
جنگ داخلی در میان کارشناسان حزب دموکرات در گرفته است. دلیل اصلی این جنگ مجموعه جدیدی از ایدههاست که به نام «دستور کار وفور» (abundance agenda) شناخته میشود. طرفداران این دستور کار آن را کلید رفاه مردم آمریکا و قدرت پایدار ائتلاف لیبرال میدانند. منتقدان آن را به عنوان طرحی برای نفوذ «منافع همسو با شرکتها» به حزب دموکرات؛ «توطئهای توسط اندیشکدههای راست میانه و حامیان لیبرتارین آن»؛ «مانیفست ضد دولتی برای راستگرایان MAGA»؛ و معادل تاریخی و اخلاقی «راکفلرها و کارنگیها که کارگران را زیر پا له میکردند» محکوم میکنند.
اختلافات جناحی که چپ را از هم میپاشند، معمولاً شامل مسائل دردناک و دراماتیک با پیامدهای انسانی روشن هستند: غزه، پلیس، مهاجرت. بنابراین، بسیار عجیب است که فعالان مترقی، ستوننویسان و دانشگاهیان اکنون بر سر مسائل به ظاهر پیچیده و فنی مانند قوانین منطقهبندی (zoning)، مجوزها و قانون کاهش کاغذبازی (Paperwork Reduction Act) یکدیگر را پاره میکنند.
شدت این بحث نشان میدهد که شرکتکنندگان نه تنها در مورد جزئیات مکانیکی سیاستها، بلکه در مورد ماهیت و هدف خود حزب دموکرات بحث میکنند. و در واقع، اگر با دقت زیر این بگومگوها را بررسی کنید، متوجه میشوید که دقیقاً بر سر همین موضوع میجنگند.
دستور کار وفور مجموعهای از اصلاحات سیاستی است که برای آسانتر کردن ساخت مسکن و زیرساختها و بهبود عملکرد بوروکراسی دولتی طراحی شدهاند. با وجود نام خوشبینانه و نیت صادقانه آن برای یافتن راهحلهای برد-برد، دستور کار وفور حاوی یک نقد رادیکال از نیم قرن گذشته دولت آمریکا است. علاوه بر این—و این چیزی است که هشدارهای بلندی را در میان چپگرایان به صدا درآورده—این دستور کار حملهای مستقیم به مجموعه سازمانهای فعال، که اغلب «گروهها» نامیده میشوند و کنترل قابل توجهی بر سیاست مترقی و نفوذ چشمگیری بر حزب دموکرات دارند، محسوب میشود.
در سالهای اخیر، شکافهای داخلی حزب تقریباً به طور کامل با مواضعی که این گروهها در قبال مسائل مختلف اتخاذ کردهاند، تعریف شده است. مترقیترین دموکراتها کسانی بودهاند که با بیشترین قدرت از مواضع این گروهها دفاع کردهاند؛ دموکراتهای میانهرو بیشتر با عدم اشتیاق نسبی خود به دستور کار این گروهها تعریف شدهاند تا با اهداف خاص خودشان. طعمهای حزب دموکرات «مترقی» و «مترقی خفیف» بودهاند. دستور کار وفور نوید میدهد که هویت مثبتی، به جای صرفاً هویتی منفی، برای دموکراتهای میانهرو فراهم کند.
این پویایی تنها اهمیت دستور کار وفور را در داخل حزب افزایش داده است. ایدههای آن به اندازه کافی جاهطلبانه هستند، اما پیامدهای سیاسی آن باعث ایجاد درگیری شکافبرانگیزی شده است، نه تنها بر سر مجموعهای از پیشنهادها و جهتگیری حزب دموکرات، بلکه بر سر اینکه چه کسی باید حق جهتدهی به آن را داشته باشد.
پس از سالها پختگی در میان کارشناسان سیاست، دستور کار وفور—اصطلاحی که همکارم در این مجله، درک تامپسون، در مقالهای در سال ۲۰۲۲ ابداع کرد—ناگهان در واکنش به شکست ناامیدکننده برنامه سیاستی دولت بایدن اوج گرفت.
