Jamie Grill / Getty
Jamie Grill / Getty

چه اتفاقی می‌افتد وقتی ژنتیک‌دانان در مورد نژاد سست‌سخن می‌گویند؟

این حوزه علمی به طور گسترده‌ای بر این باور است که نژاد یک ساختار اجتماعی است، اما وقتی معناشناسی را نادیده می‌گیرد، دچار مشکل می‌شود.

در یک مقاله دیدگاه اخیر در نشریه نیویورک تایمز با عنوان «چگونه علم ژنتیک درک ما از نژاد را تغییر می‌دهد»، دیوید رایش (David Reich)، ژنتیک‌دان، آنچه را که او "ارتدوکسی" در ژنتیک می‌نامید، به چالش کشید. او استدلال کرد که به دلیل نگرانی‌ها از سیاسی بودن بیش از حد، دانشمندان حاضر به انجام تحقیقات در مورد تنوع ژنتیکی بین جمعیت‌های انسانی – یا حتی در برخی موارد، بحث در مورد آن – نیستند، با وجود اینکه تنوعات ژنتیکی وجود دارند. او نوشت: «نادیده گرفتن تفاوت‌های ژنتیکی متوسط بین 'نژادها' دیگر به سادگی امکان‌پذیر نیست.»

این قطعه به طور گسترده منتشر شد و محکومیت برخی از دانشمندان علوم اجتماعی که از پیامدهای آن وحشت داشتند و تحسین افرادی که معتقد بودند بحث درباره تفاوت‌های نژادی به تابو تبدیل شده است را برانگیخت. قابل پیش‌بینی بود که این مقاله زنگ دور دیگری از نبرد رسانه‌ای جاری بر سر دلیل وجود فاصله در نمرات IQ بین سیاه‌پوستان و سفیدپوستان را به صدا درآورد. ازرا کلاین (Ezra Klein) در وکس به این مقاله اشاره کرد و با سم هریس (Sam Harris) در مورد آن بحث کرد. اندرو سالیوان (Andrew Sullivan) در مجله نیویورک، به چپ‌های دانشگاهی و جنگ فرهنگی پرداخت.

در زمانی در آمریکا که برتری‌طلبان سفیدپوست آشکارا در شهرها راهپیمایی می‌کنند، شاید اجتناب‌ناپذیر باشد که هر نوشته‌ای که مفاهیم تنوع ژنتیکی را مطرح می‌کند، بحث سیاسی آتشینی را برانگیزد. اما با تمام جنجال پیرامون مقاله رایش، علم واقعی در آن به طرز شگفت‌انگیزی غیر بحث‌برانگیز است. رایش رابطه پیچیده نژاد با نسب (ancestry) را به گونه‌ای توصیف می‌کند که ژنتیک‌دانان – از جمله خودم – به طور گسترده‌ای با آن موافق هستند. جایی که این مقاله دچار مشکل می‌شود، به یک خطر گسترده‌تر در ژنتیک اشاره دارد، خطری که این حوزه را به ویژه مستعد سوء استفاده برای اهداف سیاسی و شبه‌علمی می‌سازد: ارتباطات ضعیف.

نژاد مفهومی است که توسط جامعه تعریف می‌شود، نه توسط ژن‌ها. درست است که افراد در سراسر جهان به دلیل نسب خود از نظر ژنتیکی متفاوت هستند، و اینکه هویت نژادی افراد ممکن است از نظر آماری با نسب آنها مرتبط باشد، هرچند نه با اطمینان. اما "نژاد" به معنای "نسب" نیست و یک اصطلاح پربار برای اطلاع‌رسانی علمی است: نژادهای بیولوژیکی یک مفهوم علمی فعلی نیستند و اغلب سوگیری‌های تاریخی را تقویت می‌کنند.

