دانشجویان و معلمان دانشگاه‌های مختلف پرچم‌های پاکستان را در دست دارند و در جریان تظاهراتی برای ابراز همبستگی با نیروهای مسلح این کشور در ۱۵ می در کراچی، پاکستان، شعارهای ضد هندی می‌دهند.
دانشجویان و معلمان دانشگاه‌های مختلف پرچم‌های پاکستان را در دست دارند و در جریان تظاهراتی برای ابراز همبستگی با نیروهای مسلح این کشور در ۱۵ می در کراچی، پاکستان، شعارهای ضد هندی می‌دهند.

یک درگیری دیگر بر سر کشمیر در راه است

ارتش پاکستان برای توجیه وجود خود به درگیری با هند نیاز دارد.

هنوز گرد و غبار جدیدترین بحران بین پاکستان و هند فرو ننشسته است، اما یک بحران دیگر در چند سال آینده در آستانه و به ناگزیر رخ خواهد داد. ارتش پاکستان که حاکم این کشور است، درگیری بر سر کشمیر را صرف نظر از ملاحظات مادی، برای موجودیت ملت حیاتی می‌بیند. در همین حال، جدیدترین درگیری، ارزیابی رهبری پاکستان را مبنی بر کارساز بودن جنگ نامتقارن (Asymmetric Warfare) تقویت کرده است، هرچند که ممکن است پرخطر باشد.

کشمیر یک کانون اصلی در استراتژی بزرگ ارتش پاکستان است و در این مورد اجماع عمومی در میان مردم وجود دارد. از دیدگاه پاکستان، تجزیه شبه قاره در سال ۱۹۴۷ ناقص بود زیرا تنها استان با اکثریت مسلمان در هند بریتانیا، کشمیر، بخشی از پاکستان نشد. بدون کشمیر - "کاف" در نام کشور، که بخشی از حروف اختصاری ایالت‌های تشکیل‌دهنده آن است - خود پاکستان ناقص است.

رهبران پاکستان این روایت را از زمان تأسیس دولت ترویج کرده‌اند. خود محمدعلی جناح، بنیانگذار پاکستان، بر اهمیت کشمیر برای پاکستان تأکید داشت و آن را رگ حیاتی کشور توصیف کرد؛ ادعایی که همچنان توسط فرماندهان ارتش و نخست‌وزیران تکرار می‌شود. به نظر می‌رسد اجماع گسترده‌ای در سراسر ارتش، نخبگان سیاسی و مردم عادی پاکستان وجود دارد که کشمیر به پاکستان تعلق دارد. وضعیت جغرافیایی منبع ناامنی وجودی (Ontological Insecurity) برای دولت پاکستان و شهروندان آن است.

درگیری بر سر کشمیر برای موجودیت خود ارتش پاکستان نیز حیاتی است. بدون تهدید دائمی از سوی هند، ارتش پاکستان نمی‌تواند اندازه و نقش سیاسی غالب خود را توجیه کند، با ۶۵۴,۰۰۰ نیروی فعال علاوه بر ۵۰۰,۰۰۰ نیروی شبه‌نظامی و ۵۵۰,۰۰۰ نیروی ذخیره دیگر که در صورت نیاز می‌توانند بسیج شوند.

ارتش پاکستان بر سیاست‌ها و خط‌مشی‌های دولت هژمونی دارد و منابع را برای خود و پرسنل بی‌شمارش به کار می‌گیرد در حالی که دولت به کمک‌های مالی منظم صندوق بین‌المللی پول (IMF) و سایر اشکال کمک‌های بین‌المللی وابسته است. از نظر ایدئولوژیکی و مادی، ارتش پاکستان برای بقا به این درگیری با هند نیاز دارد. همانطور که ضرب‌المثل می‌گوید، در حالی که اکثر کشورها ارتش دارند، در پاکستان، ارتش یک کشور دارد.

سوم - و به طور حیاتی - ارتش پاکستان نمی‌تواند با زور نقشه‌ها را در کشمیر تغییر دهد. نمی‌تواند هند را در یک جنگ کوتاه به طور قاطع شکست دهد، اما هند بسیار بزرگتر نیز نمی‌تواند پاکستان را در یک جنگ کوتاه به طور قاطع شکست دهد. دلیل این امر این است که هر دو طرف در امتداد مرز بین‌المللی و خط کنترل تقریباً برابر هستند، و همچنین به دلیل حضور سلاح‌های هسته‌ای، جنگ‌های طولانی از بین می‌روند.

