
کمتر رهبر جهانی دیرتر از او شغل را به عهده گرفته و در عین حال تجربه کمی داشته است. کمتر کسی توانسته در انتخابات پیروز شود و حتی در زمان پیروزی تا این حد نامحبوب باشد. کمتر کسی میتواند با چالشهای عظیمی که فریدریش مرتس با آنها روبروست، با اعتماد به نفس بسیار کمی در میان شهروندانش مبنی بر توانایی او در برآورده کردن آنها، مواجه شود.
دهمين صدراعظم آلمان پس از جنگ جهاني دوم تنها چند هفته است كه کار خود را آغاز كرده، اما قضاوتها درباره او حتي پيش از تصدي مقام آغاز شده بود. بيشتر اين قضاوتها تحت تأثير تمايل ملي آلمانيها به ديدن نيمه خالي ليوان است. با اين حال، در سن ۶۹ سالگي، مرتس میداند که وقت زیادی برای ثبت نشان از خود ندارد.
دقیقا او کیست؟ مجموعهای از زندگینامهها که در اوایل کارزار انتخاباتی منتشر شدند، کمی روشنگری میکنند. کتاب جدیدی رویکرد متفاوتی دارد. مریم لاو، روزنامهنگار هفتهنامه دی تسایت و یکی از معتبرترین متخصصان محافظهکاری آلمانی، در کتاب مرتس: در جستجوی مرکز گمشده رویکرد موضوعی را در پیش میگیرد. او در تلاش است توضیح دهد که مرتس چگونه با افرادی مانند پرزیدنت دونالد ترامپ و ولادیمیر پوتین برخورد خواهد کرد و چگونه سعی خواهد کرد به اقتصاد آلمان جانی تازه ببخشد. او میپرسد آیا او با زنان مشکل دارد (متهم شده که حمایتی یا جنسیتگرا است) و آیا آماده است برای کشورش وارد جنگ شود.
لاو با بررسی گذشته او آغاز میکند و به پدربزرگش میپردازد که حمایت برجسته او از نازیها به طور فزایندهای در رسانهها مورد بحث قرار میگیرد؛ این امر ضرورت موفقیت مرتس در وظیفهای که برای خود تعیین کرده است را حتی بیشتر میکند - فاصله گرفتن دولت تحت رهبری حزب دموکرات مسیحی او از حزب راست افراطی آلترناتیو برای آلمان (AfD) در حالی که خود را از میراث صدراعظم سابق آنگلا مرکل متمایز میسازد.
تصویری که از مرتس در حال ظهور است، مردی است که نقصهایش برای همه آشکار است، اما انعطافپذیریاش دستکم گرفته میشود. زیرعنوان کتاب لاو - «در جستجوی مرکز گمشده» - روشن میسازد که این جهتی است که او مایل به حرکت در آن است. با این حال، اگر چنین است، او گاهی اوقات روش عجیبی برای نشان دادن آن دارد. همانطور که لاو مینویسد، مرتس سابقه دچار شدن به مشکل را دارد. او مینویسد: «تقریباً میتوان از 'بیماری مرتس' صحبت کرد»، ابراز نارضایتی، پافشاری بر آن در مواجهه با مخالفت، تنها برای اینکه در مقطعی مجبور به تسلیم شود.
نویسنده سعی دارد دو چرخش بزرگ و خارقالعادهای را که مرتس در دوران انتخابات انجام داد، توضیح دهد. پس از آنکه گفت هرگز با AfD معامله نخواهد کرد، در اواخر ژانویه طرحی را در بوندستاگ، پارلمان آلمان، ارائه داد که از تشدید اقدامات علیه مهاجرت دفاع میکرد، با علم به اینکه تنها راه تصویب آن، حمایت راست افراطی خواهد بود. این تلاش به دلیل شورش نمایندگان خشمگین در داخل حزب خودش شکست خورد.
چند هفته بعد، پس از اصرار بر اینکه به هیچ وجه محدودیت "ترمز بدهی" که به شدت وامگیری عمومی را محدود میکرد، لغو نخواهد کرد، دقیقاً همین کار را انجام داد. با یک ترفند زیرکانه، از پارلمان در حال خروج برای تصویب تغییر قانون اساسی استفاده کرد که امکان تزریق عظیم پول برای هزینههای دفاعی و زیرساختهای عمومی را فراهم میکرد. اکنون توسط همه طرفها به عنوان فردی غیرقابل اعتماد محکوم میشد. لاو معتقد است که او چاره دیگری جز این نداشت، اما میتوانست زودتر اقدام کند. ممکن است اجرای آن بیاصول به نظر رسیده باشد، اما آلمان در وضعیت بهتری قرار گرفته است - در نهایت ابزارهای لازم برای رشد و مدرنسازی را برای خود فراهم کرده است.