در مقاله دیدگاه خود، رایش به صراحت اذعان می‌کند که نژاد یک ساختار اجتماعی است. در چندین نقطه از متن، او تلاش زیادی می‌کند تا خود را از نژادپرستی دور کند و به این نکته اشاره کند که ایده‌های سنتی نژاد توسط داده‌های ژنومی (از جمله کار خودش) رد می‌شوند. به عنوان مثال، او اشاره می‌کند که شیوه‌های تفکر افراد و جوامع مختلف در مورد نژاد متناقض است:

در ایالات متحده، از نظر تاریخی، فردی "سیاه" است اگر هرگونه نسب آفریقایی زیر صحرایی داشته باشد؛ در برزیل، فردی "سیاه" نیست اگر مشخص باشد که هرگونه نسب اروپایی دارد. اگر "سیاه" به افراد مختلف در زمینه‌های مختلف اشاره دارد، چگونه می‌تواند پایه ژنتیکی داشته باشد؟

رایش در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که چگونگی دسته‌بندی نژادی خود توسط آمریکایی‌ها تنها همبستگی ضعیفی با ژنتیک دارد. دلایل اجتماعی پیچیده‌ای برای این موضوع وجود دارد، از جمله میراث تاریخی قوانین پاکی نژاد بر اساس ایده‌های شبه‌علمی (به عنوان مثال، قانون "یک قطره"، که آمریکایی‌ها را بر اساس داشتن حتی یک جد سیاه‌پوست به عنوان سیاه طبقه‌بندی می‌کرد). بنابراین، به عنوان مثال، برخی از آمریکایی‌ها اکنون خود را به دلیل داشتن یک پدربزرگ/مادربزرگ از نسب آفریقایی زیر صحرایی، یا نسبت معادل از DNA خود، به عنوان سیاه معرفی می‌کنند. یک تجزیه و تحلیل در سال ۲۰۱۵ از داده‌های 23andMe، که رایش از همکاران آن بود، نشان داد که حدود یک نفر از هر ۱۰ آمریکایی آفریقایی‌تبار خودمعرفی‌شده، کمتر از ۵۰ درصد ژنوم خود را متعلق به نسب آفریقایی دارند، و حدود یک نفر از هر ۵۰ نفر کمتر از ۲ درصد. احتمال اینکه فردی با نسب معین، خود را با هویت خاصی گزارش کند، بسته به عواملی مانند سن، جنسیت، و تعداد افراد دیگر با آن هویت که در نزدیکی زندگی می‌کنند، متغیر است.

شواهد DNA از بقایای باستانی هرگونه تصوری مبنی بر اینکه دسته‌بندی‌های نژادی – یا حتی عباراتی مانند "نسب آفریقایی" – نمایانگر تبار از یک ایده افلاطونی از جمعیت‌های اجدادی هستند را تضعیف می‌کند. جمعیت‌های انسانی به نظر می‌رسد بارها از هم جدا شده، ادغام شده و با یکدیگر درآمیخته‌اند. همانطور که رایش می‌نویسد:

آزمایشگاه من در سال ۲۰۱۶، بر اساس توالی‌یابی ژنوم‌های انسانی باستانی، کشف کرد که "سفیدپوستان" از جمعیتی که از ازل وجود داشته است، همانطور که برخی افراد باور دارند، نشات نمی‌گیرند. در عوض، "سفیدپوستان" نمایانگر ترکیبی (admixture) از چهار جمعیت باستانی هستند که ۱۰,۰۰۰ سال پیش زندگی می‌کردند و هر کدام به همان اندازه که اروپایی‌ها و آسیایی‌های شرقی امروز با یکدیگر متفاوت هستند، از هم متفاوت بودند.

این بخش اطلاعات مهمی را در خصوص ترکیب جمعیتی ارائه می‌دهد.

یکی از دلایلی که نژاد مفهوم ثابتی برای ژنتیک‌دانان نیست، به دلیل همین فرآیند ترکیب (admixture) است. موج‌های مهاجرت و آمیزش در طول تکامل انسان بارها تکرار شده است. ژنوم شما موزاییکی دقیق از ژنوم اجداد شماست – و شما اجداد زیادی دارید.

