مبادله نفوذ با پول در کاخ سفید آنقدر علنی است که یک کهنه‌کار لابی‌گری آن را «کثافت مافیای محله‌های دورافتاده» توصیف کرد. تصویرسازی: ریکاردو توماس
مبادله نفوذ با پول در کاخ سفید آنقدر علنی است که یک کهنه‌کار لابی‌گری آن را «کثافت مافیای محله‌های دورافتاده» توصیف کرد. تصویرسازی: ریکاردو توماس

سیاست غارت دونالد ترامپ

حرص و آز دولت جدید، الیگارش‌های نوظهور آمریکا و مخالفان آن‌ها را برانگیخته است.

برای درک نوسانات قدرت در واشنگتن، به جایی که قدرتمندان جمع می‌شوند توجه کنید. زمانی که تئودور روزولت در حال اوج‌گیری بود، می‌توانستید او را در باشگاه متروپولیتن پیدا کنید، پاتوقی اشرافی که او و همکارانش در آنجا جنگ اسپانیا و آمریکا را طرح‌ریزی کردند. علاقه‌مندان به ادبیات بیشتر ممکن بود باشگاه کازموس را ترجیح دهند که پرتره اعضایی که جایزه نوبل می‌برند را آویزان می‌کند (تاکنون سی‌وشش نفر). قاضی فقید، روث بیدر گینزبورگ، از باشگاه سیتی تِیورن لذت می‌برد، مکانی متوسط و ساده با حق عضویت ماهانه در حدود دویست دلار. این باشگاه سال گذشته به دلیل کمبود بودجه تعطیل شد.

هنگامی که دونالد ترامپ در زمستان امسال به کاخ سفید بازگشت، اعضای حلقه او شروع به ایجاد یک نهاد کردند که ممکن است با ترجیحات آن‌ها سازگار باشد. دون جونیور، پسر بزرگ رئیس‌جمهور، از بنیان‌گذاران جامعه‌ای فقط برای اعضا به نام «شاخه اجرایی» بود که دعوت‌نامه آن برای کسانی ارسال می‌شود که می‌توانند هزینه‌های اولیه تا نیم میلیون دلار را بپردازند. یکی از اعضای مؤسس، دیوید ساکس، غول دره سیلیکون که به عنوان مسئول هوش مصنوعی و رمزارز دولت خدمت می‌کند، توضیح داد: «ما می‌خواستیم چیزی جدید، مدرن‌تر و همسو با ترامپ ایجاد کنیم.» مکان آن هنوز اعلام نشده است، اما ساکس قول داد که این باشگاه پناهگاهی برای اعضای هم‌فکر فراهم کند، جایی که مجبور نباشند با «خبرنگار اخبار جعلی» یا هر کس دیگری که «نمی‌شناسیم و به او اعتماد نداریم» روبرو شوند.

شاخه اجرایی، که نشان آن ترکیبی از عقاب کچل با حروف اول باشگاه است، خانه‌ای را برای کسانی فراهم می‌کند که در دو طرف معادله MAGA قرار دارند - افرادی که هم بودجه طرح‌های ترامپ را تأمین می‌کنند و هم از آن‌ها سود می‌برند. تعدادی از هم‌مالکان، مانند دون جونیور، بیشتر به دلیل نزدیکی‌شان به ترامپ شناخته شده‌اند تا دستاوردهایشان در تجارت. آن‌ها شامل کارآفرینان رمزارز، زک و الکس ویتکوف هستند که پدرشان، استیو، فرستاده ترامپ در خاورمیانه است، و امید مالک، یکی از بنیان‌گذاران شرکت سرمایه‌گذاری خطرپذیر ۱۷۸۹ کپیتال که دون جونیور را به عنوان شریک معرفی کرد. (در آوریل، مالک به هیئت مدیره شرکت رهنی تحت حمایت دولت، فانی مِی، منصوب شد.)

