تصویر: ریچارد چنس برای بلومبرگ
تصویر: ریچارد چنس برای بلومبرگ

بری دیلر موفقیت خود را مدیون همجنس‌گرایی پنهان خود می‌داند

در یک کتاب خاطرات جدید، رئیس و بنیانگذار میلیاردر IAC می‌گوید ترس او از آشکار کردن همجنس‌گرایی‌اش، او را در کسب‌وکار بسیار بی‌باک‌تر کرده است.

با وجود وسواس کنونی جناح راست نسبت به گرایش جنسی، بحث درباره زندگی خصوصی یک چهره عمومی در سال ۲۰۲۵ کاملاً واپس‌گرا به نظر می‌رسد. تا زمانی که این موضوع بین بزرگسالان رضایتمند باشد، چه کسی اهمیت می‌دهد؟ با این حال، بررسی کتاب خاطرات جدید بری دیلر با عنوان "چه کسی می‌دانست" (سایمون و شوستر، ۲۰ می) بدون قرار دادن روابط فیزیکی او با مردان در کانون توجه غیرممکن است.

این نه به خاطر ازدواج بسیار رسانه‌ای دیلر، رئیس و بنیانگذار میلیاردر هلدینگ رسانه‌ای IAC، با طراح مد دایان فون فورستنبرگ است؛ و نه حتی به این دلیل که او در دومین جمله کتابش به کودکی "از نظر جنسی گیج" خود در لس آنجلس اشاره می‌کند و سال‌ها شایعات درگوشی را روشن می‌سازد. بحث در مورد گرایش جنسی او - و به طور خاص، سرکوب دهه‌ها طولانی آن - ضروری است، زیرا دیلر بخش زیادی از موفقیت‌های اولیه کسب‌وکارش را مدیون پنهان ماندن از همجنس‌گرایی خود می‌داند.

او می‌نویسد: «یک ترس اصلی من محصول جانبی حذف تقریباً تمام ترس‌های دیگر بود که یک فرد منطقی می‌توانست داشته باشد. من هرگز پروژه‌های کسب‌وکار را پرخطر ندیده‌ام. این نابینایی من ریشه در این واقعیت تلخ دارد که من تنها از پیامدهای همجنس‌گرایی عمیقاً و واقعاً ترسیده‌ام. هر چیز دیگری کم‌اهمیت است.»

و بنابراین، از آنجایی که دیلر گرایش جنسی خود را برای مدت طولانی تفکیک و فشرده کرد، ما با چیزی روبرو هستیم که از نظر فنی یک کتاب خاطرات است، اما در واقع یک کتاب کسب‌وکار محسوب می‌شود، زیرا کسب‌وکار تمام زندگی او را در بر گرفته بود. دیلر درباره سال‌های اولیه خود به عنوان یک مدیر اجرایی در نیویورک می‌نویسد: «ترس از افشاگری هنوز کنترل مستبدانه‌ای بر من داشت، آنقدر که هر فرصتی برای داشتن یک زندگی شخصی رضایت‌بخش را از من گرفت.» و اضافه می‌کند: «تا خیلی دیر وقت در زندگی‌ام، هرگز باور نداشتم که لیاقت چنین زندگی‌ای را دارم.»