همه اینها ژنتیک درسی است – همانطور که رایش به وضوح می‌داند، زیرا برخی از تحقیقاتی که این ادعاها را اثبات کرده‌اند، کار اوست. اما مقاله دیدگاه او زمانی شروع به از دست دادن وضوح می‌کند که، به لطف برخی عبارات نامناسب، مفاهیم متمایز "نژادها" و "جمعیت‌ها" به نظر می‌رسد با خود درآمیخته‌اند. به عنوان مثال، در بحث استفاده آزمایشگاه او از نژاد گزارش‌شده توسط خود افراد در ردیابی عوامل خطر ژنتیکی برای سرطان پروستات، رایش اصطلاحات ساخته‌شده اجتماعی (مانند "آمریکایی آفریقایی‌تبار") را درست در کنار نتایج استنباط‌های آماری در مورد تاریخچه ژنوم (مانند "احتمالاً با منشاء آفریقای غربی") قرار می‌دهد. او ظاهراً سعی در دفاع از استفاده از هر دو دارد، اما در این فرآیند تا حدی تمایزات اولیه خود بین نژاد و نسب را محو می‌کند.

سپس آن پاراگرافی وجود دارد که در بالا به آن اشاره کردم و او در آن کلمه "نژادها" را در گیومه قرار داده است:

من همدردی عمیقی با نگرانی از اینکه کشفیات ژنتیکی ممکن است برای توجیه نژادپرستی مورد سوء استفاده قرار گیرند، دارم. اما به عنوان یک ژنتیک‌دان همچنین می‌دانم که نادیده گرفتن تفاوت‌های ژنتیکی متوسط بین "نژادها" دیگر به سادگی امکان‌پذیر نیست.

گیومه‌ها در اطراف "نژادها" کنایه‌آمیز هستند. آنها برای تضعیف دقت ظاهری کلمه وجود دارند و اذعان می‌کنند – یا حداقل سعی در اذعان دارند – که بسیاری از غیردانشمندان با این حال شهودی دارند که درک آنها از نژاد می‌تواند، به طور کلی، با حدس‌هایی در مورد نسب همخوانی داشته باشد. ریشه نگرانی رایش به نظر می‌رسد این باشد که اگر ژنتیک‌دانان به سادگی این شهود را رد کنند، اعتبار خود را از دست خواهیم داد، زیرا مطالعات ژنتیکی در مقیاس بزرگ‌تر همبستگی‌های فزاینده ظریفی بین نسب و تنوع ویژگی‌های انسانی آشکار می‌کنند. (قابل توجه است که در کتاب جدید او، ما کی هستیم و چگونه به اینجا رسیدیم (Who We Are and How We Got Here)، که بخش زیادی از مقاله دیدگاه از آن گرفته شده است، جمله مشابه اصلاً کلمه "نژادها" را به کار نبرده است: رایش در عوض از "جمعیت‌ها" استفاده می‌کند).

خوانندگان به راحتی می‌توانند تمام این نکات را از دست بدهند، به خصوص اگر کلمات رایش بریده یا برای اهداف نویسنده دیگری تحریف شوند. نویسنده علمی نیکلاس وید (Nicholas Wade)، که نوشته‌هایش در مورد نژاد به طور گسترده‌ای توسط ژنتیک‌دانان مورد انتقاد قرار گرفته است، سپر ضعیف علامت تعجب کنایه‌آمیز را در پاسخی به رایش در تایمز کنار زد: «بالاخره! یک ژنتیک‌دان از هاروارد، دیوید رایش، اعتراف می‌کند که تفاوت‌های ژنتیکی بین نژادهای انسانی وجود دارد، حتی اگر او کلمه نژاد را در گیومه قرار دهد.» در مجله نیویورک، اندرو سالیوان کاملاً بدون کنایه در مورد "تفاوت‌ها بین نژادها" صحبت کرد.