ماه گذشته، ساکس میزبان مشترک یک مهمانی معرفی در رستوران وستِرنال، یک رستوران معتبر در نزدیکی کاخ سفید بود که زمانی عملیات‌کنندگان سیاسی در آنجا برای حل بحران موشکی کوبا بر سر کیک‌های خرچنگ و چنجه تلاش می‌کردند. این مکان به سبک همیشگی ترامپ آراسته شده بود و یادآور یک مراسم عروسی گران‌قیمت در سواحل جرسی بود: خاویار برای مهمانان ورودی، فضاهای تعیین‌شده برای افراد V.I.P. و V.V.I.P.، و غذاهای دریایی چیده شده روی یک مجسمه یخی به اندازه میز که با حروف اول باشگاه تزئین شده بود.

لیست مهمانان شامل طیف فوق‌العاده‌ای از مقامات دولت جدید بود. لابی‌گران صنایع دارویی و مالی خوشحال بودند که در نزدیکی وزیر امور خارجه، دادستان کل، و مدیر اطلاعات ملی، و همچنین رؤسای کمیسیون تجارت فدرال، کمیسیون ارتباطات فدرال، و کمیسیون بورس و اوراق بهادار قرار گرفته بودند. یکی از حاضران بعدها آن را به عنوان بهبودی نسبت به صحنه هتل بین‌المللی ترامپ توصف کرد که در دوره اول محبوب بود. مهمان به من گفت: «آن [هتل] عمومی بود. می‌توانستید رودی [جولیانی] را تقریباً مست، هر شب در حال برگزاری جلسه در لابی پیدا کنید.» باشگاه جدید موانع بالاتری برای ورود دارد. مهمان گفت: «این نشانه این است که ترامپ چگونه دولت خود را با افرادی پر کرده است که واقعاً از پس هزینه آن برمی‌آیند. راستش شبیه یک مهمانی کاخ سفید بود.»

خارج از واشنگتن، تأسیس شاخه اجرایی با استقبال کمتری روبرو شد. کریس سونونو، فرماندار سابق نیوهمپشایر که دو بار به ترامپ رأی داده بود اما گاهی از او انتقاد می‌کند، این باشگاه را یک «چپاول پول» نامید. در شبکه X، یک کاربر نوشت که «کسانی که از MAGA حمایت کردند، اکنون احساس می‌کنند که با آن‌ها بازی شده است.» مارسی کاپتور، نماینده دموکرات از اوهایو، به افراط‌های نرو اشاره کرد و این باشگاه را «تصویری گروتسک از میلیاردرهای حاکم» نامید.

از لحاظ تاریخی، میلیاردرهای حاکم سعی کرده‌اند از چنین تصاویری اجتناب کنند. (یک مسئول روابط عمومی برای جی. پی. مورگان عادت داشت بگوید که «برای دور نگه داشتن بانک از مطبوعات پول می‌گرفت».) اما ریاست جمهوری ترامپ، ازدواج غیرمعمولی آشکار بین سیاست و سود را در آغوش کشیده است. اسناد رسمی فاش کردند که صندوق مراسم تحلیف او با جمع‌آوری حدود دویست و پنجاه میلیون دلار از شرکت‌ها، مدیران عامل و سایر اهداکنندگان بزرگ، رکورد جدیدی را ثبت کرد. بزرگترین کمک مالی، پنج میلیون دلار، از یک تولیدکننده بزرگ طیور به نام پیلگریم'ز پراید (Pilgrim’s Pride) آمد. چند ماه بعد، وزیر کشاورزی ترامپ، با موافقت با عدم افزایش آزمایش سالمونلا و قول کاهش «بوروکراسی غیرضروری»، صنعت را خوشحال کرد. تا آن زمان، ترامپ قبلاً مدیر دفتر اخلاقیات دولتی و رئیس دفتر مشاور ویژه، که شکایات افشاگران را بررسی می‌کند، اخراج کرده بود.

حتی دست‌اندرکاران باتجربه سیستم «پول بده، نفوذ بخر» در واشنگتن نیز از قوانین جدید برای خرید نفوذ متحیر شده‌اند. در دسامبر، یک صندلی در شام گروهی در مار-آ-لاگو را می‌توان با یک میلیون دلار کمک مالی به MAGA Inc.، یک سوپر PAC که به عنوان صندوق جنگ برای انتخابات میان‌دوره‌ای عمل می‌کند، خرید. اخیراً، گفت‌وگوهای یک‌به‌یک با رئیس‌جمهور با پرداخت پنج میلیون دلار امکان‌پذیر شده است. یک مدیر اجرایی امور دولتی به من گفت، بازگشت سرمایه نامشخص است: «اگر حال او بد باشد چه؟ شما هیچ سرنخی ندارید که پول در نهایت کجا می‌رود.» یک کهنه‌کار لابی‌گری دیگر، این مبادله علنی را «کثافت مافیای محله‌های دورافتاده» توصیف کرد.