چرخش اول هیچ اما و اگری نداشت. این یک فاجعه تمامعیار بود، فاجعهای که سوءظن پایدار در مورد رابطه او با AfD را بر جای گذاشته است. برخی از متحدان مرتس میخواهند "دیوار آتش" را که همکاری با این حزب را در سطوح منطقهای و ملی منع میکند، بردارند. او اصرار دارد که چنین نخواهد کرد.
در عوض، او میخواهد جذابیت راست افراطی را با پرداختن به موضوع اصلی آن - مهاجرت - تضعیف کند. در روز اول رهبری خود، به وزیر کشور الکساندر دوبریندت دستور داد تا کنترلهای مرزی را اعمال کند و پناهجویان را در مرز بازگرداند. اینکه آیا این اقدام در کاهش مهاجرت غیرقانونی موفق خواهد بود یا اعتماد به توانایی دولت در کنترل ارقام کلی را افزایش میدهد - به جای اینکه صرفاً نمایشی باشد (چیزی مانع تلاش مکرر افراد برای ورود نمیشود) - مسئله دیگری است. شرکای او در ائتلاف، سوسیال دموکراتها، آماده همراهی با این اقدام هستند.
رویکرد به اقتصاد بسیار بازتر است. حزب سوسیال دموکرات تعهدات مرتس را برای کاهش پرداختهای رفاهی سخاوتمندانه آلمان یا پذیرش سایر اصلاحات رادیکال در قانون مالیات یا سیستم بازنشستگی کمرنگ کرده است. همانطور که لاو اشاره میکند، کل ساختار آلمان مدرن بر ثبات و حذف فرصتها برای رهبران به منظور کسب قدرت بیحد و مرز استوار بود. قانون اساسی (که در سال ۱۹۴۹ تصویب شد) تضمین کرد که ائتلافها باید در تمام سطوح دولتی تشکیل شوند؛ قدرت به اشتراک گذاشته شود، تنها شامل احزاب میانهرو باشد، و ایالتهای منطقهای از خودمختاری قابل توجهی برخوردار باشند. رهبرانی مانند کنراد آدناور، اولین صدراعظم آلمان پس از جنگ، "نماد گسست از همه چیزهای ایدئولوژیک، و همچنین ثبات، آشتی، آرزوی عادی بودن و خستگی دموکراتیک" بودند.
مرکل نیز در همین روحیه ۱۶ سال حکومت خود را مدیریت کرد و اتحادیه دموکرات مسیحی (CDU) را حزب گامهای کوچک میدید. او و مرتس در اوایل با هم اختلاف پیدا کردند - هر یک دیگری را متهم به تضعیف خود میکرد. او به طور علنی از معاشقه پارلمانی او با AfD انتقاد کرد. او به طور منظم میراث مرکل و آنچه او "در آغوش کشیدن پناهندگی" و "در آغوش کشیدن محیط زیست" مینامد را تخریب کرده است. مرکل اخیراً تلاشی برای آشتی انجام داد، به عنوان بازدیدکننده در بوندستاگ حاضر شد تا تأیید مرتس به عنوان صدراعظم را مشاهده کند، تنها شاهد خواری رد شدن اولین کاندیدا باشد. زمانی که او ساعاتی بعد در دور دوم رأیگیری انتخاب شد، مرکل رفته بود.
لاو از یک نویسنده دیگر در زمینه محافظهکاری، ادموند فاست، نقل قول میکند: «محافظهکاران تا حد زیادی دنیای مدرن لیبرالی را که در آن نمیتوانند احساس راحتی کنند، خلق کرده و آموختهاند بر آن مسلط شوند.» او ادامه میدهد: «این سوال که چگونه اصرار بر سنت و دلبستگی به سرزمین مادری با تخریب خلاقانه، که بدون آن رفاه و اقتصاد بازار آزاد وجود نخواهد داشت، سازگار است، سوالی است که یک لیبرال اقتصادی مانند فریدریش مرتس باید از خود بپرسد.» این مسئله به قلب مشکل مرتس میپردازد، در واقع مشکلی که همه احزاب اصلی راست میانه با آن روبرو هستند: چگونه سنتگرایی را با نیاز به تغییر آشتی دهند؟
با توجه به اینکه محافظهکاران بریتانیایی در نظرسنجیها در جایگاه چهارم قرار دارند و احزاب مشابه در حال دست و پا زدن هستند، آیا تنها مسیر موفقیت همان مسیری است که افرادی مانند ترامپ در پیش گرفتهاند - ترکیبی از حداکثر اختلال اقتصادی و دموکراتیک در کنار بازگشت به ارزشهای اجتماعی سنتی؟
لاو اشاره میکند که تا همین اواخر، مرتس از اینکه محافظهکار نامیده شود متنفر بود. اگر قرار بود این لقب را بگیرد، اصرار داشت که کلمه "پیشرو" نیز به آن اضافه شود. هر چیز دیگری "ناامن" یا متمایل به افراط تلقی میشد. او میگوید اکنون، این اصطلاح از یک واژه تحقیرآمیز به نشان افتخار تبدیل شده است. در عین حال، او باید یک ائتلاف میانهرو را رهبری کند (جایی که تقریباً همه دولتهای آلمان در نهایت به آن میرسند)، که او را در معرض مخالفت چپ و خشم راست قرار میدهد.