حتی پیش از سلاح‌های هسته‌ای نیز، ارتش پاکستان به طور مؤثر به بازیگران غیردولتی تکیه کرده است. در سال ۱۹۴۷، پاکستان بازیگران غیردولتی را از مناطق قبیله‌ای خود، که بعدها مجاهدین نام گرفتند، برای تصرف کشمیر اعزام کرد، با وجود اینکه توافقنامه‌ای با حاکمیت کشمیر، ماهاراجا هاری سینگ، داشت.

هنگامی که مهاجمان به بزرگترین شهر کشمیر، سرینگر، نزدیک شدند و ردی از جنایات را پشت سر گذاشتند، سینگ از دهلی درخواست کمک نظامی کرد. دهلی این کمک را مشروط به الحاق کشمیر به هند ارائه داد. در ۲۶ اکتبر ۱۹۴۷، سینگ سند الحاق را امضا کرد. هند انتقال هوایی نیروها به قلمروی که اکنون هند بود را آغاز کرد و اولین جنگ هند و پاکستان آغاز شد. این جنگ از ۱۹۴۷ تا پایان ۱۹۴۸ به طول انجامید.

جنگ در ۱ ژانویه ۱۹۴۹ با توافقنامه آتش‌بس با میانجیگری سازمان ملل متحد به پایان رسید که یک خط آتش‌بس ایجاد کرد و طبق آن پاکستان حدود ۳۰ درصد از قلمرو مورد مناقشه و هند بقیه را کنترل می‌کرد.

در حالی که برخی استدلال کرده‌اند که ماجراجویی پاکستان با بازیگران غیردولتی در نهایت به اولین جنگ متعارف انجامید که پاکستان در آن نتوانست پیروز شود، من اشاره کرده‌ام که از دیدگاه پاکستان، این قمار نتیجه داد و درس ارزشمندی آموخت. اگر پاکستان محتاط‌تر بود، هیچ بخشی از ایالت ارزشمند را به دست نمی‌آورد. پاکستان در دهه‌های بعد به استفاده از خرابکاری و عملیات پنهان برای بی‌ثبات کردن منطقه ادامه داد.

با ظهور چتر هسته‌ای پاکستان در اوایل دهه ۱۹۸۰، زمانی که اعتقاد بر این است پاکستان یک سلاح هسته‌ای ابتدایی توسعه داده بود، پاکستان حتی در استفاده از بازیگران غیردولتی در کشمیر - و پس از هسته‌ای شدن آشکار در سال ۱۹۹۸، در خود هند - جسورتر شد. گستاخانه‌ترین اقدامات پاکستان در پی دوگانه هسته‌ای شدن، تصرف بلندی‌های کارگیل در سال ۱۹۹۹ توسط پیاده‌نظام نورترن لایت، که به صورت مجاهدین مبدل شده بودند، و حمله به بمبئی توسط گروه ستیزه‌جوی جهادی لشکر طیبه در نوامبر ۲۰۰۸ بود.

در حالی که درگیری کارگیل نشان داد که سلاح‌های هسته‌ای می‌توانند به محدود کردن یک درگیری در صورت وقوع کمک کنند، همچنین نشان می‌دهد که هسته‌ای شدن ماجراجویی پاکستان را تشویق کرده است. از زمان کارگیل، پاکستان حملات متعددی را در کشمیر تحت کنترل هند و حتی حملات تحریک‌آمیزی مانند محاصره چند روزه بمبئی در سال ۲۰۰۸ که پیشتر ذکر شد، حمایت مالی کرده است.

پاکستان به یک دلیل ساده در این فعالیت‌های زیرمتعارف (Subconventional Activities) شرکت می‌کند: این قمارها نتیجه می‌دهند. برای درک این محاسبه، مفید است که ارتش پاکستان را به عنوان یک سازمان شورشی، حداقل در موضع‌گیری خود در برابر هند، در نظر بگیریم. یک سازمان شورشی به ندرت در یک نبرد متعارف پیروز می‌شود - با این حال شکست دادنش بسیار دشوار است. در نهایت، یک نیروی شورشی تنها باید نشان دهد که به طور کامل شکست نخورده است، که این کار را با انجام حملات اپیزودیک علیه دشمن انجام می‌دهد.