ترامپ نفوذ را آنقدر سریع فروخته است که ماشین‌آلات سیاسی نمی‌توانند پا به پای آن پیش بروند. پس از اینکه به او یک هدیه چهارصد میلیون دلاری از دولت قطر پیشنهاد شد - هواپیمایی چنان مجلل که به آن «کاخ در آسمان» لقب داده شد - دن پفیفر، مدیر ارتباطات سابق کاخ سفید، آن را «جسورانه‌ترین اقدام فسادآمیز توسط هر رئیس‌جمهور در تاریخ ایالات متحده، و حتی نزدیک به آن» نامید. کمتر از یک روز بعد، یک سرمایه‌گذاری رمزارز متعلق به خانواده ترامپ، شامی را با رئیس‌جمهور در یکی از باشگاه‌های گلف او به حراج گذاشت. خانواده از حراج رمزارز دو بار سود بردند: از طریق کارمزدها، که تاکنون سه و بیست میلیون دلار برای آن‌ها و شرکایشان سود داشته است، و از موجودی سکه‌های با برند ترامپ خودشان، که حتی قبل از اتمام حراج به ارزش ۴.۱ میلیارد دلار رسیده بود.

رئیس‌جمهور از سوی صف‌آرایی از حامیان ثروتمند مورد تقدیر قرار گرفته است. جف بزوس، بنیان‌گذار آمازون و مالک واشنگتن پست، زمانی گفته بود که «از دخالت در تصمیمات روزنامه‌نگاری شرمنده خواهد بود»؛ در فوریه، او به بخش نظر روزنامه، که انتقاداتی از ترامپ منتشر کرده بود، دستور داد تا بر ترویج «آزادی‌های شخصی و بازارهای آزاد» تمرکز کند. آمازون چهل میلیون دلار برای یک مستند در مورد ملانیا ترامپ اختصاص داد که گزارش شده بود او از این معامله بیست و هشت میلیون دلار به دست می‌آورد.

مارک زاکربرگ، مدیر عامل متا، در مار-آ-لاگو شام خورد، سپس سیستم بررسی واقعیت شرکت خود را برچید و با ترامپ به توافق رسید و با پرداخت بیست و پنج میلیون دلار به او، پرونده‌ای را مختومه کرد. مدت زیادی پس از آن، زاکربرگ عمارتی در نزدیکی کاخ سفید خرید؛ شرکت او حتی هزینه‌های اسپانسرینگ برای مراسم تخم‌مرغ‌غلتانی عید پاک کاخ سفید را پرداخت کرد. اما هیچ‌کس امپراتوری خود را بیشتر از ثروتمندترین فرد جهان، ایلان ماسک، با امپراتوری ترامپ ترکیب نکرده است. او پس از صرف نزدیک به سیصد میلیون دلار در انتخابات، قدرت‌های گسترده‌ای برای شکل دادن دوباره دولت، و همچنین دسترسی به دفتری در مجموعه کاخ سفید و گاهی اوقات، جایی برای اقامت شبانه در اتاق خواب لینکلن به او داده شد.

ظرف چند هفته، سیل پول نقد که در اطراف کاخ سفید می‌چرخید، هر مانعی را در برابر فساد که در قوانین و فرهنگ آمریکا باقی مانده بود، در هم شکست. البته همیشه اهداکنندگان ثروتمند وجود داشته‌اند. اما یک دهه پیش، هیچ‌کس در زمین بیش از صد میلیارد دلار نداشت. اکنون، طبق گزارش فوربس، حداقل پانزده نفر از این مرز عبور کرده‌اند. از زمانی که ترامپ برای اولین بار به قدرت رسید، دارایی خالص ماسک از حدود ده میلیارد دلار به بیش از چهارصد میلیارد دلار افزایش یافته است.