مقاله دیدگاه رایش نه تنها کلمات مبهم، بلکه منطق بلاغی مبهمی نیز در بر دارد. به نظر می‌رسد که بین، از یک سو، برخی افراد مشخص که رایش به آنها به عنوان دیدگاه‌های "موذیانه" در مورد نژاد اشاره می‌کند (مانند وید و جیمز واتسون (James Watson)، یکی از کاشفان ساختار DNA) و، از سوی دیگر، "افراد خوش‌نیت" که به گفته رایش، نوعی "ارتدوکسی" را تداوم می‌بخشند که در برابر تحقیقات در مورد تنوع ژنتیکی مقاومت می‌کند، تعادل کاذب ایجاد می‌کند. این استدلال، که با مثال‌هایی در کتاب رایش بسط داده شده است، این است که مردم‌شناسان سرسخت و بیش از حد سیاسی، بدون مانع از سوی ژنتیک‌دانان ترسو، بحث در مورد تنوع ژنتیکی را سرکوب می‌کنند. همانطور که رایش این موضع را در مقاله دیدگاه خود توصیف می‌کند: «تفاوت‌های ژنتیکی متوسط بین افرادی که بر اساس اصطلاحات نژادی امروزی گروه‌بندی شده‌اند، آنقدر ناچیز هستند که در مورد هر صفت بیولوژیکی معنی‌داری، می‌توان آن تفاوت‌ها را نادیده گرفت.»

من به سادگی هیچ ژنتیک‌دانی را نمی‌شناسم که به این موضوع اعتقاد داشته باشد، و تعداد کمی را که این موضوع را بدون چالش رها کنند. بسیاری به درستی اشاره خواهند کرد که دسته‌بندی‌های نژادی معیار غیرقابل اعتمادی برای نسب هستند، با بار سنگین اجتماعی وحشتناک. آنها همچنین اشاره خواهند کرد که تفاوت‌های متوسط بین جمعیت‌های اجدادی معمولاً در مقایسه با تنوع درون آن جمعیت‌ها، برای بیشتر صفاتی که دانشمندان سعی در اندازه‌گیری کمی آنها داشته‌اند، بسیار کوچک هستند. اما دانشمندان به کشف تنوع انسانی ادامه داده‌اند، خارج از چنگ هر ارتدوکسی.

در روزهای پس از انتشار مقاله دیدگاه، چندین پاسخ از حوزه‌های خارج از ژنتیک وجود داشت. در برخی موارد، واکنش‌های اصلاحی ژنتیک‌دانان به این پاسخ‌ها (که البته گاهی اوقات ناقص بودند) سریع‌تر، پر سر و صداتر و شدیدتر از واکنش‌های اصلاحی ژنتیک‌دانان به خود مقاله دیدگاه رایش به نظر می‌رسید. رایش نیز یک مقاله دنباله‌ای در تایمز منتشر کرد که در آن برخی از عبارات را روشن کرد، اما استدلال علیه ژنتیک‌دانان ترسو را تکرار کرد.

برای دانشمندان علوم طبیعی معمول است که از مسائل معناشناسی زبانی دوری کرده و ترجیح می‌دهند بحث را به مسائل فنی هدایت کنند. این موضوع به نحوه تعریف حرفه‌ای خودمان مربوط می‌شود: علم به عنوان یک رشته، حقیقت عینی را از طریق فرضیه‌های قابل آزمایش تجربی دنبال می‌کند، نه مسائل ذهنی درک عمومی. "حالا فقط داریم در مورد معناشناسی صحبت می‌کنیم" جمله‌ای است که اغلب در بحث‌های دوستانه بین اعضای حرفه من، نشان‌دهنده توافق قریب‌الوقوع است.

اما هنگام صحبت عمومی در مورد نژاد، زبان اهمیت دارد. به طور منظم در تاریخ آمریکا، بردگی، تبعیض، و سایر اشکال نژادپرستی با استفاده از تحریفات علمی و ایده‌های شبه‌علمی توجیه شده‌اند. برنامه یوجنیکس ایالات متحده تنها پس از برنامه آلمان نازی بود، که آن را مستقیماً الهام بخشید و اطلاع‌رسانی کرد.

در مقاله دیدگاه، رایش بر اهمیت "ارائه یک چارچوب منطقی برای بحث در مورد تفاوت‌ها بین جمعیت‌ها" تأکید می‌کند. در غیر این صورت، او می‌نویسد، "خلائی ایجاد می‌کنیم که توسط شبه‌علم پر می‌شود." این درست است، اما اگر ژنتیک‌دانان خودمان از اصطلاحات شبه‌علمی استفاده کنیم، حتی بی‌دقت، آنگاه به این فرآیند کمک می‌کنیم.