جلد کتاب چه کسی می‌دانست اثر بری دیلر
جلد کتاب چه کسی می‌دانست اثر بری دیلر

دیلر در بورلی هیلز در خانواده‌ای ثروتمند بزرگ شد - نه "مرفه"، بلکه واقعاً ثروتمند. پدرش مایکل یک سازنده املاک بود که «اساساً بخش‌های کاملی از کالیفرنیای جنوبی را خرید و ساخت»، دیلر می‌نویسد، «با جایگزینی باغات وسیع پرتقال با صدها هزار خانه پیش‌ساخته.» حتی پس از اینکه دیلر خانه بسیار ناخوشایند خود را ترک کرد - برادر بزرگترش در ۱۶ سالگی معتاد به هروئین بود و والدینش دائماً در آستانه طلاق بودند - او از نگرانی‌های مالی روزمره مصون بود. او حتی چک‌های حقوق اولین شغلش در بخش ارسال نامه‌های آژانس ویلیام موریس را نقد نکرد و آنها را برای مدت طولانی بدون نقد نگه داشت که بر حسابداری شرکت تأثیر گذاشت. (به روایت دیلر، عدم تراز حساب‌ها تقریباً باعث اخراج او شد.) او در سن ۱۹ سالگی، این شغل را از طریق دوست خانوادگی خود، ستاره سیت‌کام، دنی توماس، که در آن زمان بزرگترین مشتری ویلیام موریس بود، به دست آورده بود. دیلر با او تماس گرفت و پرسید که آیا می‌تواند برای او شغلی فراهم کند. توماس گفت: «البته، پسرم، البته که این کار را خواهم کرد»، و اینگونه صعود دیلر آغاز شد.

اما به گفته خودش، دیلر جاه‌طلبی نداشت؛ به جای تلاش برای جلب نظر نمایندگان برتر، او ترجیح می‌داد در اعماق اتاق بایگانی شرکت بماند و «مجذوب تاریخ هر معامله از ابتدای قرن» شود. دیلر به سرعت کشف کرد که آژانس ویلیام موریس «آنقدر درگیر تمام مسائل استراتژیک مشتریان خود بود که پرونده‌ها اساساً زندگی‌نامه‌های حرفه‌ای و اغلب شخصی آنها بودند»، و این برای دیلر «پایه باورنکردنی از دانش درباره ساختار و عملکرد کل یک صنعت» فراهم کرد.

این پایه‌ای بود که به طرز باورنکردنی برای او مفید واقع شد، با شروع از شغل بعدی‌اش به عنوان دستیار رئیس برنامه‌ریزی ABC، لئونارد گلدبرگ، مرد جوانی که در حال پیشرفت بود و دیلر را به نیویورک آورد. نفوذپذیری شرکت در اواخر دهه ۱۹۶۰ - زمانی که فقط یکی از سه شبکه ملی بود - تا حدودی غیرقابل باور است، اما دیلر در اواسط دهه ۲۰ زندگی خود به سرعت (البته به طور غیررسمی) شروع به مدیریت عملیات بخش برنامه‌ریزی کرد. دیلر می‌نویسد: «یکی از چیزهای فوق‌العاده در ABC این بود که اگر مسئولیت می‌خواستی، می‌توانستی به سادگی آن را بر عهده بگیری. قوانین کمی وجود داشت، حکمرانی اندک بود و تقریباً هیچ بوروکراسی‌ای نبود.»

فرصت بزرگ او زمانی فرا رسید که (باز هم غیررسمی) مسئول شب‌های فیلم در ABC شد. در ابتدا، این کار شامل مذاکره با استودیوهای فیلم برای حق پخش بود، اما دیلر به این ایده رسید که از نظر خلاقانه و مالی منطقی‌تر است که ABC فیلم‌های خودش را بسازد. در اینجا نیز، او این موفقیت را به همجنس‌گرایی خود نسبت می‌دهد: او درباره همکاران مسن‌تر خود می‌نویسد: «من خطراتی را که یک فرد عادی می‌دید، نمی‌دیدم. من بسیار بیشتر از آنها ترسیده بودم، اما ترس من از افشاگری بود و این بیشتر ظرفیت ترس‌ساز من را جذب می‌کرد و مرا در مسائل زمانی کاملاً شجاع می‌ساخت.»

با وجود تردیدهای آن مدیران مسن‌تر، "فیلم هفته" دیلر در ABC هنگامی که در سال ۱۹۶۹ راه‌اندازی شد، به یک موفقیت بی‌سابقه در صنعت تبدیل شد. دیلر تنها با استفاده از معیار اساسی "آیا این ایده خوبی است؟"، سرانجام حدود ۷۵ فیلم در سال تولید کرد که هر کدام شبی تا ۵۰ میلیون بیننده را به خود جلب می‌کردند. این یک نوآوری کاری بود و باعث شد صنعتگر اتریشی، چارلی بلودورن، در سال ۱۹۷۴ به دیلر پیشنهاد ریاست پارامونت پیکچرز را بدهد. دیلر ابتدا تردید کرد، اما بلودورن این را نپذیرفت. او به دیلر گفت: «می‌توانی تنها پاسخی را بدهی که یک فرد عاقل می‌دهد، که یک "ممنونم، کی شروع کنم؟" سپاسگزارانه است.»