به همین ترتیب، ارتش شورشی پاکستان با انجام حملات اپیزودیک در کشمیر یا جاهای دیگر هند، نشان می‌دهد که تحت فشار هند قرار نگرفته است. هند - هر چقدر هم شبکه ضد شورش آن در کشمیر گسترده باشد - نمی‌تواند جلوی هر حمله را بگیرد. این کار به سادگی غیرممکن است.

به همان اندازه مهم این واقعیت است که این حملات به هدف دیگری از ارتش پاکستان خدمت می‌کنند. آن‌ها ادعای هند مبنی بر آرام شدن کشمیر را تکذیب می‌کنند. با هر یک از این حملات، دولت هند اقدامات امنیتی خود را در دره تشدید می‌کند و زندگی کشمیری‌های عادی را دشوارتر می‌سازد. این نیز روایت ارتش پاکستان را تقویت می‌کند که هند یک نیروی ستمگر است که کشمیری‌ها را که آرزوی آزادی دارند از زنجیرهای دولت هند اشغال کرده است.

این وضعیت هند را در موقعیت دشواری قرار می‌دهد. در سال ۲۰۱۶، پس از حمله تروریستی جیش محمد به یک اردوگاه ارتش هند در اری، هند عملیات تعقیب داغ (Hot Pursuit) را علیه اهداف تروریستی در کشمیر تحت کنترل پاکستان اجرا کرد. در سال ۲۰۱۹، پس از حمله انتحاری خونین همین شبه‌نظامیان به پرسنل نیروی ذخیره پلیس مرکزی در پولواما، هند از تسلیحات اسرائیلی برای بمباران اهداف مرتبط با جیش محمد در استان خیبر پختونخوا پاکستان استفاده کرد.

در پاسخ به حمله در پهلگام که جرقه جدیدترین شعله‌ور شدن درگیری را زد، هند مجبور شد خود را بالا بکشد. این کار را با راه‌اندازی «عملیات سیندور» انجام داد که ۹ سایت مرتبط با لشکر طیبه و جیش محمد را هدف قرار داد. دو مورد از این اهداف در قلب پاکستان، در پنجاب بودند. ارتش پاکستان مجبور شد با شدت پاسخ دهد.

با هر قسمت، چرخه تشدید تنش خطرناک‌تر شده است زیرا هند و پاکستان همچنان به نوسازی دفاعی مشغول هستند و هر یک از هر قسمت نتیجه می‌گیرند که دیگری را بازدارنده کرده است. هر قسمت جامعه بین‌المللی را به تلاش برای کمک به دو طرف درگیر در یافتن راه‌های خروج واداشته است.

اگر عملیات سیندور یک استراتژی جدید برای تشدید تنش بود، سطح جدیدی از ریسک را نیز تحمیل کرد. و در پایان روز، هند چه دستاوردهایی داشت؟ از نظر سیاست داخلی، نخست‌وزیر نارندرا مودی بار دیگر توانست اعتبار مرد قدرتمند خود را تقویت کند. اما تمام اهداف مورد اصابت قرار گرفته را می‌توان دوباره ساخت یا جایگزین کرد. هیچ‌یک از این تخریب‌ها توانایی این گروه‌های تروریستی برای عملیات را کاهش نمی‌دهد و همچنین محاسبه اساسی پاکستان را تغییر نمی‌دهد.

متأسفانه، جامعه بین‌المللی هرگز به طور جدی در نظر نگرفته است که یک رژیم تنبیهی را برای مجبور کردن ارتش پاکستان به توقف استفاده از تروریسم به عنوان ابزار سیاست خارجی اعمال کند. بله، کشورها و سازمان‌های بین‌المللی گروه‌های جهادی و عوامل اصلی آن‌ها را به عنوان تروریست معرفی کرده‌اند که هم برای گروه‌ها و هم برای ارتش پاکستان که از آن‌ها استفاده می‌کند، یک مزاحمت است. اما این اقدام تأثیر کمی در تغییر رفتار پاکستان داشته است. تا زمانی که این موضوع تغییر نکند و ارتش پاکستان به استفاده از جنگ نامتقارن و ستیزه‌جویی برای پیشبرد اهداف خود ادامه دهد، یک درگیری دیگر بر سر کشمیر نه تنها محتمل، بلکه اجتناب‌ناپذیر است.