتمال زیاد برای عادی سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی تلاش خواهد کرد - که یکی از اهداف اصلی دولت بایدن نیز بود. به طور بالقوه، این بارقه ای از امید را به فلسطینی ها ارائه می دهد، زیرا اعتقاد بر این است که بهای عربستان سعودی برای عادی سازی، پیشرفت ملموس به سوی یک کشور فلسطینی خواهد بود. با این حال، این ممکن است قیمتی باشد که اسرائیلیها تمایلی به پرداخت آن ندارند، که میتواند به این معنی باشد که معامله عربستان و اسرائیل یک سراب باقی میماند.
جنگ در غزه همچنین اهمیت جهانی و منطقهای داشته است. یکی از دلایلی که ایالات متحده و متحدان غربی آن تمایلی به اعمال فشار زیاد بر اسرائیل نداشته اند، این باور آنهاست که ایران دشمن مشترک است. در طول سال گذشته، مقامات غربی به طور فزاینده ای در مورد این باور خود صحبت کرده اند که اکنون در حال مبارزه جهانی علیه یک "محور دشمنان" متشکل از روسیه، چین، ایران و کره شمالی هستند.
با تضعیف ایران، اسرائیل نیز آن محور را تضعیف کرده است. سقوط رژیم اسد در سوریه، تا حد زیادی، نتیجه جانبی حمله ویرانگر اسرائیل به حزب الله بود که یکی از متحدان کلیدی بشار اسد بود.
سقوط قدرت اسد، به نوبه خود، ضربه مهمی برای ایران و روسیه بود که به طور نظامی به نیابت از او مداخله کرده بودند. روسیه از سوریه به عنوان پایگاهی برای قدرت نمایی استفاده می کرد و اکنون باید عقب نشینی کند. به طور متناقضی، خود اسرائیل نسبت به سقوط اسد واکنشی بسیار محتاطانه تر از بسیاری در غرب نشان داده است، زیرا می ترسد نیروهای جهادی به خلاء قدرت در سوریه وارد شوند.
آخرین قربانی جنگ غزه "نظم بین المللی مبتنی بر قوانین" است که توسط دولت بایدن ترویج شده است. همدردی و حمایت از اسرائیل پس از حملات 7 اکتبر، باعث شد ایالات متحده نقض مکرر قوانین بین المللی بشردوستانه را در جریان حمله اسرائیل به غزه تحمل کند. بازسازی نظم مبتنی بر قوانین می تواند به اندازه بازسازی فیزیکی غزه دشوار باشد.