ثروتمندان فوق‌العاده سهم بیشتری از ثروت آمریکا را به خود اختصاص داده‌اند، حتی بیشتر از غول‌های قرن نوزدهم عصر طلایی. محققانی که نابرابری را از دوران نوسنگی مورد مطالعه قرار می‌دهند، برای یافتن سابقه ای مشابه با دشواری روبرو هستند. تیم کریگ، باستان‌شناسی که موزه آلزی (Alzey) در آلمان را مدیریت می‌کند، به من گفت: «جامعه‌ای که اهرام مصر را ساختند، احتمالا کمتر نابرابر بود.» او پیشنهاد کرد که ثروتمندترین افراد امروزی به سادگی بیش از حد ثروت جمع‌آوری می‌کنند که سیستم نمی‌تواند آن را در خود جای دهد. او گفت: «تکامل اقتصادی و فنی بسیار سریع‌تر از تکامل اجتماعی، ذهنی و ایدئولوژیکی است. ما زمانی برای سازگاری با همه این میلیاردرها نداشتیم.»

دو دهه پیش، جفری وینترز، استاد علوم سیاسی در دانشگاه نورث‌وسترن، شروع به تدریس درسی به نام الیگارش‌ها و نخبگان کرد. دانشجویان او در آن زمان این حوزه را عجیب و غریب می‌دانستند. یکی اعتراض کرد: «روسیه الیگارش دارد. آمریکا افراد ثروتمند دارد.» اما طی سال‌ها، وینترز شاهد تغییر در دانشجویان خود بود که با تصمیم دیوان عالی کشور در سال ۲۰۱۰ برای حذف محدودیت‌ها بر کمک‌های سیاسی، تسریع شد. وینترز گفت: «چالش واقعی متقاعد کردن هر یک از آن‌ها بود که ایالات متحده هنوز یک دموکراسی است. آن‌ها استدلال می‌کردند که الیگارش‌ها بر همه چیزهای مهم تسلط دارند.»

بسیاری از آمریکایی‌ها امروز دو احساس ظاهراً متضاد نسبت به افراد بسیار ثروتمند دارند: کینه و آرزو. در نظرسنجی هریس در سال ۲۰۲۴، پنجاه و نه درصد از پاسخ‌دهندگان گفتند که میلیاردرها جامعه را ناعادلانه‌تر می‌کنند، و تقریباً همین تعداد گفتند که امیدوارند خودشان میلیاردر شوند. این حس فزاینده وجود دارد که تنها کسانی که به باشگاه تعلق دارند می‌توانند موفق شوند. ابزارهای سرمایه‌گذاری جدید به مردم اجازه می‌دهند پرتفوی اعضای کنگره را کپی کنند، با این نظریه که قانون‌گذاران مزیتی دارند که بقیه ما نداریم. رپر کندریک لامار با استفاده از نمایش نیمه وقت سوپربول برای اعتراض به ناعادلانه بودن زندگی آمریکایی، جایگاه خود را به عنوان یک نماد لیبرال تثبیت کرد. او همچنین قصیده‌ای در مورد «پول بیشتر، قدرت بیشتر، آزادی بیشتر» منتشر کرد که بر محور تکرار «من سزاوار همه این‌ها هستم» می‌چرخد.

وینترز، با نگاهی به تاریخ، معتقد است که ایالات متحده به «اوج قدرت الیگارشی» رسیده است، زمانی که «قوانین فرآیند سیاسی امکان می‌دهد ثروت نتایج و دستور کار را شکل دهد.» او افزود: «اکنون آنقدر غیرقابل انکار قابل مشاهده است که دیگر نمی‌توان گفت ما افراد ثروتمند داریم و کشورهای دیگر الیگارش دارند.»

الیگارشی، در فرمول‌بندی ارسطو، زمانی است که «مردان دارایی‌دار دولت را در دست دارند.» این الگویی به قدمت تمدن است. در بین‌النهرین باستان، کسانی که بر آبیاری تسلط یافتند، محصولات بیشتری جمع‌آوری کردند و در نتیجه قدرت بیشتری به دست آوردند. بعدها، پول رایج دام بود؛ در انگلیسی قدیم، کلمه feoh هم به معنای «گاو» و هم «ثروت» بود. (هنوز هم می‌توانید اثری از آن تاریخ را در کلمه انگلیسی «فئودال» بشنوید.) الیگارش‌های اولیه از سبک زندگی آرام لذت نمی‌بردند. همانطور که انسان‌شناس تیموتی ارل می‌نویسد، رهبران این نوع «به ندرت در بستر می‌مردند؛ آن‌ها در نبردهای شورش و فتح کشته می‌شدند یا توسط نزدیکان خود ترور می‌شدند.»