جو بایدن در اولین سخنرانی خود در کنگره گفت: «ما باید ثابت کنیم دموکراسی هنوز کار میکند. که دولت ما هنوز کار میکند و میتواند برای مردم خدمات ارائه دهد.» در همان تابستان، پس از آنکه سنا لایحه زیرساخت یک تریلیون دلاری را تصویب کرد، بایدن مأموریت را انجامشده اعلام کرد. او در کاخ سفید اعلام کرد: «امروز ثابت کردیم که دموکراسی هنوز میتواند کار کند.»
اما در ماهها و سالهای بعد، درک ناخوشایندی شروع به نفوذ کرد. قانون عظیمی تصویب شده بود، اما آمریکاییها هیچ تفاوتی را متوجه نشدند، زیرا در واقع، تغییر بسیار کمی رخ داده بود. بایدن پیشبینی کرده بود که پس از امضای سریع لایحه زیرساخت و سپس دو لایحه بزرگ دیگر که صدها میلیارد دلار به تولید و انرژی تزریق میکردند، باقی دوران ریاست جمهوری خود را به افتتاح پلها و کارخانههای جدید و درخشان خواهد گذراند. اما تنها بخشی از بودجهای که بایدن مجوز داده بود قبل از شروع کمپین انتخاب مجددش هزینه شد، و از این میان، تقریباً هیچ یک نتیجه ملموسی نداشتند.
CNN گزارش داد که بیش از دو سال پس از امضای قانون زیرساخت، بایدن «از اینکه نمیتواند ساخت فیزیکی بسیاری از پروژهها را که دستاوردهای کلیدی قانونگذاری او تأمین مالی میکند، به نمایش بگذارد، ابراز ناامیدی عمیقی میکرد». شبکه سراسری ایستگاههای شارژ وسایل نقلیه الکتریکی تا زمانی که بایدن کاخ سفید را ترک کرد، تنها ۵۸ ایستگاه جدید بود. طبق گزارش سایت خبری غیرانتفاعی NOTUS، میانگین تاریخ اتمام پروژههای جادهای اواسط سال ۲۰۲۷ بود. تلاش برای رساندن دسترسی به پهنای باند به مناطق روستایی آمریکا، که یکی از نقاط اصلی برنامه بایدن برای نشان دادن اینکه او برای کمک به کل کشور کار خواهد کرد و نه فقط مناطقی که به او رأی داده بودند، به صفر مشتری متصل شد.
تجربه بایدن، به جای اثبات کارکرد دموکراسی، عکس آن را ثابت کرد.
نکته عجیب در مورد این عملکرد ناامیدکننده این است که اتفاق مشابهی در دوره قبل از آن نیز زمانی که دموکراتها ریاست جمهوری را در دست داشتند، رخ داد. باراک اوباما در مواجهه با رکود فاجعهباری روی کار آمد که معتقد بود میتواند آن را با برنامه عظیم جدیدی از کارهای عمومی حل کند. اوباما به دوران نیو دیل (New Deal) بازگشت، زمانی که میلیونها آمریکایی در ساخت جادهها، پلها و سایر زیرساختها مشغول به کار بودند، اما به سرعت آموخت که، همانطور که با تلخی گفت، «چیزی به نام پروژههای آماده کلنگزنی وجود ندارد.» این درس، عمدتاً بدون بررسی، دوازده سال باقی ماند و هیچ تلاشی برای درک یا تغییر آن الهام نکرد، تا اینکه بایدن روی کار آمد. یک رئیس جمهور دموکرات دوباره امیدوار بود که مدل FDR را دنبال کند، و دوباره کشف کرد که به نحوی غیرممکن شده است.