پس از پذیرش شغل، دیلر شرکتی را کشف کرد که مملو از هدررفت، ناکارآمدی و فساد بود. او می‌نویسد: «هر سنگی را که در ابتدا برمی‌گرداندم، چیزی ناگوار زیر آن بود.» (در یک اشاره کوتاه، او ذکر می‌کند که رئیس سابق شرکت، فرانک یابلنز، سالانه ۱۰۰ هزار دلار رشوه به صورت جواهرات الماس از سامنر ردستون، مدیرعامل نشنال اموزمنتس، دریافت می‌کرده است.)

«یک ترس اصلی من محصول جانبی حذف تقریباً تمام ترس‌های دیگر بود که یک فرد منطقی می‌توانست داشته باشد. من هرگز پروژه‌های کسب‌وکار را پرخطر ندیده‌ام.»

بر این اساس، دو سال اول دیلر در رأس پارامونت یک فاجعه بود. استودیو از پیشرو بودن در صنعت به رتبه "پنجم دوردست" سقوط کرد. اما دیلر به زودی وضعیت را سامان داد و فیلم‌های موفق دوران‌سازی تولید کرد: "تب شنبه شب"؛ "گریس"؛ "گیگولوی آمریکایی"؛ "روزهای بهشت"؛ "جنگجویان"؛ "فرار از آلکاتراز"؛ "مامی عزیز"؛ "فلش‌دنس"؛ و "پیشتازان فضا" که توسط جفری کاتزنبرگ که در آن زمان بسیار جوان بود رهبری می‌شد. (پس از موفقیت خیره‌کننده فیلم، دیلر ترتیبی داد تا یک کامیون به ارزش ۲۵۰۰۰ دلار پنی روی چمن کاتزنبرگ بریزد به عنوان تشکر.)

اینها همان چیزی بود که دیلر "سال‌های طلایی" می‌نامد، زمانی که "عملاً هر چیزی که لمس می‌کردیم موفق می‌شد." اما او نتوانست لذت ببرد، حتی در این دوره آرام. او از جمله رابرت وودراف، مدیر اجرایی سابق کوکا کولا، نقل قول می‌کند که "دنیا متعلق به ناراضیان است." دیلر می‌گوید این دستورالعملی برای موفقیت است، اما "دقیقاً تعریف یک انسان با رضایت خاطر نیست."

با این حال، لحظاتی وجود داشت که رضایت توانست نفوذ کند. یکی از آنها در دهه ۱۹۷۰ بود، زمانی که دیلر با فون فورستنبرگ آشنا شد و یک رابطه عاشقانه پرشور را آغاز کردند. او می‌نویسد: «ساده و بی‌پرده، این انفجاری از شور بود که سال‌ها ادامه داشت. و بله، من همچنین پسرها را دوست داشتم، اما این تعارضی با عشق من به دایان نداشت.»

رابطه آنها زمانی سرد شد که فون فورستنبرگ خواستار فرزند شد و او مخالفت کرد. او می‌نویسد: «من می‌ترسیدم که اگر با هم فرزندی داشته باشیم، زندگی سرگرم‌کننده من به زندگی ناخوشایند تبدیل شود. من بیش از حد از نوجوانی‌ای که هرگز نداشتم لذت می‌بردم.» با فروپاشی رابطه آنها، فون فورستنبرگ فرزندانش از ازدواج قبلی را برداشت و به بالی نقل مکان کرد، در حالی که دیلر با خرید اولین قایق خود، یک کشتی ماهیگیری ۵۳ فوتی (۱۶ متری)، این موضوع را جبران کرد. اما این دو در تماس ماندند و از اوایل دهه ۱۹۹۰ دوباره شروع به دیدار کردند. او می‌نویسد: «این آن "کودتا"ی عشق وحشیانه اولمان نبود - بلکه به آرامی، ماه به ماه، سپس روز به روز، دوباره به هم پیوستیم تا اینکه به زوجی تبدیل شدیم که امروز هستیم.»