وینترز در کتابش «الیگارشی»، یک دسته‌بندی ارائه می‌دهد. اروپای قرون وسطی توسط رقابت‌های خشونت‌آمیز بین الیگارشی‌های «جنگجو» در هم شکسته شد، که در آن هر بارون قلعه، سربازان و قلمرو خود را داشت. این ترتیبات (که بعدها در برخی از قلعه‌های مافیایی نیوجرسی نیز اجرا شد) پرهزینه و پر استرس بودند، بنابراین تمایل داشتند به سمت الیگارشی‌های «حاکم» تکامل یابند، که در آن شرکت‌کنندگان توافق کردند اسلحه‌های خود را زمین بگذارند و به صورت جمعی حکومت کنند. این وضعیت عموماً سودآورتر بود، تا زمانی که اعضای ائتلاف نتوانستند در برابر جنگیدن با یکدیگر مقاومت کنند.

ایالات متحده نوپا سهم خود را از الیگارش‌ها داشت، زیرا رأی دادن تنها برای مردان سفیدپوست دارایی‌دار مجاز بود. اما این یک الیگارشی «مدنی» بود، که در آن ثروتمندترین شهروندان از دولت حمایت می‌کردند، زیرا دولت از منافع آن‌ها محافظت می‌کرد و آن‌ها تحت حکومت قانون سود بیشتری می‌بردند. با این حال، اگر حاکمیت قانون فرو بریزد، یک الیگارشی مدنی می‌تواند به یک الیگارشی «سلطانی» تبدیل شود، که در آن ثروتمندان فوق‌العاده با حکومت یکی از خودشان موافقت می‌کنند - یک «الیگارش اعظم»، در عبارت وینترز.

نمونه‌ای بارز از یک الیگارش سلطانی فردیناند مارکوس، رئیس‌جمهور فیلیپین از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۶ است. مارکوس یک حریص سرسخت بود که تخمین زده می‌شود در دوران تصدی خود تا ده میلیارد دلار دزدیده باشد. با حقوق رسمی ۱۳۵۰۰ دلار، او برای خانواده‌اش حداقل چهار آسمان‌خراش در منهتن و مجموعه‌ای از نقاشی‌های استادان قدیمی را تضمین کرد. همسرش، ایملدا، به خاطر جمع‌آوری هزاران جفت کفش معروف بود - عادتی چنان متمایز که کمتر کسی به یاد می‌آورد او همچنین تلاش کرد شرکت تیفانی را بخرد.

همانطور که وینترز اشاره می‌کند، الیگارش‌های این دسته از طریق «ترس و پاداش» حکومت می‌کنند. مارکوس جامعه تجاری را با استفاده استراتژیک از مجوزها و پروانه‌های پخش سرکوب کرد. او نمونه‌ای ویژه از اوخنیو لوپز، ثروتمندترین مرد کشور و صاحب روزنامه مانیل کرانیکل، با فروپاشی امپراتوری تخمین زده شده به ارزش چهارصد میلیون دلار، ارائه داد. پس از چند سال، مرز کمی بین دارایی‌های مالی رئیس‌جمهور و کشور وجود داشت. مارکوس صنعت شکر را به یکی از همکلاسی‌های سابق برادرانش سپرد و تجارت موز را به دوست دیگری واگذار کرد. در حالی که دوستان مارکوس دارایی‌های خود را بد اداره می‌کردند، کشور در بدترین رکود خود از زمان جنگ جهانی دوم فرو رفت.