این بار، شکست کمی تأمل بیشتری را برانگیخت. کارشناسان سیاست، عمدتاً لیبرالها، شروع به پرسیدن کردند که چرا وظایف عمومی که قبلاً قابل انجام بودند، دیگر نیستند. چگونه دولتی که زمانی معجزات مهندسی—سد هوور، پل گلدن گیت—را زودتر از برنامه و کمتر از بودجه میساخت، اکنون در اجرای وظایف روتین خود ناتوان است؟ چرا مدیکر (Medicare) کمتر از یک سال پس از تصویب قانون مربوطه در دسترس قرار گرفت، در حالی که بورس بیمه فردی قانون مراقبت مقرونبهصرفه (Affordable Care Act) تقریباً چهار سال طول کشید تا آنلاین شود (و مجبور شد از یک وبسایت شکست خورده جان سالم به در ببرد)؟ و نگرانکنندهتر از آن، چرا همه چیز در ایالتها و شهرهای تحت کنترل دموکراتها کندتر، گرانتر و ناکارآمدتر بود؟
یافتن پاسخ به این سوالات به عنوان مجموعهای از تحقیقات پراکنده در مورد موضوعات فراموش شدهای مانند قوانین سختگیرانه منطقهبندی، مقررات صدور مجوز فدرال و ایالتی، و رویههای اداری دولت فدرال آغاز شد. اما بسیاری از کسانی که این خطوط تحقیقاتی جداگانه را دنبال کردند، تجربههای مشابهی از کشف داشتند، گویی کلیدی ناگهان در ذهنشان چرخانده شده بود. آنها به این نتیجه رسیدند که دولت خود را گره زده است و مقدار عظیمی از رفاه را میتوان با باز کردن این گرهها به سادگی آزاد کرد.
نزدیکترین چیز به یک پایگاه سازمانی برای دستور کار وفور، مرکز نیسکانن (Niskanen Center) است، که قبلاً یک اندیشکده لیبرتارین نامتعارف بود و به پناهگاهی برای جمهوریخواهان هرگز ترامپ تبدیل شد، قبل از اینکه در سالهای اخیر به سمت ترویج وفور متمایل شود. برخی از روزنامهنگاران، از جمله چندین نفر در این مجله، نیز از این ایدهها حمایت کردهاند. سه کتاب جدید مضامین دستور کار وفور را بیان کردهاند: وفور (Abundance) نوشته تامپسون و ازرا کلاین؛ گیر کرده (Stuck) نوشته همکارم یونی اپلباوم؛ و چرا هیچ چیز کار نمیکند (Why Nothing Works) نوشته مارک دانکلمن، محقق دانشگاه براون. تکثیر چنین آثاری نشانه هیجانی است که این ایدهها ایجاد کردهاند. و لیبرالهای وفور به سرعت سیاستمداران دموکرات، به ویژه میانهروها را به سمت خود جذب میکنند.
از شماره مارس ۲۰۲۵: چگونه مترقیان رویای آمریکایی را منجمد کردند
این جنبش هنوز در حال بررسی دقیق این است که چه چیزی در برنامه آن گنجانده میشود و چه چیزی نه. اما دستور کار وفور اصلی شامل سه حوزه اصلی است.
اولین و آشناترین حوزه، نیاز به گسترش عرضه مسکن با حذف قوانین منطقهبندی و سایر موانع قانونی است که از برآوردن تقاضا توسط عرضه جلوگیری میکنند. طی حدود ۹۰ سال گذشته، و به ویژه از جنگ جهانی دوم، شهرهای آمریکا مجموعهای از محدودیتها را بر مسکن جدید اعمال کردهاند. برای مثال، حدود ۴۰ درصد از سازههای موجود در منهتن امروز ساختنشان غیرقانونی خواهد بود، و در جایی که قوانین ساختوساز جدید را به کلی ممنوع نمیکنند، آن را به طرز غیرقابل تحملی زمانبر و پرهزینه میکنند. همین پویایی باعث خفه شدن مسکن در سانفرانسیسکو، لس آنجلس، بوستون، واشنگتن و سایر مکانهایی شده است که مردم میخواهند در آن زندگی کنند اما نمیتوانند هزینههای آن را بپردازند.
دومین تمرکز وفور بر کاهش شبکهای از قوانین و مقررات است که هر تلاشی برای ساخت زیرساختهای عمومی را به کابوسی گران، دردناک و طولانی تبدیل میکند. هزینه ساخت یک مایل بزرگراه بین ایالتی در یک نسل سه برابر شده است. کالیفرنیا ۱۷ سال پیش طرحی را برای ساخت راهآهن پرسرعت از لس آنجلس به سانفرانسیسکو تصویب کرد و با وجود هزینهکرد میلیاردها دلار، هنوز مسیر قابل استفادهای ندارد. الزامات صدور مجوز، که توسعه انرژی سبز را به کندی مطلق کشانده است، تمرکز ویژهای را به خود اختصاص داده است.