هنگامی که او و فون فورستنبرگ آشتی کردند، دیلر قبلاً پارامونت را به مقصد فاکس ترک کرده بود، که توسط مدیر اجرایی نفتی، ماروین دیویس، با حقوق ۳ میلیون دلاری و ۲۵ درصد از استودیو، به آنجا جذب شده بود. اما این معامله شیرینی نبود که او فکر می‌کرد. دیلر می‌نویسد: «دیویس یک مرد بزرگ محسوب می‌شد... مگر در زمینه صداقت و درستی.» بخش زیادی از خصومت او ناشی از کشف دیرهنگام بود که فاکس در واقع صدها میلیون دلار بدهی دارد؛ برای جلوگیری از ورشکستگی شرکت، دیلر باید خودش پول جمع می‌کرد یا خطر تحقیر را به جان می‌خرید. او می‌نویسد که فاکس «مانند یک شیرینی‌فروشی برای یک کلاهبردار شیرینی‌دوست اداره می‌شد که به دلایل کاملاً اشتباه در این کار بود.»

راه حل مشکلات دیلر و مشکلات مالی فاکس از طریق روپرت مرداک به دست آمد که سهم دیویس در شرکت را خرید و شروع به ساخت شبکه تلویزیونی فاکس کرد. در نهایت، دیلر خواست برای خودش کار کند و در سال ۱۹۹۲ به تنهایی شروع کرد.

پس از آن، امور (کاری) او متنوع و پیچیده شد. دیلر با هوشمندی برخی پیشنهادات را رد کرد (مانند خرید NBC با بیل کازبی) و با حماقت برخی دیگر را نپذیرفت، مانند ۲۵ درصد سهام AOL درست قبل از اوج‌گیری سهام آن.

او کانال خرید QVC را در اختیار گرفت و آن را به یک غول سودآور تبدیل کرد، و سپس همین کار را با رقیبش HSN انجام داد. او تیکت‌مستر را خرید و سپس آن را با Live Nation ادغام کرد. او با یونیورسال معامله‌ای انجام داد که HSN را با شبکه USA ادغام کرد، که شامل کانال Sci-Fi و آرشیو تلویزیونی یونیورسال بود؛ سپس، به عنوان بخشی از یک معامله بزرگتر و پیچیده، هر سه را به قیمت ۱۲ میلیارد دلار به شرکت فرانسوی ویوندی فروخت. او Ask.com را به قیمت ۱.۸ میلیارد دلار خرید (دیلر اذعان می‌کند: «کمی لیمو ترش است، اما برای تقریباً ۲۰ سال توانستیم سود کافی از آن بگیریم تا از قیمت خرید اولیه بسیار فراتر رویم.») و اکسپدیا را به قیمت ۱ میلیارد دلار. او در مجموع می‌گوید IAC معاملاتی انجام داده است که ارزشی بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار تولید کرده‌اند.

کمی اغراق‌آمیز است اگر این را نرخ موفقیت قوی بنامیم، اما کتاب "چه کسی می‌دانست" هرگز احساس ستایش‌نامه نمی‌دهد. بخش زیادی از این موضوع را می‌توان به حس درونی متناقض دیلر نسبت داد. او می‌گوید، برای دهه‌ها، «سکوت خود را با این باور توجیه می‌کردم که گرایش جنسی 'پیچیده' من مانع از این می‌شود که برای افتخار همجنس‌گرایان الگوی قابل توجهی باشم. در حقیقت، من فقط بیش از حد ترسو بودم که چیزی به کسی بگویم.»

دیلر ادامه می‌دهد: «با توجه به تمام تروماهای شخصی‌ام، معتقد بودم که نیازی به ارائه بیانیه‌ای مشخص به جهان ندارم. اشتباه می‌کردم. باید یک الگو می‌بودم، برای هر خیری که ممکن بود برای دیگران داشته باشد. این احساس گناهی است که هرگز مرا ترک نخواهد کرد.»