الیگارش‌های اعظم دوست ندارند بازنشسته شوند، زیرا زندگی غیرنظامی آن‌ها را در برابر انتقام کسانی که از باشگاه خود اخراج کرده‌اند، آسیب‌پذیر می‌کند. اما در سال ۱۹۸۶، پس از سه سال اعتراض عمومی، خانواده مارکوس با یک هواپیما جواهرات، پول نقد و شمش طلا به تبعید فرار کردند. با گذشت زمان، متحدانشان تاریخ را آنقدر بازنویسی کردند که پس از مرگ فردیناند، ایملدا توانست به خانه بازگردد و در نهایت به عضویت کنگره انتخاب شد. در سال ۲۰۲۲، پس از یک کمپین بی‌وقفه اطلاعات نادرست که سال‌های مارکوس را «عصر طلایی» نشان می‌داد، پسر آن‌ها رئیس‌جمهور شد. خیانت آن‌ها در زبان انگلیسی ماندگار شده است. آلفرد مک‌کوی، مورخ در دانشگاه ویسکانسین-مدیسون، به من گفت: «فساد مارکوس منجر به ایجاد اصطلاح «سرمایه‌داری رفاقتی» شد. این اصطلاح مفیدی برای توصیف دوران ترامپ است.»

همچنان که دوره دوم ترامپ شکل می‌گرفت، او به ندرت فرصتی را برای یادآوری قدرت‌های در اختیارش به آمریکایی‌ها، برای پاداش دادن و مجازات، از دست داد. برندان کار، رئیس جدید کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC)، که وفاداری خود را با زدن یک نشان طلایی به شکل سر ترامپ نشان داد، تحقیقاتی را در مورد تمام شرکت‌های بزرگ پخش آغاز کرد - به جز فاکس. او با گفتن اینکه «اگر شما یک پخش‌کننده هستید و نمی‌خواهید به منافع عمومی خدمت کنید، آزاد هستید که پروانه خود را تحویل دهید و می‌توانید پادکست کنید»، پیشنهادهای جانبداری را رد کرد.

مدت کوتاهی پس از آن، ترامپ یک میلیاردر جنایتکار دیگر را، تروور میلتون، سازنده کامیون‌های برقی که به کلاهبرداری از سرمایه‌گذاران محکوم شده بود، عفو کرد. (میلتون در یک ویدیوی تبلیغاتی، نمونه اولیه‌ای را با سرعت بالا نشان داده بود که در واقع در حال غلتیدن به پایین تپه بود.) میلتون و همسر

همسرش هر دو به رویداد اخیر شاخه اجرایی ترامپ کمک مالی کردند.)

یک منبع آشنا به عملیات ترامپ، تلاش او برای جذب سرمایه‌گذاران رمزارز را برجسته کرد. «آن‌ها پول نقد فراوان دارند، و هرگز نمی‌دانند که چه زمانی ممکن است تحت تعقیب قرار گیرند.» این منبع گفت: «دونالد ترامپ فکر می‌کند این افراد در نهایت برای او مفید خواهند بود.» در هفته‌های اخیر، او جلسه‌ای را برای بحث در مورد سیاست رمزارز با میلتون فریدمَن وودز، مدیر عامل شرکت سرمایه‌گذاری خطرپذیر 8VC و یکی از اعضای شاخه اجرایی، برگزار کرد. وودز بعداً نوشت که ترامپ از «تعهد خود به رمزارز» صحبت کرده است. او افزود: «ترامپ معتقد است که رمزارز برای آینده آمریکاست.»

چند روز پس از آن، ترامپ در کنوانسیون ملی لیبرترین‌ها در واشنگتن سخنرانی کرد، جایی که مخاطبان، آمیزه‌ای عجیب از آزادی‌خواهان با تفکر رمزارز و محافظه‌کاران طرفدار ترامپ، او را با ترکیبی از تشویق و هو کردن استقبال کردند. او از سیاست دولت بایدن در مورد رمزارز انتقاد کرد و وعده داد که در دوران ریاست جمهوری او، «آینده رمزارز و آینده بیت‌کوین در آمریکا ساخته خواهد شد.»