سومین حوزه، و حوزهای که کمتر مورد توجه مفسران قرار گرفته است، آزاد کردن دولت، به ویژه دولت فدرال، برای توانایی عملکرد است. کارشناسان سیاست این موضوع را «ظرفیت دولتی» مینامند. دولت خود با مجموعهای از قوانین دست و پا گیر است که انجام اقدامات را دشوار و درگیر کردن دولت در دعاوی حقوقی را آسان میسازد. دستور کار وفور میخواهد دولت را از این مقررات آزاد کند تا بتواند کارها را انجام دهد.
به طور آشکار، هنگامی که دولت به سرعت عمل میکند، اغلب با تعلیق یا نادیده گرفتن رویههای استاندارد خود این کار را انجام میدهد. در ژانویه ۲۰۲۰، محققان در سیاتل هفتهها تلاش کردند و نتوانستند از دولت مجوز بگیرند تا نمونههای آنفولانزایی را که برای کرونا جمعآوری کرده بودند و به سرعت در جاهای دیگر پخش میشد، آزمایش کنند. در نهایت، محققان به سادگی قوانین را نادیده گرفتند و آزمایشها را انجام دادند و اولین مقیاس از گسترش کووید در ایالات متحده را ارائه دادند. به طور مشابه، عملیات «ورپ اسپید» (Operation Warp Speed)، بزرگترین و مسلماً تنها پیروزی ترامپ، شامل دور زدن پروتکل معمول توسعه واکسن بود. فرماندار پنسیلوانیا، جاش شاپیرو، یک پل هوایی را در I-95 به سرعت و ایمن بازسازی کرد، اما تنها با تعلیق الزامات بوروکراتیک معمول ساخت بزرگراه. این واقعیت که دولت برای انجام کارهای مهم مجبور است قوانین خود را نادیده بگیرد، باید این سوال را مطرح کند که چرا باید در بقیه اوقات از این قوانین پیروی کرد.
همه این سیاستها آنقدر بدیهی و بیاشکال به نظر میرسند که ممکن است فرد به حق کمی مشکوک شود. چه کسی طرفدار حفظ یک سری قوانین بیفایده است؟ چرا کسی باید با وفور مخالفت کند؟
ممکن است فکر کنید دموکراتها به طور یکپارچه از برنامههایی برای اجازه دادن به ایالتها و شهرهای تحت کنترل دموکراتها برای گسترش، ساخت انرژی صفر کربن بیشتر و احیای اعتماد بوروکراتیک دوران اوج نیو دیل استقبال میکنند. اما این موضوع یک گزاره بسیار بحثبرانگیز از آب در میآید، زیرا محدودیتها در ساختوساز و بر روی دولت عمدتاً توسط خود چپ تحمیل شدهاند. علاوه بر این، این محدودیتها بخش اصلی سیاست گروههای ذینفع باقی ماندهاند که بیش از نیم قرن بر حزب دموکرات تسلط داشتهاند.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، به نظر میرسید نیو دیل به طور دائمی پیروز شده و مشروعیت و قدرت دولت فراتر از مناقشه بود. بسیاری از لیبرالها اکنون معتقد بودند که میتوانند انرژی خود را به سمتهای جدیدی هدایت کنند. وظیفه جلوگیری از ماشین دولتی بود که با ائتلاف غیرقابل توقف کسبوکارهای بزرگ و اتحادیههای بزرگ قدرت گرفته بود، از زیر پا گذاشتن نیازهای شهروندان. دیدگاه جدیدی شکل گرفت که توسط نویسندگان و فعالانی مانند ریچل کارسون، جین جیکوبز و رالف نیدر به اشتراک گذاشته شد. در کتاب سال ۲۰۲۱ خود، شهروندان عمومی (Public Citizens)، مورخ پل سابین این جنبش فعال مدنی را به عنوان «حملهای حقوقی، به رهبری لیبرالها، به دولت اداری پس از جنگ جهانی دوم» توصیف میکند.