او پیشنهاد میکند که ممکن است راهی برای عبور وجود داشته باشد، راهی که میتواند جناحهای مختلف را همسو کند: «مرتس یک مدرنیست مشتاق نیز هست، به معنای تکنولوژیکی. رآکتورهای همجوشی، دفن کربن در زمین، سفرهای فضایی، واکسنهای mRNA - رهبر CDU حامی مشتاق این ایده است که کشوری مانند آلمان، که از نظر مواد خام فقیر است، باید رشد بسیار بیشتری از ثروت اختراعات خود بگیرد.»
این آسان نخواهد بود. عادات قدیمی، مانند بیمیلی به پذیرش دیجیتالی شدن و وابستگی بیش از حد به بوروکراسی، ریشه دواندهاند. آیا مرتس برای مدرنسازی کشور ریسک خواهد کرد؟ در سخنرانیهای او تا کنون، به نظر میرسد که او در هر دو جهت گرایش داشته است: در برخی، در جستجوی اطمینانبخشی، در برخی دیگر، از جدال رویگردان نیست - مانند پیشنهاد دادن که کارگران به اندازه کافی کار نمیکنند.
لاو همچنین به مجموعهای از کلیشههای بسیار آلمانی مرتبط با مرتس اشاره میکند که احتمالاً همیشه مانعی دموکراتیک ایجاد خواهند کرد: «مرد پیر سفیدپوست؛ مرد ثروتمند بیرحم؛ نئولیبرال؛ مرد نامحبوب - پشت این فرهنگ عامیانه کسلکننده، اعتقاد راسخ بسیاری از آلمانیها نهفته است که اساساً راستگرا بودن، از نظر سیاسی مرتبط بودن و سپس ثروتمند بودن خوب نیست.»
مرتس ممکن است همان کاری را انجام دهد که رهبران دیگر در مواجهه با مقاومت داخلی انجام دادهاند - بیشتر دوره تصدی خود را وقف امور خارجی کند. او قطعاً کارهای زیادی در پیش دارد و پیش از این نیز چابکی نشان داده است. او به سرعت به محکومیت آلمان و اروپا توسط چهرههای ارشد در دولت ترامپ با روشن ساختن نیاز نه تنها به تسلیح مجدد بلکه به رویکردی جدید برای خوداتکایی اروپا واکنش نشان داده است. گشایشهای او نسبت به پاریس، لندن و ورشو چشمگیر بود، و هسته امنیتی جدید قاره وحدت قابل تحسینی را نسبت به اوکراین نشان داده است.
بسیار کمتر مطمئن، و بسیار کمتر قابل تحسین، امتناع آلمان از پذیرش هرگونه انتقاد قابل توجهی از تخریب تقریباً کامل غزه توسط اسرائیل بوده است. مرتس از مرکل و دیگران در فلج ناشی از احساس گناه در این زمینه پیروی میکند؛ در واقع، پذیرش او از بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، حتی بیشتر برجسته است.
لاو با این توصیه نتیجهگیری میکند: او میگوید، مرتس «محافظهکاری در عصر اقتدارگرایان است که باید بارها و بارها عنوان 'محافظهکار' را کسب کند، زیرا گهگاه آن را به هدر میدهد.» مدل کسبوکار آلمان، با انرژی ارزان از روسیه، بازار فروش چین، و تضمین امنیتی ایالات متحده، به بنبست رسیده است. نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین در هم شکسته است؛ کارشناسان نظامی فاز فعلی را «پیش از جنگ» مینامند. او از قول مرتس نقل میکند که میگوید: «مرکز سیاسی قادر به حل مشکلات است.»
با شکاف برداشتن مرکز در سراسر جهان غرب، وظیفهای که صدراعظم جدید آلمان با آن روبرو است، حسرتبرانگیز است.