زمانی، ثروتمندان میهن‌دوست به ساخت کتابخانه‌ها، بیمارستان‌ها و موزه‌ها کمک مالی می‌کردند. اکنون، به نظر می‌رسد که آن‌ها برای نفوذ و احتمالاً عفو سرمایه‌گذاری می‌کنند. این پدیده جدید نیست، اما ابعاد آن بی‌سابقه است. جوزف استیگلیتز، اقتصاددان و برنده جایزه نوبل که در مورد نابرابری ثروت می‌نویسد، به من گفت: «در حال حاضر، ما در یک وضعیت «سرمایه‌داری رفاقتی» در مقیاسی هستیم که قبلاً ندیده‌ایم.» او افزود: «این هم به سمت افزایش نابرابری هدایت می‌شود و هم ناشی از آن است. هر دو در یک چرخه مثبت با هم درگیر هستند.»

یکی از عواقب تسلط پول بر سیاست، فساد در فرآیند انتخاباتی است. استیگلیتز اشاره کرد: «افراد برای مناصب دولتی کاندیدا نمی‌شوند، مگر اینکه بتوانند پول هنگفتی جمع‌آوری کنند.» این امر منجر به تضعیف دموکراسی شده است، زیرا نامزدها به جای نیازهای رای‌دهندگان، به منافع اهداکنندگان بزرگ پاسخ می‌دهند.

گسترش الیگارشی پیامدهای عمیق‌تری دارد. استیگلیتز توضیح داد: «وقتی ما فقط از افراد ثروتمندتری صحبت نمی‌کنیم، بلکه از الیگارش‌ها صحبت می‌کنیم، منظور ما افرادی هستند که ثروتشان به حدی است که می‌توانند سیستم سیاسی را به دلخواه خود تغییر دهند.» او استدلال کرد که این پدیده باعث می‌شود سرمایه‌داری به سمت نوعی غارت حرکت کند که به جای تولید ثروت، به استخراج آن متکی است.

در یک اقتصاد الیگارشی، سرمایه‌گذاران پول خود را صرف رانت‌جویی می‌کنند - یعنی استفاده از نفوذ سیاسی برای کسب سود بدون رقابت در بازار آزاد. شرکت‌ها لابی می‌کنند تا مقرراتی را که به آن‌ها لطمه می‌زند کاهش دهند و مزایایی را کسب کنند که شرکت‌های دیگر به آن‌ها دسترسی ندارند. هدف این است که به جای ساختن چیزهای بهتر و ارزان‌تر، سیستم را دستکاری کنند. استیگلیتز گفت: «این یک شکل از غارت است.»

سرمایه‌داری رفاقتی همچنین بهره‌وری را کاهش می‌دهد. به عنوان مثال، یک صنعت که موفق به دریافت تعرفه شده است، از رقابت محافظت می‌شود و بنابراین انگیزه کمتری برای نوآوری دارد. از آنجایی که قدرت در دست تعداد کمی متمرکز می‌شود، این امر به کاهش تحرک اجتماعی نیز منجر می‌شود. استیگلیتز می‌گوید: «برای شما خیلی سخت‌تر است که آن نردبان را بالا بروید، زیرا نردبان دیگر آزاد نیست.»

مبارزه با غارت الیگارشی به معنای مبارزه با فساد است، اما همچنین به معنای مبارزه با ایده‌هایی است که فساد را ممکن می‌سازند. یکی از این ایده‌ها، این باور است که کسب سود حداکثری یک خیر اجتماعی است. حتی شرکت‌هایی که صرفاً با هدف سودآوری فعالیت می‌کنند، باید تحت حکومت قانون عمل کنند. مشکل زمانی پیش می‌آید که ثروت به حدی برسد که بتواند قانون را تغییر دهد.

گام اول، دیدن آنچه در حال وقوع است، و نامگذاری آن است. دونالد ترامپ با باز کردن کاخ سفید به روی بالاترین پیشنهاد دهندگان، و الیگارش‌ها با پذیرش دعوت، در حال بازتعریف ماهیت دولت آمریکا هستند. این فقط «افراد ثروتمند» یا «سرمایه‌داری» نیست. این یک بازگشت به نوعی از حکمرانی است که بنیان‌گذاران آمریکا قصد داشتند از آن اجتناب کنند. این سیاست غارت است.

کارتون اثر ویلیام
هافلی که نشان می‌دهد یک نفر به دیگری می‌گوید: «شاید دیوارهای گالری باید برای گالری‌ها باقی بمانند.»
«شاید دیوارهای گالری باید برای گالری‌ها باقی بمانند.» کارتون اثر ویلیام هافلی
© William Haefeli