برخلاف نسل روزولت که پیش از آنها بودند، این لیبرالها وظیفه خود را مهار قدرت دولت میدانستند، نه ایجاد آن. کارسون در سخنرانی سال ۱۹۶۳ گفت: «اشکال اساسی، کنترل اقتدارگرایی است که در دست آژانسهای کشاورزی قرار گرفته است.»
این شکل جدید و ضد دولتی لیبرالیسم دو مشخصه اصلی داشت. یکی تکیه آن بر وکلا و دعاوی حقوقی بود. این بازتاب نفوذ نیدر بود که به عنوان یک حامی مصرفکننده به شهرت رسید و به تحسینشدهترین مرد آمریکا تبدیل شد با بیان بیاعتمادی به سیستمی که احساسات عمومی را در عصر ویتنام و واترگیت تعریف میکرد. او با افتخار به مجله تایم گفت: «ما در حال ایجاد نقش جدیدی به عنوان شهروند حرفهای هستیم.» این شهروندان وکیل بودند، یا توسط وکلا نمایندگی میشدند، که قدرت خود را صرف باز کردن دستگاههای دولتی و پاسخگو کردن آن میکردند.
دومین مشخصه، ایمان آن به گروههای شهروندان خارج از دولت بود که میتوانستند به عنوان ترمز بر قدرت آن عمل کنند. بیانیه پورت هورون (Port Huron Statement)، مانیفست چپ نو سال ۱۹۶۲ توسط دانشجویان برای یک جامعه دموکراتیک، شبکه عظیمی از گروههای فعال مدنی را تصور میکرد: «این گروهها باید ماهیت خصوصی داشته باشند و حول مسائل واحد (مراقبت پزشکی، اصلاح سیستمهای حمل و نقل و غیره)، منافع ملموس (سازمانهای کارگری و گروههای اقلیت)، مسائل چندگانه یا مسائل عمومی سازماندهی شوند.»
این بینندگان معتقد بودند که آینده فعالیت حول مجموعهای از گروههای فعال مدنی متخصص خواهد چرخید. و آنها درست میگفتند. تا سال ۱۹۷
۸، بیش از ۲۰۰۰ سازمان با منافع عمومی وجود داشتند، که افزایشی بیست برابری در یک دهه بود. این گروهها متخصصانی مانند حقوقدانان محیط زیست و معماران حفاظتگرا را استخدام کردند که از ابزارهای جدید قانونی—قوانین فدرال مانند قانون ملی سیاست محیط زیست (NEPA)، قانون هوای پاک (Clean Air Act) و قانون آب پاک (Clean Water Act)؛ قوانین تاریخی مانند قانون ملی حفاظت از بافت تاریخی (National Historic Preservation Act)؛ و قوانین حقوق مدنی—برای توقف ساخت بزرگراهها، پلها، خطوط لوله، تأسیسات برق و ساختمانهای بزرگ استفاده میکردند.
هزاران گروه فعال محلی، منطقهای و ملی ظاهر شدند و هزاران نقطه فشار جدید ایجاد کردند که در آن یک گروه کوچک از شهروندان میتوانستند، با حمایت قوانین جدید، پروژههای بزرگ را به چالش بکشند و اغلب متوقف کنند. سابین مینویسد که حتی پروژههای کوچک نیز میتوانستند هدف قرار گیرند. «معمولاً دهها یا حتی صدها» گروه ممکن بود بر پروژههای زیرساختی بزرگ تأثیر بگذارند؛ در مورد یک خط لوله پیشنهادی گاز طبیعی مایع در سواحل کالیفرنیا، ۹۸ گروه فعال مختلف به پرونده پیوستند تا توسعه آن را متوقف کنند.
«این گروه از وکلا و فعالان عمومی به دنبال متمرکز کردن تصمیمگیری در پایتختهای ایالتی یا واشنگتن دیسی نبودند، بلکه میخواستند درها را به روی افراد عادی باز کنند تا بتوانند دولت را در زمینههای مختلف تحت تأثیر قرار دهند.» این هدف نجیبانه بود و دستاوردهای بزرگی داشت—کیفیت هوا و آب به طور چشمگیری بهبود یافت و تعداد زیادی از بناهای تاریخی از تخریب نجات یافتند—اما پیامدهای ناخواستهای داشت.
به جای افزایش مشارکت دموکراتیک ، گروههای فعال مدنی به زودی خود را به نهادهای حرفهای تبدیل کردند که نمایندگان خود را به جای اعضا به پاسخگویی میدیدند. و در حالی که هدف جلوگیری از بدترین تجاوزات دولتی و شرکتی بود، تأثیر واقعی این بود که ساخت تقریباً هر چیزی را بسیار دشوار کرد. این همان میراثی است که دستور کار وفور به دنبال پایان دادن به آن است.
اولین واکنش به این جنبش جدید، مخالفت صریح و علنی از سوی ائتلاف گروههای ذینفع بود که معتقد بودند هر تلاشی برای ضعیف کردن قوانین و مقرراتی که این گروهها را قادر ساختهاند، نوعی خیانت به آرمانهای مترقی است. در پاسخ به انتقادات تامپسون و کلاین از موانع ساختوساز، دیوید سیروتا، سردبیر دیلی پروجرس (Daily Poster) و از منتقدان سرسخت «شرکتگرایی» در حزب دموکرات، پاسخ داد که اصرار بر لغو مقررات منطقهبندی «اساساً چیزی بیشتر از تقاضایی برای پسرفت نیست» و «فریبنده» است. لابی مسکن در کالیفرنیا، یک ائتلاف مترقی قدرتمند که شامل حامیان مسکن کمدرآمد و گروههای فعال محیط زیست است، کمپینی را علیه آنچه «مسکن نئولیبرال» مینامد به راه انداخته است و از هر تلاشی برای کاهش مقررات ساختوساز جلوگیری میکند.
در حالی که سیروتا و دیگران در چپ معتقدند که دستور کار وفور یک حیله شرکتی است، برخی دیگر استدلال میکنند که وفور هیچ چیز جدیدی نیست. برخی اشاره میکنند که طرفداران آن به نوعی به یک ائتلاف نامحتمل با راستگرایان MAGA پیوستهاند که آنها نیز خواهان کاهش مقررات هستند. این حمله منطقیتر از اتهامات به دست داشتن شرکتها است، اما یک نکته حیاتی را نادیده میگیرد. راستگرایان MAGA نمیخواهند دولت را توانمند کنند، بلکه میخواهند آن را تضعیف کنند. دستور کار وفور به دنبال ایجاد دولتی است که کارها را به سرعت، کارآمد و ارزان انجام دهد؛ راستگرایان MAGA دولتی را میخواهند که نتواند کاری انجام دهد.
در نهایت، مهمترین انتقاد به دستور کار وفور این است که این دستور کار نژادپرستانه و تبعیضآمیز است. یکی از نویسندگان در ریویو جدید چپگرایان (Jacobin) آن را «جنبش ییمبیست (YIMBY) سفید و نژادپرستانه» خواند. و در واقع، محدودیتهای منطقهبندی در ابتدا به منظور جداسازی نژادی و طبقاتی طراحی شده بودند. اما طرفداران وفور میگویند که دقیقاً به همین دلیل است که باید برداشته شوند. آنها استدلال میکنند که محدودیتهای منطقهبندی، که در ابتدا برای آسیب رساندن به اقلیتها طراحی شده بودند، امروز نیز همین کار را میکنند. در واقع، مسکن مقرونبهصرفه و حملونقل عمومی مقرونبهصرفه، هر دو اهداف کلیدی سیاست وفور، به نفع اقلیتهای کمدرآمد هستند که بیشترین آسیب را از کمبود فعلی و قیمتهای بالا میبینند.
این جنگ فرهنگی و ایدئولوژیک در حال حاضر بر سر روح حزب دموکرات است. این یک جنگ سرد است که هنوز به درگیری آشکار تبدیل نشده است، اما با توجه به حساسیت موضوعات، به احتمال زیاد در سالهای آینده شاهد تشدید آن خواهیم بود. نتیجه این نبرد، مسیر آینده حزب دموکرات را تعیین خواهد کرد.